| کد مطلب: ۵۴۸۵۱

چرا داوری برای جشنواره فجر را نپذیرفتم؟

خانه‌ی نمایش جایی است که عشاقِ تئاتر در تالارِ بزرگ آن، گرد هم آمده‌اند. این تالار ساخته‌شده از حجره‌هایی در جمجمه‌ی تمامِ نمایش‌نشینان است.

چرا داوری برای جشنواره فجر را نپذیرفتم؟

خانه‌ی نمایش جایی است که عشاقِ تئاتر در تالارِ بزرگ آن، گرد هم آمده‌اند. این تالار ساخته‌شده از حجره‌هایی در جمجمه‌ی تمامِ نمایش‌نشینان است. حجره‌هایی چیده‌شده دورتادورِ سالنِ بزرگِ نمایش صحنه در خیالِ ما. مایی که تئاتر را خانه می‌دانیم و سرپناهِ روزهایی که آزمودنِ تجربه‌های سخت در اجرای زنده یا طراحیِ لباس، صحنه، نور و پوستر مدرسه‌ای بوده و هست بهتر از هر آموزشگاهی. حضور در این تالار اعتبارِ اهلِ نمایش است.

همین است که خیلی از ستاره‌های سینما هنوز با عشق، شب‌های متوالی به صحنه می‌آیند و بسیاری از طراحان هنوز با دستمزد اندک برای تئاتر کار می‌کنند. از یک نمایش، بعد از اجرا بیش از همه چه‌چیزی به‌جا می‌ماند؟ پوستر. اعلانیه‌ای محکم که نشان می‌دهد روزگاری فلانی و فلانی در کنار هم، کار به صحنه برده‌اند و فلانی پوستر ساخته و امضاء کرده. یادگارِ بی‌نظیری که در حافظه‌ی موجود و کتاب‌ها و موزه‌ها یک نمایش را با آن می‌توان به یاد آورد.

از این جهت برای بسیاری از طراحان (ازجمله من) پوستر تئاتر برایِ خودِ طراح ممتازترین شکلِ طراحی است. با فاصله از انواعِ شاخه‌های طراحی گرافیک. در تمامِ سال درباره‌ی پوستر، ممیزی اعمال می‌‌شود و اداره‌ی رسمی به‌شکلِ خودخوانده مشغول تایید و ردِ متن و پوستر و رد کردن در بازبینی‌هاست. آدم دست‌اش به داوری نمی‌رود دیگر.

از طراحان تا بازیگران، سازندگان، تهیه‌کنندگان، عوامل سالن‌ها و البته از همه مهمتر تماشاچی‌ها و همینطور کسانی که در جشنواره‌ها شرکت می‌کنند، از تعاملِ خود و جشنواره به شکلِ سومی دست می‌یابند که به آن می‌گویند اعتبار. مثلاً می‌گویند «طرف برنده‌ی فجر بوده» یا «داورِ فجر بوده فلان سال». و اعتبار نباید بیفتد و اگر افتاد، بازگرداندن آب رفته به جوی دو هفته‌ای نمی‌شود.

خانه‌ی نمایش، اتاقی جهانی است که چخوف، تنسی ویلیامز، پیتر بروک، پینتر، بکت، اکبر رادی، ساعدی، سمندریان، بیضایی، مسعود استاد محمد و عباس نعلبندیان‌ها باشندگانش بوده‌اند و سقفی اگر بود بر سر همه بود، نه سالی یک‌بار یادِ آدم‌ها افتادن و در باقی سال هیچ در هیچ. 

جشنواره‌ها بعد از سال‌ها فرازوفرود، نامشان نشانِ اعتبارِ برگزارکنندگان است، نه عکسِ آن. اگر دبیرخانه‌ی یک جشنواره تبدیل شود به سازوکاری برای برگزاری صِرف، ناخواسته تبدیل می‌‌شود به ابزاری برایِ مصرفِ افراد، نه توسعه‌دهنده و مدون‌کننده‌ی افکار. در این وضعیت بین فرد و فکر، شکافی هست که نشان می‌دهد جشنواره خود روی پایِ خودش نیست.

جشنواره‌ی فجر دارد از نامِ افراد اعتبار می‌گیرد و در این سال‌ها دیگر، حجمی بی‌شکل شده که مانند لباسِ تعزیه، سالی یک‌بارِ یکی می‌آید تنش می‌کند و دور دایره می‌زند و می‌رود و سالِ دیگر و آدم‌هایی دیگر.

به نظر من شرکت در جشنواره فجر به‌شکلِ شرکت‌کننده هیچ عیبی ندارد. جوایز هم از شیرِ مادر حلال‌تر. پولِ خود ملت است و حقِ مردم. اما داوری؟ گرفتنِ حکم و اجازه از مسئولانِ «نظارت و ارزیابی» نقض غرض است.

اصلاً تمامِ گرفتاریِ هنر و فرهنگِ این مملکت از عنوانِ «ارزیابی»ست. نامی بزک‌کرده برای ممیزی که شایستگی‌های بدیهی هنرمندان زیادی را نادیده گرفته و خانه‌های زیادی را خالی کرده است، به مهاجرت، به کم‌کاری و بیکاری و مرگِ تدریجی رویاها که همین ممیزها و مهمانانِ ناخوانده دامن زده‌اند. العاقل یکفیه الاشاره.

مهم این است که بدانیم حضور در جشنواره فجر به‌عنوان داور، نه دستاورد و فضیلت است، نه باعثِ شرمساری و ضعف؛ یک انتخاب است. هرکس راه خود را می‌رود: آنهایی که ابا دارند، نه با سکوت و هیچ کارگی، نه با اعلامِ «تحریم» بلکه به شهادت همین نوشته که می‌خوانید، به «احترازِ فعال» دست می‌زنند و کارِ خود را طورِ دیگر پیش می‌برند و با شرکت‌کنندگان و داوران، هم‌صنفان و دوستان کسی سرِ ستیز ندارد.

از بیخ و بن زهرِ استبداد رودررو قراردادنِ اهل فرهنگ است. پادزهرِ این زشتکاری تنها احترام به انتخاب افراد است و زبان به‌کام‌گرفتن و کارِ خود کردن. باشنده یا نباشنده هر دو اهلِ این آب و خاک‌اند و اگر در برداشت‌ها با هم اختلاف‌نظر دارند، به‌صرفِ داورشدن جایی یا نه گفتن به داوری، کسی از کسی برتر یا کهتر نیست. 

به کانال تلگرام هم میهن بپیوندید

دیدگاه

ویژه فرهنگ
پربازدیدترین
آخرین اخبار