صلح در خارج، مصالحه در داخل/گفتارهایی از نظریهپردازان و استادان دانشگاه در ضرورت صلح ایرانی در برابر تجاوز خارجی
بعد از این باید همه ایرانیان؛ چه مذهبی و چه سکولار، چه محجبه و چه بیحجاب، شهروندان عزیز ایران باشند. این تجاوز آشکار کرد که باید همه، شهروندان عزیز ایران باشند تا بتوانیم در این دنیا که قانون جنگل بر آن حاکم است، از خود مراقبت کنیم. در چنین دنیایی واژه «ملی»، ارزشی بنیادین پیدا کرده است

نشست «صلح ایرانی در برابر تجاوز خارجی» به همت انجمن علمی مطالعات صلح ایران و با همکاری خانه اندیشمندان علوم انسانی، روز شنبه هفتم تیرماه ۱۴۰۴ در سالن حافظ خانه اندیشمندان علوم انسانی برگزار شد. در این نشست موسی اکرمی استاد فلسفه، نعمتالله فاضلی استاد مردمشناسی، عبدالامیر نبوی دانشیار گروه مطالعات منطقهای دانشگاه تهران، ماندانا تیشهیار استادیار دانشگاه علامه طباطبائی، بهرام امیراحمدیان استادیار جغرافیای سیاسی دانشگاه تهران، محمد منصورنژاد دینپژوه و دکتری اندیشه سیاسی، جواد رنجبر شاهنامهپژوه و دکتری علوم سیاسی و امیرهوشنگ میرکوشش، استادیار روابط بینالملل دانشکده آزاد اسلامی واحد شاهرود به ایراد سخنرانی پرداختند و ضمن محکومیت همهجانبه حمله اسرائیل به ایران، هر یک از منظر تخصص خود کوشیدند به ابعاد مختلف این جنگ بپردازند. در ادامه خلاصهای از گزارش این نشست تقدیم خوانندگان روزنامه «هممیهن» خواهد شد.
دفاع ملی و نقد مسئولانه حاکمیت
موسی اکرمی استاد فلسفه
بیان این سخنان از موضع نقد مسئولانه ساختار، عملکرد و کارگزاری حاکمیتی است که در نمایندگی راستین مردم، آرمانهای انقلابی، ناکارآمدی و از دست دادن اعتماد عمومی، کشور و خود را دچار بحران کرده است.از همین موضع است که نمیتوان در برابر سکوت بسیاری از روشنفکران و دانشگاهیان در رویارویی با تهدیدهای آشکار خارجی خاموش ماند. در این مجال اندک میکوشم نشان دهم چگونه در هر کشور میتوان هم به نقد قدرت داخلی پرداخت، هم در برابر تجاوز خارجی و توجیه آن ایستاد.
سهگانه آزادی، عدالت، صلح در چارچوب باور به کرامت انسان
من به فلسفه صلح ویژهای باور دارم که عناصر بنیادین آن میتوانند دستورنامه شهروندان هر کشوری حتی اسرائیل، باشند: 1) صلح فعال و اخلاقی استوار بر پیوند میان آزادی، عدالت و صلح انسانگرایانه.2) تمایز مفهومی و اخلاقی میان «ملت»، «کشور» و «حکومت»، و قائل شدن اولویت برای ملت و کشور نسبت به حاکمیت و داوری درباره حاکمیت بر پایه کیفیت نمایندگی آن برای ملت و کشور و میزان انطباق ساختار و کارکرد آن با منافع گوناگون ملت و کشور. 3) میهندوستی استوار بر منافع میهن و همه شهروندان آن، و دفاع از کشور با حفظ کرامت ملی، نه تکیه بر حکومت.4) انترناسیونالیسم استوار بر همبستگی، نیکخواهی و اخلاق جهانی فراملی. ازاینرو با دوریگزینی از هرگونه تنگنظری و تعصب ملیگرایانه یا نژادپرستانه، صلح راستین نه صرف نبود جنگ و حتی خشونت، بلکه فرآورده پیوند پویای آزادی، عدالت و نیکخواهی در دو تراز ملی و جهانی است، که هرگونه دفاع از میهن نه اطاعت از حکومت است، نه بدخواهی غیراخلاقی، دور از آزادیخواهی و عدالتطلبی برای دشمن.
موضعگیری در برابر تجاوز خارجی
تجاوز خارجی مفهومی شناخته شده در چارچوب حقوق بینالملل است که هیچ انطباقی با دو گونه جنگ مجاز، یعنی جنگ عادلانه دفاعی و دخالت جنگی بشردوستانه استوار بر مجوز بینالمللی ندارد، و با هیچ مستمسک دیگری، ازجمله حمله پیشدستانه، قابل توجیه نیست. ازاینرو از هر شهروند میهندوست برخوردار از سلامت عقلی و اخلاقی در هر کشور انتظار میرود در برابر هرگونه تجاوز به میهن بایستد وگرنه یا منفعل است یا همکار نیروی متجاوز که در این صورت «خائن» نامیده میشود.
مقابله با تجاوز خارجی و نقد حکومت
دفاع از میهن همانا دفاع از هممیهنان، یکپارچگی سرزمینی و کرامت ملی است که در معرض تهدید قرار گرفتهاند. میهنپرستان راستین در هر کشور به نسبت کموکیف یاریرسانی حاکمیت به امر دفاع و تأمین منافع ملی راستین متحد آن حاکمیتاند و از آن حمایت میکنند.
مواضع 9 گانه
در پیوند با تجاوزی که مطابق حقوق بینالملل هیچ تردیدی در محکومیت آن وجود ندارد، میتوان 9 گروه را با مواضع خاص برشمرد که من خود به گروه نهم تعلق دارم:1) حاکمیت و طیف کارگزاران و طرفداران آن که با درجات گوناگونی از نگرش یکجانبهنگرانه ایدئولوژیک و سیاسی حاکم، نیروهای ذیربط نظامی و غیرنظامی کشور را که در فرمان دارند برای مقابله، با هر کم و کیفی، بسیج کردهاند. 2) مدافعان تجاوز، با این توجیه که اسرائیل در برابر تهدید حکومت ایران حق حمله داشته است. کمترین آشنایی با حقوق بینالملل نافی چنین حقی برای اسرائیل آن است. 3) سرنگونیطلبان گوناگون که حمله اسرائیل را در خدمت سرنگونی حکومت و رهایی ایرانیان میدانند. 4) تفکیککنندگان جنگ با حکومت از جنگ با مردم. این گروه جنگ اسرائیل را جنگ با حاکمیت ایران میدانند غافل از اینکه در همه تاریخ و اسناد بالادستی بینالمللی حمله به هر کشوری با هرگونه حاکمیتی حمله به همان کشور تلقی شده است.
5) سرگردانان. این گروه نمیدانند چه موضعی را اتخاذ کنند؛ آنان هم دلچرکین از حکومتاند، هم از جنگ هراساناند. 6) صلحطلبان مستقل منتقد هر دو سو. این گروه هم مخالف حکومتاند، هم مخالف حمله اسرائیل. شماری از آنان منفعل باقی میمانند و شماری دست به نقد هر دو سو میزنند. 7) رئالیستهای ژئوپلیتیکی، که مبنای تحلیل آنها اخلاق و عدالت نیست، بلکه در گونهای نگرش ماکیاولیستی تنها به منافع قدرتها توجه دارند. 8) عافیتطالبان، که فرصتطلبانه در سپهر همگانی سکوت میکنند و در انتظارند که اگر قرار بر اعلام موضع باشد، به سود طرفی که پیروز ماجراست موضعگیری کنند. 9) باورمندان به جنگ و صلح عادلانه، که هم مخالف تجاوز، هم منتقد جدی سیاستهای حاکمیت در چارچوب اتحاد و انتقادند، با این امید که شمار هرچه بیشتری از درونحکومتیان نهتنها این نقدها را تاب آورند بلکه خود به جریان نقد بپیوندند تا با تغییرات لازم، با هر کم و کیف مطلوبی، حاکمیت به نماینده راستین مردم و کشور و دفاع آن از کشور به دفاع راستین ملی تبدیل شود.
دموکراسی بودن اسرائیل شایعه است
جواد رنجبر، پژوهشگر سیاسی: محمدعلی جمالزاده میگفت من ششسال بعد از پایان جنگ جهانی دوم بلند شدم، خودم را تکاندم و فهمیدم که هنوز زندهام. ما 12 روز در جنگ بودیم و اینک خود را میتکانیم. این جنگ البته از نظر بعضی استانداردها بسیار وحشیانهتر از جنگ جهانی دوم بود، بنابراین از نظر احساسات ما و ناگهانیبودن جنگ نیز تفاوتهایی دیده میشود. محکومیت حمله اسرائیل به تمامیت ارضی و حاکمیت ملی تردیدبردار نیست و با هیچ توجیهی نمیتوان این حمله را پذیرفت. هر نوع تایید حمله نیز تاییدی ایرانستیزانه است.
اسرائیل همواره ماهیتی تروریستی داشته، بنابراین سازمانی تروریستی به ایران حمله کرده است. اسرائیل همواره در برابر صلح در جهان عمل کرده و حکومتی تروریست و نژادپرست است. دموکراتیک بودن این کشور نیز یکی از شایعات بزرگ است. اصلاً از دل دموکراسی هرگز تروریسم بیرون نمیآید. یکی از اهداف اسرائیل، تجزیه ایران است و این نگرانی را در مطبوعات ترکیه نیز میتوان دید که بعد از ایران، نوبت ترکیه خواهد بود.
این نیز که حمله خارجی به مسائل داخلی ایران ربط داده میشود، ناشی از پریشانی نظری رایجی در ایران است و آن تفکیکنکردن امر سیاسی و امر ملی است. امر سیاسی (داخلی) و امر ملی، دو امر کاملاً متفاوت هستند. در امر داخلی رقبا با یکدیگر رقابت میکنند اما امر ملی به تمامیت ارضی، حاکمیت ملی و غرور و حیثیت ملی معطوف است. فرض کنیم که این فکر سادهلوحانه محقق شود و اسرائیل ما را به آزادی برساند. سوال این است که آیا ننگ این آزادی به دست صهیونیسم را میتوانیم در تاریخ خود تحمل کنیم؟ درنهایت باید گفت، در این جنگ خودآگاهی ملی به طور جدی پدیدار شد و این اتفاقی است بسیار مهم. بنابراین در کنار خسارتهای عمدهای که به کشور وارد شد، همینکه از خودآگاهی ملی و ملتبودگی خویش دوباره اطمینان پیدا کردیم، مغتنم است.
ایرانی با متجاوز همدم نمیشود
نعمتالله فاضلی، استاد مردمشناسی: آلن بدیو مفهومی دارد بهنام «رخداد حقیقت». او معتقد است چیزهایی هست که وقتی اتفاق میافتند، حقایق برملا میشوند. برای نمونه وقتی نظریه نسبیت یا الکتریسیته کشف شد، حقایقی از جهان بر ما آشکار شد. منظور بدیو از حقیقت، چیزهایی است که وجود دارند و ما آنها را نمیشناسیم.
بدیو معتقد است با رخدادها در ساحت اکتشافات علمی، انقلابهای سیاسی، ظهور سبکهای هنری جدید و جنگها، حقایقی آشکار میشوند که مردم عادی، رسانهها، فیلسوفان و محققان پیشتر قادر به عریانکردن و رویتپذیری آن نبودند. تجاوز اسرائیل به ملت ایران نیز رخدادی تاریخی است زیرا حقایقی را بر ما آشکار ساخت و از این پس بسیاری این رخداد را مبنای سخنهایی جدید درباره ایران و جهان عنوان خواهند کرد.
در ادامه میخواهم در پرتو صلح ایرانی پردههایی را که این رخداد آشکار کرد، ذکر کنم. مقصودم البته نه دفاع از جمهوری اسلامی است، نه سرپوش گذاشتن بر خطاها و برخوردهای سیستم. در مقام یک مردمنگار میخواهم بگویم، تجاوز آمریکا و اسرائیل به ملت ایران چه چیزهایی را رویتپذیر کرد.
بدیل صلح ایرانی چیست؟ یکی صلح رومی است، یعنی صلحی بر پایه زور که ترامپ از آن حرف میزند و میخواهد طرفین را تسلیم کند. صلح ایرانی، اما بر زور استوار نیست بلکه بر فرهنگ متکی است. به قول مهندس بهشتی وقتی در معماری و آشپزی میگوییم مصالح، ریشه آن از صلح است. یعنی ایرانیها خشت و گل را ماده صلح میدانند. در سفره ایرانی نیز چنین است. تجاوز اسرائیل به ملت ایران این حقیقت را آشکار کرد که مردم ایران در ناخودآگاه ذهن جمعی خود از راه معاشرت، گفتوگو، مذاکره، زبان و به قول داریوش شایگان، از راه شاعرانگیاش، در پی صلح هستند، نه با بهزانو درآوردن دیگری. این از روی ضعف نیست.
در فرآیند همین تجاوز، ایران در حال مذاکره بهطور شفاف، منطقی و مستدل بود. البته مواردی در تاریخ ما بوده که ما نیز متجاوز بودهایم اما در کلیت تاریخ ایران این زبان است که در حال نقشآفرینی است. ما بر بال زبان زندگی کردهایم. شمشیر، تعیینکننده نهایی تصمیمهای سرزمین ما نیست. البته ممکن است کسانی بگویند ما به زور و پول نیاز داریم. تاریخ ایران اما بر قدرتِ زبان استوار شده است. این چیزی است که کسانی چون ویلیام بیمن نیز در کتاب «زبان، منزلت و قدرت در ایران» آن را شرح دادهاند که قدرت نهایی در ایران در زبان است. این را در این رخداد نیز دیدیم.
مردم ایران در این جنگ اخلاق مراقبتی در پیش گرفتند و خانههای خود را به روی یکدیگر گشودند. این از فرهنگ و اعتماد اجتماعی تاریخیمان به یکدیگر میآید. در این جنگ نگفتیم تُرک و کُرد، شیعه و سنی و... پیش از این فکر میکردیم خیلی اتمیزه و خودخواه شدهایم. با این حمله به تنظیمات فرهنگی خود بازگشتیم و آغوش خود را برای یکدیگر باز کردیم. با وجود تبلیغات تلویزیون موساد یعنی «ایران اینترنشنال» برای شورش مردم، این اتفاق نیفتاد. میدانیم که مردم از سیستم و عملکرد آن عمیقاً ناراضی، خشمگین و برخی حتی متنفر هستند اما چه اتفاقی افتاد که ایرانیان چنین دعوتی را نپذیرفتند؟
به نظرم روح زندگیای در ایرانیان وجود دارد که در اعتراضات 1401 نیز نقطه محوری بود. مردم ایران زندگی را پاس میدارند و به چیزی که مخالف زندگی باشد، جواب رد میدهند. اینجا نیز مردم نشان دادند شعارشان زندگی است و دنبال ویرانی، جنگ و کشتار نمیروند. به قول داریوش شایگان، در روح هر ایرانی خیامی زندگی میکند و این روح، روح شادی، زندگی، طراوت، شاعرانگی و خلاقیت است. ایرانی نمیتواند تجاوز به زندگی خود را بپذیرد و با متجاوز همدم شود. روح جمعی ایرانی این را نپذیرفت.
خطاهای جمهوری اسلامی را نیز نباید نادیده گرفت و این جنگ این خطاها را نیز برملا کرد. حکومت در این جنگ متوجه شد که با ملت ایران میتواند کشور را نجات بدهد. بنابراین جمهوری اسلامی هم باید دریابد که دیگر نمیتواند براساس تندرویهای مذهبی عمل کند. سیستم باید تفاوتهای هویتی، سیاسی، مذهبی و اجتماعی و سبکهای متنوع زندگی را بهرسمیت بشناسد. بعد از این باید همه ایرانیان؛ چه مذهبی و چه سکولار، چه محجبه و چه بیحجاب، شهروندان عزیز ایران باشند. این تجاوز آشکار کرد که باید همه، شهروندان عزیز ایران باشند تا بتوانیم در این دنیا که قانون جنگل بر آن حاکم است، از خود مراقبت کنیم. در چنین دنیایی واژه «ملی»، ارزشی بنیادین پیدا کرده است و ما اشتباه کردیم که نام «ملی» را از نهادهایی چون مجلس شورا و دیگر نهادها برداشتیم. امیدوارم که سیستم معیارهای ایدئولوژیکاش را از سر شهروندان بردارد و به گزینشها و رانتها پایان بدهد. این نیز برای بقا و دفاع از ملت ایران، ضروری است.
صلح ایرانی صلحی نرم است
بهرام امیراحمدیان، استادیار جغرافیای سیاسی: جنگی که رخ داد، وحدت ملی قدرتمندی را رقم زد. امیدوارم این وحدت میان ادیان، اقوام و همه گروهها حفظ شود. برای برقراری صلح اما باید از جنگ جلوگیری کرد. صلح بعد از جنگ میآید. پروفسور کریستین برنارد در دهه ۱۹۷۰ در آفریقای جنوبی موفق شد نخستین عمل پیوند قلب را انجام بدهد. در حادثهای، جوانی دچار ضربه مغزی شده بود و قلب او را به پیرمرد ثروتمند آمریکایی پیوند زدند. سالها بعد وقتی دیدند برنارد در میتینگی سیاسی شرکت کرده است، از او پرسیدند چرا به دنبال جراحی و تخصص خود نمیروی و به اینجا پا گذاشتهای؟ پاسخ داد، من تلاش زیادی کردم و تجربه و علم اندوختم و دیدم چگونه میشود عمل پیوند قلب را انجام داد و جلوی مرگ پیرمردی آمریکایی را گرفتم و عمرش را طولانیتر کردم.
در عین حال اما دیدم که سیاستمدارانی هستند که جنگ برپا میکنند و هزاران جوانی را که قلب آنها میتواند سالها بتپد، از زندگی بازمیدارند. پس متوجه شدم بهترین کار، دخالت در همین امر سیاسی است تا بتوان از جنگ جلوگیری کرد. کلاوزویتس، یکی از فرماندهان ارتش پروس در قرن نوزدهم، میگوید جنگ ادامه همان سیاست است اما به زبانی دیگر. کیسینجر هم میگوید؛ جنگ آنقدر مهم نیست که به دست نظامیان اداره شود. به همین دلیل هم وزرای دفاع کشورهای غربی، غیرنظامی هستند.
فردوسی برای دوستی و دشمنی از دو واژه استفاده میکند؛ یکی نهال و دیگری درخت. میگوید «درخت دوستی بنشان که کام دل به بار آرد/ نهال دشمنی برکن که رنج بیشمار آرد». ایرانیان نیز در طول تاریخ همیشه به دنبال صلح بودند، نه جنگ. از قرن سوم پیش از میلاد یعنی حمله اسکندر، ما مورد تجاوز قرار گرفتیم اما تجاوزگران با زندگی در میان مردم در فرهنگ ایرانی مستحیل شدند و بعد از کوچ از ایران، ایرانزده شدند و آثار فرهنگی ایرانی در این مهاجمان دیده میشود. این نشانگر صلحطلبی ملت ایران است. چنین تجربهای را اعراب، غزنویان و سلجوقیان نیز داشتند.
بنابراین صلح ایرانی، صلح نرم است. این جنگ، جنگ بدون جبهه و تروریستی بوده است؛ جنگی ناجوانمردانه و با تجهیزات جدید جنگی موج چهارمی که به ما نشان داد، ما تنها هستیم. جمهوری اسلامی ایران بهعنوان دولتی مقوم در ایران، نه متحد استراتژیک دارد، نه متحد ایدئولوژیک و فقط متکی به ملت ایران است. در جهان اسلام از غرب آفریقا تا شرق آسیا، جهانی است نامتجانس که هیچگاه موفق نشده کاری از پیش ببرد. بنابراین هر واحد سیاسی باید به ملتاش متکی باشد و جمهوری اسلامی هم باید در سیاستهای خود تجدیدنظر کند. در سرود ملی جمهوری اسلامی ایران، اثری از ایران و زبان فارسی یا یکی از مظاهر جغرافیایی چون دریای خزر، خلیجفارس و کوه البرز نیست.
تنهایی ایران انتخاب تعدادی از حاکمان بوده
عبدالامیر نبوی، دانشیار گروه مطالعات منطقهای دانشگاه تهران: چهار نکته مرا نگران میکند که الان اتفاق نیفتاده است اما اگر مراقبت نشود، شاید برخی احساسات آتشین امروزی بهزودی تبدیل به یأس شود. اول، همبستگی ملی امری است مبارک و مهم اما بهیاد داشته باشیم دائمی نیست و طی هفتههای آینده، گره خواهد خورد با سایر مسائل زندگی، اقتصاد و معیشت، بنابراین ممکن است بعدتر به این میزان بهچشم نخورد. دوم، همبستگی ملی روزهای اخیر بسیار ارزنده و افتخارآفرین است اما حواسمان باشد به ناسیونالیسم رومانتیک، افراطیگری و سرکوب دیگر اقلیتهای دینی، قومی و... بدل نشود یا دستمایهای نشود برای دعواهای سیاسی. سوم، صلح امری است مبارک اما یادمان باشد، صلح در برابر جنگ نیست؛ صلح در مقابل خشونت است و تمام مظاهر خشونت ازجمله جنگ را طرد میکند، بنابراین صلح را نباید به مقابله با جنگ تقلیل داد.
چهارم، طبق نظریهای گفته میشود که ایران دچار «تنهایی استراتژیک» است. این هم لقلقه زبان بسیاری شده است. چنین نیست و این تنهایی، انتخاب تعدادی از حاکمان و فرمانروایان ایرانی بوده است. اصلاً تنهایی استراتژیکیای وجود نداشته است و ایران هر زمان مبتنی بر عقل، اراده، تجربه، تاریخ و فرهنگ خود حرکت کرده است، روابط اقتصادی و سیاسی خوبی با سایر بازیگران منطقهای و خارجی پیدا کرده و ازقضا این ائتلافها و روابط خوب به کاهش هزینهها، کاهش دخالتها و کاهش برخی مشکلات کمک میکند. اما اینکه چرا این چهار مورد مرا نگران میکند، دلیلاش این است که ممکن است برخی بگویند ایران دچار تنهایی استراتژیک است، بنابراین باید به سمت نظامیگری برود. صلح را نیز در برابر جنگ تعریف کنند.
از همبستگی ملی هم تعبیری رومانتیک شود و ناسیونالیسم افراطی به دستمایه سرکوب بدل شود. در چنین صورتی فرق ایران با کره شمالی چه خواهد بود؟ بنابراین نه همبستگی ملی امری بیارزش، نه ناسیونالیسم امری منفی است اما لازم است انجمنهای علمی مانند انجمن صلح دست به دو اقدام بزنند؛ نخست تولید ادبیات صلح تا بدین طریق نگاه ما به صلح از حالت رومانتیک دوری از جنگ به دانش نظری بدل شود. باید تاریخ خود را نقادی کنیم. بله شاید بشود گفت، ایران در تاریخ خود حمله نکرده است اما اگر صلح را در برابر خشونت بگذاریم، میبینیم که در تاریخ و فرهنگ ایران مظاهر خشونت کم نبوده است.
اقدام ضروری دوم نیز شبکهسازی ملی و بینالمللی است. جنگ سرباز دارد اما صلح سرباز ندارد و ما امروز نیازمند سربازان صلح هستیم؛ کسانی که، هم مجهز به ادبیات نظری باشند، هم مقابل خشونت بایستند و از زندگی شخصی خود این امر را آغاز کنند. بعدتر نیز به تاثیرگذاری در مدرسه، محله و شهر خود میرسند. چنین سپاه صلحی چون مدنی است، میتواند دائمی نیز باشد و همانقدر که جلوی دشمن خارجی میایستد، جلوی جهل داخلی و جهل ساختاری هم ایستادگی میکند.
نیازمند تاسیس دولت ملی هستیم
محمد منصورنژاد، دینپژوه و عضو انجمن مطالعات صلح ایران: توقع از ما در این انجمن علمی این است که بهصورت دانشگاهی به این مسئله ورود کنیم. اولین گام برای این امر طرح مسئله درست است. برای نمونه وقوع همبستگی ملی یا همیاریهای همسایگان مسئله ما نیست. مسئله ما در ایران نبود صلح سیاسی است. نه امروز صلح سیاسی داریم، نه در گذشته داشتیم. صلح سیاسی اما چیست؟ باید توضیحی بدهم.
صلح در چهار ارتباط محقق میشود: ارتباط با خود، ارتباط با خدا، ارتباط با طبیعت و ارتباط با دیگران. اینجا میخواهم در رابطه با ارتباط با دیگران صحبت کنم که خود شامل سه بعد است؛ صلح خانوادگی، صلح مدنی و صلح سیاسی. صحبتهای دوستان مصادیق مناسبی برای صلح مدنی بود که ایرانیان در گذشته داشتهاند و امروز نیز از آن برخوردارند. صلح سیاسی اما جایی محقق میشود که دولت و بازیگران سیاسی نقشآفرینی میکنند. از این منظر ما در ایران بهرغم فراوانی صلح مدنی، صلح سیاسی اندکی داریم. در طول تاریخ ایران، از مادها تاکنون بیش از 1100 جنگ رخ داده که 444 مورد آن، جنگ در مقیاس بزرگ است و حدود 45 درصد آنها ایرانیان مهاجم بودهاند.
چرا اما صلح سیاسی در ایران اندک است؟ زیرا در ایران هیچگاه دولت ملی نداشتهایم. مراد از دولت ملی، دولتی است برآمده از بطن مردم که مشروعیتاش را از مردم گرفته باشد، ملاک تصمیمگیری در آن منافع ملی باشد و مردم حق داشته باشند آن دولت و دولتمردان را عزل کنند. جدا از خطاهای ما در سیاست خارجی، امروز شکاف دولت و ملت بزرگترین مسئله ماست، بنابراین ما نیازمند تاسیس دولت ملی هستیم.
چهار گروه با دولت ملی در ایران مشکل دارند؛ اول، مارکسیستهای جهانوطن، دوم، حوزویان امتگرا که هنوز با دارالاسلام و دارالکفر مسائل را میخواهند توضیح بدهند، سوم، عرفای ما چون شیخ بهایی که ذیل حدیث «حبالوطن منالایمان» گفت: «این وطن مصر و عراق و شام نیست/ این وطن شهریست کو را نام نیست» و چهارم و درنهایت، دانشگاهیان ما و کسانی چون رضا داوری اردکانی که با افکار پستمدرن، بزرگترین ردیه بر ملیگرایی را در کتابی چون «ناسیونالیسم و انقلاب» در سال 1365 نوشت.
صلح؛ راهبرد نهایی در بحران ایران و اسرائیل
امیرهوشنگ میرکوشش، استاد دانشگاه آزاد اسلامی: محسن رنانی مقالهای دارد تحت عنوان «حس نسبت». آنجا او این حس و این توانایی رشدی و شناختی را چنین تعریف میکند: «حس نسبت یعنی توانایی فهم یا ارزیابی یا قضاوت درست در مورد میزان جدیبودن و اهمیت نسبی امور و نیز درک اندازه نسبی چیزها در موقعیتی که هستند.» از نظر رنانی، خطا در حس نسبت باعث ایجاد اشتباهات محاسباتی میشود و در این زمینه مثالهای متعددی از تاریخ ایران زدهاند. برای نمونه رستم فرخزاد، فرمانده سپاه ایران به یزدگرد سوم میگوید بهتر است با اعراب صلح کنیم اما شاه زیر بار نمیرود زیرا حس نسبتاش معیوب بود و اعراب را خیلی دستکم گرفته بود. در حمله مغول و جنگ چالدران و جنگهای روس و ایران نیز این خطای حس نسبت دیده میشود. متاسفانه در دوران ما نیز این خطا وجود داشت.
بعد از این اما برسیم به بحث من با عنوان «صلح بهعنوان راهبرد نهایی در بحران ایران و اسرائیل». این جنگ 12روزه، ضرورت صلح و پرهیز از ادامه تنش را به یک راهبرد بدل کرد. طبق نظریه واقعگرایی نئوکلاسیک به این مسئله از سه زاویه میتوان پرداخت. این جنگ زنگ خطری است برای کل منطقه و در آن، دو کشور ایران و اسرائیل از فاز جنگ نیابتی به جنگ مستقیم وارد شدند. در بخش اول باید به نقد عملکرد راهبردی ایران در حوزههای دیپلماسی و بازدارندگی، هر دو، اشاره کرد و افزود جمهوری اسلامی متاسفانه در مدیریت بحران بینالمللی نیز ضعیف است. غافلگیری، درک تهدید و فشار زمانی از مولفههای بحران هستند و ما هیچکدام از اینها را رصد نکردیم.
سیاست منطقهای ایران در دو دهه گذشته بر گسترش نفوذ در محور مقاومت، تقویت توان موشکی و مقاومت در برابر غرب، مبتنی بوده است. این سیاست در نبود یک دیپلماسی فعال و هوشمندانه، خود به تهدیدی برای ایران بدل شد. نداشتن مشروعیت جهانی، ناکافی بودن توان پدافندی و ضعف در مدیریت افکار عمومی در جهان ما را به بحران میرساند. در سوریه، عراق، لبنان و یمن چه میکردیم؟ بله زمانی در آنجا دستبالا را داشتیم اما، آیا ما ائتلافی رسمی و پایدار با این کشورها داشتیم؟ این کشورها الان در کجای این جنگ قرار دارند؟ حمایت از یک کشور حتماً باید از طریق دیپلماسی به یک قرارداد و ائتلاف رسمی و پایدار برسد.
در روایت جنگ در رسانهها نیز موفق نبودیم. اشتباه دیگر ما هم این بود که تمام تخممرغها را در سبد بازدارندگی موشکی گذاشتیم. اینک دریافتیم که این راهبردی است ناقص و برای همین، اینک در پی خرید هواپیما از چین برآمدهایم. بازدارندگی امری همهجانبه است. تکنولوژی موشکی ما نیز در برابر تکنولوژی غربی برتری فوقالعادهای ندارد.
بحث دوم بحث صلح فراتر از تاکتیک و بهمثابه استراتژی، بقاست. هر دو طرف در این جنگ آسیب دیدند. در چنین وضعیتی، صلح دیگر یک انتخاب نیست بلکه ضرورتی امنیتی است. در چارچوب واقعگرایی نئوکلاسیک صلح زمانی پایدار است که هم ساختار بینالمللی آن را اقتضا کند، هم نخبگان داخلی آمادگی پذیرش آن را داشته باشند. تجربه جنگ نشان میدهد نظامیگری و منازعهسازی هیچ کمکی به توسعه ایران نمیکند بلکه باعث شکلگیری اجماع جهانی علیه ایران خواهد شد.
صلح در گفتمان سیاست خارجی ایران نیز باید مورد بازنگری جدی قرار گیرد، زیرا یکی از نقاط ضعف ما ناتوانی در نهادینهسازی گفتمان صلح و تعامل سازنده است. در اسناد بالادستی البته بدین موضوع اشاراتی وجود دارد اما در عمل وقتی بحران فعال میشود، نمیتوانیم آن را مهار کنیم. صلح البته به معنای تسلیم نیست. صلح مبتنی بر نوعی بازدارندگی هوشمند، تعامل متوازن و دیپلماسی فعال میتواند موثر باشد. ایران میتواند با توسعه قدرت نرم، بازسازی اعتماد بینالمللی، توسعه اقتصادی و دیپلماسی فرهنگی و منطقهای در کنار حفظ توان دفاعی خود، کشوری باشد که نه فقط تهدیدی برای منطقه نشان داده نشود، بلکه خود بخشی از راهحل قلمداد شود.
درنهایت باید به نقش روسیه در این جنگ پرداخت و پرسید چرا ما اینقدر روی روسیه حساب باز کرده بودیم؟ در نگاه تاریخی روسیه همیشه بهجای روابط راهبردی واقعی از سیاست دوستی مشروط و ابزارسازی ژئوپلیتیکی استفاده کرده است. بنگرید به عهدنامه گلستان و ترکمانچای و جدا کردن بخش مهمی از ایران، استفاده از ایران برای دسترسی به آبهای گرم و فشار بر امپراتوری عثمانی و بعدتر فشار به ناتو، بیعملی در جنگ ایران و عراق و فروش بیشترین میزان سلاحهای استراتژیک به عراق، و سیاست چندجهتی پوتین در ارتباط با عربستان و اسرائیل و همزمان حمایت ظاهری از ایران. در این جنگ نیز توجه کنیم به اینکه اسرائیل با 200 جنگنده به ایران حمله کرد اما کرملین فقط در یک بیانیه، این حمله را تحول نگرانکننده منطقه خواند.
الکساندر دوگین، تئوریسین کرملین و ایدئولوگ مشهور اوراسیاگرایی روسیه، در مصاحبهای گفت ایران باید بداند روسیه منافع خود را در اولویت قرار میدهد، نه منافع تهران را. جایی دیگر هم گفت، این جنگی میان شیعه و یهود است و به روسیه ربطی ندارد. صفراُف نیز علنی گفت این جنگ، جنگ ما نیست. بنابراین میتوان گفت که روسیه همیشه در بزنگاههای تاریخی یا به ایران خیانت کرده یا بیتفاوت بوده است. بنابراین رفتار روسیه به ایران، همیشه ابزاری بوده است و روسیه متحد ما نیست، بلکه کشوری فرصتطلب است و باید در این زمینه هم حتماً تجدیدنظر کنیم. جز اینها، این جنگ 12 روزه نشان داد، وابستگی صرف به قدرت سخت یا شرکای نامطمئن، امنیت ملی ایران را تضمین نخواهد کرد.
دوستانی که از دور دعایمان میکنند
ماندانا تیشهیار استادیار دانشگاه علامه
در 12 روز جنگ، پیامهای متعددی از استادان و پژوهشگران سراسر جهان (از کشورهای حوزه مشترک تمدنی ایران تا چین، اسپانیا، شیلی، آمریکا، استرالیا، کره جنوبی، روسیه و لهستان) به ایران رسید و من بسیاری از آنها را مطالعه کردم. حین این مطالعه به این فکر کردم که این جنگ بر سر برنامه هستهای است یا نه؟ و اگر ایران چنین برنامهای نداشت، این جنگ رخ نمیداد؟ یا نه، مسئله چیز دیگری است و برنامه هستهای بهانهای بیش نیست؟ در هیچکدام از این پیامها ندیدم که این اساتید و محققان به بحث هستهای ایران بپردازند یا این جنگ را جنگی ایدئولوژیک یا جنگی مذهبی میان مسلمانان و یهودیان بپندارند.
در آن پیامها اغلب به چیز دیگری اشاره میشد. برای نمونه محققی افغان، برایم نوشت: «استادجان ما امروز در کنار خواهران و برادران ایرانی و عربمان در تظاهراتی در مادرید در دفاع از صلح شرکت کردیم.» استادی از دهلی نیز نقشهای برایم فرستاد که بر آن نوشته بود: «با ایران بایستیم». این در حالی بود که موضع دولت هند تمایل بیشتری به اسرائیل داشت اما افکار عمومی و دانشگاهیان هندی طرف مردم ایران را گرفتند. بنابراین من هم فکر میکنم ایران تنها نیست. در این پیامها مدام واژه «دعا» و «pray» را میبینید و اینکه ما برای مردم ایران دعا میکنیم. اینها دوستانی هستند که از دور دعایمان میکنند.
در پیامهای کشورهای همسایه (ترکیه، قطر، گرجستان، ارمنستان، هندوستان، ازبکستان، تاجیکستان، قزاقستان، افغانستان، پاکستان و جمهوریهای قفقاز شمالی در روسیه) نیز علاوه بر اظهار دوستی، سه نکته وجود داشت؛ اول، دعا برای مردم ایران و پیروزی آنها. برخی هر روز پیام میدادند و مشخص بود نگران ایران هستند و انگار در ایران سکونت دارند. در یکی از پیامها نوشته شده بود: «تنم اینجاست و جان و روانم در ایران است.» دوم، پیگیری لحظه به لحظه اخبار گاهی بدانجا میرسید که ما را به خانهشان دعوت میکردند.
من خود در این پیامها به چندین کشور دعوت شدم و مهربانی شرقی را میشد در پیامها دید. یکی از استادان دانشگاه کابل که خود چهار سال است که آواره شده و بیوطن است، سخاوتمندانه به من پیام داد که خدا آن روز را نیاورد اما اگر لازم شد از وطنت جدا بشوی، به کابل برو، کلید آپارتمان و تمام وسایل من و دوستانم در خدمتت هستند. سومین نکته اما این بود که در این پیامها ایران نماد هویت، فرهنگ و تمدن مشترک بود.
بارها در این پیامها با واژه «ایران بزرگ» مواجه میشدم. یکی از استادان جامعهشناس اهل هرات که اینک در آلمان حضور دارد، این شعر را برایمان نوشت: «تهران بانویی زخمیست/ خواهرخوانده کابل/ شعری خونین است در دیوان دو هزار و پانصد سال تمدن/ و حکایت رزم و صبوریست در شاهنامه/ تهران منشور کوروش است خونآلوده در پنجه اهریمن جنگ/ و پرسپولیس است دلواپس چشمدوخته به فرداها/ تهران قلب ماست/ میتپد از لاهور تا کابل/ از دوشنبه تا سمرقند/ از بخارا تا بلخ/ و از هرات تا اصفهان/ تهران جان ماست.»
در این روزها همینطور به این فکر کردم که نزاع اعراب و اسرائیل بر سر چه بود؟ زمین یا هویت سرزمینی؟ میدانیم که خیلی کشورها پیشنهاد دادند که فلسطینیها در سرزمین دیگری زندگی کنند. مسئله هویت سرزمینی اما با چنین راهی حل نمیشد. پیش از انقلاب ایران نیز روابط دیپلماتیک با اسرائیل برقرار بود، اما اینک در کتاب خاطرات رجال عصر پهلوی چون اسدالله علم میتوان بارها خواند که چقدر در قبال اسرائیل دست به عصا حرکت میکردند و مراقب بودند که مردم از این روابط سیاسی بین دو حکومت آزردهخاطر نشوند. فیلم مستندی به نام «دوئل امجدیه» تهیه شده است راجع به بازی ایران و اسرائیل در سال 1349. دیدن آن فیلم نشان میدهد که مسئله ریشهدارتر از امروز و دیروز است.