| کد مطلب: ۵۲۷۰۸

پایان کاغذ زندگی /ناخدای تنهای سینمای ایران

کم پیش می‌آید دیالوگ‌های فیلم و یا سریالی در ذهن مخاطب ماندگار شود یا اینکه لوکیشن هم در یاد تماشاگر مانا. ناصر تقوایی که دیگر پیشوند «زنده‌یاد» برایش استفاده خواهد شد؛ از جمله کارگردان‌هایی بود که این خصیصه در کارهایش نمود داشت.

پایان کاغذ زندگی /ناخدای تنهای سینمای ایران

کم پیش می‌آید دیالوگ‌های فیلم و یا سریالی در ذهن مخاطب ماندگار شود یا اینکه لوکیشن هم در یاد تماشاگر مانا. ناصر تقوایی که دیگر پیشوند «زنده‌یاد» برایش استفاده خواهد شد؛ از جمله کارگردان‌هایی بود که این خصیصه در کارهایش نمود داشت. مگر می‌توان «عاشقیتی» که سعید در روز سیزدهم مرداد رأس ساعت سه و ربع کم دچارش شد را، مخاطب فراموش کند یا باغ اتحادیه امین‌السلطان را، که آنچنان میزانسن و دکوپاژش در ذهن حتی بیننده معمولی ماندگار شده است که هر باغی را ببیند در کارهای سینمایی بی‌درنگ یاد آن می‌افتد.

هرچند در «دایی‌جان ناپلئون» به واسطه نثر گیرای ایرج پزشکزاد؛ تقوایی گام‌هایی جلوتر بوده در نگارش نهایی قصه و یا در اقتباس بی‌همتا از همینگوی در ناخدا خورشید، نیز به واسطه مشخص بودن بن‌مایه داستان مخاطب همراهی با قصه دارد؛ ولی وسواس بی‌اندازه در کارگردانی درست، او را در جایگاهی نشانده که حتی بعد از سال‌ها، تماشاگر از دیدن آنها ملالی سراغش نمی‌آید. تقوایی اما جدا از ویژگی‌های ذکرشده، برای مخاطب در سویه دیگری نیز آشناست. آنجایی که شاید فردی در اندازه او نباشد که «سانسور» را  زندگی کرده باشد. 

مراد از زندگی اینکه با نه گفتن‌های فراوان به سانسور، شاید از خلق آثار، بسیار عقب مانده بود ولی در ذهن مخاطب جایگاه ویژه‌ای پیدا کرد. تقوایی نه در بوق و کرنا می‌کرد وجود سانسور شدید را و نه آنچنان در خفا  درباره‌اش می‌گفت. 

بارزه‌ای که کمتر سینماگری توانست آن را نمایندگی کند. از کاغذ بی‌خط که دو دهه و نیم پیش رنگ اکران دید و تا همین دیروز که ورق‌های کاغذ زندگی‌اش پایان یافت بر موضع‌اش پافشاری کرد و این ابرام و اصرار رنگ جدل به خود نگرفت. از این جهت تقوایی تنفس در فضای غبارآلود سانسور را برنتافت. از سویی دیگر کمتر نیز در محافل  هنری حضور داشت. 

شاید به‌زعم خود،کارهایی که می‌بایست را انجام داد. مانایی آثارش را بیشتر ترجیح می‌داد. این اولویت سبب شد که تن به هر دستور و خواسته احتمالی‌ای ندهد. حتی «کاغذ بی‌خط» که نیز منتقدان و تماشاگر عام را راضی نکرد؛ از جنبه فنی اثر دست کمی از کارهای پیشینش نداشت. شاید داستان «کوچک جنگلی»اش نمونه خوبی از این تن ندادن به بده‌بستان‌های مرسوم باشد. سریالی که اگر امضای تقوایی در آن نقش می‌بست؛ به حتم به مانایی «دایی جان ناپلئون»اش می‌شد. 

هر چه بود و هرچه گذشت سینمای ایران کارگردانی را از دست داد که برای مخاطب کمتر آشنا به پشت صحنه سینما نیز، نکته‌ای عیان  و آشکار بود در ویژگی شخصیتی این هنرمند چندوجهی و آن اینکه می‌توان از ایران گفت و فیلم ساخت؛ بی‌آنکه آرامش مخاطب به هم ریزد. 

تقوایی شاید گزیده‌کاری‌اش و عزلت‌نشینی چنددهه‌اش، پیام مستتری داشت؛ پیامی که در مناسبات سینمایی درک آن کمی سخت است؛ ندایی که تلخی‌اش این آوا را سر داد که نباید نه رنگی بود و نه رومی؛ همان بی‌رنگی بود که تابش خورشید نیز رنگی بر آن اضافه ننماید. سکوتی که به حتم برای دوستداران آثارش گران تمام شد؛ ولی آوازی که در پس این سکوت شنیده می‌‌شود آنچنان گوشنواز است که همه سال‌های گوشه‌گیری‌اش را شرح و تفسیر می‌کند. 

تقوایی زیستی را انتخاب کرد که در فیلم‌هایش نیز عیان بود؛ زیستی که رهایی ویژگی اصلی‌اش بود؛ زندگی‌ای که همان عاشقیت مانای «دایی جان ناپلئون» در آن موج می‌زد و براین باور مانایش ایستاد.  زندگی را آسانتر از آن می‌دید که خط خطی‌اش کند؛ نکته‌ای که باورش داشت و بر آن  استوار ماند...

به کانال تلگرام هم میهن بپیوندید

دیدگاه

ویژه فرهنگ
پربازدیدترین
آخرین اخبار