فراتر از کلیشهها/مروری بر کتاب «افیونزدگان»که روایتی مردمشناختی از رنج اجتماعی معتادهای کارتنخواب دروازه غار و لب خط است
اصغر ایزدیجیران، استاد مردمشناسی دانشگاه تهران، توجه ویژهای به مناطق حاشیهای دارد و خود به دل میدان میرود و با ارائه توصیفی فربه از آنچه با روش مشاهده مشارکتی بهدست میآورد، روایتی مردمنگارانه از وضعیتهای مورد نظرش ارائه میدهد؛ آن هم بهشکلی داستانی.
اصغر ایزدیجیران، استاد مردمشناسی دانشگاه تهران، توجه ویژهای به مناطق حاشیهای دارد و خود به دل میدان میرود و با ارائه توصیفی فربه از آنچه با روش مشاهده مشارکتی بهدست میآورد، روایتی مردمنگارانه از وضعیتهای مورد نظرش ارائه میدهد؛ آن هم بهشکلی داستانی. داستانیبودن روایتهای مردمنگارانه او به این معناست که تلاش میکند حضور فعال داشته باشد و در قامت پژوهشگر و نویسنده اثر، روایتی منسجم و معنادار از آنچه در میدان پژوهش دیده، شنیده و تجربه کرده است، ارائه دهد و این روزها نام او بیش از هرچیزی با کتاب جدیدش که آن را «افیونزدگان» نامیده، گره خورده است؛ کتابیکه در ادامه این متن به آن خواهم پرداخت.

افیونزدگان؛ امتداد یک برنامه پژوهشی
کتاب «افیونزدگان» در امتداد سایر آثار ایزدیجیران نوشته شده است. او از سال ۱۳۹۳ برنامه پژوهشیای را پیگیری میکند که با رنج اجتماعی گره میخورد. «افیونزدگان» که این روزها به یکی از پرفروشترین کتابهای نشر نی تبدیل شده، روایت مردم درگیر با اعتیاد در دو محله «لب خط» و «دروازه غار» در جنوب تهران است.
ایزدیجیران برای نگارش این کتاب با مهاجران تهیدست بلوچ و غربت لب خط و معتادهای کارتنخواب دروازه غار، زندگی و حتی رفاقت کرده تا از تصاویر کلیشهای و سیاهی که از آنها در جامعه ساخته شده است، فراتر برود و لحظههای روشن آنها را آشکار کند. این کتاب، شرح تجربههای افرادی است که بهسبب نظم سیاسی تبعیض به اتاقهایی در خانههای قدیمی بافت فرسوده شهر تهران پناه بردهاند. بدنهای خیاباننشینی که تحت نظم فرهنگی طرد، بهناچار بیخانمان شدهاند.
آنها آسیبدیدگان رنجهای اجتماعی منطقه شکستخوردگانند و برای تسکین خود نهاد اجتماعی مواد را در سطح محلی و بهعنوان استراتژی بقا پروراندهاند، اما سیاست ضدمواد که حول همین محلهها میچرخد تا نابهسامانیها را سامان ببخشد، نقش بازار و صنعت مواد را نادیده گرفته است.
شخصیتها همگی واقعی هستند و دادهها از حیث اینکه از دل میدان بهدست آمدهاند، بهلحاظ جامعهشناختی و مردمشناختی ارزش زیادی دارند و زبان کتاب بهقدری شیواست که خواندناش را برای هر فردی ممکن کرده است؛ از استاد دانشگاه و دانشجویانش گرفته تا مردم عادی که سواد علوم اجتماعی ندارند. این کتاب ۱۸۱ صفحهای، دو بخش اصلی، یک مقدمه و یک مؤخره دارد و بخشهای اصلیاش به پستونشینان لب خط و پناهگاه دروازه غار اختصاص داده شده است. هر یک از این دوبخش به چند عنوان خرد اختصاص داده شده که درنهایت روایتی منسجم و قابل فهم را برای مخاطب رقم زده است.
امر ظهوریافته باید خود سخن بگوید
مطالعات مردمشناختی در مورد مصرف موادمخدر با سه مدل تحلیلی انجام میشود؛ اول، مدل فرهنگی که با قرار دادن عمل مصرف در بافت کلیتر فرهنگی خاص، بر ارزشهای اجتماعی و نقش مصرف جمعی در تقویت انسجام اجتماعی تأکید میکند. دوم، مدل خردهفرهنگی که مصرفکنندگان مواد را فراسوی رویکردهای پاتولوژیک و بیماریهای مغزی، گروهی اجماعی تصور میکند که ارزشهای خاصی را ایجاد کرده و زیستن با مواد را به شکلهای متنوعی معنادار میکند و سوم، مدل مردمشناسی پزشکی انتقادی که مصرف مواد را در بافتهایی بزرگتر از سبک زندگی قرار میدهد؛ بافتهایی نظیر نابرابریهای ساختاری، کنترلهای نهادی، اقتصاد مواد و روابط قدرت.
نویسنده در این کتاب از هر دو لنز فرهنگی و انتقادی استفاده کرده و گاهی این دو را با هم تلفیق هم کرده است. با وجود این، تلاش کرده تا از تبیینهای نظری صرف فراتر رود و درباره جزئیات عینی آنچه دیده و تجربه کرده است نیز صحبت کند که ویژگی اصلی اتنوگرافی است.

درواقع او به عمد مسائل عادی و ظاهراً پیش پا افتاده درباره اعتیاد را برجسته کند. نویسنده در مقدمه کتاب از این اقداماش تحت عنوان سقوط به امر عادی، نام برده و نوشته که این سقوط حیاتبخش، در حین پرداختن به توصیفات میکروسکوپی از شخصیتها و صحنههای واقعی و حتی در لحظههای تأمل بر نوشته نهایی، خودش را نشان و به او اجازه میدهد که از دیکتاتوری نظری دنیای علم رها کند و اجازه دهد که از امر ظهوریافته خود سخن بگوید تا نشان دهد که شکلهای سوبژکتیویته افراد درگیر در اعتیاد تا چه اندازه میتواند تکینه و پیچیده باشد.
اعتیاد؛ نمودی از طرد اجتماعی و فرودستی
«زندگی» یکی از آن دالهایی است که در چندسال اخیر برای مردم و پژوهشگران اجتماعی مهم شده است و ایزدیجیران در مقدمه این کتاب میگوید، احترام به زندگی بوده که او را بهسمت نگارش این کتاب و اصلاً پروژه رنج اجتماعی کشانده است تا ورای همه کلیشههای موجود، زندگی مردم مبتلا به مواد را توصیف کند و به مهربانیها، مراقبتها، خوشحالیها، ایثارها، مرامهای اخلاقی و تجربههای سرخوشانهشان بپردازد و جمعیت پنهان نهفته در این دو محله را آشکار کند.
مطالعه این کتاب رویکرد همدلانه پژوهشگر را در مواجهه با شخصیتهای میدان نمایان میکند؛ شخصیتهایی متکثر از هر لحاظ و مردمنگاری که فراتر از هویت جنسیتی، سنی، طبقاتی و نژادی خودش سراغ فهم آنها میرود. او علاوه بر مردان، سراغ زنان و کودکان نیز رفته است و ما هم زمانی که روایت مردان درگیر در اعتیاد به مواد را میشنویم، با زینب که دختربچهای هشتساله است و لب خط زندگی میکند و شخصیتهای زنی مانند ناهید و ثریا نیز آشنا میشویم.
او در بخشی از این کتاب، از اقتصاد سیاسی شکلگرفته حول موادمخدر و خلق سوژه معتاد صحبت میکند تا توضیح دهد که چطور اقتصاد مواد و بازار آن، به توسعه سایر بازارها و اقتصادها کمک میکند. برای مثال توضیح میدهد که مصرف موادمخدر چگونه بدندرد کارگر را کاهش میدهد تا بتواند بیشتر از قبل یا حتی بیشتر از حد نرمال، کار یدی کند و علاوه بر روزها، شبها نیز برای کار کردن بیدار بماند و بیش از آنچه باید، بدنی کارگری داشته باشد و بهاصطلاح کارگرتر باشد.
او درباره خشونت نمادینی که نسبت به سوژه معتاد وجود دارد نیز صحبت میکند و مینویسد، خیلی از کارهای ممنوعهای که در این دو محله توسط افراد مبتلا به اعتیاد به مواد انجام میشود، در مناطق دیگر توسط افراد غیرمعتاد نیز انجام میشود، اما جامعه به آنها حساس نیست و برجستهشان نمیکند و کل حیات و ماهیت این دو محله را نباید به کلیشههای تیره و کارهای ممنوعهاش تقلیل داد.
موضوع اصلی این کتاب، اعتیاد نیست و این طرد اجتماعی و فرودستی است که برای نگارنده مهم شده است و اعتیاد، یکی از نمودهای این طرد و فرودستی است. بههمیندلیل هم است که در این کتاب با سبک زندگی این افراد، از تغذیهشان گرفته تا نحوه تهیه موادمخدر و حتی شیوه نگاه کردنشان به مرگ ـ آشنا میشویم.
یکی از بخشهای جالب این کتاب برای من، در متن بودن مرگ بهجای حاشیه است؛ اینکه مرگ برای فرودست آلوده به مواد، امری روزمره و آشناست. ایزدیجیران در این کتاب از شخصیتهایی مانند امین و پروین که خودکشی کردهاند یا شخصیتهایی که پس از مرگ عزیرشان معتاد شدهاند سخن بهمیان میآورد و مرگ را برای خواننده طبقه متوسطی یا بالایشهرنشینی که گویی فهمی متفاوت از مرگ دارد، برجسته میکند.
این کتاب را باید ذیل «مردمشناسی رنج» قرار داد که بهجای نقاط تاریک و منفی سراغ تجربه زیسته، سوژهها و بدنهای دردمند میرود؛ کتابیکه خواندنش را به همه شما پیشنهاد میدهم.