نقدی بر تعیین مدیرعامل خبرگزاری ایرنا
یک انتصاب ناامیدکننده
حسین جابریانصاری را تقریباً میشناسم. با هم سلاموعلیک هم داریم. شخصیت بسیار محترمی است و از کارشناسان مجرب و شناختهشده در حوزه مسائل منطقه. افزون بر این، از جانبازان جنگ تحمیلی نیز هست و درعینحال، چهرهای معتدل و آرام از نظر سیاسی که میتواند تقریباً با همه جریانها و گروهها در موارد لازم، تعامل کند. بااینحال، شخصاً با انتصاب او بهعنوان مدیرعامل خبرگزاری جمهوری اسلامی (ایرنا) مخالف هستم و این انتصاب را نمرهای منفی در کارنامه دولت و وزیر اندیشمند و بافرهنگِ فرهنگ و ارشاد اسلامی میدانم.
انتقاد من به انتصاب جناب جابریانصاری بههیچوجه متوجه شخص ایشان نیست. کمااینکه در ابتدای سخن، نوشتم که ایشان را شخصیتی وزین، بادانش و توانمند در حوزه مسائل دیپلماسی و درعینحال، معتدل میدانم. اما آیا هرکس که شخصیتی معتدل و در حوزهای تخصص و اعتبار داشت، میتواند در حوزهای دیگر نیز مؤثر و موفق باشد؟ آیا توانمندی مدیرعامل جدید ایرنا در تحلیل مسائل منطقه، دلیل مناسبی برای برگزیدن وی در مقام مدیریت مهمترین رسانه دولت و خبرگزاری رسمی کشور است؟ آیا امکان انتصابی معکوس وجود داشت و مثلاً میشد یک روزنامهنگار را به مناسبت توفیق و توانمندی در کار رسانه و اعتدال و وزانت در شخصیت، بر کرسی وزارت امورخارجه نشاند؟ اگر چنین اتفاقی در روند تعیین وزیر امورخارجه رخ میداد، احساس و احتمالاً واکنش بدنه دستگاه دیپلماسی و کارشناسان سیاست خارجی به چنین انتصابی چه بود؟ جز اینکه آن را توهینی به تخصص و جامعه شغلی-کارشناسی خود تلقی میکردند؟
پس، چگونه میتوان انتظار داشت که انتصابی معکوس و گماردن یک دیپلمات فاقد کارنامه جدی و روشن رسانهای به مدیریت خبرگزاری رسمی کشور، مورد استقبال قرار گیرد و جامعه روزنامهنگاران و اهالی مطبوعات آن را توهینی به خود تلقی نکنند؟ بگذریم که در این میان، برخی ویژگیهای شخصیتی مدیرعامل جدید ایرنا و سوابق مسئولیت ایشان در وزارت امورخارجه که عموماً با نوعی ملاحظهکاری و محافظهکاری حرفهای همراه است، تناسبی هم با جایگاه پرتنش مدیریت رسانه ندارد که نیازمند جسارت و تطور همراه با هوشمندی است (کافی است این انتصاب دولت را مقایسه کنیم با مدیر جدید شبکه خبر که او هم، اتفاقاً همین دیروز منصوب شد و از مسئولان ستاد سعید جلیلی بوده است. حال قرار است مدیری محافظهکار و اتوکشیده چون جابریانصاری به مقابله با چنین مدیرانی در صداوسیما و دیگر رسانههای مخالف برود).
اما بحث اصلی، نه از منظر سیاسی و مواجهه دولت پزشکیان با مخالفان که از منظر جامعه رسانهای کشور مطرح است که پرسشها و نقدهایی صریح را پیش روی وزیر فرهنگ قرار میدهد. از این منظر است که میتوان پرسید: آیا واقعاً در کل جامعه رسانهای کشور و از میان روزنامهنگاران و نویسندگان و مدیران مطبوعاتی حامی دولت چهاردهم، یک نفر واجد تخصص، توان و لیاقت برای انتصاب به مدیریت ایرنا نبود که جناب وزیر فرهنگ، به معاون سابق وزارت امورخارجه متوسل شده است؟
آیا در مجموعه قدیمی و ریشهدار روزنامه اطلاعات که وزیر فرهنگ مدیریت آن را برعهده داشتهاند و بسیاری از روزنامهنگاران نامدار کشور سابقه فعالیت در آن را دارند، یک نفر نبود که مورد اعتماد ایشان باشد و به کار مدیریت خبرگزاری رسمی کشور بیاید؟ فراتر از این، آیا درون خود مجموعه ایرنا که از ابتدای انقلاب فعالیت میکند، یک نیروی توانمند و واجد درک از حساسیتها و مناسبات داخلی و خارجی کشور پیدا نمیشد که به شکل سلسلهمراتبی بالا آمده باشد و حال بتواند بر کرسی مدیریت خبرگزاری تکیه زند؟ اگر وزیر محترم یک نفر را در کل جامعه رسانهای برای مدیریت ایرنا نیافتهاند که «وای بر ما» و اگر اصولاً جستوجویی نکردهاید که «وای بر شما».
وقتی چنین انتصابی را میبینیم و آن را در کنار بیتوجهی مجموعه دولت به چهرههای مؤثر رسانهای در روی کار آمدن مسعود پزشکیان - و در صدر آنها علیاصغر شفیعیان عزیز- میگذاریم؛ این شائبه به ذهن میآید که برای دولت محترم، اهالی رسانه صرفاً نقش مبلغ و پلکانی برای پیروزی در روزهای رقابت داشتهاند و حال که ایام برگزیدن مدیران است، حتی در تخصصیترین بخشهای رسانهای دولت به اهالی رسانه بیتوجهی میشود و انتصابات برمبنای مناسبات و سیاستهایی فراتر از بحث تخصص و توان حرفهای صورت میگیرد.
این رویکرد در انتصاب مدیرعامل ایرنا وقتی ناامیدکنندهتر میشود که به خاطر آوریم انتخاب وزرا و معاونان رئیسجمهور در دولت چهاردهم بر مبنای ساختاری تصمیمساز و تصمیمگیر صورت گرفته که مبتنی بر کمیتههای تخصصی بود و در نهایت، با فرآیند شورای راهبری و رایزنیهای لازم در سطوح عالی، بیش از پنجاه درصد کابینه از برونداد همین مکانیزم تخصصمحور تعیین شدند. اتفاقاً هرچه این انتصابها تخصصمحورتر بود و وزرا و مسئولان تعیینشده نسبت وثیقتری با بدنه حرفهای و کارشناسی حوزه کاری خود داشتهاند، چشمانداز موفقیت آنها روشنتر و نقدها و انتظارات واقعبینانهتر است.
بهعنوان مثال، میتوان از حضور عبدالناصر همتی در وزارت اقتصاد، محمدرضا ظفرقندی در وزارت بهداشت، احمد میدری در وزارت کار، عباس عراقچی در وزارت امورخارجه و شینا انصاری در سازمان حفاظت محیط زیست بهعنوان مواردی یاد کرد که بیشترین حمایت و توافق بدنه تخصصی این وزارتخانهها و دستگاهها و نیز تشکلها و نهادهای مدنی در قبال منتخبین وجود داشته و دارد.
در مورد شخص وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی نیز این وضعیت وجود داشت و در شرایطی که نوعی دوقطبی و چنددستگی بر سر یکی دو گزینه مطرح در جامعه فرهنگی، هنری و رسانهای کشور شکل گرفته بود؛ پذیرش مسئولیت از سوی دکتر سیدعباس صالحی، این تعارضات را کاهش داد و امید به بهبود وضعیت فرهنگی را تقویت کرد. نکته قابلتوجه اینکه در مورد گزینههای مطرح برای وزارت فرهنگ، کسی منکر توان و سابقه و تجربه تخصصی گزینههای مطرح نبود و همگی از این نظر دارای کارنامه و برنامه بودند و اختلاف صرفاً بر سر این بود که بخشهایی از جامعه فرهنگی، به کارنامه و عملکرد پیشین برخی گزینههای مطرح انتقادهایی داشتند.
حال آنکه در مورد مدیرعامل ایرنا، ایشان بهرغم شخصیت وزین و ارزشمندی که دارند و قابلانکار نیست؛ اما اصولاً برآمده از بدنه تخصصی رسانهای کشور نیست و بعید است اگر قرار بود به سبک انتخاب وزرا، کمیتهای تخصصی مدیران رسانههای دولت را معرفی و پیشنهاد میکرد، جناب جابریانصاری اصولاً در میان گزینههای مورد بررسی کمیته جای میگرفتند. پرسش اینجاست که آیا رسانه و مدیریت رسانه تخصص نیست که انتصابات این حوزه نیز بر مدار تخصص بگردد یا آنکه همچون همیشه، قرار است اهالی رسانه صرفاً پیگیر مطالبات و انتظارات بقیه اقشار و بخشهای جامعه باشند و نوبت به خودشان که برسد، تماشاگر بازی بزرگان باشند؟