به بهانۀ ۱۴ آبان، روز مازندران
تاریخِ فرهنگیِ مازندران امکان گفتوگوگرایی
یکی از شاخصهای شناختن جامعۀ زنده، تابآوری فرهنگ آن جامعه در نسبت با پدیدههای نوین است.
یکی از شاخصهای شناختن جامعۀ زنده، تابآوری فرهنگ آن جامعه در نسبت با پدیدههای نوین است. با این پیشفرض، فرهنگ مازندران را بهمثابه یک جامعۀ زنده میتوان سنجید. مازندران بیرون از فلات ایران واقع شده است و پیآمد این وضعیت برای هر سرزمینی مانند تیغ دولبه است.
مازندران به همین سبب، منطقۀ مهمی است. این جداافتادگی، تأثیر بزرگی بر سرنوشت تاریخی، فرهنگی و اجتماعی منطقه داشته است. رشتهکوههای البرز بهخصوص از زمان حملۀ اعراب تا قرن دهم هجری، همچون حصاری طبیعی بارها در برابر یورش دشمنانی که از سمت جنوب سر میرسیدند، مانع ایجاد کرده است.
این مسئله مردم و مناسبات منطقه را از دانستهها، رخدادها، تغییرات و تحولات مهم فلات مرکزی ایران دور نگه داشت. بخشی از پیآمد آن، رشد دیگرگونۀ فرهنگی و اجتماعی و عقبافتادگی از تغییرات رسمی حاکمیت یکپارچه و بخش دیگر حفظ و دستنخوردگی میراث هزارانساله است.
به این سبب الگوی مطالعۀ فرهنگ مازندران، باید با رویکرد «تاریخِ فرهنگی» منطبق باشد که در پی کشف زوایای پنهان روایتهاست؛ روایتهایی که از منظر تاریخنگاری رسمی، نادیده انگاشته شدند. از این نظرگاه، درواقع انسانها، خودِ تاریخاند و خردهروایتهای انسانی، پیشبرندۀ کلانروایت فرهنگی است.
جداافتادگی طولانی از پیکرۀ اقوام فلات مرکزی ایران، میتوانست به فروپاشی و اضمحلال فرهنگی کشیده شود اما بهنوعی از خودبَسَندِگیِ فرهنگی منجر شد. این خودبسندگی، درنهایت به گفتوگوی با خود منجر شد و گونۀ خاصی از تاریخ فرهنگی را بنیان گذاشت که بود و نمودش را در حکمرانیهای محلی، زبان و گویشهای قومی منطقۀ البرز و ناحیۀ جنوبی دریای کاسپین و گاهشماری محلی آن میتوان یافت. به همین سبب، فرهنگ مازندران از روایتهای اجتماعی مردم، غنی و از ناگفتهها و نانوشتهها سرشار است.
روایتهای شفاهی بهترین شیوه برای پاسبانی از سنتها و آداب و رسوم و هنجارهای جوامع انسانی پیش از اختراع خط بود که در فرم شعر، داستان، افسانه، اسطوره و حماسه و در روایتهای اساطیری و سرودههای باستانی پدیدار شد و مازندران فرهنگی، یکی از پایگاههای مهم سنت روایت شفاهی است.
جغرافیای مازندران فرهنگی با جغرافیای کنونی مازندران تفاوت دارد. محدودۀ مازندران فرهنگی، گسترۀ بزرگی شامل استانهای کنونی گلستان، مازندران، تهران، سمنان و بخشی از قزوین و گیلان است. بنابراین سنت روایت شفاهی مازندران را باید در این گستره و در نقلهای موسیقایی، منظومههای غنایی و سوتهای تبریزبانان و خنیاگران پی گرفت.
آنها بخش مهمی از میراث هزارههای دور را با خود حمل کردند و بهشکل شاعران و موسیقیدانان دورهگرد و راویان داستانهای ملی ایران، سنت گوسان پارتی را ادامه دادند. خوشبختانه هنوز نامونشانی از سنت خنیاگری در نَقلهای قوم تبری مانند «طالبا»، «نجما و رعنا»، «حیدربیک»، «صنمبر»، «امیر و گوهر»، «مَشتی پَلوِری»، «هُژَبر سلطان»، «حسینخان»، «مَمزِمون/محمدزمان»، «رشیدخان»، «عشقعلی یاغی» و «حجت غلامی» پابرجاست. نقش برجستۀ زبان تبری را ـ که از قدیمیترین زبانهای ایرانی است و در آن حتی میتوان کلمات پارسی باستان را یافت ـ نباید نادیده گرفت.
زبان تبری به روایت شفاهی محدود نماند و تا قرن هفتم هجری به زبان تبری کتاب نوشته شد و حتی آثار فارسی و عربی به این زبان ترجمه شد. این ظرفیت زبانی، بهشکل بَدوی، در لالاییها، نواجشها و موریهای زنان این سرزمین جلوهگر بوده و هست.
زنان تپوری که از نخستین افسانهگویان سرزمین مازندران هستند، بنا به نقل تاریخی، با موی کوتاه و لباس سپید، درواقع سیمای عنصری فاعل و فعال را در وقایع تاریخی مانند واقعۀ «ونداد هرمز» بنابر نقل «ابن اسفندیار» و وقایعی دیگر نشان دادند و شکلی از گفتوگوگری درونفرهنگی را پی افکندند. فرهنگ مردم کوچه و بازار، وجوه خاصی از خنده و طنز عامیانۀ تاریخ فرهنگی تبرستان را بهشکل عمیق و پرمعنایی با خود دارد.
جشنوارههای مردمی چهرۀ غیررسمی، گاه غیرمذهبی و غیرسیاسی انسان و روابط انسانی را ارائه میدهند و دنیای دیگری را، ورای جهان رسمیِ متعارف میآفرینند. این جشنها تجربۀ زیستۀ مردم را در روزهای معینی از سال در درون خود حفظ کرده است. این شکل از جشن و پایکوبی، منجر به کارناوالیزه شدن فرمها شده و گاه با شکل طنز و فکاهه در مقابل لحن جدی تاریخ رسمی، قد علم میکند.
با وجود ویژگیهای خاص زمان و مکان که در کارناوالیزه شدن جشنها دخالت دارند اما سرشت فرهنگها، آنها را به پدیدههای فرا زمانی تبدیل میکند.
جشن نوروز (بهارِ جشن)، جشن تیرماه سیزده شو(لال شو)، جشن مردگان(بیستوشش عیدماه)، وَرفِ چال، بارانخواهی و آفتابخواهی، گَهرِهوَندی و... مانند زبانی پویا برای تعامل بیشتر با خود و آیندگان تلقی میشود.
میراث مانای تبرستان کهن، نمونۀ مغتنم و ارزندهای از حیات تاریخ فرهنگی اقوام ایران است که میتوان مبتنی بر منابع موجود و پژوهشهای معتبر، بار دیگر به آن نگاه کرد و دریچههای جدیدی را به این منطقۀ مهم و سرزمین کهن گشود و با نگاه نو، از راز هزارهها پرده برداشت.