| کد مطلب: ۵۸۴۹۰

سردرگمیِ راهبردی

با وجود آنکه دهه‌هاست ایران با انواع مهاجرت داخلی و خارجی، درگیر است، هنوز فاقد سیاستی منسجم، شفاف و آینده‌نگر در این حوزه است. این فقدان، صرفاً یک خلأ اجرایی نیست، بلکه نشانه نوعی سردرگمی راهبردی است؛ گویی نظام تصمیم‌گیری نمی‌داند کشور قرار است به کدام سو برود و چه نسبتی با نیروی انسانی خود و دیگران برقرار کند. مواجهه ایران با مهاجرت، از ابتدا تا امروز، بیش از آنکه اجتماعی و داده‌‌محور و توسعه‌ای باشد، سیاسی و امنیتی بوده است.

مهاجرت در جهان امروز صرفاً جابه‌جایی انسان‌ها نیست، بلکه یکی از تعیین‌کننده‌ترین متغیرهای سیاست و اقتصاد جهانی است. رقابت دولت‌ها برای جذب نیروی کار ماهر، مناقشه بر سر مرزها، رشد جریان‌های ضد‌مهاجر و وابستگی اقتصادهای بزرگ به مهاجران نشان می‌دهد که مهاجرت به متن حکمرانی و رقابت‌های شدید انتخاباتی و حزبی مدرن وارد شده است.

جنگ‌ها، نابرابری‌های ساختاری و تغییرات اقلیمی، این پدیده را شتاب داده و آن را از یک امر مقطعی به روندی پایدار و روبه‌رشد تبدیل کرده‌ است؛ روندی که اگر مدیریت نشود، می‌تواند ثبات سیاسی و انسجام اجتماعی کشورها را با چالش‌های جدی مواجه کند.

در این میان، وضعیت ایران خاص است. چون هم مهاجرفرست است و هم مهاجرپذیر؛ دو وضعیتی که در ظاهر متضاد، اما در واقع دو روی یک سکه‌اند. خروج سرمایه انسانی آموزش‌دیده و خلاق و ورود نیروی کار عمدتاً کم‌مهارت، همزمان در حال وقوع است و همین همزمانی، مسئله مهاجرت را در ایران به موضوعی حاد و چندلایه تبدیل کرده است.

جالب است که بدانیم در چند دهه گذشته ۵۶سند در ۱۶۰صفحه به‌عنوان سیاست‌های کلی نظام درباره موضوعات گوناگون کشور تهیه و تدوین و ابلاغ شده؛ ولی هیچ سندی درباره موضوعی به این مهمی وجود ندارد. تنها در یک بند از سند جمعیت یک جمله کلی آمده که: «مدیریت مهاجرت به داخل و خارج هماهنگ با سیاست‌های کلی جمعیّت با تدوین و اجرای سازوکارهای مناسب»؛ عبارتی کلی که در واقع، معنایی جز فقدان راهبرد در موضوع ندارد.

در دو سند دیگر هم در دو جمله کوتاه «پیشگیری از مهاجرت‌های بی‌رویه به مراکز استان‌ها با تدابیر لازم» و «مهاجرت به روستاها» هم تشویق شده. با وجود آنکه دهه‌هاست ایران با انواع مهاجرت داخلی و خارجی، درگیر است، هنوز فاقد سیاستی منسجم، شفاف و آینده‌نگر در این حوزه است.  

این فقدان، صرفاً یک خلأ اجرایی نیست، بلکه نشانه نوعی سردرگمی راهبردی است؛ گویی نظام تصمیم‌گیری نمی‌داند کشور قرار است به کدام سو برود و چه نسبتی با نیروی انسانی خود و دیگران برقرار کند. مواجهه ایران با مهاجرت، از ابتدا تا امروز، بیش از آنکه اجتماعی و داده‌‌محور و توسعه‌ای باشد، سیاسی و امنیتی بوده است. چه در برابر مهاجران ورودی و چه در برابر مهاجران خروجی، نگاه غالب نگاهی ابزاری است.

ایران با وجود محدودیت‌های اقتصادی و زیرساختی، هزینه‌های سنگینی برای پذیرش مهاجران، به‌ویژه مهاجران افغانستانی پرداخته؛ از آموزش و بهداشت گرفته تا خدمات شهری و بازار کار. بااین‌حال، حتی نسبت به همین هزینه‌ها نیز بی‌اعتنا بوده و کمتر کوشیده است این جمعیت را در چارچوبی عقلانی و بلندمدت سامان دهد یا از ظرفیت‌های بالقوه آن بهره ببرد.

بنیان‌های اجتماعی مواجهه با مهاجران در ایران ضعیف است. سیاست مشخصی برای ادغام، آموزش، مهارت‌آموزی و جذب این جمعیت در درون نظام فرهنگی و اجتماعی وجود ندارد. نتیجه آن، شکل‌گیری جمعیتی حاشیه‌ای است که نه کاملاً پذیرفته شده و نه به رسمیت شناخته می‌شود. این وضعیت، هم برای جامعه میزبان هزینه‌زاست و هم برای خود مهاجران، و در بلندمدت می‌تواند به تنش‌های اجتماعی و فرسایش سرمایه اجتماعی منجر شود.

از سوی دیگر، ایران نسبت به مهاجران ایرانی در خارج از کشور نیز رویکردی حمایت‌گرایانه ندارد. مهاجران ایرانی، حکومت را حامی خود نمی‌دانند و سفارتخانه‌ها کمتر نقش پناهگاه شهروندی را ایفا می‌کنند. این احساس بی‌پناهی، پیوند عاطفی و نهادی میان مهاجران و کشور مبدأ را تضعیف کرده و امکان بهره‌گیری از ظرفیت‌های علمی، اقتصادی و اجتماعی آنان را کاهش می‌دهد.

مجموع این رفتارها نشان می‌دهد که ایران در نسبت با مهاجران، همان الگویی را بازتولید می‌کند که در مواجهه با شهروندان داخل کشور دارد. نگاه غالب، سیاسی و وفاداری‌محور است. جامعه به دو دسته تقسیم می‌شود: آنان که در تعریف رسمی از مردم می‌گنجند و آنان که بیرون از این دایره خودی قرار می‌گیرند. در چنین چارچوبی، مهاجرت نه به‌عنوان یک مسئله اجتماعی–توسعه‌ای، بلکه به‌مثابه امری مزاحم یا تهدیدآمیز دیده می‌شود.

مهاجرت از کشور، در مواردی خلاص شدن از نیروی مزاحم نیز هست. مهاجرت، در نهایت، آینه‌ای است که کیفیت حکمرانی را بازتاب می‌دهد. تا زمانی که مهاجرت در ایران صرفاً از دریچه امنیت و سیاست دیده شود، هم سرمایه انسانی خود را از دست خواهیم داد و هم از فرصت‌های مهاجرپذیری بهره‌ای نخواهیم برد.

تعدیل این وضعیت نه با بستن راه‌ها ممکن است و نه با انکار واقعیت، بلکه با پذیرش مهاجرت به‌عنوان پدیده‌ای ساختاری و تدوین سیاستی انسانی، منسجم و آینده‌نگر ممکن می‌شود. مهاجرت می‌تواند فرصت باشد، اگر دیده شود؛ و می‌تواند به تهدید و بحرانی انباشته بدل شود، اگر همچنان نادیده گرفته شود.

به کانال تلگرام هم میهن بپیوندید

مطالب ویژه
دیدگاه

پربازدیدترین
آخرین اخبار