| کد مطلب: ۵۴۸۷۷

یا موالی‌‏زاده باش، یا فیاض زاهد

اینکه وقتی پزشکیان می‌گوید من دست هر کسی که بخواهد به کشور کمک کند می‌فشارم و بعد چنین نکند و به او اعتراض کنیم که چرا ادعایی خلاف داشتی و کاری عبث کردی؟ سنت انتخابات یعنی همین، یعنی بتوانی از این انتخابات تا انتخابات بعدی، نسبت به رفتار منتخب خود، کنشی فعال داشته باشی، نه اینکه یا به گوشه‌ای بخزی، یا پستی بگیری و مشغول چاپلوسی و توجیه شوی. یعنی یا مثل موالی‌زاده اثرگذار شوی، یا وقتی دیدی اثرگذار نیستی، همچون فیاض زاهد نسبت به روند اشتباه امور معترض شوی.

یا موالی‌‏زاده باش، یا فیاض زاهد

به شهادت آنچه در این یک سال و نیم، چه در مطبوعات و چه در فضای مجازی منتشر کرده‌ام، من یکی از جدی‌ترین و فعال‌ترین هواداران جناب پزشکیان در انتخابات ریاست‌جمهوری سال گذشته و همچنین یکی از صریح‌ترین و پیگیرترین منتقدان او، از همان اولین روز بعد از انتخابات سال پیش بوده‌ام و همچنان هم هستم.

اما چرا چنین کرده‌ام و همچنان به این رویه ادامه می‌دهم؟ واقع امر این است که بنا به یادداشت‌های همه این سال‌ها و بخصوص بعد از بهار پُرثمر مطبوعات دوره اصلاحات و بعدتر در این 20 سال، یعنی از فاجعه انتخاباتی سال 84 تاکنون، مدام بر آن تاکید کرده‌ام که آنچه در کشوری به نام ایران و منطقه‌ای به نام خاورمیانه اولوبت دارد، ساختن سنت انتخابات است، سنتی که مهمتر از منتخب است.

به گمان من، همین فقدان سنت انتخابات است که سبب شد تا از دل 8 سال باورنکردنی دوران اصلاحات برای کشور، که تمام شاخص‌ها نشان می‌دهد، بهترین دوران نیم قرن اخیر برای ایران بوده، و آنچه آن دولت تحویل داد و بسیار بهتر از چیزی بود که تحویل گرفت، از دلش، «مصیبت معجزه هزاره سوم» بیرون بیاید؛ مصیبتی که مسببان آن هنوز حاضر نیستند بگویند با برآوردن او، چه خسارت‌هایی به کشور وارد کردند که حتی در خوشبینانه‌ترین وضعیت، بعد از گذشت یک قرن هم شاید کشور از زیر ویرانی‌هایی که آن مصیبت باعثش شد و هنوز هم سعی‌ می‌کند هرطور شده به قدرت برگردد تا مصیبت‌های بیشتری بر کشور وارد کند، رها شویم.

خیلی‌ها در این 20 سال از این گفته‌اند که برآمدن آن مصیبت، دست‌ساز بوده، در مقابل من بارها نوشته‌ام که اگر جامعه ما، پس از انقلاب مشروطه، صاحب سنت انتخابات می‌شد، یا حتی بعد از انقلاب 57 چنین سنتی ساخته می‌شد، امکان نداشت هیچ ترفندی می‌توانست آن مصیبت را از صندوق رای بیرون بکشد. بنابراین، اصرار بر اینکه آن مصیبت دست‌ساز بوده، بیشتر یک نوع فرافکنی است تا واقعیت بیرونی.

رای واقعی این مصیبت، نهایتاً همان رای 4 میلیونی دور اول انتخابات 84 بود که حدوداً رای بدنه اصلی تندروهای کشور است و تقریباً همیشه همین مقدار بوده. اما در مقابل، رای بدنه جامعه تحول‌خواه ایران، در شرایط معمول و نه حاصل تهییج، حدود 16 تا 18 میلیون است، یعنی مجموع همان آراء کاندیداهایی که بدنه اصلاح‌طلبی در آن دوره نمایندگی می‌کردند و با خرد شدن آراء آن بدنه، کار به دور دوم رفت تا همه چیز آنگونه شود که همه می‌دانیم.

البته نساختن سنت انتخاباتی را قبلاً در انتخابات شورای شهر دوم تجربه کرده بودیم و با وجود حماقت‌های عجیب و غریب در شورای شهر اول؛ از آنچه در شورای شهر دوم رخ داد درس نگرفتیم و شد آنچه شد و شورایی با 100 هزار رای برای برخی از کاندیداهای تهران حاصل شد که بعدش از شهرداری همان مصیبت هزاره سوم از دلش بیرون آمد و فجایع بعدی را بر کشور آوار کرد.

از دل همان تجربه شورای شهر دوم به بعد بود که همیشه بر این تاکید کرده‌ام که یک فعال سیاسی، اول باید به دنبال ساختن یک سنت انتخاباتی برای ایران باشد و بعد بر منتخب تاکید کند و برای همین بود که در همه انتخابات بعدی، چه مجلس و چه ریاست‌جمهوری فعال بودم و حاصلش بخصوص از انتخابات 1400 تاکنون، از دست دادن بسیاری از دوستان و همراهان بوده؛ تا جایی که در آخرین نوبت، یعنی پس از انتخابات 1403، فقط به خاطر پیگیری مکررم در انتقاد صریح از رئیس‌جمهور پزشکیان، حتی از جمع روزنه‌گشایان نیز اخراج شدم.

اما روند کنش سیاسی و اجرایی رئیس‌جمهور در این یک سال و نیم، طوری بوده که هر روز به تعداد منتقدان او که زمانی از هواداران و رای‌دهندگانش بوده‌اند افزوده شده، تا جایی که کم نمی‌شنویم کسانی بگویند از رای به او پشیمانند، ولی در مقابل، با وجودی که من شاید از صریح‌ترین هوادارانی باشم که از پزشکیان انتقاد کرده و می‌کنم، همچنان معتقدم درست‌ترین کار در انتخابات پارسال، رای دادن به او بود، نه به این دلیل که پزشکیان بهترین گزینه در بین کاندیداهای انتخابات 1403 بود که نبود و اگر صرفاً قرار است بر اساس منطق و استدلال و فهم کاندیداها از امور رای می‌دادیم، مصطفی پورمحمدی، قطعاً کاندیدای بهتری بود.

اما سیاست و بازی در این عرصه که چنین نیست. در بازی سیاست، هدف این است که یک گام جلوتر برویم و با رای دادن به پورمحمدی، چون قطعاً جامعه به او رای نمی‌داد، دولت چهاردهم از دولت سیزدهم هم بدتر می‌شد، درحالی‌که در دولت چهاردهم کنونی، فقط در همین ایام، دو اتفاق افتاده که مایه سربلندی است.

اول برخورد استاندار خوزستان با ماجرای خودسوزی مرحوم «احمد بالدی»، که هرچند نه به سرعت، ولی به‌موقع بود. استانداری که از روزی که به کار گمارده شد از آسیب‌هایی که شهردار اهواز به این شهر وارد خواهد کرد به مدیران بالادستی گفته بود و البته کمتر شنیده شد، ولی این دوست قدیمی، با همان صبوری که از 50 سال پیش در او می‌شناسم، جلوی فاجعه‌ای که می‌توانست حوادثی مانند آن خودسوزی که در تونس روی داد و در ادامه، جهان عرب به خون کشیده شد را حاصل کند، که با سعه‌صدر و درایت جناب موالی‌زاده اینگونه نشد و این نیست جز انتخاب استانداری عرب و فهیم برای استانی که زیر پوست نازک خود، پر از التهاب است و دوم استعفای دوست گرامی‌ام فیاض زاهد به انتصاب سقاب اصفهانی، و اصلاً ما برای همین به پزشکیان رای دادیم که بتوانیم به آنچه در مدیریت کشور اشتباه می‌دانیم معترض باشیم و اعتراض‌مان صدا داشته باشد.

اینکه وقتی پزشکیان می‌گوید من دست هر کسی که بخواهد به کشور کمک کند می‌فشارم و بعد چنین نکند و به او اعتراض کنیم که چرا ادعایی خلاف داشتی و کاری عبث کردی؟ سنت انتخابات یعنی همین، یعنی بتوانی از این انتخابات تا انتخابات بعدی، نسبت به رفتار منتخب خود، کنشی فعال داشته باشی، نه اینکه یا به گوشه‌ای بخزی، یا پستی بگیری و مشغول چاپلوسی و توجیه شوی. یعنی یا مثل موالی‌زاده اثرگذار شوی، یا وقتی دیدی اثرگذار نیستی، همچون فیاض زاهد نسبت به روند اشتباه امور معترض شوی.

به کانال تلگرام هم میهن بپیوندید

دیدگاه

ویژه تیتر یک
پربازدیدترین
آخرین اخبار