سیدعباس صالحی چگونه با بازتعریف جایگاه خودش میتواند نقش تاریخیای در فرهنگ کشور داشته باشد؟
میانجی نه تنظیمگر
از قدیم گفتهاند که ما بنیآدم، بنده عادتیم. ما هم عادت کردهایم به خیلی از چیزها که برای دیگر مردمانی نهفقط عادت نیست که مایه حیرت است. یکی از آنها همین وزارت عریض و طویلی است که هر چهار سال یکبار مدیر فرهنگیای در صدر آن قرار میگیرد و مشخص میکند که دولت با امکانات بسیار زیادش به نفع چه تفکر و ایدئولوژیای در فرهنگ مداخله کند، کدام فکر و اندیشه را مسدود کند و کدامیک را بر صدر نشاند و بودجههایش را خرج آن کند.
در خیلی از کشورها دیگر چنین نیست. نه اینکه فرهنگ جهان بدون هیچ دخل و تصرفی، کاملاً مستقل و رها پیش برود، ابداً چنین نیست، ولی این شیوه قدیمی حضور هویدا و تمامقد دولت به نفع ایدئولوژی خاصی دیگر منسوخ شده است. منسوخ شده چراکه برساخت فرهنگ در کانالهای بسیار پیچیدهتری امروزه انجام میشود و تاثیرگذاری بر تودههای مردم دیگر مثل قبل با دستور و آییننامه انجام نمیشود. ما به همان شیوههای منسوخ عادت داریم ولی جهان جدید و فرهنگش و بهتبع دستاندرکاران فرهنگ و هنر ایران که مستقل از دولت فعالیت میکنند دیگر عادت ندارند.
بخواهم صادق باشم، نمیتوانم خوشحالی خود را از این پنهان کنم که آن مدیر میخواهد برود و این مدیر میخواهد بیاید. مدیر آرام و فرهنگیای که میداند وزارت فرهنگ و ارشاد بالا و پاییناش چیست. مدیری که سودای صندلیای که یکبار روی آن نشسته ندارد و از همه مهمتر قابل تعامل است. برای گفتوگو و حتی بحث و جدل نیاز است که دو طرف از حداقل اشتراکاتی برخوردار باشند تا بحث شکل بگیرد، سیدعباس صالحی این ویژگی را دارد. در دالانهای فرهنگ سالها قدم برداشته و واجد این شرایط است که با اهالی فرهنگ وارد گفتوگو شود. با همه این ویژگیها که حتماً اتفاقهای مثبتی در بخشی از فرهنگ کشور را رقم خواهد زد یا لااقل از به وجود آمدن اتفاقهای بد بیشتر جلوگیری خواهد کرد، به نظر میرسد که نقش کارگزاری جایگاه وزارت فرهنگ و ارشاد خیلی کمرنگ شده است. این کمرنگ شدن حتی نسبت به سه و اندی سال قبل هم که صالحی در همین مقام بود بسیار بیشتر شده است.
سیدعباس صالحی رئوس برنامههای خود را برای وزارتخانه چهار محور کلی؛ پاسداشت و تقویت اصالت و هویت ایرانی ـ اسلامی، مردمیسازی و عدالت فرهنگی، کاربست فناوریهای نوین برای بهبود تنظیمگری و مقرراتگذاری و رونق اقتصاد فرهنگ و توسعه صادرات فرهنگی عنوان کرده است. بیتعارف کلیگوییهای همیشگی مدیران که حالا مثل همه چیزهای دیگر به ادویه فناوریهای نوین و هوش مصنوعی هم آغشته شده است.
همه این رئوس قدری هم تحقق پیدا کنند که ایران گلستان میشود. اما بخش زیادی از آن در ید یک وزارتخانه یکدورهای نیست. عدالت فرهنگی وقتی صورت میگیرد که تجمیع سالنهای تئاتر، گالریها و پردیسهای سینمایی همه در مرکز نباشند و هرچه از مرکز دورتر، بینصیبتر از این امکانات فرهنگی. برای تقویت هویت ایرانی ـ اسلامی فارغ از میزان پذیرش جامعه امروز باید به این فکر کرد که الگوی زمخت و نازیبای دولتی که باید با آن تولیدات پرزرق و برق هالیوودی، کرهای و ترکیهای رقابت کند، چطور میتواند برای سلیقههایی که چنین شکل گرفته بدیلی بیاورد که آنها را مجاب کند بهجای آن، این را نگاه کنند. همچنین آن محوری که نقش وزیر و وزارتخانه متبوعش را از همیشه کمرنگتر خواهد کرد ازقضا همان فناوریهای نوینی هستند که اگرچه در برنامه صالحی برای مقرراتگذاری و تنظیمگری لحاظ شده است اما بهشدت به این کمک میکند که هم تولیدکنندگان آثار فرهنگی و هم مخاطبانشان از مقررات و تنظیمگری فرار کنند.
صالحی باید به این بیاندیشد که همه چیز در حوزه فرهنگ و هنر از آن روزی که وزارتخانه را ترک کرد و به روزنامه اطلاعات رفت تغییر بسیار زیادی کرده است. همین فناوری دیگر دست همه را برای ساخت هر محصول هنری باز کرده است، بیآنکه حتی به سرمایه زیادی نیاز داشته باشند چه برسد به اینکه لنگ مجوز و قانونگذار بمانند. اعتراضات 1401 بسیاری از هنرمندان را مجاب کرده است که دیگر با سازوکار تنظیمگری کار نکنند. بخش زیادی از آنانکه کار جدی هنری میکردند چنین تصمیمی گرفتند و همین باعث تقویت بخش بازاری هنر و جلوهنمایی بیشتر آن در ویترین هنری کشور شده است. دیاسپورای ایرانی هر روز در نقاط بیشتری قویتر میشود، هنرمندان و اهالی فرهنگ بیشتری به این دیاسپورا میپیوندند و ترحیج میدهند که دیگر خارج از جغرافیای فیزیکی ایران، کار برای ایران کنند. حتی آنانکه در داخل هم هستند تلاش میکنند خارج از قواعد رسمی کار کنند و قید عرضه تولیدات فرهنگی خود در مجارهای رسمی داخل کشور را زدهاند. همان فناوریای که آقای صالحی میخواهند برای تنظیمگری استفاده کنند ازقضا تسهیلگر این هنرمندانی است که نمیخواهند به تنظیمگری تن بدهند.
با همه اینها، حضور شخصی چون صالحی در کسوت وزیر فرهنگ را باید به فال نیک گرفت و امید داشت که او از ظرفیتهای منحصر به فرد خودش برای حل این کلان مسائل استفاده کند. صالحی از معدود مدیرانی است که در طیفهای مختلف سیاسی و عقیدتی احترام دارد و کلامش نافذ است. او میتواند نقش تاریخیای در فرهنگ ایفا کند اگر که بهجای اینکه در کسوت تنظیمگر و قانونگذار برود، قبای میانجی به تن کند.
برای اینکار نیاز به این دارد که اول از همه، بدون سانسور وضعیت فرهنگی کشور را رصد کند. او باید که رخ در رخ سلیقه و خواست گروههای مختلفی که مخاطب وزارتخانه متبوعش هستند بیاندازد، از دختر و پسران نوجوانی که زبان کرهای یاد میگیرند تا هنرمندان ریشهداری که دیگر احساس بیتعلقی به اینجا میکنند و نمیخواهند که عنان فکر و کار خود را به مدیران دولتی بدهند.
بعد از این مواجهه صالحی میتواند که در مقام یک میانجی بین لایههای سخت و متصلب از سویی و جامعهای که بیتوجه به آن لایههای سخت کار خود را پیش میبرد نقش ایفا کند. درحقیقت این نقش تاریخی را صالحی زمانی میتواند ایفا کند که کار خود را در وزارتخانه در امتداد کارش در روزنامه اطلاعات ببیند. او که دستش میرسد و ابزارش را دارد نهفقط آینه تمامنمایی از خواست و سلیقه واقعی جامعه برای لایههای سخت ساختار سیاسی ایران باشد بلکه بتواند با استفاده از ابزاری که در اختیار دارد، این خواست و سلیقه را در سیاستگذاری کلان فرهنگی ساختار سیاسی لحاظ کند تا هم از گسست بیشتر جلوگیری کند و هم اینکه بتواند به محورهایی که ذکر کرده بود وفادار باشد. غیر از این باشد، صالحی و هر فرد دیگری فقط وزیر درصد کوچکی از جامعه خواهد بود و بقیه جامعه بیاعتنا به سازوکار فرهنگی دولت کار خود را پیش خواهد برد.