آشتی ملی وهمبستگی ملی
ملت ایران نشان داد که قدرت حقیقی، نه در حلقههای محدود، بلکه در اراده مشترک ۹۰ میلیون ایرانی عاشق وطن نهفته است. اکنون زمان آن رسیده است که حاکمیت با پذیرش تکثر این واقعیت را به رسمیت بشناسد.

جنگ تحمیلی ۱۲روزه علیه ایران، هرچند خسارتهای انسانی، امنیتی و اقتصادی تلخ و ناگواری را به بار آورد؛ اما حقیقتی عمیق را بار دیگر برای همگان آشکار ساخت: ظرفیت بینظیر ملت ایران برای همبستگی در دفاع از وطن. در روزهایی که رژیم متجاوز صهیونیستی – با تکیه بر حمایتهای نظامی، اطلاعاتی و رسانهای غرب – تهاجمی تمامعیار را آغاز کرد، جامعه ایران با همه تکثرهای سیاسی، مذهبی، قومی و فرهنگی، بدون توجه به مرزبندیهای کلیشهای «خودی» و «غیرخودی»، به شکل خودجوش و متحد، در کنار یکدیگر ایستادند.
این همبستگی، نه از سر رضایت از وضعیت موجود، بلکه به دلیل درک عمیق مردم از مفهوم «ایران» به عنوان خط قرمز مشترک بود؛ اتفاقی که بحق باید آن را نقطه عطفی در بلوغ سیاسی و آگاهی ملی دانست. مردم – از مدافعان وضع موجود گرفته تا منتقدان و معترضان – همگی نشان دادند که در مواجهه با تهدید خارجی، اولویت را به وطن میدهند؛ و این دقیقاً همان «سرمایه اجتماعی نهفته»ای است که متأسفانه در سیاستگذاریهای سالهای اخیر نادیده گرفته شده است. اکنون، مسئولیت تاریخی نظام سیاسی آن است که با درک عمق این پیام اجتماعی، مسیر آشتی ملی را نهفقط بهمثابه یک مصلحت تاکتیکی، بلکه بهعنوان ضرورتی راهبردی برای بقا و توسعه کشور در دستور کار قرار دهد.
اصلاح ساختار نظام حکمرانی و پذیرش تکثر واقعی جامعه ایرانی: جامعهای که در روزهای جنگ اینچنین متحد ظاهر شد، سزاوار حکمرانیای متکثر، پاسخگو و مشارکتمحور است. تحقق این آشتی اما نیازمند الزاماتی است که بدون آن، انسجام ملی در فردای پساجنگ نیز شکننده خواهد بود. آشتی ملی زمانی معنا و دوام مییابد که تکثر آراء، سلایق و سبکهای زندگی بهعنوان واقعیتی انکارناپذیر پذیرفته شود. امروز ایران، کشور ۹۰میلیون شهروند با تنوع گسترده فرهنگی، قومی، زبانی و اعتقادی است. بیتوجهی به این تکثر، همواره عامل بحران بوده؛ برعکس، پذیرش تنوع در نهادهای انتصابی و انتخاباتی، شرط نخست بازتاب اراده ملت در نظام تصمیمگیری است.
گشودن فضای سیاسی و بازسازی نهادهای مدنی و رسانهای: امروز دیگر نمیتوان با ابزارهای قرن گذشته، ملت آگاه و شبکهمند قرن ۲۱ را مدیریت کرد. صداوسیما که سالها به قطبیسازی و تکصدایی دامن زده، باید خود را با اقتضائات حکمرانی مدرن تطبیق دهد. جای تحلیلهای کارشناسان بعضاً کم دان با ذهنهای فرسوده و رویکرد امنیتی، باید به مناظرههای واقعی، تضارب آراء و تولید محتوا با رویکرد اقناعی داده شود. این رسانه، اگر قرار است «ملی» باقی بماند، باید بازتابدهنده صداهای مختلف ملت ایران باشد، نه ابزاری برای انکار و طرد مخالفان سیاسی و منتقدین.
پایان دادن به برخوردهای امنیتی با منتقدان و اعلام عفو عمومی: ادامه روند صدور احکام سنگین برای منتقدان، و ابقای عناصر ناکارآمد و بعضأ سالخورده نشانه ضعف و ناتوانی در مدیریت تکثر اجتماعی است. در نقطه مقابل، آزادی زندانیان سیاسی، رفع حصر، و اعلام عفو ملی، میتواند نقطه آغاز بازسازی اعتماد عمومی باشد. انتظار این بود که پس از دیدار اخیر مسئولان قضایی با مقام رهبری، بهجای تشدید فشار، پیام امیدبخش مخابره شود.
تغییر پارادایم از حکمرانی امنیتمحور به حکمرانی مدنی: در جهانی که مشروعیت نظامها، بر «میزان رضایت مردم» استوار است، تداوم حکمرانی امنیتمحور نهتنها ناکارآمد، بلکه پرهزینه و بحرانآفرین است. کشور به حکمرانیای نیاز دارد که در آن نهادهای مدنی تقویت، مشارکت سیاسی واقعی شود، رسانهها آزاد و نخبگان به جای طرد، جذب شوند. همانطور که رئیسجمهور اذعان کرد، طرد نخبگان و انگزنی به آنان، دقیقاً همان چیزی است که دشمن خواستار آن هستند.
دیپلماسی فعال در عرصه منطقهای و بینالمللی: همزمان با بازسازی درونی، کشور باید در سطح منطقه و جهان نیز دیپلماسی هوشمند، حقوقی و رسانهای خود را تقویت کند. ضمن تاکید بر میزمذاکره در چارچوب منافع ملی، جنایات رژیم صهیونیستی باید مستندسازی و در مجامع بینالمللی پیگیری شود. مطالبه غرامت، معرفی جنایتکار جنگی، بخشی از راهبرد دفاعی-سیاسی کشور در پساجنگ است.
آتشبس بدون ضمانت، امنیتی ناپایدار: آتشبس اعلامشده، اگرچه موقتاً از شدت درگیریها کاسته، اما بدون سند مکتوب، نظارت بینالمللی و ضمانت اجرای حقوقی، یک تعلیق موقت است، نه امنیت پایدار. نتانیاهو با پشتیبانی نومحافظهکاران آمریکایی و برخی کشورهای دیگر، بهدنبال مهندسی ژئوپلیتیک جدیدی در غرب آسیاست؛ پروژهای که از تجزیه کشورها تا ساختن موازنههای جعلی را در بر میگیرد. در برابر چنین تهدیدی، صرفاً قدرت نظامی کافی نیست. قدرت نرم، انسجام ملی، دیپلماسی چندلایه، و توان رسانهای، مؤلفههایی حیاتیاند که بدون اصلاحات داخلی، نمیتوان از آنها بهرهبرداری مؤثر کرد. مردم، در این جنگ، سنگ تمام گذاشتند؛ اکنون نوبت حاکمیت است که قدر این همبستگی را بداند.
به تعبیر جمله مشهور اینشتین: «ما نمیتوانیم مشکلات امروز را با همان شیوههای فکری حل کنیم که آنها را خلق کردهایم.» آشتی ملی، نیازمند بازاندیشی بنیادین در شیوه حکمرانی، بازتعریف نسبت دولت و ملت، و بازسازی فرآیندهای تصمیمگیری و سیاستگذاری است. اگر این تحول صورت نگیرد، فاصله میان دولت و ملت، از یک شکاف اجتماعی، به یک گسل امنیتی تبدیل خواهد شد. ملت ایران نشان داد که قدرت حقیقی، نه در حلقههای محدود، بلکه در اراده مشترک ۹۰ میلیون ایرانی عاشق وطن نهفته است. اکنون زمان آن رسیده است که حاکمیت با پذیرش تکثر این واقعیت را به رسمیت بشناسد.