| کد مطلب: ۳۸۶۳۱

تلاش جدید برای احیای احزاب ملی/گفت‌وگو با ضیاء مصباح درباره موقعیت کنونی جبهه ملی به بهانه زادروز محمد مصدق

شادروان عبدالعلی برومند که یک چهره کاریزما داشت، تا وقتی که بود، با آن سن و سال توانست داستان را جمع کند و همه گروه‏ها به احترام سن و سال ایشان رعایت می‏کردند و حرمت نگه می‏داشتند. البته همان موقع هم اختلاف وجود داشت اما عیان نمی‏شد

تلاش جدید برای احیای احزاب ملی/گفت‌وگو با ضیاء مصباح درباره موقعیت کنونی جبهه ملی به بهانه زادروز محمد مصدق

در بین احزاب و گروه‌هایی که در فضای سیاسی ایرانِ امروز به فعالیت ادامه می‌دهند، یکی از قدیمی‌ترین‌هایشان جبهه ملی است؛ گروهی که هفت دهه از فعالیت آن می‌گذرد و در این سال‌ها پستی‌ها و بلندی‌های بسیاری را تجربه کرده است. اما در بین تمام آنچه بر جبهه ملی از زمان تاسیس در دهه 30 شمسی تا به امروز گذشته است، انشعاب‌ها و تشکیل گروه‌های پرشمار از دل این جبهه یکی از مهم‌ترین موضوعاتی است که طی سال‌های اخیر علنی شده است اما اخیراً تلاش‌هایی آغاز شده که میزان این اختلافات کم شده تا زمینه برای اتحاد قدیمی‌ترین گروه ایران فراهم شود.

ضیاء مصباح که در پیشانی حرکت برای ایجاد اتحاد در جبهه ملی قرار گرفته، در گفت‌وگویی که به بهانه 29 اردیبهشت، زادروز محمد مصدق با هم‌میهن انجام داد، معتقد است باید اولویت را به منافع ملی داد و زمان آن رسیده که اختلافات را کنار گذاشت. آنچه در زیر می‌خوانید، متن گفت‌وگوی هم‌میهن با این عضو جبهه ملی است: 

‌یکی از موضوعات مهمی که در سال‌های اخیر پیرامون جبهه ملی مطرح شده، بحث اختلاف‌نظرها در بین اعضای جبهه بوده است؛ اختلافاتی که در نهایت منجر به ایجاد گروه‌های مختلف از دل جبهه ملی شده است که آخرین آنها را می‌توان بحث سامان پنجم و ششم دانست. به عنوان اولین سوال، تا به امروز چه مسیری طی شده تا به انشعاب‌ها و در نهایت به سامان ششم رسیده‌ایم؟ علت و ریشه این ماجرا در چیست؟ 

برای اینکه بحث را شروع کنیم و وارد موضوع شویم، ابتدا می‌خواهم مقدمه‌ای را گفته و پس از آن سوالات را جواب دهم؛ نکته‌ای که به نظرم مرتبط به نام جبهه ملی است. یکی از فرزندان من که خارج از کشور است، اخیراً به ایران آمد. به استقبالش که رفتم، گفتم که از بازگشت به ایران چه احساسی داری؟ گفت زیر پاهایم سفت است. این واژه را من عجیب دیدم. گفتم یعنی چه؟ گفت یعنی اینکه اینجا کشور خودم است، مال خودم است و با اطمینان روی خاک آن پا می‌گذارم.

این مقدمه را اشاره کردم تا بگویم که احزاب ملی برای همه ماست و به همین دلیل من نام افراد را در پاسخ به این سوال نخواهم برد. کسی که واقعاً و خالصاً به این وادی، وارد ‌شود، انسان خوبی است. انسانی که ملکات فاضله در او نباشد، حُب وطن نداشته باشد، خودمحور باشد، نگاه مادی داشته باشد، وارد این مسیر نمی‌شود. آدمی که به این عرصه می‌آید، می‌داند که این عرصه آلودگی‌هایی ندارد که بخواهد به نوعی بهره‌برداری کند.

من نامی از افراد نمی‌برم اما خواننده‌ای که متن این گفت‌وگو را می‌خواند، متوجه ماجرا خواهد شد. اگر بخواهم این داستان را شروع کنم، باید به اوایل دهه سی و فعالیت‌های شادروان مصدق اشاره داشته باشم که بنیان‌گذار جبهه ملی بود که گفته بود جبهه باید باشد و با چند همراه به کاخ مرمر رفتند. در همان زمان هم اختلاف‌نظر در نوع حرکت وجود داشت. به عبارتی بخواهم بگویم، این مسئله با فرهنگ شرقی‌ها عجین شده است و امروز هم همین موضوع را مشاهده می‌کنیم که به دلیل خودمحوری‌ها، افت معیارها و ارزش‌ها، نیازهای مالی و خیلی از عوامل دیگر، وسعت آن بیشتر از قبل هم شده است. این عرصه امروز پرحرف و حدیث است و آدم‌هایی را می‌خواهد که نسبتاً دغدغه معاش را نداشته باشند. این عرصه افرادی را نیاز دارد که تا حدی از خودگذشتگی داشته باشند و دارای آگاهی‌های نسبی به مسائل باشند.

عبدالعلی برومند جبهه ملی1 copy

با احترام به همه ملیون در هر لباس و قامتی، می‌خواهم عرض کنم که شادروان عبدالعلی برومند که یک چهره کاریزما داشت، تا وقتی که بود، با آن سن و سال توانست داستان را جمع کند و همه گروه‌ها به احترام سن و سال ایشان رعایت می‌کردند و حرمت نگه می‌داشتند. البته همان موقع هم اختلاف وجود داشت اما عیان نمی‌شد. من سال‌های سال و در زمانی که شادروان برومند در قید حیات بودند، شاهد این مسئله بودم که در ذهن‌شان اختلاف دیدگاه وجود داشت اما این اختلاف را بیان نمی‌کردند. این دوستانی که درباره‌شان حرفی می‌زنیم، اغلب پا به سن گذاشته‌ هستند، پیرسری هم با همه خوبی‌هایی که دارد، مشکلاتی را ایجاد می‌کند. من 82 ساله شده‌ام و جزو آنهایی هستم که به طور طبیعی و فیزیکی، آب مغزم کاهش پیدا کرده و این موضوع را باید بپذیرم.

اما اغلب دوستان، به دلیل تجربه، اعتماد و اعتقاد به تکلیفی که از نظر ملی احساس می‌کنند و همینطور تقاضاهایی که از سوی میان‌سال‌ها و جوان‌ها مطرح می‌شود، همچنان در عرصه مانده‌اند و این بودن‌ها آثار تخریبی را نیز به همراه خود می‌آورد که این آثار تخریبی نوعی خودمحوری، خودمشتبه شدن و خود را در برج عاج دیدن است. اگر گریزی به شرایط روز بزنیم، این وضعیت در عرصه سیاست ایران توسعه پیدا کرده است، توسعه با این تعریف که تقریباً منیت، انگار که تبدیل به یک امتیازی شده است، داشتن یک عنوان و جایگاه، انگار که از نظر اجتماعی یک امتیازی محسوب می‌شود که اگر آدم آن امتیاز را کسب کند، به راحتی نمی‌خواهد و نباید آن را از دست بدهد. به هر حال با فوت ایشان (برومند)، جرقه جدایی بازتاب گسترده‌ای پیدا کرد و پرنور شد.

من چون معلم بودم و هستم، در همان مقطع گستاخانه به دوستان گفتم که این نوع رفتارها با شأن و منزلتی که جبهه ملی دارد، همخوانی ندارد. ما پلنومی را در سال 82 و در منزل مهندس موحد با حضور افرادی مانند حسین رازی از حزب مردم ایران، مرحوم شاه حسینی، امیرانتظام و باوند داشتیم. از همان زمان من این احساس را پیدا کرده بودم که دوستان، آنطور که باید با هم صمیمی نیستند و اجازه گرفتم و پشت تریبون رفتم و همین صحبت‌ها را کردم. به من گفتند که درست می‌گویی اما جایش اینجا نیست. گفتم که بیان همین نکته که جایش اینجا نیست، خودش قابل ایراد است، بالاخره باید از یک جایی این موضوع حل شود اما دیدم که این رفتارها با معیارهای منطقی همخوانی ندارد و باید عامل دیگری محرک این اختلافات باشد.

به هر حال کج‌دار و مریز و با تساهل و مماشات تا زمانی که شادروان برومند زنده بودند، این رفتارها ادامه پیدا کرد اما عریان نشد ولی با درگذشت ایشان، عریان شد. این تکلیف و یا احساس وظیفه میهنی، اجتماعی و فرهنگی که همه در سیاست متبلور می‌شود، بنده را مصمم‌تر کرد که این ماجرا را باید تدریجاً و گام به گام کمرنگ کنیم. تا حدودی هم موفق شدم اما هنوز به آن نقطه قابل قبول نرسیدیم.  

‌به این نکته اشاره داشتید که در تلاش هستید تا آن اختلافات را از بین ببرید و به نوعی زمینه را برای وحدت فراهم کنید. چه شد که به این فکر افتادید؟ به عبارت دیگر، این فکر اتحاد و از بین بردن اختلافات قدیمی از کجا نشأت گرفت؟ 

باز هم اجازه می‌خواهم اسم نبرم اما اشاره به فرد مشخص دارد. من در مجامع گفته‌ام و در خیلی جاها هم نوشته‌ام که من آنها را گروه پنجم می‌دانم و عنوان دیگری را مناسب نمی‌دانم. این عنوان «گروه» هم جسارت نیست، وقتی عامل و مجری انشعاب به خودش اجازه داد که انشعاب کند، بنابراین از جبهه نزول پیدا کرده و به گروه تبدیل می‌شوند. مسئول گروه پنجم، انسانی متین، هوشیار، برنامه‌ریز، تشکیلاتی و دقیق است و نمی‌توان گفت که در فرصت کوتاه به چنین تصمیمی رسیده‌اند.

سال‌ها قبل از فوت شادروان عبدالعلی برومند برنامه‌ریزی داشت که انتخاب کند، چون این تیم‌ها به شورا می‌رود، شورا تصمیم می‌گیرد و برنامه‌ها را طبق خواسته درونی مسئول تشکیلات، به اجرا در می‌آورد. این فردگرایی، انتخاب و نوعی تست همراه بودن، نشان از برنامه‌ریزی و حرکت تشکیلاتی دارد. یعنی اینکه بنده برنامه‌ریزی کنم، آدم‌هایی را انتحاب کنم که دو سال بعد را ببینم که اگر چیزی در بن‌بست قرار گرفته بود، به آراء این جمع موکول کنم و این جمع هم خواه‌ناخواه نوعی همراهی و همگامی را به علت اینکه انتخاب واقعی نبوده و نوعی انتصاب بوده است، در ذهن‌شان دارند.

شاید هم کارآموزی کل سیستم روی این موضوع تاثیر خودش را گذاشته است، نمی‌توانیم این موضوع را هم انکار کنیم. امروز همه تحولات و رخدادهای اجتماعی تحت تاثیر مجموعه اخبار، رخدادها و سیاست‌های حاکم در درون است. بنابراین از این زاویه شاگردهای خوبی بودند و دقیقاً همان کاری را انجام دادند که میل سیستم بود. سیستم می‌خواهد در بین ملیون، با احزابی که وابسته نیستند اختلاف و جدایی ایجاد کند که بتواند از طریق این اختلاف، بهره‌برداری خود را داشته باشد. بنابراین، جریان پنجم، انتخاباتی را در آبان‌ماه سال 97 برگزار کردند.

بنده احساس کردم که این انتخابات نوعی تبانی بوده است، البته کلمه لابی‌گری را بهتر است به جای تبانی به کار ببرم زیرا در اصول تحزب، لابی‌گری اشکالی هم ندارد و موجه است. در آن انتخابات هم لابی‎‌گری کرده بودند. بنده خواهش کردم که دوستان به جلسه بیایند، چون پیش‌بینی می‌کردم که انتخابات تعیین شده باشد. آمدم و اواسط جلسه عذر خواستم که طبق پیش‌بینی، ملاک یا ضابطه یا شرایط احراز اولویت پیدا نکرد و آقایان پزشکان هم با اینکه ممکن است تجربه کافی نداشته باشند، یک علاقه خاصی از گذشته‌های دور برای حضور در عناوین جبهه ملی نشان داده بودند. مشکل ما یک مقداری هم آقایان پزشکان هستند. این قضیه از آنجا استارت خورد، بنده ماندم و به دوستانی که آراء را می‌شمردند گفتم که این عملکرد منتهی به جدایی خواهد شد. کسی هم فکر این را نمی‌کرد که اسمش را چه بگذارند.

در این مدت هم ما خیلی فرصت‌ها را داشتیم که آشتی ایجاد کنیم، چندین جلسه هم تشکیل شد اما در این جلسه‌ها اختلافات بروز کرد و پیرمردها فرمایشاتی را مطرح کردند که مناسب سن و سال‌شان نبود. بنده در همان‌جا گفتم که محلل هستم، باید تا سلامت نسبی در خودم می‌بینم، حوصله و وقت و علاقه دارم، این پیوند را فراهم کنم و از آن روز این کوشش را انجام داده‌ام.

البته که هر کسی از ظن خود شد یار من. تصور نمی‌کنند که ممکن است این کوشش در نقش یک میانجی، محلل و باورمند به رفع اختلاف باشد و خواه‌ناخواه حرف و حدیث‌هایی هم وجود دارد و دیکته‌های زیادی را می‌نویسند. با همه کوشش هفت الی هشت‌ساله‌ای که انجام داده‌ام، با اینکه نتیجه مطلوب حاصل نشده است اما من همچنان به نتیجه خوش‌بین هستم. یک مشکل دیگر، بازتاب‌های بیرونی است که ماجرا دارد و این اختلاف درون به بیرون هم تسری پیدا کرده و خارج از کشور هم چنین مسائلی را می‌بینید که در برخی کشورها جبهه ملی درست کرده‌اند، آنها هم با هم نمی‌نشینند که صحبت کنند.

من در فرصت‌هایی که ایجاد شده، همیشه توصیه کرده‌ام که اگر همه با هم باشیم موفق‌ خواهیم شد. از طرف دیگر، این تفرقه باعث شده که جوان‌ها در نگاه و افکار خود، محلی از اعراب برای جبهه ملی قائل نباشند. می‌گویند که این پیرمردها چه می‌گویند، اینها که مشکل خودشان را نتوانسته‌اند حل کنند، چطور می‌خواهند مشکلات یک مملکت را حل کنند. این یک تلنگر خیلی قوی است که من همیشه مطرح کرده‌ام. یکی اینکه اختلافات شما منطبق با خواست سیستم است و دوم اینکه به علت تشتت موجود، هیچ چیز نداریم که به جوان‌ها بگوییم. 

‌تا به اینجا درباره اختلافات ایجادشده در جبهه ملی توضیح دادید و اشاره داشتید که قصد دارید زمینه کنار گذاشتن این اختلافات را فراهم کنید. راهکارتان برای این موضوع چیست و در این مسیر قصد دارید چگونه عمل کنید؟ 

در پی چندین جلسه یا نشست، با آنهایی که هم‌فکر هستیم و خلوصی درون هم دیدیم، نشست‌هایی داشتیم که آخرینش هم جمعه‌ای که سپری شد، صورت گرفت. جلسه در منزل شادروان موحد و به مناسبت هشتاد و یکمین سالگرد تاسیس حزب ایران تشکیل شد و سه ساعت هم به طول انجامید که در این جلسه بحث‌هایی هم به میان آمد و در مجموع بحث‌های آن جلسه را در ایجاد وحدت در قدیمی‌ترین حزب کشورمان موثر می‌دانم.

اما درباره راهکار، پیشنهاد بنده که می‌تواند عملی هم باشد این است که به جای شوراهای متعدد، اتاق فکر واحد تشکیل شود. معمولاً براساس تجربه‌ای که پیش از این به‌دست آمده، جلسه بیش از ده نفر به تشنج کشیده می‌شود. پس من پیشنهاد دادم که منتخبین صاحب‌ اختیار همه گروه‌ها که حداکثر ده نفر هستند، بنشینند و استارت تشکیل اتاق فکر را به طول یک‌سال بدون هیچ عنوانی بزنند. عناوین اینجا مقداری گمراه‌کننده شده و ناخودآگاه نوعی جذابیت به وجود آورده که البته در واقع دافعه است.  در این اتاق فکر، با توجه به بدیهیاتی که به آن اشاره کردم، بنشینند و با استفاده از مشاورین، به درد مردم رسیدگی کنند.

نقش اصلی یا هدف اصلی سازمان‌ها و گروه‌ها، ارائه پیشنهاد به دولت در مسیر تخفیف آلام جامعه است. هنوز جامعه در نیازهای اولیه مانده است  اما صبحت‌های ما درباره نیازهای سوم و چهارم است که مسائلی مانند حزب، انتخابات و آزادی را شامل می‌شود. بنابراین، اینها سعی کنند برای نیازهای اولیه راهکار ارائه دهند و  آنها را درمان کنند. بعد از اینکه نیازهای اولیه و ثانویه تامین شد، آن موقع بحث ورود به صحنه انتخابات مطرح خواهد شد. اگر اغراق نباشد، نیازهای اولیه و ثانویه تامین شده بود و ما دنبال آزادی بودیم. 

‌فرض را بر این بگذاریم که شما موفق به ایجاد این اتحاد و آشتی هم شدید. برای پیش‌گیری از تکرار آنچه پیش از این رخ داده چه طرح و برنامه‌ای دارید؟ چه تضمینی وجود دارد که باز همان اتفاقات قبلی دوباره تکرار نشود؟ 

طی این هفت سال، این حرف‌ها زده نمی‌شد اما الان قوی مطرح می‌شود. در درون تمام جلسات، اجازه نمی‌دادند که این بحث پیش بیاید و می‌خواستند که منکر این موضوع شوند و آن را کمرنگ و انکار کنند اما الان بحث اصلی که وجود دارد، این است که باید چه کار کنیم. 

‌چه کسی اجازه نمی‌داد که در جلسات بحث پیش بیاید؟ 

همان سیستم فکری‌ای که از قبل گزینش می‌کرد و آدم‌ها را با برنامه‌ریزی انتخاب می‌کرد، مانع اصلی بود. آن سیستم فکری، مانع از پویایی، مطالعه و سوال می‌شود. بنابراین، این حرکت اثر گذاشته است. اینکه می‌گویید از کجا می‌توانید اطمینان پیدا کنید را هم توضیح می‌دهم. از آنجایی اطمینان دارم که چیزی که زمانی بیانش ممنوع بود، الان هر روز به صورت تلنگر و شوک، خودشان به خودشان می‌گویند.

برآوردی که من دارم، این است که تقریباً می‌خواهم بگویم تا پایان امسال این به بار خواهد نشست و در مسیر وظیفه اصلی احزاب ملی که پیشگام‌ترین‌شان جبهه ملی است،  قرار می‌گیرد و البته سیستم هم این را بپذیرد. در زمان انقلاب، آقای [امام]خمینی جبهه ملی و نهضت آزای را کاملاً موثر و مفید دیدند، زیرا یک خلوص و صداقت و میهن‌دوستی در آنها وجود داشت. امروز هم این فرصت فراهم است. دولت پزشکیان را نباید تنها گذاشت.

‌اشاره کردید به دولت پزشکیان و اینکه نباید این دولت را تنها گذاشت. بیان چنین جمله‌‌‌ای و به‌دنبال چنین هدفی رفتن نمی‌تواند منجر به این شود که حمله‌ها و هجمه‌ها بر علیه شما از سوی افراد و جریان‌هایی در خارج از کشور بیشتر شود؟ 

از خارج بگذریم، در درون هم دوستان به این دیدگاه و نظر اعتراض کردند، شاهد امر هم زمستان سال گذشته است. قبل از 14 اسفند نامه‌ای نوشته شد که بتوانیم به احمدآباد برویم و فاتحه‌ای بخوانیم که البته جوابی هم به نامه داده نشد. اما تعدادی از دوستان گفتند که شما به رئیس‌جمهور نامه نوشته‌اید، پس شما ایشان و انتخابات را به رسمیت شناخته‌اید و از جمع ما جدا شدند. خارج از کشور، عقلای قومی وجود دارند که میانه‌رو هستند. امکانات را با توجه به شرایط می‌سنجند.

نکته‌ای که می‌خواهم بگویم این است که ایده‌آل نمی‌توان فکر کرد، همه چیز نسبی است، به صورت مطلق نگاه کردن، شعارگونه است. در محدوده داخل کشور می‌توان موثر بود. بنابراین جای نگرانی نیست، فکر نکنید که بازتاب منفی، مخالفت یا شعار می‌تواند مانع شود، باورمان براساس هدف مقدسی است که وجود دارد، هدف مقدس منافع ملی است. این را هم می‌دانیم که این هدف، فرازونشیب‌های بسیار دارد، چنین هدفی، هزینه‌ دارد. من وقتی به هزینه‌هایی که داده شده نگاه می‌کنم از چیزی نمی‌ترسم. سیستم هم می‌گوید تو کف خیابان نیا، اشکالی ندارد ما تحملت می‌کنیم، زیرا می‌دانیم که آن کسی که گوش می‌کند، یا می‌خواند و می‌بیند، رقمی نیست. 

‌یک اصطلاحی وجود دارد که می‌گوید انسان‌ها باید از تاریخ درس بگیرند. کلاً درباره فعالیت‌های گروهی و به صورت خاص در فعالیت‌های سیاسی، با توجه به تجربه‌ای که در جبهه ملی دارید و به اینجا رسیده است، اگر قرار باشد بگویید که چه نباید کرد که این اختلافات به وجود بیاید و بعداً عمیق شود، به چه مواردی اشاره خواهید کرد؟ 

چند وقت پیش، نشستی بود که من با آیه بسیار پرمحتوای « رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی، وَیسِّرْ لِی أَمْرِی، وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسَانِی، یفْقَهُوا قَوْلِی» حرف‌هایم را شروع کردم، آیه‌ای که می‌گوید «پروردگارا سینه‌‌ام را گشاده گردان، و کارم را براى من آسان ساز، و از زبانم گره بگشاى، تا سخنم را بفهمند». بعد از اینکه این آیه را خواندم، یکی از دوستان گفت شعار نده. ببینید در چه حدودی افت معیارهاست. بنابراین باید، اولاً فرصت داشت، علاقه داشت، تاحدودی حاضر به هزینه‌پردازی بود که اغلب هم حاضر به پرداخت این هزینه، هستند. دوستان ما در همه گروه‌ها، آدم‌های شاخص و با شهامتی هستند که تجربه‌ای قوی دارند منتهی گاهی اوقات خودمحوری بر ذهن آنها حاکم می‌شود. بنده تصور می‌کنم که هدفی که مدنظر دارم شدنی است.

در اتاق فکر، همه این صحبت‌ها را در آغاز و قبل از اینکه وارد صحنه عمل شویم، باید گفت و مکتوب کرد و همه را توصیه به همراهی و همگامی برای ایجاد یک تشکل قوی ملی کرد که هیچ مغایرتی با اسلام و قانون اساسی ندارد. این حرکت نیاز به یک ایثار دارد، باید از جزئیات عبور کرد، این حرکت به یک نگاه کلان نیاز دارد که در این نگاه منافع ملی مورد لحاظ قرار بگیرد. یک تکامل فکری، یک نگاه خالی از مسائل و منافع فردی نیاز دارد. همین که دوربین روی آدم زوم کند که دقت شود تا خطایش کمتر شود، آن وقت می‌تواند به مرحله تکامل نسبی به لحاظ فکری برسد و بر شنونده اثر بگذارد. 

‌شما از ایجاد یک تشکل قوی ملی صحبت کردید. فکری که دارید فکر خوبی است اما این تشکل قوی ملی نیاز به خون تازه دارد و لازم است قشر جوان هم وارد این جریان شوند. چطور نسل جوان و نسل فعلی را می‌توانید قانع کنید که در آن مسیری که شما حضور دارید، قرار بگیرند؟ 

برای پاسخ به این سوال، اینجا مجبورم گریزی به مسئله‌ای دیگر بزنم. من در صحنه و میدان هستم و اغلب با جوان‌هایی حرف می‎زنم که درس‌خوانده هستند و به مدارج بالای علمی هم رسیده‌اند. به این جوان‌ها می‌گویم که خواسته‌ات چیست؟  می‌گوید که خانه و ماشین داشته باشیم، ازدواج کنم. تا این مقوله حاکم گسترده است، تمام ذهن درگیر این موضوع است و نمی‌توان این جوانی که فکر نیازهای اولیه زندگی است را وارد مسیر دیگری کرد. چاره‌ای نیست که در بین خواص کار کنیم.

خواصی که به محرومیت‌ها و مشکلات اجتماعی  وقوف دارند. آن زمان تقسیم کار صورت می‌گیرد که گرفتارها را توجیه کرد که عامل گرفتاری‌شان نبود صلاحیت در مدیران و منصوبین است، نبود صلاحیت در آنهایی است که داوطلب خدمت هستند اما در واقع معنی خدمات را هم نمی‌دانند. این اصل پاسخگویی اصل مهمی در مدیریت است. بنابراین وقتی احساس کند که جامعه در قبال خدمت یا خیانت، اشتباه یا درست عمل کردن مجازات یا تشویق می‌کند، وارد می‌شوند. همه عوامل بازدارنده و اینکه معیارها افت کرده است، باید به تدریج از بین برود و خواص تریبون و رسانه داشته باشند. در مجموع چیزی که می‌خواهم بگویم این است که من به عنوان یک انسان ایرانی و با این سن و سال، احساس می‌کنم که قصور کرده‌ایم و حالا می‌خواهیم جبران کنیم. 

به کانال تلگرام هم میهن بپیوندید

دیدگاه

ویژه سیاست
آخرین اخبار