| کد مطلب: ۷۴۰۹
تصمیم واقع‌‌گرایـان

تصمیم واقع‌‌گرایـان

بازخوانی روند پذیرش قطعنامه ۵۹۸ و آتش‌بس میان ایران و عراق

بازخوانی روند پذیرش قطعنامه 598 و آتش‌بس میان ایران و عراق

جنگ هشت‌ساله ایران و عراق طولانی‌ترین جنگ متعارف قرن، بیستم‌ودومین جنگ طولانی پس از جنگ ویتنام بود که پایان دادن به آن به معضلی برای سران دو کشور و حتی نظام جهانی تبدیل شده بود. پس از سال دوم دفاع مقدس، جنگ هیچ طرف پیروز و مغلوبی نداشت و طرفین تنها به تک و پاتک علیه یکدیگر مشغول بودند و پیشروی‌ها و پیروزی‌های مقطعی به سرعت از سوی طرف دیگر جبران می‌شد و موازنه جنگ به هم نمی‌خورد. عراق به‌عنوان آغازکننده جنگ به هیچ دستاوردی دست نیافته بود و ایران نیز هرچند توانسته بود متجاوز را در نزدیکی مرزهای خود متوقف کند اما نه می‌توانست به پیروزی قاطع و تمام‌کننده‌ای دست پیدا کند و نه اراده سیاسی و حقوقی خود را به عراق تحمیل کند. عراق در تبلیغات خود ایران را به آغازِ تحریک و حتی تجاوز به خاک عراق و تحریک گروه‌های مخالف برای سرنگونی رژیم بعثی متهم می‌کرد و حاضر به پذیرش عنوان آغازکننده و مقصر جنگ نبود و در سوی دیگر، ایران امیدوار بود با نظارت سازمان‌های بین‌المللی، عراق به‌عنوان مقصر و آغازکننده جنگ شناخته شود و مجبور به پرداخت غرامت شود اما هیچ چشم‌انداز روشنی برای دستیابی به چنین دستاوردی وجود نداشت و گذر زمان نیز تغییری در شرایط و نظر دو کشور ایجاد نمی‌کرد اما نظام جهانی با شروع اصلاحات گورباچف در شوروی و تلاش برای عادی‌سازی روابط با غرب به این نتیجه رسید که دو جنگ شوروی در افغانستان و جنگ ایران با عراق را به پایان برساند و بر همین اساس قطعنامه 598 شورای امنیت سازمان ملل صادر شد.

قطعنامه 598 برخلاف قطعنامه‌های پیشین درباره جنگ ایران و عراق ذیل فصل هفتم منشور ملل متحد صادر شده بود و این به‌معنای جدیت اعضای شورای امنیت بود. فصل هفتم منشور ملل متحد به مواردی که صلح و امنیت بین‌المللی را به خطر می‌اندازند می‌پردازد و به شورای امنیت اجازه اعمال زور علیه این تهدیدات می‌دهد. این قطعنامه بدون مشخص کردن مقصر و آغازکننده جنگ و سایر ابهامات از جمله غرامت که خواسته‌ی ایران بود، ذیل اصل 40 منشور ملل متحد ایران و عراق را موظف کرده بود آتش‌بس فوری را در جبهه‌های جنگ برقرار کنند. این قطعنامه از ایران و عراق خواسته بود که به‌عنوان اولین گام برای حل و فصل مناقشه، آتش‌بس فوری را رعایت کنند، تمام اقدامات نظامی در زمین، دریا و هوا را متوقف کنند و همه نیروها را بدون تأخیر به مرزهای شناخته‌شده بین‌المللی بازگردانند و از دبیرکل سازمان ملل نیز خواسته بود که تیمی از ناظران سازمان ملل را برای راستی‌آزمایی، تأیید و نظارت بر آتش‌بس و عقب‌نشینی اعزام کند و گزارشی را درباره آن به شورای امنیت ارائه کند. این قطعنامه براساس کنوانسیون سوم ژنو، از طرفین خواسته بود که اسیران جنگی پس از توقف درگیری‌های فعال بدون تأخیر آزاد و به کشورشان بازگردانده شوند. همینطور از ایران و عراق خواسته بود در اجرای این قطعنامه و در تلاش‌های میانجی‌گری برای دستیابی به یک راه‌حل جامع، عادلانه و شرافتمندانه، مورد قبول هر دو طرف، در مورد همه موضوعات باقی‌مانده، با دبیرکل همکاری کنند. قطعنامه براساس منشور سازمان ملل متحد، از سایر کشورها هم خواسته بود حداکثر خویشتن‌داری را به کار گیرند و از هر اقدامی که ممکن است به تشدید و گسترش بیشتر درگیری منجر شود، خودداری کنند و در نتیجه اجرای قطعنامه حاضر را تسهیل کنند.

عراق بلافاصله اعلام کرد حاضر به پذیرش قطعنامه و آتش‌بس فوری است و ایران را در موضع بدی قرار داد. با این حال ایران ضمن اعلام نارضایتی از مشخص نشدن مقصر جنگ و فرآیند پرداخت غرامت از پذیرش قطعنامه سر باز زد. روز بعد از ارسال رسمی متن قطعنامه 598 به جمهوری اسلامی ایران، وزارت امور خارجه ایران با صدور بیانیه‌ای اعلام کرد: «شورای امنیت سازمان ملل با عدول از وظایف خود، قطعنامه غیرعادلانه‌ای تصویب کرده که بعضاً مواد آن با یکدیگر در تناقض آشکار است.» آن‌گاه وعده داد که موضع تفصیلی وزارت امور خارجه بعداً اعلام خواهد شد. چند هفته بعد، در 22 مرداد 1366، جمهوری اسلامی ایران مواضع رسمی خود را در قبال قطعنامه 598 در 18 بند اعلام کرد. در این بیانیه ایران ضمن اعتراض به اینکه قطعنامه بدون کسب نظر و مشورت با ایران تدوین شده است، خروج شورا را از حالت بی‌طرفی محکوم کرد و از شورا خواست که عراق به عنوان متجاوز معرفی شود. با این حال جریان موافق پذیرش قطعنامه و پایان جنگ در ایران نیز وجود داشت و تلاش خود را کرد اما آنچه که ایران را وادار به پذیرش قطعنامه کرد، واقعیت‌های سیاسی، نظامی، اقتصادی و بین‌المللی بود. قطعنامه 598 در 29 تیر 1366 صادر شد. عراق بیست روز پیش از صدور این قطعنامه برای نخستین بار از حمله شیمیایی علیه یک هدف غیرنظامی یعنی شهر سردشت استفاده کرده بود و تنها 10روز پس از صدور این قطعنامه، عربستان سعودی در جریان مراسم حج به راهپیمایی برائت از مشرکین حجاج ایرانی حمله کرده و 275 حاجی ایرانی را به شهادت رساندند. فروردین 1367 نیروی دریایی ایالات متحده آمریکا درعملیات آخوندک، سه شناور عمده نیروی دریایی ایران را که مهمترین دارایی‌های ایران در دریا محسوب می‌شد، نابود کرد و در 12 تیر 1367 نیز هواپیمای مسافربری شماره 655 ایران‌ایر را مورد هدف قرار داد که منجر به کشته شدن همه 290 سرنشین این هواپیما شد. تسلسل این حوادث نشان‌دهنده افزایش بی‌منطق هزینه ادامه جنگ برای ایران بود. هاشمی‌رفسنجانی در تشریح این شرایط سال 87 در گفت‌وگو با شبکه خبر گفت: «... عوامل فراوانی وجود داشت که ما متقاعد شدیم باید قطعنامه را بپذیریم، که از نمونه‌های آن، طولانی و فرسایشی شدن جنگ بود و این فرسایش به ما آسیب فراوان می‌رساند... و عراقی‌ها غیرنظامی‌ها را مورد هدف و آسیب قرار می‌دادند، همچنین تلفات غیرنظامی‌ها نیز زیاد شده بود، به‌ویژه اینکه عراقی‌ها از سلاح شیمیایی استفاده می‌کردند که نمونه آن را در حلبچه مشاهده کردیم و مردم مثل برگ خزان به زمین می‌ریختند و در این فکر بودیم که اگر چنین جنایتی به یکی از شهرهای ایران مثل تبریز یا کرمانشاه صورت بگیرد، چه اتفاقی می‌افتد...؟! در آن زمان جنگ به جایی رسیده بود که بـرخـی شـعـارهـای ما دیگر عملی نمی‌شد؛ زیرا آمریکا و قدرت‌های بزرگ وارد جنگ شده بودند و سلاح‌های خطرناک را به رژیم بعث می‌دادند و آن‌ها هم بی‌رحمانه از این سلاح‌ها استفاده می‌کردند و این در شرایطی بود که ما هم نمی‌توانستیم به مقابله به‌مثل بپردازیم...»

مخالفان پایان جنگ

با وجود هزینه‌های انسانی و اقتصادی و نظامی جنگ که بنا بر محتوای نامه محرمانه امام خمینی که در سال‌های اخیر از طرف دفتر آیت‌الله هاشمی‌رفسنجانی منتشر شده، همچنان نظامیان بر ادامه جنگ اصرار داشتند. مهم‌ترین مخالفان پایان جنگ تحمیلی در ایران نظامیان بودند که طبیعتاً با طولانی شدن زمان جنگ قدرتمندتر شده بودند و بخش عمده‌ای از نظام تصمیم‌گیری زیر سلطه و نفوذ آنان بود. در همان نامه محرمانه امام خمینی به مخالفت فرمانده سپاه اشاره می‌کند و البته آن را در حد شعار می‌داند. محسن رضایی فرمانده وقت سپاه پاسداران در نامه‌ای نیازمندی‌های لازم برای غلبه بر صدام را تشریح کرده که در نگاه اول هم خارج از توان اقتصادی ایران است و با این حال به نظر می‌رسد اصرار او بیشتر یک تعارف بوده است. طبیعتاً نظامیان براساس روحیه سلحشوری و منطق نظامی باید آخرین کسانی باشند که به پایان جنگ می‌اندیشند. با این حال آنان استدلال‌هایی هم برای عدم پذیرش قطعنامه داشتند. حسین علایی، فرمانده وقت ستاد مشترک سپاه جز موافقان پذیرش قطعنامه بوده است، می‌گوید: «اگر قطعنامه 598 را شش ماه زودتر می‌پذیرفتیم، بهتر بود. ما در شرایطی که ناچار بودیم قطعنامه را پذیرفتیم. باید در مسائل استراتژیک ابتکار عمل را در دست گرفت. وقتی ابتکار عمل دست ما باشد این ما هستیم که تصمیم می‌گیریم چه کار کنیم.» این استدلال پایه مخالفت مخالفان نیز بود که معتقد بودند پذیرش قطعنامه باید پس از پیروزی و موفقیت بزرگ ایران در جبهه‌ها و از موضع قدرت و اقتدار صورت بگیرد و حتی پیشنهاد می‌دادند ایران بخشی از خاک عراق را به اشغال دربیاورد که بتواند در مذاکرات صلح اراده خود را به عراق تحمیل کند. محسن رفیق‌دوست، وزیر وقت سپاه در این باره می‌گوید: «ما باید جنگ را به داخل خاک عراق می‌بردیم و ارتش عراق را تضعیف و خودمان را تقویت می‌کردیم که این اتفاق افتاد.»

صادق خرازی که در آن زمان معاون ستاد تبلیغات جنگ شورای عالی دفاع، عضو ستاد پدافند کل کشور و عضو ستاد پشتیبانی جنگ بود، درباره اختلاف‌نظر در وزارت امور خارجه می‌گوید: «بسیاری از کسانی که بعد‌ها خود را نماد انقلاب در اجتماع معرفی کردند، از جمله کسانی بودند که موافق پایان جنگ به هر نوع آن بودند و برخی از کسانی که بعد‌ها به عنوان نماد سازش و فکر موسع شدند، از کسانی بودند که مخالف پایان جنگ بودند و تحلیل‌های داغ آسمان‌کوب آنچنانی می‌کردند.» منظور صادق‌خرازی از «افرادی که بعدها به نماد سازش و فکر موسع تبدیل شدند» اشاره به اصلاح‌طلبان و جناح چپ خط امام آن روزگار است. هاشمی‌رفسنجانی نیز در خاطرات 30 تیر 1367 آورده است: «محمدجواد لاریجانی و سیروس ناصری از وزارت خارجه آمدند و درباره عوامل کُندکننده کار تعقیب آتش‌بس در وزارت خارجه گفتند.» محمدجواد لاریجانی، معاون وقت وزارت امورخارجه که مسئول مستقیم مذاکرات پذیرش قطعنامه بود، مقابل همین فشارها وادار به استعفا از وزارت امور خارجه شد. او از سوی جناح چپ خط امام متهم به سازشکاری و خیانت شده بود و با نظر مستقیم بیت حضرت امام مجبور به کناره‌گیری شد.

گروهی دیگر از مخالفان پذیرش قطعنامه کسانی هستند که عمدتاً در سال‌های پس از پذیرش ظهور پیدا کردند و درصدد تسویه‌حساب سیاسی با شخصیت‌های محوری این رویداد چون آیت‌الله هاشمی‌رفسنجانی بودند. کتاب «راز قطعنامه» (چرایی علل پذیرش قطعنامه ۵۹۸ و پایان جنگ تحمیلی) نوشته کامران غضنفری برآیند استدلال‌ها و مواضع این گروه است که در عرصه سیاسی نیز افرادی چون سعید قاسمی آن را نمایندگی می‌کنند. طیف سعید قاسمی هرچند علایق سیاسی در مخالفت با قطعنامه داشتند و دارند اما گروه دیگری از مخالفان را نمایندگی می‌کنند؛ رزمندگانی که براساس شور و عشق به فرهنگ دفاع مقدس خود را وقف جبهه‌های جنگ کرده بودند و پایان جنگ برای آنان پایان فرهنگ ایثار و شهادت بود و بانیان پذیرش قطعنامه را از این منظر خائن و یا دست‌کم غافل می‌دانستند. پذیرش قطعنامه موجی از افسوس و ناامیدی را در میان رزمندگانی که سال‌ها عمرشان را در جبهه‌ها به امید پیروزی و غلبه بر دشمن مصرف کرده بودند، ایجاد کرد.

جریان دیگری که از مخالفان پذیرش قطعنامه بودند هرچند شاید نماینده مقتدر و شاخصی در حاکمیت نداشته باشند، اما کسانی بودند که از ادامه جنگ نفع اقتصادی می‌بردند. بازاریان و محتکران کالاهای اقتصادی و دلالان خرید سلاح ایران از جهان این گروه را تشکیل می‌دادند. طبیعتاً این جریان با شعارهای انقلابی و توجیهات ایدئولوژیک بر تبلیغات ادامه جنگ کمک می‌کردند و مخالف پایان این کارزار بودند.

موافقان پذیرش

محسن رفیق‌دوست، وزیر وقت سپاه آیت‌الله هاشمی‌رفسنجانی را مهمترین کسی می‌داند که به‌دنبال پایان جنگ بود و روایتش را به‌گونه‌ای بیان می‌کند که ایشان موقعیت را طوری صحنه‌آرایی کرده تا پایان جنگ منطقی‌ترین و تنها گزینه پیش رو باشد هرچند رفیق‌دوست در مقابل این القا که پذیرش قطعنامه به امام تحمیل شده است می‌ایستد و آن را تشخیص امام می‌داند. او می‌گوید: «آقای هاشمی رحمت‌الله‌علیه معتقد بود که با توانی که ما داریم نمی‌توانیم جنگ را با پیروزی کاملی که بغداد را بگیریم و صدام را ساقط کنیم، به پایان برسانیم و همچنین معتقد بود که دولت با همه توانی که دارد تمام‌قد وارد جنگ نمی‌شد، لذا ایشان معتقد بود که ما باید یک عملیات سروصدادار و موفق کنیم و آتش‌بس را قبول کنیم... آقای موسوی، رئیس ستاد شد و آقای بهزاد نبوی مسؤل لجستیک شد (جای من)، آقای خاتمی مسئول تبلیغات شد و آقای روغنی‌زنجانی، مسئول مالی شد و خلاصه یک ستادی برای جنگ درست کرد. اینها سراغ آقای محسن رضایی آمدند و گفتند که جنگ چه زمانی تمام می‌شود؟ او گفت زمانی که بغداد سقوط کند. بغداد چه زمانی سقوط می‌کند؟ زمانی که من امکانات این لیست را داشته باشم. زمانی که من کنار گذاشته شدم خودم را کنار کشیدم ولی یکی دو سال بعد که آن لیست را دیدم و از آقای رضایی پرسیدم که شما این را یکجا می‌خواستید؟ گفت خیر، ظرف ۳ الی ۴ سال. گفتم اگر زمانی که من بودم این لیست را به من می‌دادی من این را ظرف ۳ الی ۴ سال برایت تهیه می‌کردم ولی مرحوم آقای هاشمی بنا داشت که جنگ را تمام کند و صحنه را جوری جلو برد که آن نامه‌ای را که آقای رضایی برای رئیس ستاد جنگ نوشته بود، آقای موسوی گفت که نمی‌تواند آن را تهیه کند و آقای هاشمی گفت که به امام بگویید و نامه را برای امام بردند. آقای هاشمی اینجا مردانگی کرد و پیش امام رفت و گفت اجازه دهید من قبول کنم و امام نپذیرفت و خودش قبول کرد.»

هرچند هاشمی‌رفسنجانی شاخص‌ترین و قدرتمندترین فرد در میان موافقان پذیرش قطعنامه بود اما گروه‌ها و افراد دیگری هم بودند که این موضوع را با جدیت پیگیری می‌کردند هرچند آنان نیز در پیوند با آیت‌الله هاشمی‌رفسنجانی بودند. حسن روحانی شاخص‌ترین فرد جمعی در مجلس بود که با عنوان مجمع عقلا تشکیل شده بود. آن‌طور كه محسن رضایی فرمانده سابق سپاه گفته است، این مجمع سعی می‌كرد تا با بررسی شرایط وقت كشور و جبهه‌های جنگ نشان دهد كه ادامه جنگ به صلاح كشور نیست و باید اقدامات سیاسی در جهت اتمام آن شروع شود. حسن روحانی در گفت‌وگو با ماهنامه نسیم بیداری درباره جلسه عقلا می‌گوید: «ما از مجلس دوم تا پنجم، جمعی با عنوان عقلای مجلس داشتیم. تعداد اعضا حدود ۳۰ و چند نفر بود. اما خیلی خطی و جناحی نبود و هر دو جناح در آن عضو بودند. ما می‌گفتیم هرکس صاحبِ ‌نظر، فکر و اندیشه، سابقه و آشنایی با مسائل است و تأثیر دارد، عضو آن جمع باشد. ابتدا هم در مجلس دوم به دلیل بررسی موضوع جنگ این جمع تشکیل شد. در ابتدا به‌طور مثال آقای کروبی عضو جلسه بود، آقای یزدی هم بود؛ آقای بیات زنجانی عضو بود، آقای موحدی‌کرمانی هم حضور داشت که این جلسات تا دوره پنجم مجلس ادامه داشت.» محسن رضایی در مرداد 65 درباره این جلسه می‌گوید: «چند وقت پیش، یک جلسه‌ای به اسم عقلا در مجلس محترم شورای اسلامی تشکیل شد و در این جلسه آمدند و نظر خود و بحث‌هایی را مطرح کردند... خوف این می‌رفت که این بحث‌ها به خارج مجلس سرایت بکند و نتیجتاً باعث بشود که به جنگ لطمه وارد بشود. امام به محض اینکه این جلسه را فهمیده بود، دستور داده بود به آقای هاشمی که این چیست و چه کسی این جلسات را تشکیل می‌دهد؟ هر کس این جلسات را تشکیل می‌دهد، بگویید این جلسات را منحل کنند و این حرف‌ها را نزنند.»

هاشمی‌رفسنجانی در مصاحبه‌ای در این باره با اشاره به تفکرات مجمع عقلا می‌گوید: «آن‌ها دائماً می‌گفتند ما دیگر هر چه جنگ طول بکشد، پیروز نمی‌شویم. جنگ اگر طول بکشد، فرسایشی می‌شود و عراق از سراسر دنیا کمک می‌شود و ما کمک هم نمی‌شویم و به یک جایی می‌رسد که این طرف دیگر دستش خالیِ خالی می‌شود. پیش‌بینی می‌کردند. آن‌ها اعداد و ارقام بودجه را می‌دانستند. کمیِ سلاح ما را می‌دانستند، مشکل تامین مهمات را می‌دانستند و خیلی چیزهای دیگر که بود. ما مسائل عجیبی داشتیم.»

چشم خونبار

امام خمینی از حامیان و نظریه‌پردازان ایده «جنگ جنگ تا پیروزی» بود و تا روزهای آخر از نظامیان دفاع کرد و در موضوع مجمع عقلای مجلس نیز در دفاع از موضع فرمانده وقت سپاه دستور تعطیلی جلسات مجمع عقلا را داد. آیت‌الله هاشمی در اشاره به این موضع امام در خاطرات روزانه‌اش می‌نویسد: «مسئله بعدی امام [(ره)] بود که لحظه‌ای اجازه نمی‌داد درباره ختم جنگ بحث کنیم. در مجلس هم عده‌ای بودند به نام (مجمع عقلا) و آقای روحانی [که برای پایان دادن جنگ فعالیت می‌کردند] که امام آنها را سر جایشان نشاند.» با این حال امام نقش اصلی و تمام‌کننده را در پذیرش قطعنامه داشت و به درستی نیز تنها کسی که می‌توانست تصمیم نهایی را بگیرد، رهبر نظام بود. تصمیم به پایان جنگ با توجه به شعارها و مواضع پیشین رهبران نظام مبنی بر «جنگ، جنگ تا پیروزی» و «جنگ، جنگ تا رفع فتنه از عالم» از عهده مسئولین عالی‌رتبه نظام نیز خارج بود و هر کسی که به خود اجازه می‌داد از صلح و پایان جنگ سخن بگوید متهم به خیانت و خنجر از پشت زدن به رزمندگان در جبهه‌های جنگ می‌شد و حتی جمع خصوصی مجمع عقلا در مجلس و یا قطع توزیع روزنامه رسالت در جبهه‌های جنگ به دلیل تضعیف روحیه رزمندگان همگی نشانگر قوت و قدرت حامیان ادامه جنگ بود. در چنین شرایطی سخن گفتن هر یک از شخصیت‌های نظام می‌توانست منجر به قربانی شدن آینده سیاسی‌اش می‌شد. در چنین وضعیتی بود که امام خمینی براساس دو گزارش از مسئولین اداره اقتصادی و نظامی تصمیم سخت و نهایی را گرفت. این تصمیم ابعاد اجتماعی و سیاسی عمیقی داشت و تنها امام خمینی بود که می‌توانست با پذیرش مسئولیت آن حرف نهایی و قطعی را در این زمینه بزند. علی‌اکبر ولایتی، وزیر خارجه وقت در خصوص علل پذیرش قطعنامه از سوی امام(ره) می‌نویسد: «در ماه‌های آخر جنگ، حمایت جهانی از عراق به اوج خود رسید و آمریکایی‌ها عملاً و به‌طور مستقیم وارد صحنه شدند. سکوهای نفتی ما را بمباران می‌کردند. با هدایت هواپیماهای عراقی، بمباران نفتکش‌ها را تسهیل می‌کردند و فرانسوی‌ها هواپیماهای پیشرفته سوپر اِتاندارد و میراژ ۲۰۰۰ در اختیار آن‌ها گذاشتند. روس‌ها مدرن‌ترین هواپیماهای جنگنده و دورپرواز و... را به عراق ارسال کردند. کویت و عربستان سیل دلار را به بینالنهرین جاری کردند. آلمان‌ها مواد لازم برای سلاح شیمیایی در اختیار آن‌ها گذاشتند. عراق به‌طور وسیع مناطق مسکونی و جبهه‌ها را بمباران شیمیایی می‌کرد و مجامع بین‌المللی با سکوت خود این جنایات را تأیید می‌کردند. امام از همه این امور مطلع شدند و پس از کسب گزارش‌های مختلف، به این نتیجه رسیدند که قطعنامه را بپذیرند، هرچند که این کار به منزله نوشیدن جام زهر بود.»

آنگونه که محسن‌ رفیق‌دوست تشریح کرده است، ستاد جنگ با ریاست مهندس موسوی وضعیت اقتصادی کشور را به امام گزارش داده و محسن رضایی نیز نیازمندی‌های نظامی را بیان کرده است که همگی بیانگر ناتوانی ایران در ادامه جنگ بوده است. برهمین اساس امام خمینی در نامه محرمانه‌ای به تاریخ 25 تیر 1367 خطاب به مسئولان ارشد نظام نوشت: «حال كه مسئولین نظامی ما اعم از ارتش و سپاه كه خبرگان جنگ می‌باشند، صریحاً اعتراف می‌كنند كه ارتش اسلامی به این زودی‌ها هیچ پیروزی به دست نخواهند آورد و نظر به اینكه مسئولین دلسوز نظامی و سیاسی نظام جمهوری اسلامی از این پس جنگ را به‌هیچ‌وجه به صلاح كشور نمی‌دانند و با قاطعیت می‌گویند كه یك‌دهم سلاح‌هایی را كه استكبار شرق و غرب در اختیار صدام گذارده‌اند، به‌هیچ‌وجه و با هیچ قیمتی نمی‌شود در جهان تهیه كرد و با توجه به نامه تكان‌دهنده فرمانده سپاه پاسداران كه یكی از ده‌ها گزارش نظامی سیاسی است كه بعد از شكست‌های اخیر به اینجانب رسیده و به اعتراف جانشین فرمانده كل نیروهای مسلح، فرمانده سپاه یكی از معدود فرماندهانی است كه در صورت تهیه مایحتاج جنگ معتقد به ادامه جنگ می‌باشد و با توجه به استفاده گسترده دشمن از سلاح‌های شیمیایی و نبود وسایل خنثی‌كننده آن، اینجانب با آتش‌بس موافقت می‌نمایم و برای روشن شدن در مورد اتخاذ این تصمیم تلخ، به نكاتی از نامه فرمانده سپاه كه در تاریخ 2/4/67 نگاشته است، اشاره می‌شود. فرمانده مزبور نوشته است تا پنج سال دیگر ما هیچ پیروزی نداریم؛ ممكن است در صورت داشتن وسایلی كه در طول پنج سال به دست می‌آوریم قدرت عملیات انهدامی و یا مقابله به مثل را داشته باشیم و بعد از پایان سال 71 اگر ما دارای 350 تیپ پیاده و 2500 تانك و 3000 توپ و 300 هواپیمای جنگی و 300 هلیكوپتر و قدرت ساختن مقدار قابل‌توجهی از سلاح‌های [مختلف] كه از ضرورت‌های جنگ در آن موقع است، داشته باشیم، می توان گفت به امید خدا بتوانیم عملیات آفندی داشته باشیم. وی می‌گوید قابل ذكر است كه باید توسعه نیروی سپاه به هفت برابر و ارتش به دو برابر و نیم افزایش پیدا كند. او آورده است البته آمریكا را هم باید از خلیج‌فارس بیرون كنیم والا موفق نخواهیم بود. این فرمانده مهمترین قسمت موفقیت طرح خود را تهیه به‌موقع بودجه و امكانات دانسته و آورده است كه بعید به نظر می‌رسد دولت و ستاد فرماندهی كل قوا بتوانند به تعهد خود عمل كنند؛ البته با ذكر این مطالب می‌گوید باید باز هم جنگید كه این دیگر شعاری بیش نیست. آقای نخست‌وزیر از قول وزرای اقتصاد و بودجه وضع مالی نظام را زیر صفر اعلام كرده‌اند، مسئولین جنگ می‌گویند تنها سلاح‌هایی را كه در شكست‌های اخیر از دست داده‌ایم، به اندازه تمام بودجه است كه برای سپاه و ارتش در سال جاری در نظر گرفته شده بود. مسئولین سیاسی می‌گویند از آنجا كه مردم فهمیده‌اند پیروزی سریعی به دست نمی‌آید، شوق رفتن به جبهه در آنها كم شده است. شما عزیزان از هر كس بهتر می‌دانید كه این تصمیم برای من چون زهر كشنده است، ولی راضی به رضای خداوند متعال هستم و برای صیانت از دین او و حفاظت از جمهوری اسلامی اگر آبرویی داشته باشیم، خرج می‌كنیم. گفتم جلسه‌ای تشكیل گردد تا آتش‌بس را به مردم تفهیم نمایند. مواظب باشید، ممكن است افراد داغ و تند با شعارهای انقلابی شما را از آنچه صلاح اسلام است، دور كنند. صریحاً می‌گویم باید تمام همت‌تان در توجیه این كار باشد. قدمی انحرافی حرام است و موجب عكس‌العمل می‌شود؛ شما می‌دانید كه مسئولین رده‌بالای نظام با چشمی خونبار و قلبی مالامال از عشق به اسلام و میهن اسلامی‌مان چنین تصمیمی را گرفته‌اند. خدا را درنظر بگیرید و هر چه اتفاق می‌افتد از دوست بدانید.»

این نامه شرایط داخلی کشور را از ابعاد نظامی و اقتصادی تشریح کرده و نتیجه گرفته است که پایان جنگ منطقی‌ترین تصمیم است. با این حال به ابعاد بین‌المللی و فشار مضاعف وارده به ایران از سوی آمریکا و عراق و تحمیل حملات خونبار اشاره نشده است. در واقع با حمله فروردین 1367 آمریکا به نیروی دریایی ایران و حمله به هواپیمای مسافربری در 12 تیر، بیم آن می‌رفت که آمریکا به نفع عراق وارد جنگ با ایران شود که موازنه جنگ را به زیان ایران بر هم خواهد زد. محسن رضایی در نامه معروف خود نیز پیش‌بینی کرده بود که برای پیروزی بر عراق باید آمریکا نیز از منطقه اخراج شود وگرنه امکان پیروزی بر عراق وجود ندارد. در مجموع تصمیم پایان جنگ تصمیم ناگزیر و غیرقابل کتمانی بود که با تشریح وضعیت به رهبری نظام و تصمیم قاطع ایشان به وقوع پیوست. امام‌خمینی که خود از حامیان اصلی نیروهای نظامی و ادامه جنگ بود، با درک و تشخیص موقعیت و عدم امکان پیروزی قریب‌الوقوع تصمیم به پذیرش مسئولیت پایان جنگ گرفت و حتی پیشنهاد پذیرش مسئولیت از سوی فرد دیگری را نیز قبول نکرد. با پایان جنگ، ایران توانست از زیر بار فشار جنگی تمام‌عیار و طولانی خلاصی یابد و در مسیر سازندگی و پیشرفت قدم بردارد.

دیدگاه

ویژه دیپلماسی
سرمقاله
آخرین اخبار