| کد مطلب: ۱۰۹۷۸

دانشگاه است نه پادگان!

دیروز در دانشگاه پلی‌تکنیک تهران با علی خضریان، نمایندۀ مجلس از جناح اصولگرا بر سر «مشارکت در انتخابات» مناظره داشتم.

قرار بود روزنامۀ هم‌میهن این مناظره را پوشش دهد اما خبرنگار آن را به داخل دانشگاه راه ندادند. نه‌فقط خبرنگاران از ورود به دانشگاه منع شدند بلکه ظاهراً دانشجویان دانشگاه‌های دیگر هم امکان ورود به پلی‌تکنیک را نداشتند.

تشریفات امنیتی ورود به دانشگاه واقعاً کمتر از پادگان نبود. با آنکه به من گفته شده بود، برای ورودم به دانشگاه هماهنگی صورت گرفته است، با این حال، چند دقیقه معطلِ استعلام نگهبانان از اینجا و آنجا شدم.

در داخل دانشگاه نیز اثری از شور و هیجان اواخر دهۀ 70 و اوایل دهۀ 80 دیده نمی‌شد. سرخوردگی و پژمردگی سیاسی در بین دانشجویان آشکار بود. این سرخوردگی خود را در میزان حضور دانشجویان در سالن مناظره نشان داده بود. جمعیتی بین 40 تا 50 نفر در سالن جمع آمده بودند که عمدتاً اعضای تشکل‌های متنوع و همسوی اصولگرا در دانشگاه بودند. ظاهراً در هر دانشگاهی چندین تشکل با اسامی و عناوین مختلف اما همگی با خط مشی اصولگرایی فعالیت می‌کنند، اما تشکل‌های غیرهمسو، یا به یک یا دو مورد محدود می‌شوند و یا اصلاً وجود ندارند.

در ابتدای مناظره با آقای خضریان، با اشاره به جمعیت سالن، موضوع سیاست‌زدایی از دانشگاه‌ها و سرخوردگی سیاسی دانشجویان را مطرح کردم، اما آقای خضریان با نشان دادن عکسی از سخنرانی علی افشاری در دهۀ 80 در یکی از سالن‌های دانشگاه پلی‌تکنیک که شمار معدودی مستمع در آن حضور داشت، مدعی شد که در همان دورۀ اصلاحات نیز وضع بر همین منوال بوده و چیزی از این جهت تغییر نکرده است!

واقعیت اما این است که خیلی چیزها از آن تاریخ تاکنون تغییر کرده است. در دوران اصلاحات با آنکه دانشجویان نسبت به اصلاح امور از بالا اظهار ناامیدی می‌کردند، اما خالی از شور و نشاط نبودند و به‌خصوص نسبت به پدید آمدن فرصت‌های تازه‌ای برای تحول مثبت در کشور امیدواری داشتند. امروز اما گویی نه‌فقط امید به بهبود اوضاع رنگ باخته است، بلکه حس و حالی هم برای هر گونه عملِ معطوف به اصلاح شرایط دیده نمی‌شود.

جوانان تحصیل‌کرده و یا صاحب تخصص، دسته‌دسته از کشور مهاجرت و یا به تعبیری فرار می‌کنند. جامعۀ ایرانی در حال خالی شدن از استعدادها و سرمایه‌های انسانی خود است. گمان می‌کردم این نکته را لااقل نمایندگان مجلس کنونی لمس کرده و درصدد چاره‌اندیشی برای آن باشند. از همین رو، این موضوع را در جریان مناظره چندین بار مطرح کردم.

آقای خضریان اما تمام مشکلات کشور را به دولت حسن روحانی نسبت داد. با تأکید من بر اینکه به فرض، تمام مشکلات زیر سر دولت آقای روحانی باشد، الان حاکمیت یکدست اصولگرایان برای این حجم از مشکل مثلِ آلودگی فزایندۀ هوا، نابودی منابع آب زیرزمینی کشور، فرونشست دشت‌ها، مهاجرت بی‌امان تحصیل‌کردگان، گرانی کمرشکن، فقر و بینوایی شهروندان... چه برنامه‌ای دارد؟ پاسخ خضریان مرتب گریز به گذشته و پیش کشیدن کارنامه و رفتار دولت‌های قبلی و کنش سیاسی شخصی من بود.

به نظرم رسید که اصولگرایان وضع کشور را به شوخی گرفته‌‌اند. حتی نارضایتی گستردۀ مردم هم تأثیری بر افکار و رفتار آنها نگذاشته است. وضع را همانگونه که دوست دارند، توصیف می‌کنند.

خلاصۀ کلام من این بود که مردم بی‌اعتماد و سرخورده و عمیقاً ناراضی‌اند. بدون جلب اعتماد و رضایت آنان، نمی‌توان هیچ مشکلی را حل کرد و مشکلات به صورت تصاعدی در حال انباشت است. انباشت مشکلات امری فاجعه‌آفرین است و جامعه را مستعد پذیرش فاشیسمی بی‌رحم و مدعی کارآمدی و میانبر کردن مسیر پیشرفت می‌کند.

اگر انقلاب برای کشور بسیار هزینه‌زاست و از طرفی راهکار دوگانگی در حاکمیت نیز به در بسته خورده و امکان گشودن هیچ قفلِ محکمی با کلید آن نیست، تنها راه باقی‌مانده، حرکت حکومت یکدست اصولگرایان به سمت تجدیدنظر در دگم‌های سیاسی و ایدئولوژیک خود و باز کردن راه آشتی‌جویی با ملت و پذیرش تکثر سبک زندگی آنان با تمام لوازم آن است. اگر این راه هم مسدود باشد، دیگر مسئولیتِ پیامدهای بی‌نهایت مخاطره‌آمیز آن به دوش کسانی است که منافع و عقاید شخصی خود را به قیمت ویرانی کشور دنبال می‌کنند.

دیدگاه

ویژه تیتر یک
پربازدیدترین
آخرین اخبار