به مناسبت مرگ ایرنه پاپاس
اولین باری که فیلم«محمد رسولالله» را دیدم، شیفته حمزه، عموی پیغمبر شدم. از همان ورود بینظیرش که در صحرا تاخت و به نجات محمد و یارانش آمد. پوست شیر را از دوشش انداخت رو به ابوجهل کرد و با حالت تحقیرآمیزی گفت: او شجاعترین مرد صحراست، البته در برخورد با افراد غیرمسلح. ابوجهل در جوابش میگوید، محمد یک دروغگو است. همان لحظه حمزه بر میگردد و با پشت دست محکم توی صورتش میزند. ابوجهل به روی زمین میافتد. حمزه سرش داد میزند و میگوید بلند شو بلند شو، منو بزن اگر جرات داری، دروغ کجاست؟ حقیقت کجاست؟ در حالی که او ـمحمد(ص) - هنوز حرفش را نزده. این فیلم و صحنههایی که حمزه بازی دارد آنقدر جذاب است که میتوانم تمام صفحات روزنامه را دیالوگ فیلم بنویسم و خودم و شما از خواندنش سیر نشویم. اما دیروز ایرنهپاپاس به رحمت خدا رفت. بازیگری که لااقل برای ایرانیان ننگ هند روی پیشانیاش ماند. هر چند که در زوربای یونانی و توپهای ناواران و عمرمختار و ... نزدیک به 70 فیلم دیگر هم بازی کرد. اما دختر عتبه و زن ابوسفیان از حمزه کینه پدر و برادرش را به دل گرفت و به غلامی به نام وحشی، بابت کشتن حمزه وعده آزادی داد. وحشی حمزه را در اُحد شهید میکند. هند را بالای پیکر حمزه میآورد. حالا نوبت ایرنهپاپاس است. سرش را نزدیک سر حمزه میآورد و به او میگوید صدای من را میشنوی حمزه؟ میدانی که زیر پای من افتادهای؟ خاطرت هست چطور پدر و برادر مرا کشتی؟ حالا که مردی، قلبم سبکشده. ولی هنوز کارم با تو تمام نشده. مرگ برای تو کافی نیست. رو به وحشی میکند و میگوید سینهاش را بشکاف. دوربین به آسمان میرود و ... ننگ هند جگرخوار بر پیشانی ارینهپاپاس در ذهن و ضمیر خیل عظیمی مینشیند.
نظرهای من