تاریخ ما را بهیاد خواهد آورد/سخنی با آنانکه هنگام تجاوز با استدلال اینکه قربانی متجاوز را تحریک کرده است، قربانی را محکوم میکنند
نیکو سرخوش، مترجم، نویسنده و دکتری علوم سیاسی دانشگاه تهران در نخستین روزهای تجاوز اسرائیل به ایران در پستی اینستاگرامی به محکومیت سکوت روشنفکران در قبال این واقعه پرداخت

نیکو سرخوش، مترجم، نویسنده و دکتری علوم سیاسی دانشگاه تهران در نخستین روزهای تجاوز اسرائیل به ایران در پستی اینستاگرامی به محکومیت سکوت روشنفکران در قبال این واقعه پرداخت و نوشت: «اینجا ایران است و تاریخ ما را به یاد خواهد آورد. چهار روز از جنگ تحمیلی اسرائیل به ایران میگذرد، 90 درصد کشتهشدگان کودکان و غیرنظامیان هستند. اما بسیاری از نخبگان سیاسی یا به اصطلاح روشنفکران اعم از راست و چپ، بسیاری از جایزهبگیران حرفهای صلح جهانی، بسیاری از جایزهبگیران سینمایی، بسیاری از فعالان «زن، زندگی، آزادی» و بسیاری از نویسندگان و مترجمان این مرزوبوم سکوت کردهاند.
منتظر چه هستید؟ اگر مثلاً حوثیها زبانم لال به یک پایگاه نظامی غربی در منطقه حمله کنند و خدایناکرده چند چشمآبی و مو بلوند زخمی شوند، همگی شمع روشن میکنیم و این حرکت را محکوم میکنیم اما امروز دریغ از یک استوری، یک کامنت، یک محکومیت ساده و کمهزینه. چه به سرمان آمده است؟ کلاغ برای حفظ آشیانهاش میجنگد، گربه برای حفظ قلمرواش مبارزه میکند. اما من روشنفکر، من فعال مدنی یا سیاسی به چه موجودی تبدیل شدهام؟ از چه میترسید؟ از فحش باگهای شاهزاده یا حامیان اسرائیل؟ یا شاید هم فکورانه دارید در اسباببازیهای نظریتان به دنبال دلیلی برای سخنگفتن میگردید.
وقتی از یک فعال چپ میپرسند نظرت در مورد این حمله چیست؟ میگوید: نظری ندارم هر دو این کشورها (ایران و اسرائیل) کشورهای نولیبرال هستند! آن دیگری فقط لغو جلسه رونمایی کتاباش در ساری و بابل را اعلام میکند اما در آن کتابهای کوفتی درسی سخنی از حفظ تمامیت ارضی کشور، محکومیت متجاوز و... نشده است؟ خاک عالم بر سرتان! شما به چه هیولاهایی تبدیل شدهاید؟ یک مشت «اراذل فکری»؟!» چنین نوشتهای البته طبیعی بود که بدون واکنش نماند و چنین نیز شد. سرخوش نیز اما دوباره دست به قلم شد و در مقاله بلندی که در دوم تیرماه 1404 یک روز پیش از اعلام آتشبس، نوشته شده و در اختیار روزنامه هممیهن قرارداده است، به شرح دقیقتر استدلالهای خود در این زمینه پرداخته است.
آخرین پست من در اینستاگرام با این عبارت آغاز میشود: «اینجا ایران است و تاریخ ما را به یاد خواهد آورد...». این مطلب واکنشهایی را برانگیخت زیراکه انتقادی بود به سکوت و انفعال بسیاری از اهالی قلم، روشنفکران، اهالی سینما، فعالان مدنی و نخبگان سیاسی در محکومیت صریح و بیدرنگ تجاوز نظامی اسرائیل به ایران و آغاز یک جنگ تحمیلی. برخی با آن موافقت داشتند و آن را بازنشر کردند و برخی نیز چه با ارسال پیام مستقیم به شخص من، چه غیرمستقیم و در لفافه (در پلتفرمهایی که در آن فعالیت داشتند) با آن مخالفت کردند.
واضح است که این پست بهدلیل محدودیت کلمه در اینستاگرام بسیار کوتاه و مختصر بود. در این فرصت اما مایلم این بحث را گستردهتر کنم تا به برخی از انتقادها و مخالفتها پاسخ دهم و موضعام را صریحتر و شفافتر بیان کنم زیرا بسیاری از این نقدها یا تحلیلها در این چهلواندی سال به چنان عادت و وسواس فکریای تبدیل شده است که از آن خلاصی نداریم.
کسانی که از دور و نزدیک من را میشناسند، میدانند که آدم بیحاشیهای بودهام و تنها جایی که در آن حضور کمرنگی دارم اینستاگرام است، آنهم با حلقه کوچکی دنبالکننده. در این سالها بسیاری به من خُرده میگرفتند که چرا در کلابهاوس حضور نداری؟ چرا وبلاگ یا کانال تلگرامی نداری؟ چرا در توئیتر، فیسبوک و... نیستی؟ یا چرا از حضور در اغلب سخنرانیها و... طفره میروی؟ من فعال رسانهای یا سلبریتی فکری نبودم و نیستم زیرا باور داشتم که کار درست را در عرصه ترجمه و تألیف انجام میدهم و همین کفایت میکند و اگر رسالتی باشد، آن را بهانجام رساندهام امروز اما داستان بسیار متفاوت است: اسرائیل با چراغسبز غرب، شهرهای ایران، جان هموطنانم، زیرساختها و سرمایه ملی کشورم را مورد تهدید و حمله نامشروع قرار داده است و آمریکا نیز گستاخانه کنار این رژیم جانی ایستاده است و به آن یاری میرساند. در این اثنا سادهلوح خواهیم بود اگر بیعملی و خیانت همسایه شمالی یعنی روسیه را نادیده بگیریم؛ کشوری که ایران را در ایام سخت تنها گذاشت و از ارائه کمترین کمک تسلیحاتی و حتی پدافندی دریغ کرد؛ خیانتی که البته مسبوق به سابقه است.
لکنتزبان صلحطلبان و مخالفان جنگ
برخی فعالان مدنی یا سیاسی بهویژه در خارج از کشور از تجاوز اسرائیل به ایران دفاع کردند و آن را گشایشی برای رهایی ایران تلقی کردند. تکلیف با این عده روشن است و طرف صحبت من این جماعت نیست، کسانیکه بهسرعت بوی کباب شنیدند و آبندیده، لخت شدند. بلکه خطابِ من در آن پست کوتاه اینستاگرامی کسانی بود که صلحطلباند و مخالف جنگ اما حاضر نیستند رُکوپوستکنده رژیم اسرائیل را بهدلیل این حمله وحشیانه محکوم کنند و دچار لکنتزبان شدهاند. این افراد میکوشند به طریقی در منطقهای امن، وسطبازی کنند زیرا معتقدند نخست باید به تحریکات حکومت ایران در این جنگافروزی یا بهتعبیری «به نقش مخرب حاکمیت ایران در این منازعه» پرداخت (امثال محمد مالجو و طیفی از چپهای ایرانی).
گروه دیگری هم هستند که معتقدند، چه اهمیتی دارد که چه حرفی بزنیم یا اصلاً حرف بزنیم یا نزنیم و مگر «اظهارنظر یا اعلام موضع افراد ـ چه شاخص، چه غیرشاخص ـ در این شرایط اصلاً کمترین ارزش، اثر و اعتباری دارد؟» این نقلقولی است از احمد زیدآبادی در کانال تلگرامیاش. درنهایت افرادی نیز باور دارند که این جنگ ما نیست و نباید در این منازعه وارد شد. بهعبارتی، حرف آنها این است که این جنگ اسرائیل با جمهوری اسلامی است و ربطی به مردم ایران ندارد. درحقیقت آنها از سر خوشبینی یا بلاهت فقط حرف نتانیاهو را تکرار میکنند که خطاب به مردم ایران گفت: «این جنگ ما با شما نیست».
قلدری ابرقدرتها و نقض فاحش حقوق بینالملل
نخست باید روشن کنم که بسیاری از ما زخمهایی بر تن و جانمان داریم. سالها در دانشگاه آزاد تدریس کردم اما بهدلیل نامهنگاریهای بسیج دانشجویی، ارسال پیامک به رؤسای دانشگاه و دانشکده و درنهایت به بهانههای واهی، نامه قطع همکاری از بخش آموزش دریافت کردم و خانهنشین شدم اما امروز هرکس که الفبای حقوق بینالملل را بداند (فارغ از هرگونه کینتوزی یا انتقامگیری) میداند که ایران برجام را امضاء کرد و در حین آن، به تمام تعهداتش به آژانس اتمی تن داد اما برجام به دست ترامپ پاره شد.
گروسی عاقبت با تأخیری مزورانه گفت که هیچ نشانهای مبنی بر فعالیت هستهای ایران در جهت ساخت سلاح هستهای مشاهده نشده است و ترامپ نیز وقیحانه اعلام کرد که این گفته یا گفتههای مشابه اصلاً برایش اهمیت ندارد! وانگهی نباید فراموش کنیم که در حین مذاکره با آمریکا بود که ایران بهشیوهای نامتعارف و غیرمنتظره مورد حمله نظامی اسرائیل قرار گرفت.
بعد از آن آمریکا دو هفته به ایران فرصت داد تا به میز مذاکره برگردد اما این هم فریبی بیش نبود و آن را نقض کرد و عاقبت به تأسیسات هستهای ایران حمله کرد. واضح است که حمله به تأسیسات هستهای یک کشور نقض فاحش حقوق بینالملل است اما چرا بسیاری از کشورهای غربی و حتی آژانس سکوت اختیار کردهاند؟ آیا این چیزی نیست جز قلدری ابرقدرتها که میگویند زورمان میرسد و ادرار میکنیم روی تمامی حقوق بینالملل؟!
در این مرافعه مهلک، مدافعان حقوق بینالملل کجای جهاناند، چه میکنند و سرگرم چه کار مهمتری هستند؟ لیکن این داستان فقط داستان امروز ایران نیست و سر درازی در تاریخ ایرانزمین دارد. اگر فقط نیمنگاهی به تاریخ بیاندازیم، میبینیم که روشنفکران و دلسوزان این مرزوبوم بیش از یکقرن پیش حقوق بینالملل را به مسئله بدل کردند. میرزاعباس یزدی در «رساله آفتاب و زمین» معتقد است که در سیاست سودگرانه این دولتها نه حریتی هست، نه مساواتی و به طنز میگوید: «این دولتهای متمدن دریافتهاند که دیگر ملل نباید قوه دافعه داشته باشند زیرا شاخ از برای گوسفند بیجاست و اگر حربه داشته باشد، راستیراستی مطالبه حقوق کرده و کمکم یاغی میشود». او نهایتاً حقوق بینالملل را ابزار دست زورمندان میخواند.
بیانیه سینماگران و برندگان ایرانی صلح نوبل
اما در این هنگامه نبرد، برندگان صلح نوبل و برندگان سینمایی پس از درنگی طولانی بهناگاه چرتشان پاره میشود و بیانیهای صادر میکنند مبنیبر اینکه ایران باید دست از غنیسازی بردارد و... اما این نیکسیرتان گویا در خواب بودند وقتی ایران پای میز مذاکره مورد حمله قرار گرفت. وانگهی آیا این خیراندیشان ضمانت میدهند که دولتهای متمدن بعد از غنیسازی، درخواست توقف تسلیحات موشکی را نکنند کمااینکه زمزمههای آن را بسیار شنیدهایم.
تازه گیریم که همه اینها برچیده شد، آیا تضمین میدهند که ایران بعد از تمکین در برابر این کشورها مورد تهاجم نظامی قرار نگیرد و پارهپاره نشود؟ همان کاری که با لیبی کردند و دیدیم. سوریه را از یاد نبریم، سوریه امروز دیگر همپیمان ایران نیست و بشار اسدی هم نمانده است. امروز رهبر داعشی آن با کراوات در برابر تمام کشورهای غربی کُرنش کرده است اما سوال میلیون دلاری این است که چرا اسرائیل دست از حمله به زیرساختهای سوریه و تسخیر بخشهایی از این سرزمین برنمیدارد؟
درحقیقت بسیاری بر این باورند که نخست باید تکلیف را با حاکمیت ایران روشن کرد و بعد سراغ محکومیت متجاوز رفت زیرا عملکرد حاکمیت موجب چنین جنگافروزی شده است. اما آیا در جنگهای ایران و روس، ایرانیان بهجای اعلام جهاد، اتحاد حول دولت مرکزی و دفاع از کشور اقدام به نکوهش یا انتقاد از ضعف، بیلیاقتی، بیکفایتی یا فساد دولت قاجار کردند؟ یا حتی در جنگ ایران و عراق و حمله صدام به ایران چه کردیم؟ بیشک تحلیلگران بعد از پایان جنگ، تمام این تحلیلها و نقدها را خواهند گفت و من هم خواهم گفت و بهقول علی لاریجانی که گفت «بعد از پایان جنگ، سراغ گروسی هم میرویم»، ما هم بعد از پایان این جنگ، اگر عمری بود و اگر ایران آنگونه که امروز هست برقرار بود، سراغ شما خواهیم آمد.
اما در حین تجاوز آشکار نظامی و نقض فاحش تمام قوانین و عرف بینالملل، جایی برای ماندن در منطقه خاکستری نیست و اتفاقاً باید با صراحت علیه این تجاوز اعلام موضع کرد. باید بیدرنگ حمله غیرقانونی و نامشروع به ایران را محکوم کرد، از تمامیت ارضی کشور دفاع کرد، عمیقاً نگران تجزیه ایران و پروژه بالکانیزهکردن ایران بود و برای تمام شهدا سوگواری کرد.
پروژه نفوذ توهم نبود
اما تاریخ گویا دست از تکرار خود برنمیدارد واینبار مضحکتر از همیشه روی داده است، چراکه همهچیز افتاده است به گردن ایدئولوژی اسلامی یا اسلام سیاسی (آچار فرانسه هر تحلیلی!). بیشک سیستم ایران نیز مقصر است زیرا باید هوشمندانهتر، زیرکانهتر و البته بدون جنجال و ایراد شعارهای «مرگ بر...، مرگ بر...»، مراقب تحرکات خصمانه اسرائیل میبود، باید موثرتر و فعالانهتر به وضعیت معیشتی فرودستان، مبارزه با فساد و رانت میپرداخت و به آزادیهای اجتماعی مجال بروز میداد. برادران بهجای واردکردن اجناس لوکس و پولساز باید درصدد واردکردن تسلیحات نظامی بیشتر، کارآمدتر و مهندسی معکوس و... میبودند.
سیستم به جای درگیری تنبهتن با زنان و دختران در کف خیابان باید به فکر حل مسائلی چون بحران محیطزیست، خشکسالی و البته توسعه زیرساختهای آب، برق، گاز و... میبود. همچنین بهجای دستگیری برخی منتقدان (که بسیاری از آنان بهدلیل همین دستگیریهای بیجا و غیرموجه به چهره و نماد مقاومت و قهرمان ملی بدل شدند)، درصدد بهبود رابطه خود با مردم و افزایش مشروعیت داخلی برمیآمد؛ بهعبارتی بهجای رابطه عمودی باید رابطه افقی با مردم را توسعه میداد و بهجای تعمیق زخمها به ترمیم آن میپرداخت.
برای مثال اصلاً درک نمیکنم چرا باید امثال مصطفی مهرآئین یک تهدید بهشمار آیند؟ بگذارید حرفاش را بزند، بگذارید صبح برود اینترنشنال مصاحبه کند و شب برود بیبیسی با خانم فرناز قاضیزاده گپ بزند. بگذارید مردم را سرزنش کند که چرا کتاب نمیخوانند، جورجو آگامبن را نمیشناسند، از «وضعیت استثنایی» بیخبرند اما بهطرز متناقض و مضحکی، نسخه پیشنهادیاش حول حاکمیت و تغییر آن و در نقطه مقابل دستگاه نظری آگامبن قرار گیرد! چرا حاکمیت بهجای ارسال پیامک حجاب برای امثال بنده، نباید بیشتر مراقب پروژه نفوذ میبود و چرا اصلاً باید غافلگیر میشد؟
چرا وقتی اسماعیل هنیه در ایران ترور شد، این مسئله را بهموقع ردیابی نکردند تا دوباره به سر فرماندهان ارشدشان نیاید؟ چرا آنقدر دیرهنگام متوجه نیسانهای آبی سربسته و کارخانههای پهبادسازی شدند؟ پاسخ روشن است؛ چون سرگرم امور بیهوده بودند و شاید این هم بخشی از پروژه نفوذ بود، پروژهای که بهزعم بسیاری توهم بود اما دیدیم و با پوست و گوشت و جانمان واقعیتاش را لمس کردیم. اما اینقبیل نقدها به هیچ عنوان توجیه نمیکند که امروز منِ منتقد، منِ روشنفکر بهجای محکومکردن متجاوز، وسطبازی کنم و توپ را پرت کنم در زمین حاکمیت ایران یا حتی سکوت اختیار کنم چراکه جنایتی فاحش و آشکار روی داده است.
کدامین جنگ، جنگ ملتها بوده است؟
اما نکته پربسامد دیگری که در این انتقادها شنیده میشود این است که این جنگ ما نیست! باید به این منتقدان گفت که کدامین جنگ، جنگ ملتها بوده است و نه جنگ حکومتها. جنگ جهانی اول یا دوم؟ آیا حمله روسیه به ایران یا اشغال نظامی ایران به دستِ متفقین یا حتی حمله صدام به ایران، جنگِ ما بود؟ در حمله روسیه به ایران و جنگهای مشهور ایرانـروس برخی این تحلیل را مطرح کردند که بیدرایتی یا گردنکشیهای دولت قاجار سبب شد که پای روسیه به حمله به ایران گشوده شود و معاهدات شوم گلستان و ترکمنچای منعقد شود.
در جنگ جهانی دوم و حمله متفقین به ایران نیز آمریکا، انگلیس و رسانههایی چون بیبیسی با صدای بلند اعلام کردند که ایران مسئول این جنگ است؛ زیرا با آلمان نازی همکاری کرده است و تمام گناه جنگ بر گردن رضاشاه و همکاری او با آلمانیهاست. هرچند چرچیل بعدها در نطقی در پارلمان اعلام کرد که برای رساندن تسلیحات به روسیه لازم بود به ایران حمله کنند زیرا راهآهن سراسری جنوب ـ شمال بهترین و موثرترین ابزار و خط ارتباطی برای برای این هدف راهبردی بود. پس همکاری رضاشاه با آلمان بهانهای بیش نبود و آنها در هر حال به ایران حمله میکردند. سعید نفیسی نیز با رویکردی نهچندان میهندوستانه از تهاجم متفقین به ایران دفاع میکند و همچون چرچیل آن را «پل پیروزی» میخواند.
در جنگ ایران و عراق نیز برخی ایران را متهم کردند که قصد داشت انقلاب اسلامی را صادر کند و صدام بدینترتیب حرکتی پیشدستانه انجام داده است، تحلیلی مشابه تحلیل بسیاری از تحلیلگران درمورد حمله امروز اسرائیل به ایران. البته این تحلیلگران فراموش میکنند که صدام در زمان محمدرضا پهلوی نیز با ایران مشکل داشت، فارغ از اینکه حاکمیت ایران چه کسی یا چه ایدئولوژیای باشد. مسئله اروندرود و حمایت شاه از کردهای عراق، به جنگی میان دو کشور انجامید که نهایتاً با قرارداد 1975 الجزایر موقتاً حلوفصل شد. اما صدام بعد از انقلاب ایران بهترین فرصت یا بهانه را برای نقض این قرارداد یافت تا بهبهانه «صدور انقلاب» به خاک ایران تجاوز کند و جنگی تحمیلی و هشت ساله را دامن زند. جنگی که تمام جهان بهاتفاق کنار او ایستادند و یاریاش دادند.
نگرانی شاه از اسرائیل و لابی یهودی در آمریکا
اما در مورد اسرائیل: محمدرضا پهلوی در 1948 با عضویت اسرائیل بهعنوان کشور مستقل در سازمان ملل مخالفت کرد و بعدها در مصاحبهای از نقش خطرناک اسرائیل در منطقه و از سوی دیگر نقش خطرناک لابی اسرائیل در آمریکا سخن گفت و معتقد بود که بخش بزرگی از رسانههای آمریکا تحت نفوذ این لابی است. ازسویدیگر شاه بهرغم همپیمانیاش با آمریکا همواره به این کشور بدگمان بود و میترسید که روزی آمریکا فرش را از زیر پایش بکشد که کشید و حتی برای درمان سرطان هم به بیمارستانهای آمریکا راهش ندادند.
همچنین نباید فراموش کنیم که پروژه هستهایشدن ایران در زمان محمدرضا پهلوی کلید خورد. او نه آخوند بود، نه تحت تأثیر ایدئولوژی اسلامی یا «اسلام سیاسی»، بلکه بهخوبی از مناسبات منطقه و مناسبات بینالملل باخبر بود. درحقیقت اگر کمی به تاریخ رجوع کنیم، میبینیم که بسیاری از سیاستهای منطقهای و بینالمللی جمهوری اسلامی ادامه راه سیاستهای محمدرضا پهلوی است.
از اینرو خطاب به کسانی که خود را مورخ ـ اقتصاددان میدانند و بنابه ادعا سالهاست در کتابخانهها سَرک میکشند، خاک کتابخانهها را میخورند و اسناد دستِ اول تاریخی را زیرورو میکنند، باید گفت علاوه بر اینکه ذرهای بصیرت از روابط ژئوپولیتیک، تاریخ ایران و رابطه کهن و پیچیده ابرقدرتها با ایران ندارید، بلکه حتی شهود سیاسی و غریزه زیستیتان نیز از کار افتاده و فاسد شده است. به قول دوستی، فعالان چپ که پیوسته از نولیبرالیسم، اجحاف به تهیدستان و... سخن میرانند، سالهاست که در زمین راست بازی میکنند و خودشان خبر ندارند.
مسئله تغییر نقشه خاورمیانه است
اما عدهای دیگر میگویند چرا ایران وارد نزاع منطقهای با اسرائیل شد و چرا عمان، عربستان یا اماراتمتحده عربی درگیر چنین نزاعی نشدند؟ پاسخ روشن است؛ این کشورها درعمل جزئی از اقمار ایالاتمتحدآمریکا بهشمار میآیند، مگر اینکه این افراد دلخور باشند که چرا ایران یکی از آنها نیست! اما امروز کشوری مثل ترکیه بهشدت نگران اسرائیل است و اردوغان خواهان افزایش قدرت نظامی و موشکی کشورش شده و بهوضوح گفته است که اسرائیل سراغ ما نیز میآید. پاکستان هرگز یار استراتژیک ما نبوده است (و ایکاش میبود) اما امروز اسرائیل را تهدید به حمله هستهای کرده است.
این کشورها هرگز رابطه دوستانهای با ما نداشتند و حتی در برهههایی خصمانه عمل کردهاند، اما تحلیلگران سیاسی و نظامیشان بهخوبی میدانند که بعد از ایران نوبت این کشورهاست. زیرا مسئله فقط هستهای یا براندازی جمهوری اسلامی نیست بلکه مسئله تجزیه ایران، سپس تغییر نقشه خاورمیانه است. سالهاست که متفکران صیهونیست ـ چه در عرصه نظری، چه نظامی ـ بهصراحت و بدون کمترین پردهپوشی اعلام کردند که ملتی تحتعنوان «ایران» وجود ندارد و این عنوان «جعلی» است! آنان معتقدند که کُردها، فارسها، ترکها، بلوچها، عربها و... وجود دارند و اینها باید جزایر خودشان را مستقل از «ملت ایران» تشکیل دهند.
بروید سخنرانیها و مقالاتشان را ببینید و بخوانید و اگر حوصله ندارید، دستکم سرمقاله اخیر جروزالم پُست را بخوانید که خواهان «تجزیه ایران» شده است و این را مسئله اصلی اسرائیل میداند. این دیگر تئوری توطئه نیست، این توهم نیست، این داییجان ناپلئونیسم نیست. خوشمان بیاید یا نیاید، این واقعیت تلخ منطقهای است که در آن زندگی میکنیم. ترامپ خوشبختانه یا بدبختانه آدمی نیست که بتواند مکنونات قلبیاش را پنهان کند و بر اعتقادات یا غلیانات احساسیاش سرپوش گذارد. در همین مدت اندک، اغلب این غلیانات همچون دست دکتر استرنجلاو بیرون جهیدهاند. او مدتها پیش آشکارا گفت: «هرچه به نقشه خاورمیانه نگاه میکنم، میبینم که اسرائیل بسیار کوچک است و باید بزرگ شود». اسرائیل نیز چیزی را پنهان نکرده است و اعلام کرده بود که به خاورمیانهای جدید میاندیشد.
متجاوز را محکوم کنید نه قربانی تجاوز را
همچنین خطاب به کسانی که معتقدند، حکومت ایران گرچه هرگز به هیچ کشوری حمله نظامی نکرده است اما در این سالها تحریک به حمله کرده است! این حرف بهطرز دردناکی من را یاد اظهارنظر افرادی میاندازد که هنگام تجاوز، قربانی تجاوز را مورد اتهام قرار میدهند که بهدلایلی طرف مقابل را تحریک کرده است و باید هم مورد تجاوز قرار گیرد!
همواره میتوان به قربانی گفت که تو خطا کردی و لازم بود در زمان مناسب، با تمهیدات مناسب یا حتی لباس مناسب، ظاهر میشدی تا مورد تجاوز قرار نگیری. شاید این حرف درست باشد اما عدمرعایت پوشش و... هیچ نسبتی با خشونت فاحش تجاوز یا قتل قربانی ندارد و آن را توجیه نمیکند. بهعبارتی، سخن از «صدور انقلاب» هرگز حمله نظامی صدام به ایران را توجیه نمیکند. شعار مرگ بر اسرائیل یا آمریکا هرگز حمله نظامی آمریکا و اسرائیل به ایران را توجیه نمیکند و میان این دو، هیچ نسبت یا توازنی وجود ندارد.
نیروی نیابتی مفهومی مندرآوردی است
در همین راستا بسیاری از منتقدان، مسئله نیابتیها را مطرح میکنند؛ مفهومی مَندرآوردی در ادبیات سیاسی معاصر ایران. اگر تاریخ منطقه را ببینیم، درمییابیم که یمنیها پیش از شکلگیری جمهوری اسلامی با عربستان در جنگ بودند و با قرارداد طائف در1934 موقتاً این منازعه پایان یافت. حزبالله لبنان نیز دستپروده جمهوری اسلامی نیست، بلکه ریشه در جنبش اَمل به رهبری امام موسیصدر دارد. جنبشی که قبل از جمهوری اسلامی شکل گرفت. محمدرضا پهلوی میزبان امام موسیصدر شد و او را به گرمی پذیرفت.
او به ایران سفر کرد تا بتواند شاه شیعه ایران را متقاعد کند تا به شیعیان لبنان و جنبش مقاومت علیه اسرائیل یاری رساند. امروز شاید این گروهها بنابر منافع مشترک با ایران همپیمان شدهاند اما مدافع صرف منافع ایران نیستند و ایران نیز مدافع یکطرفه منافع آنها نیست. حاکمیت ایران بسته به منافعاش در منطقه به آنها سوخترسانی کرده است، اما این گروهها، جریانها و کشورها به نیابت از ایران نمیجنگند، بلکه منافع خود را نیز دنبال میکنند. پس چیزی بهنام نیابتی یا جنگ نیابتی وجود ندارد و این اصطلاحی است بسیار نامربوط که در ادبیات سیاسی ما باب شده است.
نقدی بر نرگس محمدی و جعفر پناهی
همچنین باید خانم نرگس محمدی را در مقام فعال مدنی و برنده جایزه صلح نوبل خطاب قرار داد: این بار اول نیست که شما خانم محترم دچار چنین رفتار ناموجهی شدهاید. زمانیکه دخترتان به هنگام دریافت جایزه نوبل و درمقام نماینده شما بیانیهتان را به زبان فرانسوی ایراد کرد (که ایکاش به زبان فارسی خوانده میشد، سپس ترجمه میشد؛ چراکه این کار بسیار معنادارتر و اصیلتر میبود)، چرا شما در مقام برنده صلح نوبل اشارهای به نسلکشیای که در همان زمان در غزه در جریان بود، نکردید؟ شما بهترین فرصت و تریبون را با میلیونها مخاطب در اختیار داشتید و این کمترین کاری بود که میتوانستید در این بزنگاه تاریخی انجام دهید. شاید بعد از این کار، لابی اسرائیل جایزهتان را پس میگرفت اما نامتان در تاریخ بهعنوان یک فعال و حامی راستین صلح جهانی ثبت و درج میشد.
همین سوال را باید از آقای جعفر پناهی و بسیاری دیگر از سینماگرانی پرسید که بهخوبی ذائقه داوری را در آن سوی آبها درک کرده و سالهاست که گفتار و تولیداتشان را بر همین ذائقه استوار کردهاند. البته ممکن است نرگس محمدی، جعفر پناهی و بسیاری دیگر تصور کرده باشند که غزه و فلسطین به منِ ایرانی ربطی ندارد، چون فلسطینی نیستم.
برشت میگوید: «زمانی که نازیها آمدند تا سر کمونیستها را ببُرند، من سکوت کردم چون کمونیست نبودم، وقتی سراغ یهودیها آمدند، سکوت کردم چون یهودی نبودم و وقتی سراغ من آمدند، کسی نبود که از من دفاع کند». شما هم فکر کردید فلسطینی نیستید و به شما ربطی ندارد و رسالتتان فقط این است که در مورد رهایی ایران، آزادیبیان و... سخن بگویید. اما اسرائیل سراغ ما هم آمد و امیدوارم در این لحظه تاریخی بهغیر از شما کسان دیگری را در ایران و جهان داشته باشیم که یاریمان دهند.
پرسشی از احمد زیدآبادی
اما از برادر عزیزم احمد زیدآبادی میپرسم که معتقد است حرف فایدهای ندارد و چرا باید اصلاً اظهارنظر کنیم و همه اینها چیزی نیست جز «لفاظی». از ایشان باید پرسید مگر خود شما در این سالها در مقام روزنامهنگار، کاری جز حرفزدن انجام دادهاید؟ شما که فیل هوا نکردید یا اسلحه به دست نگرفتید، حرف زدید برادر، حرف و همچنان هم حرف میزنید. اما همین حرفزدن سبب شد به زندان بیفتید. پس حرف فقط «لفاظی» نیست و نیرو و اثرگذاری خود را دارد. پس در این لحظات بحرانی و در این مقطع حساس، حرف درست را از مخاطبتان و از تاریخ ایران دریغ نکنید؛ بهویژه در لحظاتی که اتفاقاً متجاوز روی این سکوت منفعلانه، تشتت آراء و عدموحدت و انسجام ملی بسیار حساب بازکرده است.
نه جامعه مدنی فرشته است و نه حاکمیت شیطان
البته این انتقادها سویه دیگری هم دارد و آن ساخت دوگانه حاکمیت و جامعه مدنی است. من به چنین مرزکشی سفتوسختی باور ندارم بلکه درمقابل به درونماندگاری جامعه مدنی و حاکمیت قائلم و آن را نه در نظریهها، بلکه در تجربه زیسته دریافتم. پس دست برداریم از این دوگانه سپید و سیاه، شیطان و فرشته، جامعه مدنی و حاکمیت. من سخنم را کوتاه میکنم و فقط به این بسنده میکنم که بگویم امروز با تمام وجود جنایت آشکار اسرائیل، آمریکا و حامیان اروپاییاش را محکوم میکنم و در مقابل تمام مدافعان و خدمتگزاران این آب و خاک، سر تعظیم فرود میآورم؛ به امید پیروزی و سربلندی ایران بزرگ.