رئیسجمهور و وزیر فرهنگ به دیدار محمدعلی موحد رفتند
فرهنگ میزبان سیاست
خبر آمد صبح جمعه ۲۵ آبان ۱۴۰۳ خورشیدی مسعود پزشکیان، رئیسجمهوری ایران به اتفاق سیدعباس صالحی، وزیر فرهنگ کفش و کلاه کرده به دیدار استاد محمدعلی موحد رفت.
این سخن که «سیاستمداران، میهمان و اهل فرهنگ و هنر میزبان تاریخاند» را اول بار از زبان عطاءالله مهاجرانی شنیدم که هم اهل سیاست است و هم فرهنگ و هنر و اگرچه به نام او ثبت شده اما ممکن است از دیگری باشد و او نقلکنندۀ آن. مهمتر از گوینده اما خود گزاره است کما اینکه نام حافظ و سعدی مانده است و حاکمان روزگار آنها ولو نامی از ایشان در غزلی یا قصیدهای آمده باشند اگر هم جایی در تاریخ داشته باشد به سبب اشارات آنهاست.
این مقدمه از آن روست که خبر آمد صبح جمعه 25 آبان 1403 خورشیدی مسعود پزشکیان، رئیسجمهوری ایران به اتفاق سیدعباس صالحی، وزیر فرهنگ کفش و کلاه کرده به دیدار استاد محمدعلی موحد رفت که هم ادیب است، هم حقوقدان و هم کارشناس نفت و یک منشور چندوجهی است و جدای مولاناپژوهی و تاریخدانی متخلق به اخلاق و سال پیش خوشبختانه پا به 100 سالگی گذاشت و به این مناسبت فرخنده مراسم شایستهای به همت مجلۀ بخارا برای او در محل دایرةالمعارف اسلامی برپا شد و هزاران تن خود را به دارآباد رساندند و گوش جان سپردند به آوای شهرام ناظری و سخنان مصطفی ملکیان و خود آقای موحد و نمیدانم آقای پزشکیان هم بود یا نه.
میدانیم که این دیدار به بهانۀ هفتۀ کتاب و کتابخوانی انجام شده و موحد مانند پزشکیان میان تهران و تبریز در آمدوشد بوده و انتخاب او برای این ملاقات میتواند به خاطر همین دووجهی باشد یا گذار از 100 سالگی اما چنان که اشاره شد وجوه او متنوعتر و متعددتر است چندانکه برای ناآشنایان باورپذیر نبود نویسندۀ «خواب آشفته نفت» از مولاناپژوهان سترگ باشد و مثنوی معنوی به تصحیح او از فاخرترینها و در عین حال حقوقدان و چون شهریار برخاسته از آذربایجان و شیفتۀ زبان و ادبیات فارسی. یکی از داستاننویسان برجسته که شاید مرتبتی بعد از محمود دولتآبادی بر او مترتب باشد و اکنون دهۀ نهم عمر را سپری میکند جایی از سانسور کتابهای خود به تنگ آمده و گفته بود زیر بار حذف این جمله از یک داستان نرفتم که «دختر، زیر باران ایستاده بود» چون سانسورچی معتقد بود تصویری تنانه از آن ترسیم میشود.
در پی آن از وزارت ارشاد با او تماس میگیرند که آقای وزیر مایلاند شما را ببینند تا مشکلتان را حل کنند و او پاسخ داده بود من در این عمر نزدیک به 90 وزیران متعددی را دیدهام که آمدهاند و رفتهاند. من مایل به دیدن ایشان نیستم چون ما با آثارمان میمانیم و اینان میآیند و میروند. ضمن اینکه مشکل من نیست. مشکل دستگاه فرهنگیای است که زن را جز در یک مقوله فهم نمیتواند کرد.
اگر مایلاند ایشان به خانۀ من بیایند تا توضیح دهم دختر زیر باران هیچیک از ارکان عرش را به لرزه درنمیآورد. نمیدانم وزیر یا معاون او به خانۀ نویسندۀ پرآوازه رفتند یا نه اما بعدتر دیدم که کتاب چاپ شد و خبری منتشر نشد که به خاطر آن جمله فسادی و جنایتی رخ داده باشد! رفتار وزارت ارشاد البته در برخورد و کنترل یا احترام و تکریم اهل فرهنگ دولت به دولت در همین جمهوری اسلامی متفاوت و گاه متناقض بوده است.
به این معنی که تفاوت داشته سیدمحمد خاتمی در دهۀ 61 تا 71 خورشیدی بر کرسی صدارت آن نشسته باشد یا مصطفای میرسلیم که مهندس احتراق موتور بود و بیگانه با هر چه شعر است و هنر و فرهنگ و خدا را یک بار شکر کرده بود که بعد از دوران وزارت ارشاد (72 تا 76) دیگر ناچار نیست فیلمهای سینما را تماشا کند!
یا تفاوت داشته عطای مهاجرانی وزیر باشد که مجوز چاپهای بعدی کتاب را برداشت تا ناشران به خاطر هر چاپ ناگزیر از مراجعه به بهارستان نباشند یا سیدمحمد حسینیرفسنجانی که در زمرۀ استیضاح کنندگان مهاجرانی در مجلس پنجم بود و بعد در گرماگرم التهابات سال 88 همان جایی نشست که مهاجرانی 9 سال قبلتر ناچار از ترک آن شده بود و کرسی وزارت را با سپردن دو معاونت مطبوعاتی و سینمایی به احمدینژاد به دست آورد و رئیس هم محمدعلی رامین – نظریهپرداز انکار هولوکاست – را به وزیر ارشاد خود تحمیل کرد.
یا تفاوت دارد احمد مسجدجامعی وزیر فرهنگ و ارشاد باشد که در دوران او فاخرترین نشریۀ هفتگی برای کتاب منتشر میشد با همکاری و همت کسانی در اندازه و آوازۀ سیدفرید قاسمی و دکتر یونس شکرخواه تا صفار هرندی که در دوران او چراغ همین نشریه رو به خاموشی نهاد و دیگر آنی نبود که بود.
با پایان عصر خالصسازی هم طبعاً انتظار میرفت نگاه وزارت فرهنگ و ارشاد نیز تغییر کند و دریغا که اکنون روزگار غربت کتاب است و مردمان گرفتار در غم نان و بیمناک جنگ و بدهکار، حوصله سابق را ندارند و کتاب و کتابخوانی به آهستگی و درنگ و تأملی نیاز دارد که در روزگار سرعت و شتاب کیمیاست.
با این وصف اگر هم سانسورچیهای ارشاد دست بردارند مردمان به خاطر فضای مجازی و حاکمیت سرمایه و گرفتاریهای معیشتی و از فضیلت افتادن دانستن در این زمانه شوربختانه از کتاب و کتابخوانی دور شدهاند. با این همه رفتار مسعود پزشکیان و حضور او در خانۀ استاد محمدعلی موحد را باید ستود و نشانهای مثبت و در عین حال ناکافی دانست.
مثبت است چون نمایانگر و گواهی صادق بر گزارۀ نخستین است که سیاستمداران میهمانان تاریخاند و اهل فرهنگ و هنر میزبان آن یعنی خانه از آنِ آنان است و اهل قدرت و سیاست مالکیتی ندارند.
مثبت است چون میتوان به یاد آورد که از مقامات دولت خالصساز سهساله هیچیک به آیین جشن صدسالگی محمدعلی موحد نیامد. شاید گفته شود احتمالاً دعوت نشده بودند اما آیا مانند هزاران ایرانی دیگر علاقهمند هم نبودند؟ چهبسا برخی از کار به دستان آن اساساً موحد را نمیشناختند تا بیایند. به یاد آوریم یکی از همان جماعت مدیران ارشاد دولت مرحوم ابراهیم رئیسی مثلاً میخواست ابتکاری به خرج دهد و طرحی نو دراندازد و دعای تحویل سال را به عنوان تحویل سال سینمایی بخوانَد ولی آنقدر غلط خواند که اسباب استهزا شد اگرچه مشخصتر شد پای ادبیات و فرهنگ که در میان باشد فاشتر میشود تا چه حد میانمایهاند و انبانشان تهی است.
باز باید گفت مثبت است چون تجلیل از کتاب باید همراه با نویسنده کتاب باشد و یک شیء انتزاعی و در خلأ نیست البته حق این است گفته شود در این فقره شهرداری تهران در همین دوران تاریک کنونی حق تقدم دارد چراکه نام نویسندگان را بر تارک تابلوهای شهری نشاند و پیش چشم رهگذران و رانندگان خودروها قرار داد.
مثبت است چون اصولگرایی رادیکال که در دو دوره 8 سالۀ احمدینژاد و سهسالۀ ابراهیم رئیسی تمامقد جلوهگری کرد با نخبگان سر و کار نداشت و ترجیح میداد با توده سر و کار داشته باشد. آن هم تودههایی که در روزگار پرپولی به دنبال اتومبیل رئیسجمهور بدوند تا عریضهای تحویل دهند و در دوران بیپولی پای صحبت رئیسجمهور دیگری بنشینند که در هر سفر استانی بر شمار کارخانههای احیاشده هزار فقره میافزود و حوصله یا علاقهای به دیدار با نخبگان نداشتند.
اولی که اصرار داشت طبقه الیت را همان اشراف جا بزند و خود را قهرمان مقابله با آنان و در عصر دومی هم طبقه متوسط چنان آسیب دید که نیاز به شرح و ایضاح ندارد زیرا که غالب خوانندگان این سطور با گوشت و پوست خود لمس و درک کردهاند.
با این همه کافی نیست زیرا بیم آن میرود در نگاه بیرونی به شو یا نمایش تقلیل یابد یا یادآور رفتار احمدینژاد- رحیممشایی با زندهیاد عزتالله انتظامی باشد. کافی نیست چون احترام به نویسنده و مؤلف با سانسور و فیلترینگ سازگار نیست و به میزانی که این دو پدیدۀ زشت و تیغهای زنگزده از کار افتند به خودی خود نویسنده و هنرمند احساس احترام میکند و میدانیم همه چون محمدعلی موحد این بخت را ندارند که 100 سال زندگی کنند و به لطف فعالیت حقوقی در شرکت ملی نفت و آیندهنگری مالی از امکانات مادی درخور برخوردار باشند و میرنجند و میشکنند و از پا درمیآیند و دیر میشود.
از احمد شاملو نقل است که ناشر «کتاب کوچه» نزد او رفته بود تا همراه خبر خوش اجازۀ انتشار چکی را به او ارائه کند و شاعر و فرهنگنویس که از قضا پوستکلفت هم بود کما اینکه مانده بود و نکوچیده بود تلخکامانه بازپس میدهد و میگوید حالا دیگر به درد من نمیخورد.
به نشست دوم خرداد 1402 در پاسداشت دکتر موحد اشاره شد؛ این یادآوری هم خالی از لطف نیست که در همان مراسم از جامعهشناسی سرشناس از چرایی این استقبال پرسیدم و گفت: «جامعه تشنه است» و به دنبال آب زلال. آب نه سراب. آبی گوارا بیافزودنی. کافی نیست چون باید در عرصه سیاست و دیپلماسی و اجتماع هم اتفاقاتی بیفتد تا جامعه از این عبوسی به درآید و شوری از جنس مولانا و شمس مردمان را به وجد آورد.
پزشکیان شاید در نگاه اول چندان اهل ادبیات به نظر نرسد ولی احتمالاً با شعر شهریار دمخور است و همین که در زمانهای که از منجنیق فلک تیر فتنه میبارد از یاد کتاب و شعر و فرهنگ فرونکاسته و در قالب آیینی کلیشهای و ایدئولوژیک محدود نساخته مثبت است؛ گرچه گفتیم کافی نیست و اشاره شد که چرا.