دلسردی جمعی
گرهی که بهراحتی و با سرانگشت تدبیرِ مسئولان مملکت میتوانست باز شود، سرانجام با زورِ زیادِ فرنگیان باز شد تا آن مثال کهن بار دیگر تحقق یابد که: ما زیر بار زور نمیرویم، مگر آنکه خیلی پر زور باشد.
خب، به نقطهای که نباید میرسیدیم، رسیدیم. حالا دیگر، نه توفیق در مسابقات ورزشی و شکستن رکوردهای افتخارآمیز، نه اکران فیلمهای توقیفی و گشایش در فضای فرهنگی و کنسرت خیابانی، هیچ کدام نمیتوانند این قوم خسته و سرگردان را امیدوار کنند و شادی را بهمعنای عمیق کلمه برای آنها به ارمغان بیاورند.
حتماً بهخاطر دارید بر سر رفتن خانمها به ورزشگاهها، چه بلواهایی که برپا نشد. از بازداشت جمعی از خانمها گرفته تا توقیف فیلمی از کارگردانی که میخواست داستان ممنوعیت حضور خانمها در استادیومهای ورزشی را به تصویر بکشد و ماجرای دلخراش و جگرسوز دخترآبی و هزار داستان دیگر، هیچکدام نتوانست این غائله را ختم کند.
تااینکه فیفا پا گذاشت بیخ گلوی فدراسیون فوتبال و با تهدید و تحریم، راه را برای ورود زنان به ورزشگاه هموار کرد. یعنی گرهی که بهراحتی و با سرانگشت تدبیرِ مسئولان مملکت میتوانست باز شود، سرانجام با زورِ زیادِ فرنگیان باز شد تا آن مثال کهن بار دیگر تحقق یابد که: ما زیر بار زور نمیرویم، مگر آنکه خیلی پر زور باشد. درنهایت مردم به تمام خواستههای معقول، مشروع و قانونی خود خواهند رسید، اما چه رسیدنی؟ حاکمیت اینوسط چهکاره است؟ تماشاگری منفعل که حتی توان شنیدن صدای مردم را ندارد یا معلولی که حتی اگر بشنود، از دستوپای آسیبدیدهاش کاری برنمیآید؟ نمیدانم. اما هرچه هست اوضاع اصلاً خوب نیست.
هرچند هشداردادن درباره وضعیت کنونی آنقدر تکراریشده که به امری مبتذل تبدیلشده، ولی ظاهراً بیشازاین کاری نمیتوان صورت داد. بعد از جنگ 12روزه فرصت خوبی بود تا همه آنهایی که سر عقل نیامدهاند، سر عقل بیایند و سروسامانی به این اوضاع آشفته بدهند ولی این فرصت هم مثل خیلی از فرصتهای طلایی دیگر ازدسترفت.
دنیا که به آخر نرسیده، میتوان بازهم در انتظار فرصتهای طلایی نشست و از قول باباطاهر گفت: نشینم تا دگر دوران بگردد. اما همانقدر که پیشآمدن یک فرصت دیگر امری محال بهنظر نمیرسد، انتظار اینکه آنهایی که تا امروز سر عقل نیامدهاند، سر عقل بیایند هم امری محال بهنظر میرسد. این را تجربه میگوید.
وقتی، نه تغییر و تحولات بنیانکن اجتماعی و فرهنگی، نه حتی اتفاق هولناکی مثل یک جنگ تحمیلی و نابرابر نتوانند بعضیها را سر عقل بیاورند، یعنی: این قافله تا به حشر لنگ است. وقتی دولتی نتواند از عهده عهدی که با مردم برای رفع فیلتر یکی، دو پیامرسان بسته برآید، چگونه میتوان از او انتظار داشت گرهی از کار فروبسته اقتصاد، تورمِ لجامگسیخته، بیکاری و فقر بگشاید؟ مدافعان وضع موجود دلخوشاند که این مردم فهیم و آگاه بهرغم همه مصیبتهایی که بر سرشان آوار شده، زبان به اعتراض نمیگشایند.
زهی خوشخیالی! یکی نیست به این جماعت متوهم بگوید، مردم همیشه شما را غافلگیر کرده و میکنند. کدامیک از نابسامانیها و بههمریختگیهای این سالها را توانستهاید حدس بزنید که این دومیاش باشد؟ اتفاقاً مردم وقتی زبان به اعتراض میگشایند که شما غرق در توهماتتان همهچیز را تمامشده دانستهاید و آنان را مدافع تمامقد و بیچونوچرای خودتان فرض میکنید، ناگهان سیل میرسد، دریا قبل توفان همیشه آرام است.همانطور که در جنگ 12روزه شرافت، نجابت و صبوری آنان را بهنام خودتان فاکتور کردید و نفهمیدید آنها خیلی بهتر و بیشتر از شما معنای میهنپرستی و وطندوستی را میفهمند.
اتفاقاً آنها خوب میفهمند بازیکردن در زمین دشمن یعنی چه. کسی در زمین دشمن بازی میکند که نمیتواند اولویتهای مردم و مملکتاش را درک کند و درست وقتی که تورم و ناترازی آب، برق، گاز و عقل بیداد میکند، به فکر تصویب لایحه حجاب و عفاف است تا مردم را بهجان هم بیاندازد و زمینه را برای جنگی دیگر فراهم آورد.
کسی در زمین دشمن بازی میکند که صراحتاً دولت و حکومت را تهدید میکند که اگر به خواستههای حزبی آنها تن ندهند بهزودی مردم غیور به صحنه خواهند آمد و دیگر کسی جلودار آنها نخواهد بود. یاریگر رسمی دشمنان این آب و خاک کسانی هستند که با ترویج اوهام و خرافات، خود را پیروز نهایی همه نبردهای عالم میدانند و بهجای اندکی تدبیر و بهکارگیری سلولهای خاکستری مغز، فقطوفقط به شعارهای توخالی و رجزهایِ بیمصرف دلخوشاند. دلسردی جمعی، بزرگترین آفت این روزهای ماست.
البته که ما هنوز هم با بهانههای ساده خوشبختی، شادمان میشویم. اما کیست که نداند، این شادمانیهای کوچک و زودگذر نمیتواند مرهمی بر زخمهای عمیق و بزرگ ما باشد. نمیدانم توانستهام منظورم را برسانم یا نه؟ بگذارید از احمد شاملو مدد بگیرم. مطلب از این قرار است:
چیزی فسردهاست و نمیسوزد
امسال
در سینه/ در تنم!