| کد مطلب: ۴۵۵۹۶

رقصیدن با جنگ، نرقصیدن به سازِ جنگ/درباره تجربه روزنامه‏‌نگاران از گزارش‏‌دهی در ۱۲روز جنگ

روزنامه‌نگاری ِجنگ یا گزارش‌دهی در جنگ، بخش مهم و تخصصی در حوزه روزنامه‌نگاری است که به پوشش درگیری‌ها و اثرات آن بر زیست افراد، همچنین تغییرات اجتماعی، سیاسی و محیط‌زیستی ناشی از آن می‌پردازد.

رقصیدن با جنگ، نرقصیدن به سازِ جنگ/درباره تجربه روزنامه‏‌نگاران از گزارش‏‌دهی در 12روز جنگ

بیشتر روزنامه‌نگارانی که در تجربه جنگی اخیر از در میدان ظاهر شدند و نقشی تعیین‌کننده در آشکار شدنِ واقعیتِ حمله اسرائیل به ایران و اثرات آن بر افراد و اجتماعات داشتند، نه درس ِروزنامه‌نگاری جنگ خوانده بودند، نه برای کسب مهارت‌های آن دوره دیده بودند و نه حتی از آموزش‌ها و امکانات اولیه برای محافظت از جان خود در حرفه‌شان برخوردار بودند.

سن بیشتر آنها، که زنان زیادی هم در بین‌شان بودند به تجربه جنگ 8 ساله با عراق نمی‌رسید. آنها هم مانند همه ما شهروندان یک‌روز صبح با صدای موشک از خواب پریدند و خود را وسط میدانی پیچیده و خطرناک یافتند که هیچ‌چیزش شبیه آنچه شنیده بودند، خوانده بودند و تجربه کرده بودند، نبود. درواقع باید هم میدان را یاد می‌گرفتند، هم از آن میدان گزارش می‌دادند.

روزنامه‌نگاری ِجنگ یا گزارش‌دهی در جنگ، بخش مهم و تخصصی در حوزه روزنامه‌نگاری است که به پوشش درگیری‌ها و اثرات آن بر زیست افراد، همچنین تغییرات اجتماعی، سیاسی و محیط‌زیستی ناشی از آن می‌پردازد. اهمیت روزنامه‌نگاری جنگ در اینجاست که دسترسی به اطلاعات دست اول، در زمانی بسیار کوتاه در آن اهمیت دارد. همچنین تحلیل این رخدادها و اطلاعات، واقعیت‌سنجی آنها، همچنین تنظیم گزارش برای آگاه‌سازی و ارتباط گرفتن با مخاطب همگانی که خود در وضعیت اضطراب به‌سر می‌برد، بسیار پیچیده است. اهمیت دیگر این بخش روزنامه‌نگاری که باعث می‌‌شود بسیاری رسانه‌ها سراغ‌اش نروند، در خطر بودن جان خود روزنامه‌نگاران و ناممکن بودن تامین امنیت آنهاست.

در جنگ 12 ‌روزه‌ای که از سر گذراندیم، روزنامه‌نگاران جوان در رسانه‌های ایرانی، هم سوژه بودند و هم به دنبال سوژه؛ درواقع هم در خطر بودند، هم به‌دنبال خطر. برای من ارزش عملکرد آنها در همین‌جاست. اینکه توانستند در جنگی پرسرعت و پررخداد، عملکردی حرفه‌ای و شریف از خود نشان بدهند و جنگ را آنطور روایت کنند که بود؛ در سطحی بالا با استانداردهای روزنامه‌نگاری، در مقیاسی گسترده، با تمرکز بر فاجعه انسانی آن بر گروه‌های به حاشیه رفته و با درس‌آموزی از همکاران‌شان از دیگر کشورها در دیگر مناطق جنگی مانند فلسطین، لبنان و اوکراین. 

چرا عملکرد روزنامه‌نگاران ایرانی تا این حد دیده و تحسین شد؟ اول، از آنجا که به کشف واقعیت و آشکار کردن حقیقتی می‌پرداخت که واقعیت و دغدغه زندگی خود مردمی بود که جنگ و مرگ بر آنها اعمال شده بود و دوگانه‌های برساخته‌ای مانند نظامی/غیرنظامی یا توهماتی مانند «نقطه‌زنی» را می‌شکست. واقعیتی که قدرت‌های جنگی و رسانه‌های آنها در داخل ایران باشند یا خارج آن نه‌تنها به آن اهمیتی نمی‌دهند، بلکه با خدمت گرفتن و استثمار درد و فریاد، روایت‌های کلی و سرشار از اطلاعات گمراه‌کننده و  جعلی می‌سازند که به درد «جنگ روایت‌ها در سیاست» می‌خورد، نه زندگی افراد در جامعه، و نه آنچه بر آن عامدانه پوشش گذاشته می‌شود.

دوم، خیلی سخت نیست که بفهمیم روزنامه‌نگاری در ایران سخت است. در همین جنگ چقدر با روزنامه‌نگاران همراهی شد و کار آنها تسهیل شد؟ مگر نه اینکه با هزار محدودیت از جانب دولت و نهادهای حاکم مواجه بودند؟ آن‌هم محدودیت‌هایی که روزنامه‌نگاران می‌دانند شکلی از تبعیض دارد و برای روزنامه‌نگاران مشابهی که وابستگی دولتی داشته باشند یا حتی «خارجی» باشند و در سلسله‌مراتب برتری‌جویانه بالاتر از آنها قرار بگیرند وجود ندارد یا کمتر است؟ مگر نه اینکه روزنامه‌نگاران از هیچ بیمه و امنیتی برخوردار نیستند، حقوق عادلانه نمی‌گیرند، کارت، جلیقه خبرنگاری و... ندارند و دغدغه‌، تعهد و عشق آنها به این حرفه است که باعث می‌‌شود پنج دقیقه بعد از خبر هر حمله‌ای ،قبل از حتی نیروهای انتظامی آنجا باشند و با مردم مصاحبه کنند؟

اما آنچه از همه بیشتر من را آزار می‌دهد، انتظار نهادها و رسانه‌های قدرتمند و درنتیجه تاثیرگذار بر افکار عمومی، از روزنامه‌نگاران مستقل برای این است که دستیار پروپاگاندا یا حداقل کارشناسان روابط عمومی باشند. انتظار اینکه آنچه را گزارش دهند که آنها می‌خواهند، از کلماتی استفاده کنند که آنها می‌خواهند و روایتی را برجسته کنند که آنها می‌خواهند. هرچه بنویسند از یک‌طرف متهم می‌شوند به خودفروختگی و جاسوسی یا از آن‌طرف، مدح و تقدیس می‌شوند به شرف‌داشتن و وطن‌پرست‌بودن. درصورتی‌که اگر دو روز دیگر، باز بنا بر وظیفه، رخدادی را گزارش دهند که باب میل طرفین نیست، روی سکه برای هردو جبهه خواهد چرخید. و در هردو صورت با حمله و آزار مجازی و واقعی مواجه هستند.

روزنامه‌نگاران ایرانی در تجربه کوتاه‌مدت خود از روزنامه‌نگاری ِجنگ، سربلند بیرون آمدند. آنها با جنگ رقصیدند و به ساز جنگ نرقصیدند. وقت‌اش رسیده که از عینیت در روزنامه‌نگاری و حقوق، آزادی و استقلال خبرنگاران محافظت شود. وقت‌اش رسیده که به امنیت روزنامه‌نگاران شجاع و دستمزد شایسته و حقوق صنفی آنها توجه شود. وقت‌اش رسیده که روزنامه‌نگاران را روابط عمومی‌چی نهادهای قدرت ندانیم.

وقت‌اش رسیده به آنها اعتماد کنیم که کارشان را بلدند و از همتایان‌شان در کشورهای پیشرو چیزی کم ندارند. اما همزمان، وقت‌اش رسیده که برای آنها کارگاه‌ها و دوره‌های واقعیت‌سنجی، گزارش‌دهی میدانی و... برگزار شود و برای آینده‌ی پرخطر در کشوری که از هر سو با بحران‌های اجتماعی، سیاسی، نظامی و محیط‌زیستی روبه‌روست، آماده‌تر شوند. ما جز خودمان، کسی را نداریم.

به کانال تلگرام هم میهن بپیوندید

دیدگاه

ویژه جامعه
پربازدیدترین
آخرین اخبار