راندهِ بهشت/مروری بر آثار «توفیق الحکیم» داستاننویس مصری
«شیخ علیش» عمری را در زهد و تقوا بهسر میبرد، از تقوا هم آنسوتر؛ موی سر خود را میتراشید و آه در بساط نمیگذاشت بماند. همه عمرش در عزلتنشینی و عبادت خدا بهسر میرفت. حتی بهسان چهارپایان علف میخورد. از هیچچیز و هیچکس توقعی نداشت. هرآنچه داشت را وقت امور خیریه میکرد و خودش درنهایت پرهیزکاری از هر گناه و معصیتی، عمر میگذراند تا بالاخره از دنیا رفت.

«شیخ علیش» عمری را در زهد و تقوا بهسر میبرد، از تقوا هم آنسوتر؛ موی سر خود را میتراشید و آه در بساط نمیگذاشت بماند. همه عمرش در عزلتنشینی و عبادت خدا بهسر میرفت. حتی بهسان چهارپایان علف میخورد. از هیچچیز و هیچکس توقعی نداشت. هرآنچه داشت را وقت امور خیریه میکرد و خودش درنهایت پرهیزکاری از هر گناه و معصیتی، عمر میگذراند تا بالاخره از دنیا رفت.
در جهان پس از مرگ به او گفتند: تو عمری را در پرهیزکاری و دوری از معصیت بهسر بردهای. اینکه هیچ فایدهای ندارد؟ شخصی به بهشت خواهد رفت که در برابر گناه نیز قرار بگیرد و آنگاه ثواب را بر گناه ترجیح دهد. اما تو ای شیخ، در برابر گناه قرار نگرفتهای. به بهشت نمیروی و در برابرش بار دیگر تو را به زمین خواهیم فرستاد تا در کالبد موجودی انسانی در برابر گناه قرار بگیری. آنگاه است که ما میتوانیم تو را قضاوت کنیم که آیا موفق بودهای از کوران جذابیتهای گناه سربلند بیرون آیی یا نه؟ او از بهشت رانده شد. پس از عمری دوریجستن از گناه و معصیت، بار دیگر به کالبد انسانی برگشت.
اینبار اما بهجای مسجد، پایش به میخانههای قاهره و در میان حوریرویان باز شد. قرار است اینبار «شیخ علیش» خودش را در معرض هوسهای نفسانی قرار دهد تا ببیند آیا میتواند در برابر هوس میگساری و خوشباشی، همان شیخ علیش زاهد باشد یا نه؟ اصولاً آیا انسانی که تمام عمرش را در زهد و تقوا بهسر برده و حتی ذرهای خوشی را بر خود حرام دانسته، شایسته بهشت است؟ بهنظر میآید آنکه شایسته بهشت است، کسی است که مختار باشد؛ یعنی میان خیر و شر بتواند گزینه خیر را اختیار کند؛ پس چطوری کسی که همواره از شر گریزان بوده و تنها گزینه خیر در اختیار او بوده، میتواند خود را مستحق بهشت بداند.
همه اینها بر این فرض است که خوشیهای نفسانی را «شر» بنامیم. آنچه خواندید چکیدهای از داستان کوتاه «رانده بهشت» (به عربی: طرید الفردوس)، نوشته «توفیق الحکیم»، ادیب و داستاننویس شهیر مصری است. گرچه این کتاب با همین عنوان به فارسی نیز برگردان شده اما کسانی که عربی میدانند، خواندن اصل این متن به زبان عربی، شیرینی دیگری برایشان خواهد داشت. نویسنده، با طرح این گزاره فلسفی که «فضیلت در صورتی ارزش دارد که ما در برابر شر هم قرار بگیریم و خویشتنداری کنیم وگرنه زیستن در دنیایی عاری از گناه، بهخودیخود فضیلت دینی یا اخلاقی بهشمار نمیرود.» مانیفست توفیق الحکیم در بسیاری از آثار داستانیاش همین گزاره است.
«توفیق الحکیم» گرچه عزلتنشینی را نکوهش میکند؛ اما خودش یکی از عزلتنشینترین نویسندگان عرب بود. بیشتر وقتاش را به نوشتن اختصاص میداد و ثمره سالهایی که او برای فرهنگ و هنر مصر تلاش میکرد، انبوهی از کتابهای ارزشمند در حوزههای فلسفی، تاریخی و سیاسی بود. گزافه نیست اگر این ادعا را کنیم که توفیق الحکیم، داستان هم مینوشت تا روح زمانه خود را در قالب روایتها بازتاب دهد. همه آثار داستانی او حاوی مضامین ژرف فلسفی-اخلاقی هستند؛ مضامینی که انتقادی به باورهای خشک و سنتی جامعه آنوقت مصر بود.
با این وجود در داستانهای بلندش درونمایههای اجتماعی و ملی را نیز چاشنی کار خود میکرد. چرا توفیق الحکیم ترجیح میداد، یا گرایش داشت که به مفاهیمی مثل ملت و جامعه بپردازد؟ پرسش این پاسخ را باید در زمانهای جستوجو کرد که او در آن میزیست. در زمانیکه او قلم میزد، مفهوم ملت هم نو و تازه بود، هم جذاب و پرکشش، بهویژه برای نویسندگان. توفیق الحکیم، زاده 1898 (و بهذکر برخی منابع دیگر 1902) بود. در دهههای سوم تا پنجم زندگیاش، یعنی سالهای دهههای 1930 تا 1950، مدرنیسم و ملیگرایی در کنار هم، قلب روشنفکران و نویسندگان عرب را تسخیر کرده بود.
نویسندگانی مثل توفیق الحکیم گاهی میکوشیدند آتش ملیگرایی را در دل جوامع مستعمره عربی برافروزند، گاهی هم نیش و کنایهای میزدند بر باورهای سنتی جوامع عربی؛ ازجمله آثار شاخص توفیق الحکیم که نماینده این ویژگیها از هویت ادبی او هستند، میتوان به این آثار اشاره کرد: «عودهالروح» (بازگشت جان) 1933 و «عصفور من الشرق» (پرندهای از مشرق) 1951. درمجموع او پنج مجموعه داستان کوتاه و پنج داستان بلند نگاشت که از مشهورترین آنها میتوان به همین «رانده بهشت» اشاره کرد.