برای اسرائیل، «حکمرانی خوب» برابر با تامین «امنیت همهجانبه و پایدار» است
لویاتان یهود و خشونت ساختاری
یکی از مهمترین تنشها در موعودگرایی یهودی تنش میان ابعاد ناسیونالیست (ملی) و جهانشمول (فراملی) آن است. بعد ملیگرای آن که ایده بازیابی دولتبودگی یهودی و گردهم آوردن یهودیان در تبعید به سرزمین اسرائیل را دربردارد، بعدی آشکار است. بعد جهانشمول آن نیز وعده دولت آینده صلح، سازش و عدالت برای تمام بشریت با محوریت قوم یهود را در بردارد.
وقایع خشونتبار اخیر در غزه و رفح، بار دیگر پرابلماتیک «دولت یهود» را پیش روی جهانیان قرار داده است. دولت اسرائیل، موجودیتی کنترلناپذیر است که براساس قوه فاهمه و عاقلهای رفتار میکند که بیش از هر چیز قدرت عیان و خشونت ساختاریافته را ادراک میکند. پدیدهای منحصربهفرد و استثنائی است که ابعاد حداکثری قدرت سخت و نرم را مبنای زیست خویش قرار داده است. در برابر خط غالب در جریان اصلی لیبرالیسم که به دولت حداقلی باور دارد، دولت اسرائیل همانند یک اژدهای چندسر و گستردهدامن عموم شئون زیست ساکنان خود و رفتار بازیگران منطقهای و جهانی را تحت اشراف دارد. امنیت، بهانه و دستاویز خوبی برای نظارت حداکثری است.
اسرائیل مدعای الگو و نمونه برتر دموکراسی بودن را در منطقه دارد، اما در عمل یک «پادگان بزرگ» در سطح داخلی و یک «بازیگر خودمختار» در سطح خارجی است. برجستهسازی حداکثری و بیشینهسازی مسئله امنیت، نهایتاً شما را یک پاسبان و پلیس خوب میکند، نه یک نخبه و حکمران دموکرات و استیفاکننده حقوق شهروندان. دولت در اسرائیل برساخت صهیونیسم، نماد «لویاتان» است. برای اسرائیل، «حکمرانی خوب» برابر با تامین «امنیت همهجانبه و پایدار» است. گفتمان سیاسی ـ راهبردی اسرائیل، بقامحور، امنیتپایه، دگرساز، عملگرا، کنشگرا، رادیکال، انتقادی، سمبولیک و نمادساز، تجهیزشده بهواسطه ایدئولوژی قومی ـ نژادی، مذهبی و... بوده و خشونت لگامگسیخته شاید اصلیترین فرآورده و برآیند صهیونیسم باشد.
مفسرین آتئیست عهد قدیم: «دولت یهود» هرتسل
ادیان، مکاتب و اندیشهها از ظرفیتهای گوناگونی برای بدلشدن به ایدئولوژی برخوردارند. به نسبتی که یک تفکر یا سیستم اندیشگی ـ هویتی از توان فزونتری برای تبدیلشدن به ایدئولوژی و مسلک سیاسی، اجتماعی برخوردار باشد، انتظار کنشگری بیشتری از آن در زمینه اقناع و بسیج میرود. یهودیت در زمره ادیان نخبهگرا و غیرتبشیری بهشمار آمده و دغدغه و دلمشغولی چندانی برای جلب و جذب مخاطب و افزودن بر شمار مومنین خویش نداشته است. درحقیقت در یهودیت دیانت از رهگذر ژنتیک، خون و وراثت توالی و تداوم مییابد. یهودیت یک دیانت توحیدی و ابراهیمی مبتنی بر قوم و نژاد است. یهودیت دینی الهی با محوریت قوم بنیاسرائیل بهعنوان قوم برتر و برگزیده «یهوه» است.
بر این اساس، بدل نمودن یهودیت به یک ایدئولوژی و مکتب سیاسی، اجتماعی امری سهل و ممتنع است. پرابلماتیک ایدئولوژیسازی یهودیت، بهواسطه سرشت نخبهگرا، پوپولیستی آن موضوعی پیچیده است. این مطلب در اسرائیل کنونی، خود را در دوگانه ملت اسرائیل ـ امت یهود به نمایش گذارده است. آبا نخستین اسرائیل و صهیونیسم، مفسرین سکولار، لائیک و آتئیست تراث قوم یهود بودهاند. «دولت یهود» تئودور هرتسل شاید در این میان حکم کتاب مقدس و مانیفست را داشته باشد. صهیونیسم جنبشی در راستای دولت یهودی، نه ملت و حتی امت یهودی بوده است. خوانشی سکولار ـ پراگماتیک از متون و نصوص مقدس در راستای امری عرفی، راهبردی اینجهانی از میراثی آنجهانی، کشاندن دایره میراث لاهوتی موسی کلیمالله به مرزهای ناسوتی، جنبشی ناسیونالیستی و انترناسیونالیستی بر بنیاد دین و شریعت.
تئولوژی پراگماتیک؛ ملتدولتسازی صهیونیسم
نوعی از معنویت سکولار در بستر فرآیند ملتدولتسازی ایدئولوژی صهیونیسم قابل شناسایی است. این معنویت سکولار و عرفی در راستای عمل و اراده معطوف به قدرت استخدام شده است. معنویتی پذیرفته است که در کنه خود، ماهیت و سرشتی اینجهانی داشته باشد. معنویت باید دارای کارکردهای عینی و زمینی بوده و بهمثابه ابزاری در پیوند با دولت یهود عمل کند. معنویت ابزاری، بنمایه معنویت صهیونیستی قلمداد میشود. با این معنویت سکولار، تدبیر امور در زندگی روزمره و حفظ و تقویت دولت یهود صورت میگیرد، نه تحصیل فضائل. فضیلت و رذیلت باید در ساحت دنیای واقعی و در پیوند با منافع دولت یهود دیده بشود. حقیقت، نه از جنس متافیزیک که از جنس فیزیک، ماده و محسوسات است.
تئولوژی و الهیات سیاسی صهیونیستی، از جنس و قماش راهبردهای عملیاتی است. یهوه و ماشیح روی زمین هستند، نه در میان ابرهای آسمان. الهیات سیاسی نوین صهیونیستی، نگاه یهودیان را در هیئتدولت یهود، از آسمان به زمین آورد. ماشیح یا موعودی برای نجات، رهایی و رستگاری نخواهد آمد و خود قوم یهود باید ماشیح و منجی خود را بسازند. ماشیح برساختی اجتماعی و سیاسی، نه موجودیتی قدسی ـ تاریخی است. انتظار منفعلانه باید به سود انتظار فعال کنار گذارده بشود. جستوجوی یک عصر گمشده یا حصول یک آینده درخشان، باور به دوگانه خیر و شر و رویارویی تاریخی و همیشگی آنها، نفیظلم، عدالتخواهی، وظیفهگرایی، کنشگری، باورهای انترناسیونالیستی، رسالتمحوری، تقدیرگرایی، باور به عرفان سیاسی، بازگشت به ارض موعود و... ساختار الهیات سیاسی کنشگرایانه صهیونیستی را مفصلبندی میکنند.
سگ را بجنبان! دولت یهود و سوژگی سیاسی
مفهوم کلیدی که الهیات سنتی یهودی را از الهیات انقلابی و مدرن در اسرائیل متمایز میکند نقش عامل انسانی و سوژگی در فراهمکردن زمینه بروز و ظهور عصر موعودگرایی است. درحالیکه در دوران پیشامدرن، رستگاری با صبر و اعتماد به مداخله الهی به انتظار نشسته میشد، روایت مدرن صهیونیستی فعال و کنشگرایانه است. الهیات صهیونیستی از سه جهت با گونه پیشامدرن و سنتی آن تفاوت دارد: یکم، عناصر خودمختاری، خودتعیینگری و ناسیونالیسم، مفاهیمی محوری در روایت الهیات و موعودگرایی مدرن یا انقلابی است. دوم، برخلاف نسخه سنتی که در آن خداوند عامل هرگونه تغییر تاریخی است، روایت مدرن بهصورتی نظاممند آمال موعودگرایانه را در یک نظام بروکراتیک دولت (دولت یهود) مفصلبندی مینماید. سوم، الهیات عملگرای صهیونیستی، در قالب ناسیونالیستیاش بهعنوان یک ایدئولوژی سیاسی، نقشی اساسی در ساخت هویت دولت معاصر اسرائیل ایفا کرده است.
گرشوم شولم موعودگرایی یهودی را در نقطه تقاطع سه گرایش قرار میدهد:
1ـ موعودگرایی محافظهکار (Conservative)، با هدف حفظ پراکتیس و قانون، برای نمونه قانون یهودی (Jewish law) و هلاخا (Halakhah)
2ـ موعودگرایی احیاگر (Restorative ) در جهت بازیابی وضعیت طلایی و آرمانی گذشته که به چشم یک عصر طلایی بدان نگریسته میشود
3ـ موعودگرایی اوتوپیایی (Utopian) که بهدنبال ایجاد وضعیت و صورتبندی نوین، در چارچوب روندهایی است که پیش از این وجود نداشته است.
اگر در گونه نخست حفظ وضع موجود اصالت دارد، در نوع دوم نوعی گرایش سلفی و گذشتهگرا دیده شده و صورتبندی اتوپیایی با مسئله آرمان و نگاه به آینده و حرکتی بهسوی آینده عجین گشته است. بازیگران و عاملان رهایی الهی در متون موعودگرایانه یهودی در سه مقوله پیامبران، پادشاهان و خاخامها قرارمیگیرند. در تفکر صهیونیستی ـ اسرائیلی، دولت یهود عملاً جایگزین این سه نهاد، بازیگر یا عامل میشود.
صهیونیسم مستقیم یا غیرمستقیم این ادعا را طرح نموده که به دنبال تحقق یک امر بوده است: «حکومت و امپراتوری جهانی موعودگرایانه» (A messianic global empire). ماشیح (Masiach) در اینجا همان دولت یهود و موعودگرایی عملاً همان دولتگرایی است. دولت اسرائیلی مدعی است که آمده است تا وعده تاریخی پایان آوارگی و تبعید یهودی را تحقق بخشد. منتها این امر بدون خشونت و از میان بردن مخالفان و دشمنان بهویژه جریانهای مقاومت فلسطین همچون حماس و جنبش اسلامی در مرتبه نخست، سپس نسلکشی حداکثری مردمان فلسطین ممکن نیست.
سنگ بزرگی برای زدن!
در الهیات کنشگرایانه به سبک صهیونیسم، فرد معتقد تحمل خود را از دست داده و بهشکل کنشورزانه و حتی بعضاً خشونتآمیزی دست بهکار اقدام و کنش میشود. کنش موعودگرایان بهواسطه تغذیه از یک منبع متقن و استوار ایدئولوژیک، قاطع است؛ چراکه چنین اشخاصی برآنند که نقشی برجسته در فرآیند تحکیم سنتهای الهی ایفا میکنند، قادر مطلق را احساس نموده، از قیود اخلاقی حشو و زائد رها شده و میتوانند بر همه موانع و سدهای سیاسی و اجتماعی بهواسطه دولت یهود غلبه کنند. این همان وجه عملگرایانه الهیات و عمل سیاسی برآمده از موعودگرایی صهیونیستی است. فرآیندی که از صرف بازخوانی و بازشناسی متون و نصوص گذشته و مسئله موعود و منجی منتظر را در ساحت اجتماع مورد ارزیابی و دستمایه اندیشهورزی و کنشگری خود قرار میدهد.
موعودگرایی یکی از مهمترین دستاوردها و افزودههای یهودیت به میراث غربی است؛ هرچند این بنمایه تنها در پیکره متمایزی از کتابهای مقدس یا ژانر خاصی از اندیشه یهودی یافت نمیشود، بلکه در تنوع گستردهای از منابع بازنمایی شده که سنت یهودی را در طول اعصار برانگیخته است. یهودیت موعودگرایی را درک کرده و توسعه داده است. یهودیت افزون بر این، تمام تلاش خود را کرده است تا موعودگرایی را مهار کرده و آن را نسبت به عناصر انقلابی و تهاجمی خنثی سازد. واژگان، اصطلاحات، مفاهیم و مقولههای موعودگرایانه یادآور آن هستند که انسان (همانند خداوند در سنت خاخامی یهودیت) میتواند جریان و سیر تاریخ را تغییر دهد اما اینکه آن را چگونه، چه زمانی و به چه صورتی انجام خواهد داد، تعیین نشده است. با این حال از دید صهیونیسم آنگونه که در استعاره وبری آمده، آدمی زندانی جبرگرایی در «قفس آهنین» (Iron cage) نیست. انسان یهودی میتواند و باید با حمایت همهجانبه از دولت یهود و نابودی دشمنان، بهشت یهودی را در همین جهان بنا نماید. سنگ بزرگ در اینجا نه نماد نزدن، که معنای دقیق زدن است.
سگی که پارس میکند، گاز میگیرد!
با وجود ریشه ایده موعودگرایی در مفاهیم پیشاتبعید، با این حال این معنا ارتباط تنگاتنگی با فرصتهای متغیر تبعید یهودیان دارد. در تبعید بودن و قرارگرفتن در معرض رنج و شکنجه، نخستین مشخصه و ممیزه تجربه تاریخی یهودیان را شکل میدهد. تبعید به این صورت را میتوان یک وضعیت یا فرآیند تلقی کرد. در نگاه افراد در تبعید، تبعید حالتی است که ریشه در موقعیتها و روندهای اجتماعی دارد؛ بعد زمانی آن نیز اکنون است. مسئله تبعید، آنگونه که افراد در تبعید درک میکنند، دو سطح دارد؛ در سطح نخست مسئله چرایی در تبعید بودن و چگونگی برآمدن این وضعیت مطرح میشود. در سطح دوم، مسئله هنگام پایان یافتن تبعید و چگونگی محققشدن آن به میان میآید. تبعید بهعنوان یک موقعیت اجتماعی با پاسخ دادن به این دو سطح قابل بازخوانی است. پایان آن به هر صورتی هدف غایی است.
کارویژه اجتماعی ایده موعودگرایی در تبعید یهودی این است که تفسیر معناداری از اوضاع نامساعد اجتماعی کنونی ارائه کرده و آن را در چشماندازی جهانی قرار دهد که گذشته، حال و آینده را به هم پیوند بزند. ایده موعودگرایی همیشه چندبعدی بوده است. یکی از مهمترین تنشها در موعودگرایی یهودی تنش میان ابعاد ناسیونالیست (ملی) و جهانشمول (فراملی) آن است. بعد ملیگرای آن که ایده بازیابی دولتبودگی یهودی و گردهم آوردن یهودیان در تبعید به سرزمین اسرائیل را دربردارد، بعدی آشکار است. بعد جهانشمول آن نیز وعده دولت آینده صلح، سازش و عدالت برای تمام بشریت با محوریت قوم یهود را در بردارد. تنش دیگر در سنت موعودگرا میان ابعاد احیاگر و اتوپیایی است. بعد احیاگر در جهت بازآفرینی شرایط گذشته، همسو با حافظه تاریخی یهودیان قراردارد. در تضاد با این رویکرد گذشتهمحور، انتظار اتوپیایی دیگری وجود دارد که به آیندهای چشم دوخته است. این دو رویکرد، اگرچه متناقض هستند، اما از نظر تاریخی درهمتنیده و همدیگر را تحتتاثیر قرار دادهاند.
در عصر (پسا)پسامدرن، در قالب ایدئولوژی صهیونیسم، ماشیح یهود در هیئتدولت یهود میآید تا منازعه سیاسی ـ اجتماعی و درنهایت پیروزی و ظفرمندی غایی باورمندان خود را در یک ساخت ایدئولوژیک ـ پراگماتیک منحصربهفرد کامل کند. صهیونیسم بهصورت سنتی بهدنبال القای این معانی بوده که یهودیت همواره در رنج است. نقطه اوج و نماد این رنج هولوکاست است. یهودیت پیش روی ما نقش بر زمین شده و جان میدهد. تنها ما هستیم که میتوانیم حیات دوباره آن را با پشتیبانی و از خودگذشتگی در راه دولت یهود ممکن کنیم. دشمنان دولت اسرائیل، دشمنان یهودیت و مستحق مرگ و نابودی هستند.
نسلکشی فلسطینیان، خونبهای آزادی و اعتلای دولت و قوم یهود است. مردم فلسطین چیزی جز ذبحهای فدایی اسرائیل نیستند. هرچه خون بیشتری از ایشان ریخته بشود، درخت دولت یهود تناورتر خواهد شد. کشتگان از یهودیان در حکم شهدا و تجسم ماشیح و کشتهشدگان از فلسطینیان در حکم قربانیان در راه دولت یهود هستند. در اینجا تقسیم انسانها به انواع گوناگون یا حتی برساخت یک دوگانه نژادپرستانه ممکن میشود: یهودیان انسان و دیگر ساکنان کره زمین بهویژه اعراب و مسلمانان فلسطین در حکم غیرانسانهای (حیواناتی با سیمای انسان) محکوم به مرگ قلمداد میشوند.