سرنوشت لبنان پس از خاندان اسد / بررسی شکنندگیها و مقاومتهای بیروت در مقابل سوریه نوظهور
لبنان قطعاً میتواند سرمایهگذاریهایی برای بازسازی و در دیگر حوزهها در سوریه انجام دهد با اینکه فعلاً بهسختی میتوان تصور کرد درآمدها وارد سیستم مالی لبنان میشوند چون همچنان ویران و تحت ابزارهای سفت و سخت کنترل سرمایه قرار دارند. سوریه نرمالتر میتواند از حضور بسیاری از بستگان لبنانیها که در سوریه زندگی میکنند، سود ببرد چون مسیر سفر برای آنها باز میشود.
نیکولاس ای. هراس مدیر ارشد استراتژی موسسه نیولاینز
فیصل ایطانی استاد سیاستهای خاورمیانه در دانشگاه جورج تاون
ایالات متحده مطالبات مهمی در لبنان دارد که در میان آنها میتوان به تمایل به ثبات سیاسی و اقتصادی دولتی که در تمام جوانب، رفتاری دوستانه داشته باشد، همکاریهای امنیتی، روابط ماندگار با جوامع مسیحی در لبنان و مهاجران لبنانی در آمریکا و درنهایت در چارچوب گستردهتر منطقه، صلح بین اسرائیل و لبنان اشاره کرد.
دستیابی به این اهداف نیازمند گذار از دوران پرفرازونشیب تاریخ این کشور پس از جنگ بین حزبالله و اسرائیل است که بخش بزرگی از کشور را ویران کرده و باعث وخامت شرایط اقتصادی لبنان شده که از قبل هم در وضعیت بسیار بدی قرار داشت اما شاید مهمترین داینامیک این باشد که ساختار نامشخص دولت جدید سوریه که احتمالاً عمدتاً سنی باشد در رفتار خود با لبنان چه تفاوتی با دولتهای پیشین که اقلیت علویان رژیم اسد آنها را رهبری میکردند، خواهد داشت.
سوریه مصمم است که نقش پررنگی در سیاستهای لبنان بازی کند؛ چه با اهداف خوب، چه بد. چنانچه هرکسی که قرار است در دمشق حاکم باشد همتایان خود در لبنان را متخاصم یا آسیبزا ببیند، غالباً حیات سیاسی آن طرف بهمعنای واقعی کلمه نمیتواند ادامهدار شود. از سوی دیگر، اگر دولت سوریه همانگونه که با حزبالله رفتار کرد بخواهد به یک جناح مزایایی تقدیم کند، این جناح در جایگاه خوبی برای تسلط بر سیاستها و امنیت لبنان قرار خواهد داشت. این چارچوب اصلی هرگونه سیاست آمریکا در لبنان پسااسد است.
جغرافیای سیاسی و تاریخ
حتی قبل از فروپاشی سریع رژیم اسد، لبنان برای آمریکا به یک معضل سیاسی تبدیل شده بود. سیاست آمریکا دههها بود که بهدنبال توسعه سرمایههای سیاسی و امنیتی خود در لبنان و همزمان ایزوله کردن و تحت فشار قرار دادن حزبالله بوده است. این توسعهگریها برای اجرایی کردن فشار بر حزبالله بود با این فرض که روند ساخت کشور و در عین حال مهار و کوچکتر شدن قدرت حزبالله فرآیندی کُند خواهد بود. با این حال، در کمتر از سه ماه، حزبالله درحالیکه تلاش میکرد خود را از ویرانیهای جنگ اسرائیل احیا کند، ارتباط این گروه با حامیان خود و عمق استراتژیکاش در سوریه بهدلیل سقوط رژیم سوریه، مختل شده است.
فرضیههای قدیمی باید تغییر کنند. همانند تمام موضوعاتی که در لبنان اهمیت سیاسی دارند، قدرت حزبالله و رقبای آن همیشه ارتباط عمیقی با آنچه در دمشق اتفاق میافتد داشته است. سقوط رژیم اسد تاریخیترین شوک خارجی در سیاستهای لبنان از زمان پیمان قاهره در سال 1969 است که مأمن رسمی را برای شبهنظامیان فلسطینی ایجاد کرده بود تا بر تنشهای فرقهای دامن بزنند که در نهایت به وقوع جنگ داخلی لبنان از سال 1975 تا 1990 منجر شد.
لبنان از طرف جنوب با دولت متخاصم اسرائیل هممرز است و دریای مدیترانه و سوریه این کشور را احاطه کردهاند. بیشتر مرزهای زمینی لبنان با سوریه است. سوریه یکی از شرکای اصلی تجاری لبنان و پناهی برای لبنانیهایی است که از جنگ فرار کردهاند. جمعیت سوریه کمتر از لبنان است. تاریخ نیم قرن اخیر نشان داده هر کسی که در سوریه حاکم باشد میتواند قدرت نظامی خود را بر لبنان تحمیل کند و زندگی مردم را تحتتاثیر قرار دهد.
جنگ داخلی لبنان عمدتاً یکی از دلایل استقرار تدریجی کنترل سوریه بر این کشور است. حتی سوریه فقیرنشین، ایزوله و ناکارآمد حافظ اسد در دهه 70 میلادی توانست از ساختار سیاسی پیچیدهای مانند لبنان پیشی بگیرد؛ دورانی که در سال 2005 زمانی که بشار اسد، پسر و جانشین حافظ اسد روی کار آمد بهپایان رسید و مجبور شد نیروهای خود را از لبنان خارج کند.
در 4 دهه گذشته، نگرانی اصلی آمریکا درباره لبنان به حمایت دیرینه سوریه از حزبالله برمیگشت. در اوخر دهه 80 گرچه سربازان حافظ اسد هرچند وقت یکبار با حزبالله میجنگیدند اما در عین حال کنترل خود بر لبنان را منسجم کردند. پیمان صلح موسوم به توافق طائف که با حمایت سوریه به جنگ داخلی در سال 1990پایان داد، حزبالله را بهتنها طرفی تبدیل کرد که اجازه داشت تسلیحات خود را با هدف مقرر مبارزه با اشغال اسرائیل نگه دارد. این توافق «روابط ویژهای» را بین لبنان و سوریه تدوین کرد. در سالهای بعد، قدرت حزبالله بهشدت تقویت شد و لبنانیها را مجبور کرد تا بپذیرند که نیروی نظامی خود را حتی پس از آنکه سربازان اسرائیلی در سال 2000 لبنان را ترک کردند، حفظ کنند.
در اواخر دهه 90 میلادی، جنبش کوچکی از مخالفان لبنانی در برابر حضور سوریه که بهعنوان بازویی فاسد به وخامت اقتصاد لبنان دامن زده بودند تشکیل شد و حکومت پلیسی که لبنانیهایی را که مخالف حضور خفقانآور ماموران اطلاعاتی سوریه بودند، مجازات میکرد. پس از مرگ حافظ اسد در سال 2000، بشار اسد سرکوبهای خود علیه مخالفت روزافزون لبنانیها را با اشغال خود ادامه داد.
پس از آنکه رفیق حریری نخستوزیر لبنان که زمانی مرید سوریه بود، پس از سالها همکاری و تقویت اشغال سوریه به مخالفان پیوست، در سال 2005 رژیم اسد دستور قتل او و تعدادی دیگر از شخصیتهای اپوزیسیون را صادر کرد. اینکه رژیم سوریه میتوانست چنین شخصیت عالیمقام، ثروتمند و بانفوذ بینالمللی را بهقتل برساند و از زیر آن قسر دربرود، نشاندهنده واقعیت قدرت سوریه در لبنان بود.
با اینکه پس از قتل حریری اعتراضات گستردهای بهراه افتاد و در همان سال سربازان سوری از لبنان خارج شدند، سازمانهای اطلاعاتی سوریه و حزبالله به کشتار لبنانیها ادامه دادند. نفوذ مستقیم سوریه از طریق سازمانهای اطلاعاتی کمی پس از سال 2011 که رژیم سوریه گرفتار جنگ داخلی شد، پایان یافت.
تاثیر بر حزبالله
سقوط سریع رژیم اسد چندین اثر استراتژیک خواهد داشت؛ بعضی از آنها قطعیترند. نفوذ روسیه احتمالاً از بین میرود که بهنفع ترکیه خواهد بود. در میانه این تحولات دولت اسلامی یا داعش میتواند فرصتهایی را برای استفاده پیدا کند. نیروهای دموکراتیک سوری بهرهبری کردها و مورد حمایت آمریکا ممکن است منطقه قابلتوجهی را در شمالشرق سوریه از دست بدهند و اردن ممکن است متحدانی را در جنوب سوریه بهخود جلب کند.
احمدالشرع (که به نام ابومحمدالجولانی هم شناخته میشود) و گروهاش که قبلاً با القاعده مرتبط بود و متحدان خارجی جهادگرایان سلفی که تاریخچه هدف قرار دادن حزبالله در داخل مناطق لبنان را دارند ممکن است تسلط خود را بر سیاست پیدا کنند. یا چنانچه قدرت رسمی یا واقعی به مناطق و احزاب مختلف محول شود، ممکن است خلاف این امر رخ دهد. یا اینکه هیچکدام از اینها اتفاق نیفتد. اما هر کسی که سوریه را کنترل کند احتمالاً دشمن حزبالله خواهد بود.
حفظ حزبالله دلیل دههها عملیات بیثمر ایران برای نجات رژیم سوریه بود. ایران میدانست که سوریه برای حفاظت از این گروه در لبنان مهم است و میدانست هر کسی که آن را کنترل کند، نفوذی قوی بر سرنوشت حزبالله خواهد داشت. «پل زمینی» که حزبالله را از طریق سوریه تامین میکرد حالا نابود شده است.
این مسیر تامین در سوریهای نجات پیدا خواهد کرد که در آن هیچ قدرتی حاکم نباشد اما در سوریهای که دولتی مخالف حزبالله و ایران روی کار باشد، بهویژه در بحبوحه حملات مداوم اسرائیل امکانپذیر نخواهد بود. بدون این مسیر تامین، حزبالله که ایزولهشده مجبور است تا بر فرودگاهها و بنادرِ کمترکارآمد و قابلکنترلتر بیروت تکیه کند. این امر برای گروهی که تلاش میکند از جنگ شدید با اسرائیل خود را احیا کند شکستی ویرانگر است.
در دورانی که حزبالله تحت فشار اسرائیل قرار دارد، سوریه عمق استراتژیک مهمی برای جنگجویان و تامین تجهیزات حزبالله بهشمار میرود. این دیدگاه ممکن است بهگونهای تضعیف شده باشد اما باوجود گسترش عملیاتهای اسرائیل در سوریه از زمان سقوط اسد، کاملاً از بین نرفته است. این عمق استراتژیک شامل پناهجویان اکثراً شیعهمذهب میشود که بهدلیل جنگ با اسرائیل آواره و اغلب از سوریه فرار کردهاند. آنها ممکن است بهدلیل حمایت استنباطشده آنها از حزبالله احساس کنند در سوریه جایی ندارند، در لبنان گیر بیفتند و در دوران جنگ جایگاه حزبالله را در میان شیعههای لبنانی تحت فشار قرار دهد.
آخرین تهدید برای حزبالله در توانایی رژیم سوریه برای هدف قرار دادن مبارزان و داراییهای آنها در لبنان از طریق اقدامات زیرزمینی، عملیاتهای مستقیم یا همکاری با نیروهای امنیتی لبنان نهفته است. درحالیکه این اتفاق ممکن است هماکنون بعید بهنظر برسد اما سوریه تاریخچه کشتار نیروهای حزبالله در لبنان را دارد و در کل سالهای اشغال لبنان محدودیتهای سختگیرانهای را بر زرادخانه و تواناییهای این گروه اعمال کرده است. سوریه ممکن است باوجود خصومتهای گسترده لبنانیها با این گروه، تمایل به همکاری داشته باشد.
نیروهای امنیت داخلی لبنان یا ISF با اکثریت سنی هماکنون مستعد مقابله با حزبالله هستند و میتوانند یک شریک قوی برای شاخههای اطلاعاتی رژیم بعدی سوریه باشند. وسام عید، افسر نیروهای امنیت داخلی، اولین فردی بود که از شبکه تلفن همراه مورد استفاده حزبالله برای هماهنگی برای ترور حریری پرده برداشت و بعدها به یک مدرک کلیدی در دادرسی سازمان ملل برای محاکمه قاتلان تبدیل شد. وسام عید هم که کشته شد قطعاً از سوی حزبالله انجام شده است. وسام الحسن، سرتیپ و مدیر اطلاعات مخفی نیروهای امنیت داخلی تحقیقات درباره مرگ حریری را برعهده گرفت و بعدها زمانی که جنگ آغاز شد به شورشیان سوری کمک کرد. او هم ترور شد که باز هم احتمالاً از سوی حزبالله انجام شده است.
تاثیر بر لبنان
سوریه به این زودیها نفوذ کامل خود در لبنان را برقرار نخواهد کرد. بهرغم موجی از خوشبینیهای قابلدرک درباره آینده سوریه، این کشور پیچیده و چندپاره گرفتار شرایط اقتصادی نابود شده، نهادهای تضعیفشده و همسایگان نگران است. ممکن است سالها طول بکشد تا قدرت حاکم کاملاً منسجم شود و تمرکز این کشور بر مشکلات متعدد آن خواهد بود. سوریه ممکن است بهسمت الگوی سیاسی غیرمتمرکز حرکت کند. از سوی دیگر ممکن است سوریه بار دیگر درگیر جنگ داخلی شود که اثرات عمیقی بر لبنان داشته باشد. با این حال، رهبری این کشور احتمالاً با تسلط سنیها ویکرد متخاصمی را در قبال شیعههای حزبالله پیش بگیرد، چه از نظر ایدئولوژیکی و یا بهدلیل حمایت آنها از رژیم اسد و فجایع متقاعب آن علیه سوریها.
دولت جدید سوریه همچنین ممکن است به پناهگاهی برای جنگجویان خارجی جهادگرایان سلفی تبدیل شود که در کنار جهادگرایان سلفی سوری میتوانند با شبکه از پیش موجود شبهنظامیان سلفی لبنان ارتباط برقرار کنند تا جنگی علیه حزبالله را در لبنان آغاز کنند. با اینکه آنها اکثریت مخالفان سنی لبنانی را در برابر حزبالله تشکیل نمیدهند، شبکههای پنهانی جنگجویان شبهنظامی سلفی را میتوان در طرابلس، شهرستان عکار و دره بقاع پیدا کرد. چنین همکاریای میتواند نهتنها برای حزبالله بلکه برای قرارداد اجتماعی فرقهای ضعیف لبنان تهدید امنیتی بهشمار آید.
درحالیکه این امکان کاملاً وجود دارد که دولت تحتنفوذ سنیها در سوریه به نفع سنیهای لبنان عمل کنند، حقیقت این است که این منفعت بعید است صریح باشد. ممکن است تفاوتهای جدی بین سنیهای حاکم بر سوریه و سنیهای لبنان که هویت خود، تجربیات تاریخی بخصوص و رفتارهای متفاوت در قبال سوریه دارند، وجود داشته باشد.
سنیهای لبنان ممکن است بهواسطه شکست رژیم علوی قدرتمند شوند تا نفوذ سیاسی و اقتصادی خود را بههزینه دیگر فرقهها افزایش دهند. لبنان تاریخچه طولانی از بازیهای قدرتهای فرقهای دارد که معمولاً یک فرقه اعضای خود را بهعنوان کارکنان نهادهای حساس انتخاب میکند، از طریق تجمعات قدرت و اعتمادبهنفس خود را نشان میدهد و حتی شبهنظامیان فرقهای را ایجاد میکند تا نفوذ در نهادهای رسمی را تقویت یا با آن مقابله کند. درست نیست که اثرات تغییر رژیم در لبنان را منحصراً بر اساس فرقهگرایی پیشبینی کرد.
علاوه بر آن مسئله حضور بیش از یک میلیون پناهجوی سوری در لبنان هم حائز اهمیت است. نیازی نیست تا پناهجویان را شرور و تهدیدآمیز بدانید تا درک کنید که این یک مسئولیت انسانی و اجتماعی است که دولت ضعیف و ازهمپاشیده لبنان نمیتواند از عهده آن بربیاید؛ تمایل پناهجویان برای بازگشت به خانههایشان بهکنار. درحالیکه چندین عامل بر فرار پناهجویان به لبنان تاثیر گذاشتهاند، جنگ در سوریه و سرکوبهای رژیم اسد از اصلیترین آنها بهشمار میآیند. با صلح نسبی و ثبات در سوریه پسااسد، آنها احتمالاً بهدنبال بازگشت به خانه خواهند بود.
حتی فقط اگر شرایط سوریه کمی نرمالتر شود، تجارت با لبنان تا حد زیادی افزایش پیدا میکند که وابستگی بسیار سنگینی به حمل و نقل زمینی و درخواست سوریه دارد. لبنان قطعاً میتواند سرمایهگذاریهایی برای بازسازی و در دیگر حوزهها در سوریه انجام دهد با اینکه فعلاً بهسختی میتوان تصور کرد درآمدها وارد سیستم مالی لبنان میشوند چون همچنان ویران و تحت ابزارهای سفت و سخت کنترل سرمایه قرار دارند. سوریه نرمالتر میتواند از حضور بسیاری از بستگان لبنانیها که در سوریه زندگی میکنند، سود ببرد چون مسیر سفر برای آنها باز میشود.
در طولانیمدت، رهبری ضدحزبالله در سوریه درنهایت قدرت خود را منسجم و ظرفیت خود را برای ارسال نیروهای نظامی به لبنان تقویت میکند. این امر خصومت سوریه در برابر حزبالله را فراتر از اختلال صرف در مسیرهای تامین گسترش خواهد داد. دولت جدید سوریه احتمالاً برخی از تاکتیکهای قدیمی را همانند پیشینیان خود بهکار میگیرد تا فضای استراتژیک لبنان را شکل دهد. درحالیکه اقدامات سوریه در لبنان حزبالله را تضعیف میکند و میتواند آن را نابود کند، تمایل سوریها فراتر از حزبالله است. چنانچه سوریها تلاش کنند دولتی دوستانهتر در بیروت تشکیل شود، اهداف آنها احتمالاً شامل ایجاد رفاه از طریق تجارت آزاد با استفاده از اعمال نفوذ یا در صورت لزوم تکیه بر زور در مقابل طیفی از بازیگران و نهادهای لبنانی است.
تاثیر بر سیاست
در آمریکا اجماع دیرینه و اساساً بیسروصدایی درباره خواستههای این کشور از لبنان و در آن وجود دارد: دولتی با اختیارات دموکراتیک و شالوده اقتصادی بیعیب و نقص که کنترل خود را بر سر مناطق و مرزها اعمال کند و روابط مثبت دیپلماتیک و امنیتی با آمریکا داشته باشد. با اینکه عنصر حزبالله بهوضوح این چارچوب منافع آمریکا را پیچیده کرده، اما همچنان پابرجاست و سقوط رژیم اسد به آن کمک میکند.
سیاست آمریکا در لبنان مدتهاست که بهدلیل ناتوانی در تقویت حاکمیت لبنان با حضور حزبالله آسیب دیده و تغییر کرده است. بنابراین سیاست آمریکا بهدنبال ایزولهسازی و اعمال تحریمها علیه حزبالله و همچنین حمایت از عملیاتهای اسرائیل در قبال این گروه بوده است اما این اقدامات را با تلاش بر کاهش نفوذ عمیق حزبالله در نهادهای لبنانی انجام میداد تا روابط با آندسته از سیاستمداران لبنانی را افزایش دهد که در کابینه و در پارلمان خود در کنار رقبای حزبالله قرار میگرفتند و تلاش میکرد روابط خود را با نیروهای مسلح لبنان LAF عمیقتر کند که عناصر حامی حزبالله را داشتند.
منتقدان این سیاست آن را اساساً کمک به حزبالله میدیدند با این فرض که این گروه چقدر در نهادهای مورد حمایت آمریکا نهادینه شده است. این منتقدان شامل مقامات بانفوذ در واشنگتن است. البته اسرائیل چنین تمایزی میان حزبالله و کلیت آن قائل نمیشود. بااینکه انتقادها بهشدت شرایط را سادهانگاری میکنند، اما بحث و جدلها حاوی میزانی از حقیقت است. با این حال کل این مباحثه ممکن است با تغییر رژیم در سوریه منسوخ شود.
در شرایطی که امکان اعزام گسترده نیروهای ایران به لبنان یا سوریه وجود ندارد، حزبالله در شکل کنونی خود نمیتواند از عملیاتهای نظامی ادامهدار و پیدرپی اسرائیل، خصومتهای سوریه و شکواییههای عمیق در میان لبنانیها نجات پیدا کند. حزبالله میتواند به گروه لبنانی کوچکتری تبدیل شود تا شاید در جنگافزارها و تعداد آنها مزیتی بر دیگران داشته باشد اما توانایی در شکلدهی به سیاستهای لبنان بهدلخواه خود، کنترل بخشهای بزرگی از اقتصاد لبنان یا تاثیر بر ژئوپلیتیک منطقهای را نداشته باشد. همچنین این احتمال وجود دارد که این گروه مورد هدف آزار و اذیتهای مداوم یا بدتر از آن از سوی لبنانیهای آسیبدیده قرار بگیرند. این فقط به دلیل کاهش قدرت آنها نیست بلکه بهدلیل حذف موانع ترس روانی ناشی از تحقیر آن توسط اسرائیل است.
سقوط رژیم اسد که باعث تضعیف حزبالله شده، لبنان را به یک مسئله سیاسی صاف و ساده برای آمریکا باقی نمیگذارد. آنجا مسئله گستردهتری از فساد سیستماتیک لبنان و چندپارچگی وجود دارد که در عین تضعیف دموکراسی، فساد اقتصادی و حکومتداری را ایجاد کرده است.
درحالیکه حزبالله پشتیبان این سیستم بود، محو شدن آن این مشکلات را حل نمیکند. با این حال هیچکدام از این موارد تنظیمات اولیه منافع آمریکا در لبنان را تغییر نمیدهد. بلکه این مشکلات فقط فوریتی را به سیاست توسعهطلبانه و پایدار آمریکا در لبنان پسااسد اضافه میکند.
نکات مهم
بااینکه سوریه و لبنان امروز فضای بهسرعت در حال تغییری را نشان میدهند، سیاست آمریکا نیازی ندارد هر گونه متغیری را حساب کند اما باید این حقیقت را در نظر بگیرد که یک دولت جدید در سوریه احتمالاً الگوی در حال تغییری را در نفوذ بر تصمیمگیریهای بازیگران لبنانی نشان میدهد. اکثر رقبای لبنانی حزبالله در راستای حضور ایالات متحده احتمالاً بهدنبال بهرهبرداری و تشدید ضعفهایش و از بین بردن دشمن مستقیم خود خواهند بود. یک دلیل روشن و کوتاه برای توصیف این نوع تلاش «کمارزش کردن حزبالله است»، قابلیتهای آن را بهعنوان بازوی نظامی کاهش دهد و فضاهای اقتصادی را محدود کند؛ چه رسمی باشد چه غیررسمی، که میتواند در این بازسازی از مزیتهای آن بهره ببرد.
آتشبسی که با میانجی آمریکا در میان اسرائیل و حزبالله برقرار شد، درحالیکه ناکامل است، بهدنبال حفظ فشار بر حزبالله و تقویت نیروهای مسلح لبنان است و باید بهطور گستردهای تفسیر و اجرا شود. این مکانیسم در انزوا با موانع جدی روبهرو شده اما زمانی که با تغییر در رهبری سوریه همراه شود، حزبالله را بهخطر میاندازد. حزبالله ایزولهشده در برابر آزار و اذیت ارتش و مخالفان لبنانی خود آسیبپذیر است. فشارهای مداوم میتواند انزوای فیزیکی این گروه را عمیقتر کند. نیروهای متخاصم در طرف مرز سوریه و نیروهای مسلح لبنان توانمند شده زندگی را برای حزبالله پیچیده میکند.
درحالیکه حزبالله تضعیف شده بهنفع آمریکاست، لبنان مستقل، دموکراتیک و دوستانه هم همینطور. آمریکا باید حول احتمالات بسیاری را در این مورد برنامهریزی کند که شامل نقش ضدحزبالله سوریها در لبنان و همزمان احتمالاً در نظر گرفتن دست سنگینتری که ممکن است حاکمیت لبنان را تضعیف کند. این نقش ممکن است بهاندازه حکومت پلیسی فرقهای و پارانوئید اسد آسیبزا نباشد. دولت سوری که واقعاً لیبرال و دموکراتیک باشد میتواند نقش بیخطری را در لبنان بازی کند. اما باید برنامهریزی و تمام احتمالات را درنظر بگیرد چون ممکن است دولت لبنان برای مقابله با حزبالله که در حالت تدافعی قرار گرفته و سوریه مداخلهگر، به حمایتهای بیشتر آمریکا نیاز داشته باشد.