| کد مطلب: ۴۹۸۴۰

دوید و دوید/ثمینه باغچه‌‏بان پس از دهه‌‏ها تلاش خستگی‌‏ناپذیر فرهنگی و آموزشی دیروز در تهران درگذشت

تابستان ۱۴۰۴، هم داغ بود و هم بارها اهالی فرهنگ را داغدار کرد. در شهریورماه که دیگر نگو و نپرس. کمتر روزی بود که خبری از فوت یکی از هنرمندان و فرهنگیان این دیار به‌خصوص اهالی موسیقی به گوش نرسد. این‌بار اما قرعه به‌نام یکی از زنان فرهنگساز تاثیرگذار افتاد

دوید و دوید/ثمینه باغچه‌‏بان پس از دهه‌‏ها تلاش خستگی‌‏ناپذیر فرهنگی و آموزشی دیروز در تهران درگذشت

تابستان ۱۴۰۴، هم داغ بود و هم بارها اهالی فرهنگ را داغدار کرد. در شهریورماه که دیگر نگو و نپرس. کمتر روزی بود که خبری از فوت یکی از هنرمندان و فرهنگیان این دیار به‌خصوص اهالی موسیقی به گوش نرسد. این‌بار اما قرعه به‌نام یکی از زنان فرهنگساز تاثیرگذار افتاد و در ۲۶ شهریورماه، ثمینه باغچه‌بان نویسنده مشهور کودک و نوجوان در تهران و دختر بزرگ جبار باغچه‌بان درگذشت؛ زنی جسور و قوی که عمری در راه خدمت به ایران و ایرانیان پایدار ماند و حتی تندبادهای انقلاب ۵۷ نیز که به مهاجرت ناگزیرش به خارج از کشور انجامید، نتوانست او را از ریشه‌هایش جدا کند، چنان‌که غربت را نیز پس زد و در آغاز دهه ۱۳۷۰ به مام وطن بازگشت تا در این خاک بکوشد و سر بر زمین بگذارد. 

به من چه که ۹۶ سالمه؟

ثمینه هنگام مرگ ۹۸ سال داشت، اما وقتی به نماهنگی که دوسال پیش منتشر شد و در آن، او از تلاش‌اش برای واندادن سخن گفته بود، نگاهی می‌اندازیم، هم این حسرت در دلمان موج می‌زند که چرا بسیاری از ما در میانه مسیر معمول زندگی وا مانده‌ایم و هم این پرسش در ذهن‌مان سوسو می‌زند که به‌راستی او چه کرده بود که چنین رضایتی از زندگی می‌توانست داشته باشد. چنین پرسشی را البته خود او پاسخ داده بود. در آن نماهنگ گفته بود: «من الان ۹۶ سالم شده؛ شده که شده باشه. به من چه؟ من سعی می‌کنم فعال باشم و تا حد مقدور، هستم. من با شعر می‌خوابم با شعر بیدار می‌شوم. خدا کند همه ما ایرانی‌ها، قدر شعر و شعرایمان را بدانیم. این یک چشمه لایزال فرهنگ ماست که در ما می‌جوشد و ادامه پیدا می‌کند.» 

پیش از اینکه این نماهنگ رسانه‌ای شود، از او خوانده‌ بودیم: «زمانی‌که به گذشته‌ام می‌نگرم، دلم پر از شادی می‌شود، چه سعادتی بود همدوش پدرم کنار فرزندان ناشنوایم بودن. هرروز زندگی‌ام در دبستان کَر و لال‌ها و آموزشگاه باغچه‌بان، سراپا شادی بود. اگر دوباره به دنیا بیایم باز همین راه را در پیش خواهم گرفت و خداوند را سپاسگزارم که مرا به این راه رهنمون کرد.»

پدر بنیانگذار

جبار عسگرزاده، متولد ایروان بود اما تبارش به تبریز می‌رسید. در ایروان روزنامه‌نگار بود اما وقتی همراه با همسرش صفیه میربابایی که معلم بود، به ایران بازگشت، قریب به یک‌قرن پیش، نخستین کودکستان را در تبریز تاسیس کرد و نام‌اش را «اوشاقلار باغچاسی»، یعنی «باغچه اطفال» انتخاب کرد. شهرت خودش را نیز باغچه‌بان نهاد. شمار خدمات فرهنگی و آموزشی او البته فراتر از این بود. او را جدا از بنیانگذار کودکستان در ایران، به‌درستی موسس نخستین مدرسه ناشنوایان ایران و اولین مؤلف و ناشر کتاب کودک نیز دانسته‌اند.

این آخری را از سال ۱۳۰۷ آغاز کرد؛ چاپ کتاب‌هایی ویژه کودکان با نقاشی‌هایی که جبار خودش می‌کشید. دراین‌زمینه نیز موفقیت‌هایی به‌دست آورد. برای نمونه، یکی از کتاب‌های او با نام «بابا برفی» را شورای جهانی کتاب کودک، به‌عنوان بهترین کتاب کودک انتخاب کرد. جبار آموزگار نیز بود و بعد از مدتی تدریس دریافت روش آموزش زبان فارسی ایرادهایی فراوان دارد. چنین بود که دست‌به‌کار شد و روشی کاربردی و حرفه‌ای برای آموزش زبان فارسی ابداع کرد به‌نام «الفبای آسان». خودش معتقد بود: «این‌کار طبعاً از دست کسی که خود آذربایجانی است، بهتر برمی‌آمد تا دیگران.» بدین‌ترتیب نام او با کودکان، آموزش‌وپرورش نوین و آموزش ناشنوایان گره خورد و وقتی در چهارم آذرماه ۱۳۴۵ درگذشت، دیگر برای بسیاری اهمیت این مقوله‌ها پذیرفته شده بود.

از تبریز به شیراز

از جبار و صفیه، سه فرزند به یادگار ماند؛ ثمین، ثمینه و پروانه. ثمین؛ شاعر، نویسنده، مترجم و البته آهنگساز بود و در اسفندماه ۱۳۸۶ در استانبول درگذشت. پروانه و ثمینه اما بیشتر از برادرشان، راه پدر را در آموزش مدرن و آموزش ناشنوایان پی گرفتند. ثمینه که در سال ۱۳۰۶ در تبریز به دنیا آمد، شرحی خواندنی از این پیوند سرنوشت‌اش با مدرسه دست داده است: «من در سال 1306 در تبریز به دنیا آمدم. از آنجایی که در مدرسه به دنیا آمدم و در آنجا بزرگ شدم، ازدواج کردم و در همان مدرسه تا روز آخری که پدرم زنده بود و بعد خودم تا زمان بازنشستگی، کار کردم، طبیعتاً زندگی من با مدرسه به‌هم گره‌خورده است.»

زمانی کوتاه بعد از تولد ثمینه، خانواده راهی شیراز شد تا کودکستانی در این شهر بنیان گذاشته شود. ثمینه در همین کودکستان رشد کرد؛ کودکستانی با فضای باز که جبار برای اداره ایده‌آل آن آزادی‌عمل بیشتری داشت. ازنظر ثمینه: «برای من که الان 80 سال از عمرم می‌گذرد و مدرسه‌های بسیاری را دیده‌ام، کودکستان شیراز یکی از برجسته‌ترین کودکستان‌هایی بود که به‌یاد دارم. واقعاً کودکستان به‌تمام معنا بود. ازنظر تربیت حواس، تربیت جسم، تربیت نیروی ذهنی، آداب معاشرت، پرورش شخصیت برای راستگو بودن، صمیمی بودن و دلیر بودن در موارد لازم.» 

تحصیل در آمریکا

تحصیل ثمینه ادامه یافت تا مقطع دوم متوسطه، سپس وارد دانشسرای مقدماتی پامنار شد و همزمان به تدریس در مدرسه کرولال‌ها پرداخت. در همین دانشسرای مقدماتی، با دو زن بزرگ آشنا شد؛ بدرالملوک بامداد و مهری آهی. به توصیه آنها وارد دانشسرای عالی شد و در ۱۳۲۷ در رشته زبان انگلیسی فارغ‌التحصیل شد. دو سال بعد نیز از بورسیه تحصیلی استفاده کرد و راهی آمریکا شد تا در کالج لیندن وود در ایالت میسوری، در زمینه آموزش‌وپرورش ناشنوایان به تحصیل بپردازد.

در سال ۱۳۳۲ در مقطع کارشناسی‌ارشد آموزش‌وپرورش ناشنوایان، از کالج برنارد دانشگاه کلمبیا فارغ‌التحصیل شد، سپس در رشته گفتاردرمانی در همان دانشگاه به تحصیل ادامه داد. در همین دوران به گفتاردرمانی برای سربازان آمریکایی بازگشته از جنگ کره نیز می‌پرداخت. شوهرش هوشنگ پیرنظر نیز همراه او بود و موفق شده بود مدرک کارشناسی‌ارشد علوم سیاسی را از دانشگاه کلمبیا دریافت کند. 

بازگشت به ایران

آمریکا البته مقصد دائمی آدمی چون ثمینه باغچه‌بان نمی‌توانست باشد. در وجود و تربیت‌اش عشق خدمت به ایران و تداوم طریق پدر وجود داشت و چنین بود که پس از بازگشت به ایران در اوایل دهه ۱۳۴۰، نخست در جلسات دفتر کل امور ابتدایی که با هدف تجدیدنظر در کتاب‌های درسی تشکیل شده بود، در کنار کسانی همچون عباس یمینی شریف، لیلی آهی و توران میرهادی حضور یافت و موظف شد کلاس‌های کارآموزی و کارورزی آموزگاران کلاس اول در سطح کشور را تشکیل دهد. جز این، با همراهی لیلی آهی و براساس روش الفبای آسان جبار باغچه‌بان، کتابی تهیه کرد برای روش تدریس مخصوص سپاه دانش. این کتاب کاربردی افغانستان و تاجیکستان هم طرفدار پیدا کرد.

در میانه دهه ۱۳۴۰ و با مرگ پدر، مسئولیت آموزشگاه باغچه‌بان و ریاست آموزشگاه مدیریت فنی جمعیت کرولال‌ها را برعهده گرفت. همچنین مدیر امور بالینی و دوره تربیت متخصص شنوایی‌سنجی و رابط ناشنوایان در دانشگاه ملی شد. پنج‌سال بعد مسئول برپایی «سازمان ملی رفاه ناشنوایان» و مدیرعامل اول آن شد؛ سازمانی که بعد از وقوع انقلاب ۵۷، منحل و به سازمان بهزیستی منتقل شد. در سال ۱۳۵۱ نیز ثمینه از تاسیس «انجمن خانواده ناشنوایان ایران» به ریاست رضاقلی شهیدی که خود ناشنوا بود، حمایت کرد. این انجمن تا امروز نیز همچنان فعالیت دارد.

تلاش در حوزه کتاب کودک

 در کنار فعالیت‌های آموزشی، ثمینه از سال ۱۳۴۱ و در پی تاسیس شورای کتاب کودک، فعالیت خود را در آنجا آغاز کرد. در این حوزه نیز خوش درخشید و دو کتاب «پولک‌های چوبی» و «نوروزها و بادبادک‌ها» به قلم او، از کتاب‌های برگزیده شورای کتاب کودک است. ارائه ترانه فولکلوریک «دویدم و دویدم» در قالب کتاب و تهیه ویدئوی آن به زبان اشاره نیز با کمک یونیسف صورت گرفت. در سال ۱۳۷۷ هم بنا به درخواست یونیسف، برگردان فارسی کتاب «پیمان جهانی» به‌قلم ثمینه انجام پذیرفت و به چاپ رسید و از آن ویدئویی به زبان اشاره تهیه شد.

به کانال تلگرام هم میهن بپیوندید

دیدگاه

ویژه بیست‌و‌چهار ساعت
پربازدیدترین
آخرین اخبار