نادیده گرفتهشده در عمل محدود در ساختار/مقایسه وضعیت علوم سیاسی در ایران با آمریکا، آلمان و ژاپن
علوم سیاسی در ایران، رشتهای است که از دیرباز در دانشگاهها با احترام پذیرفته شده، اما در دنیای واقعی انگار همیشه پشت شیشهای نشسته و به زمین عمل نگاه میکند؛ زمینی پر از فرصتهای کمرنگ و دیوارهای بلند محدودیت.
علوم سیاسی در ایران، رشتهای است که از دیرباز در دانشگاهها با احترام پذیرفته شده، اما در دنیای واقعی انگار همیشه پشت شیشهای نشسته و به زمین عمل نگاه میکند؛ زمینی پر از فرصتهای کمرنگ و دیوارهای بلند محدودیت. فارغالتحصیلان این رشته، با کیف پر از نظریه و مغزی آکنده از تحلیل، در بازار کار با دیوارهایی روبهرو میشوند که گاهی بلندتر از بلندترین برجهاست. اگر بخواهیم این وضعیت را بشکافیم، باید نگاهی چندلایه داشته باشیم؛ به آموزش و مهارت، بازار کار، جایگاه سازمانی و نگاه حاکمیتی.
فاصله عمیق میان نظریه و عمل
از منظر آموزشی، علوم سیاسی در ایران عاشق تئوری است تا عمل. دانشجو با فلسفه سیاسی، نظریههای دولت و حکومت و روابط بینالملل آشنا میشود، اما وقتی پای تحلیل دادههای واقعی، سیاستگذاری عمومی یا مدیریت پروژههای سیاسی بهمیان میآید، همهچیز ناگهان کمرنگ میشود. بهعنوان نمونه، مطالعهای در دانشگاههای تهران نشان میدهد (گزارش مرکز پژوهشهای مجلس ـ تسنیم ۱۴۰۳) کمتر از ۲۰ درصد پایاننامهها با نیازهای واقعی سازمانها و سیاستگذاری مرتبط است.
پژوهشها هم غالباً در همان دنیای خیال و کتابخانه میمانند و برای سازمانها کمفایدهاند. نتیجه این میشود که رشتهای که میتوانست موتور تحلیل راهبردی باشد، به تئوریهای زیبا اما غیرقابل لمس محدود مانده است. حتی در بهترین دانشگاههای ایران، تجربه میدانی و مهارتهای کاربردی، اغلب به یک آرزو تبدیل شدهاند؛ آرزویی که نه در سرفصل درسی جای دارد، نه در فرصتهای پژوهشی دیده میشود.
ضعف آموزش عملی و پژوهش کاربردی باعثشده فاصله میان نظریه و عمل بیشازپیش آشکار شود. فارغالتحصیلان علوم سیاسی، مسلح به نظریههای ژرف و مباحث فلسفی، وقتی پا به دنیای واقعی میگذارند، با مشکلی روبهرو میشوند که میتوان آن را «شکاف واقعیت» نامید؛ شکاف میان دانشی که آموختهاند و مهارتی که برای آن بازار نیاز دارد. در بسیاری از موارد، توان تحلیلی آنها بدون خروجی ملموس باقی میماند و سازمانها هم قادر نیستند از آن بهره ببرند.
بازار کار ضعیف
در بازار کار، داستان پیچیدهتر است. بخش دولتی اغلب به روابط و شبکههای داخلی اعتماد میکند، نه به مهارت واقعی و بخش خصوصی هم چندان اهل تحلیل و تفکر بلندمدت نیست. مطالعات اخیر نشان میدهد که فقط حدود ۳۰ درصد فارغالتحصیلان علوم سیاسی در مشاغل مرتبط با تحلیل و سیاستگذاری مشغول به کار میشوند و بقیه در حوزههای غیرمرتبط کار میکنند یا ادامه تحصیل میدهند. این محدودیتها باعثشده رشتهای که ظرفیت تحلیل راهبردی دارد، درعمل کمرنگ و مهجور باقی بماند.
نگاه مشکوک نهادهای دولتی به علوم سیاسی
اما اگر به تاریخ نگاه کنیم، یک وجه دیگر هم پیدا میشود؛ نگاه حاکمیتی. علوم سیاسی، با ذات انتقادی خود نسبت به قدرت، همواره نگاه مشکوک و بعضاً منفی نهادهای دولتی را به جان خرید. تحلیلهای مستقل، نقدهای راهبردی و پیشنهادهای جسورانه اغلب به گوشهای سنگین نمیرسند و همین باعثشده که این رشته همیشه در سایه بماند و ظرفیت تحلیلیاش بلااستفاده و دیدهنشده باقی بماند. هرگاه علوم سیاسی به نقد قدرت پرداخته، پاسخ معمول سازمانها سکوت یا محدودیت بوده است، و این روند بهمرور رشته را بهسمت حاشیه سوق داده است.
دستمزد سالانه ۱۴۰ هزار دلاری در آمریکا
اگر یک لحظه از مرزهای ایران بیرون بیاییم، تصویر روشن میشود. در آمریکا و اروپا، علوم سیاسی نهفقط یک رشته دانشگاهی، که پلی میان نظریه و عمل است. فارغالتحصیلان میتوانند در سیاستگذاری، تحلیل دادههای انتخاباتی، مشاوره استراتژیک، رسانهها و سازمانهای بینالمللی بدرخشند.
در بسیاری از دانشگاههای آمریکا، بخش قابلتوجهی از فارغالتحصیلان علوم سیاسی ظرف چندماه پس از پایان تحصیل یا مشغول بهکار میشوند یا ادامهتحصیل میدهند. بهطور مثال در یکی از گزارشهای دانشگاهی، ۹۷ درصد از فارغالتحصیلان علوم سیاسی طی یکسال پس از فراغت از تحصیل گزارش دادهاند که شاغل یا در مسیر ادامهتحصیل هستند. اما بهطور میانگین ۷۰ درصد فارغالتحصیلان علوم سیاسی در مشاغل مرتبط مشغول هستند.
دفتر آمار کار ایالاتمتحده (U.S. Bureau of Labor Statistics) گزارش میکند که «دانشمندان سیاسی» با مدرک کارشناسیارشد یا بالاتر میتوانند در بخشهای مختلف استخدام شوند و دستمزد متوسط این گروه در سال ۲۰۲۴ حدود 139/380 دلار در سال بوده است. حتی در کشورهای آسیایی توسعهیافته، علوم سیاسی جایگاه ویژهای دارد و تجربه میدانی، کارآموزی و مهارتهای عملی آنها را آماده ورود به دنیای واقعی میکند. در این کشورها، رشتهای که انتقاد و تحلیل را با مهارتهای کاربردی ترکیب میکند، نهتنها در دانشگاهها بلکه در مراکز تصمیمگیری و سازمانهای اجرایی نیز نقشآفرین است.
حقوق اساتید علوم سیاسی در آلمان و ژاپن
در کشورهای توسعهیافته، جایگاه و درآمد اساتید علوم سیاسی بسیار متفاوت از وضعیت ایران است. در آلمان، حقوق اعضای هیئتعلمی دانشگاهها براساس ساختار رسمی تعیین میشود و نسبتاً بالاست. یک استاد تماموقت(W3) معمولاً ماهانه بین 6/700 تا 7/800 یورو دریافت میکند که حقوق سالانه او بیش از ۸۰ هزار یورو میشود. این رقم علاوه بر حقوق پایه، شامل مزایا و پرداختهای عملکردی نیز میشود و جایگاه اجتماعی و اقتصادی مناسبی برای اساتید فراهم میآورد.
حتی استادان جوانتر و اساتید معمولی نیز در سطوح W1 و W2 حقوقی بالاتر از میانگین حقوقهای دانشگاهی در بسیاری از کشورها دارند. در ژاپن نیز وضعیت مشابه، اما با دامنه متفاوت است. حقوق اساتید دانشگاهی بسته به رتبه شغلی و دانشگاه، متغیر است. استادیاران معمولاً سالانه بین 3/5 تا 6/3 میلیون ین دریافت میکنند، دانشیاران حدود 3/8 تا 6/7 میلیون ین و پروفسورها بین4/7 تا ۸ میلیون ین. این ارقام میتواند با مزایا و پاداشها افزایش یابد و در برخی دانشگاههای خصوصی تا ۱۳ میلیون ین نیز برسد.
درمجموع در ژاپن نیز اساتید علوم سیاسی درآمد مناسبی دارند و جایگاه شغلی آنها نسبت به بسیاری از کشورها، تثبیتشده است. این تفاوتها نشان میدهد که در کشورهای توسعهیافته، سیستم استخدام و پرداخت برای اساتید دانشگاهی نهتنها باعث جذب و نگهداشت نیروهای متخصص میشود، بلکه جایگاه رشتههایی مانند علوم سیاسی را نیز درعمل تقویت میکند.
محدودیتهای استخدامی در ایران
مقایسه این وضعیت با ایران نشان میدهد که محدودیتهای استخدامی و پایینبودن جایگاه شغلی در کشور ما یکی از دلایل کمرنگ شدن نقش عملی علوم سیاسی است. در ایران نگاه کوتاهمدت سازمانها، ارزش کمتر علوم انسانی و محدودیتهای حاکمیتی باعثشده است که تحلیل سیاسی و پژوهشهای راهبردی کمتر مورد استفاده قرار گیرند.
رشتهای که میتوانست موتور تصمیمسازی باشد، اغلب در حاشیه مانده است؛ تئوری در یک دست و عمل در گوشهای دور. این وضعیت نهفقط به فارغالتحصیلان آسیب میرساند، بلکه ظرفیت کل کشور برای تحلیل راهبردی و تصمیمگیری هوشمندانه را کاهش میدهد. با همه این احوالات، علوم سیاسی هنوز پر از امید است. این رشته میتواند چراغراه باشد، اگر فرصت پیدا کند. اگر دانشجو و فارغالتحصیل آن جسارت داشته باشد، میتواند نقشه راه سیاستگذاری هوشمندانه را بکشد، نقد سازنده ارائه کند و از پشت شیشهها بیرون بزند.
لزوم کاربردیشدن آموزشها
فرجام سخن، دانشگاهها باید جسارت کنند و آموزشها را کاربردی کنند؛ شبکههای کارآموزی ایجاد شود و سازمانهای دولتی و خصوصی یاد بگیرند که ارزش تحلیل سیاسی و سیاستگذاری راهبردی بیش از صرفاً تئوری زیباست. فقط در این صورت، علوم سیاسی میتواند از پشت شیشهها بیرون بیاید، نقش واقعی خود را بازی کند و همپای استانداردهای جهانی حرکت کند. رشتهای که میتواند چراغ راه تصمیمگیری و نقد سازنده قدرت باشد، باید فرصت پیدا کند تا روشنایی خود را به جهان واقعی بتاباند، نه اینکه در کتابخانهها خاک بخورد.