بازخوانی مشکلات تشدیدشده صحنه نمایش رسمی در سالهای اخیر
ابربحران تئاتر؛ مدیریت تئاتر
گروه فرهنگ: چند سال اخیر را میتوان روزگار به کما رفتن فرهنگ، هنر و اندیشه ایران دانست. تراکم بحرانهایی که از ۱۳۹۸ به اینسو در جامعه جمع شده بود، همه ساحات فرهنگ را در شوک فرو برده بود. انتخاب رئیسجمهور فقید و بعدتر اعتراضات سال ۱۴۰۱ بخش زیادی از عاملان فرهنگ را نه با این پرسش که چه کنند، بلکه با این مسئله مواجه کرد که اساساً باید کاری کنند یا نه و همین یک دوراهی همیشگی در تاریخ ما بهوجود آورد؛ دوراهیای که تهش هرچه باشد، هرگز بهبود وضعیت فرهنگ و اندیشه نبوده است. به مناسبت انتخابات زودرس در سلسلهمطالبی در گروه فرهنگ سعی میکنیم نگاهی به این مسئله و این دوران داشته باشیم.
اهالی تئاتر همچون دیگر اهالی حوزه فرهنگوهنر، هنوز تماموکمال از پس چالشهایی که در پی دوران شیوع کرونا گریبانشان را گرفته بود رها نشده بودند که با انتخابات ریاستجمهوری سال ۱۴۰۰ شاهد تغییر در ساختار مدیریت فرهنگی شدند. آنها اگرچه میکوشیدند کماکان و به روال سابق به کار خود ادامه دهند اما بعد از شهریورماه ۱۴۰۱ به ناگهان وضعیتی تازه را تجربه کردند. اجراهای روی صحنه متوقف شد و بسیاری از نمایشهای در حال تولید و تمرین، تعطیل شدند یا به حالت تعلیق درآمدند. بسیاری از کارگردانان تئاتر که در برنامه از قبل تعیینشده سالنها قرار داشتند از اجراهای خود انصراف دادند. تئاتر برای مدتی تعطیل شد. در این فاصله جشنواره تئاتر فجر برگزار شد و ضعیفترین دوره خود را در غیاب فعالان صاحب سبک تئاتر پشت سرگذاشت.
با گذر زمان و بازگشت بخشی از اهالی تئاتر به صحنه و غیاب بخشی دیگر، خبرهایی که از گوشه و کنار در مورد گسترش تئاتر غیررسمی به گوش میرسید بیشتر شد و عدهای از تئاتریها دیگر خود را ملزم به دریافت مجوز از شورای نظارت و ارزشیابی برای اجرا ندانستند. پس از این اتفاق، دریافت مجوز ظاهراً بیشازپیش به یکی از بزرگترین مشکلات اهالی تئاتر تبدیل شد. مشکلات دیگر ازقبیل غلبه نگاه اقتصادی و بنگاهدارانه بر تئاتر، کاهش و سپس قطع کمکهزینه انجمن هنرهای نمایشی به گروهها برای اجرا، نبود معیاری برای سنجش کیفیت و امکان روی صحنه رفتن در تئاتر خصوصی به صرف داشتن سرمایه و... هم که پیش از این بود.
تغییر احتمالی در ساختار مدیریت فرهنگی در پی انتخابات زودهنگام پیشرو، دلیلی بود برای پرسش از کسانی که سالهاست در حوزه تئاتر کار میکنند و با بحرانهای آن آشنایند؛ این پرسش که ابربحرانهای این حوزه را چه میدانند و چشمانداز پیشرو را چگونه میبینند.
از میان برداشته شدن نگاه امنیتی موجود
لزوم از میان برداشته شدن نگاه امنیتی موجود به حوزه فرهنگوهنر ازجمله تئاتر، نخستین نکتهای است که مورد اشاره عباس جمالی، نمایشنامهنویس و کارگردان تئاتر قرار میگیرد.
او با اشاره به این نکته میافزاید: «این نگاه موجب گستردگی بیشازپیش و فزاینده سانسور شده است. در این شرایط بزرگترین ضربه را نمایشنامهنویسی ایران و نمایشنامهنویس ایرانی میخورد. به حدی که دیگر جرأت نوشتن را در خود نمییابد و کارگردان ایرانی به این نتیجه میرسد که راحتتر است اگر نمایشنامهای ترجمهشده را روی صحنه ببرد. پس بازنگری در این وضعیت یکی از مسائل بسیار بااهمیت پیشروست.
مسئله مهم دیگر اینکه تئاتر باید مانند سینما دارای سامانهای شود و هر کسی که میخواهد در این حوزه کار کند، مانند آن که در حوزه سینما کار میکند، بداند که باید پیشینه و سابقه مشخصی داشته باشد و آن را به جایی ارائه دهد. تئاتر اکنون اینگونه نیست و هر سالنی براساس سازوکار خود به گروههای نمایشی نوبت اجرا میدهد.
ضمن اینکه با احترام به اهالی تئاتر خصوصی، عملکرد بخشی از سالنداران این حوزه، مشابه صاحبان تالارهای عروسی شده است. در این روند شما کافی است مبلغی پرداخت و سالن را اجاره کنید تا بتوانید روی صحنه بروید. نبود چنین سامانهای موجب شده است بخشی از اهالی تئاتر که هنرهای نمایشی را در دانشگاهها آموختهاند، اگرچه حرفهایاند اما بهدلیل نداشتن سرمایه لازم خواهناخواه حذف شوند؛ درصورتیکه دولت موظف به کمک به آنهاست و باید براساس معیاری مشخص در سامانهای معین، یاریشان دهد تا بتوانند بدنه تئاتر را بسازند. در همین راستا باید تئاتر دانشجویی را جدیتر گرفت و سالنهای تئاتر دانشگاهی را افزایش داد و طی فرآیندی مشخص زمینه ورود افراد را از تئاتر دانشگاهی به تئاتر حرفهای فراهم کرد. این فرآیند هماکنون وجود ندارد و افراد بسته به میزان سرمایهشان روی صحنه میروند.»
او همچنین با اشاره به «غیاب عدالت اقتصادی در تئاتر» میگوید: «درواقع هیچ کمکی از سمت دولت به تئاتر وجود ندارد و دولت پا پس کشیده است. این درحالیاست که کلید توسعه، حاصل نگاهی فرهنگی است. در وضعیت موجود اما نهتنها شاهد توسعه تئاتر نیستیم که بخشی از بدنه آن نیز دیگر از توانایی اقتصادی ادامه مسیر برخوردار نیست. دولت در این زمینه هیچ وظیفهای برای خود قائل نیست و عقب کشیده است. اگر دولتی واقعاً قصد حل این مسائل را داشته باشد، باید فارغ از هرگونه نگاه سیاسی و جناحی، تیمی متخصص را بهعنوان مشاور انتخاب کند تا اساساً یکبار دیگر تئاتر را برای دولت تعریف و آسیبشناسی کنند.
مسئله دیگر در کنار این، تشکیل سندیکای مستقل تئاتر است. چیزی که با فقدان آن مواجهایم و اگر بود، دولت میتوانست بهواسطه وجود آن دوباره با مفهوم تئاتر آشنا شود. نکته آخر اینکه متاسفانه هیچکدام از مدیران دولتی ما از ردههای بالا تا میانی، نسبتی میان خود با تئاتر احساس نمیکنند و اساساً به تماشای آن نمینشینند. آنها تئاتر نمیبینند و یکی از راهکارها این است که به تماشای تئاتر بنشینند چون تا پیش از آن فهمی در این خصوص پیدا نخواهند کرد.»
لزوم بازگشت حمایت مالی
کوروش سلیمانی، نمایشنامهنویس و کارگردان تئاتر با بیان اینکه به عقیده او اولین موضوع مشهود در حوزه تئاتر، «لزوم حمایت از نمایشهای روی صحنه» است، ادامه میدهد: «حمایتی در قالب کمکهزینههای پرداختی از سوی انجمن هنرهای نمایشی که در سالهای اخیر نخست به حداقل رسید، سپس بهطور کامل از بین رفت؛ درحالیکه بسیاری از گروههای نمایشی نیازمند حمایت مالی حتی به شکل حداقلی هستند. ضمن اینکه به نظر میرسد عمده بودجه تئاتر کشور نیز باید در این مسیر هزینه شود، نه در مسیر برگزاری جشنوارههای متعدد. تجربه تئاتری ما نشان میدهد برگزاری جشنوارههای متعدد فاقد تاثیرگذاری مملوسی است که اجراهای موفق روی صحنه بر جامعه و فرهنگ آن میگذارند.
این صحبت من نافی برگزاری جشنوارهها نیست اما بهنظرم مهمترین ویژگی حمایتی ادارهکل هنرهای نمایشی با از سر گرفتن پرداخت کمکهزینه به گروههای اجرایی بروز پیدا میکند. از سرگیری این امر موجب میشود اضطراب گروههای نمایشی برای فروش جهت پرداخت اجاره تماشاخانه و دستمزد گروه، کاهش یابد. درنتیجه بهجای آنکه برای فروش بیشتر به هر کاری دست بزنند، به فکر کیفیت کارشان خواهند بود.»
نکته دیگری که او به آن اشاره میکند و معتقد است سالهای سال است که به شکلهای گوناگون تکرار میشود، بحث کیفی آثار است. سلیمانی با بیان اینکه «شاید حدود ۷۰ درصد آثاری که منِ نوعی بهعنوان تماشاگر روی صحنه میبینم از قابلیت کیفی لازم برخوردار نیستند»، ادامه میدهد: «اتفاقی که موجب طرح این سوال میشود که جای «ارزشیابی» در عنوان «شورای نظارت و ارزشیابی ادارهکل هنرهای نمایشی» کجاست؟ موضوع کیفیت اصلاً موضوع کماهمیتی نیست اما متاسفانه میبینیم غالب آثار به لحاظ کیفی کمارزشاند و به اجرای خود ادامه میدهند بدون آنکه حتی تذکری کیفی بگیرند. اتفاقی که بهضرر خود گروههای تئاتری و درنهایت بهضرر تئاتر ماست. چون دوباره برگرداندن تماشاگری که با دیدن این آثار دلزده شده است به سالن، کاری بسیار دشوار خواهد بود. درنتیجه بهنظرم بنیه کارشناسی کیفی شورای نظارت و ارزشیابی نیازمند تقویت است.»
این نمایشنامهنویس و کارگردان تئاتر با اشاره به «بحث ارتباط ارگانیک ادارهکل هنرهای نمایشی و جامعه هنرمندان تئاتر» میگوید: «اکنون وضعیت به گونهای است که گویی تعدادی از دوستان در ادارهای دولتی و رسمی مستقر شدهاند و بنا بر وظیفه، برنامههایی را طراحی میکنند و عدهای از هنرمندان تئاتر هیچ ارتباطی جز گرفتن مجوز با آنها ندارند. من میدانم که بسیاری از دوستان و همکاران کارشناس ما در این بدنه اداری مشغولند، اما در مورد شکل ارتباط صحبت میکنم. شکلی که بهنظرم حالتی فرهنگی ندارد و بیشتر کاری بوروکراتیک است.
من تصور میکنم چیزی که باید مدنظر قرار گیرد شکل جدیتر این ارتباط است. اتفاقی که میتواند با برگزاری نشستهایی پیوسته با هنرمندان و نظرخواهی از آنها رخ دهد. اگر این تعامل میان هنرمندان و مدیران هنرهای نمایشی پدید بیاید از بسیاری از انحرافاتی که در شکل تئاتر پدید آمده است جلوگیری خواهد شد. انحرافاتی ازجمله نگاه کاسبکارانه به تئاتر، عدم ارتباط آثاری که روی صحنه میرود با وضعیت جامعه و مردم، استفاده غلط از ابزارهای غلط و... که میتوانند اصلاح شوند.»
او در پایان با اشاره به «لزوم ساماندهی تماشاخانهها، چه تماشاخانههای دولتی و چه تماشاخانههای خصوصی» میگوید: «من بهعنوان کسی که هم در تماشاخانه دولتی روی صحنه بودهام و هم در تماشاخانه خصوصی، میدانم که هرکدام اینها با مسائلی مواجهاند که باید حلوفصل شوند. عمدهترین این مسائل بحث کیفیت اثر است. کیفیت اثر را نباید با هیچ چیز دیگری تاخت زد. اتفاقی که در حال حاضر متاسفانه در بعضی از تماشاخانههای دولتی رخ میدهد و شاهد روی صحنه رفتن آثاری بیکیفیت هستیم که مشخص نیست به چه دلیلی و براساس چه فاکتوری روی صحنه رفتهاند؟ بهگونهایکه شما درمیمانید که سالنی با این سطح از اهمیت چطور بهیکباره در اختیار گروههایی قرار میگیرد که ظاهراً فقط برای خالی نماندن سالن آنجا هستند. درحالیکه تماشاخانه دولتی که چنین دغدغهای ندارد و اگر خالی بماند بهتر از آن است که اثری کمارزش روی صحنهاش برود.
از آنسو بیشتر تماشاخانههای خصوصی بهعلت درگیری در تامین چرخه مالی بهسمت پاساژ شدن رفتهاند. انگار در فقدان اندیشه فقط چیزی را برای فروش گذاشته باشند. مسائلی ازایندست به تئاتر ما لطمه اساسی میزند و از ریخت میاندازدش. درواقع کارها را سهلانگارانه میکند. درنتیجه ساماندهی چگونگی مدیریت تماشاخانههای دولتی و خصوصی، نکته دیگری است که بهنظرم باید به آن پرداخته شود.»
از بزرگان تئاتر خواهش کنیم برگردند
حمیدرضا نعیمی، نمایشنامهنویس و کارگردان تئاتر در پاسخ به پرسشهای مطرحشده با بیان اینکه «ما چون فرهنگ را باختهایم، سیاست، اقتصاد، جامعه و همراهی و همدلی دولت و ملت را هم باختهایم»، ادامه میدهد: «برای همین است که میگویم ایکاش کسی که قرار است در ادامه بر رأس کار بیاید تنها یکدرصد از تمام خواستههایش، خواستههای فرهنگی باشند. چون معتقدم، دولتهای پیشین حتی همین یکدرصد خواسته فرهنگی را نداشتهاند که بروزش را در وضعیت امروز فرهنگمان میبینیم.»
او یکی از معضلات کنونی حوزه تئاتر را، مسئله تئاتر خصوصی میداند. تئاتری که بیش از یکدهه است در ایران بهراه افتاده و شاهد فراگیری آن هستیم. این تئاتر اگرچه در درجه اول احساسی خوشایند از رشد و توسعه تئاتر و آشنایی بیشتر جامعه با آن را پدید آورد، اما در ادامه مسائل دیگری آفرید.
نعیمی در این خصوص میافزاید: «صاحبان این تئاترها، چون مشخصاً قصد بیشترشان تنها کسب درآمد است، زمینه ابتذال تئاتر را فراهم آوردهاند. چون فقط به فروش آثار فکر میکنند و حتی اگر کاری ضعیف باشد و تماشاگر و بالطبع فروشی هم نداشته باشد صرف اینکه اجاره سالن را بپردازد، میتواند در تئاتر آنها روی صحنه برود. در چنین شرایطی بهجرأت میتوانم بگویم از ۵۰ نمایشی که در یکسال اخیر دیدهام شاید نزدیک به ۴۰ اجرا کنسرت- نمایش بودهاند. کنسرت- نمایشهایی که یکی، دو خواننده در یکی، دو صحنهشان شروع به خواندن میکنند و در کنارش مجموعهای از شوخیهای مبتذل میبینید بیآنکه چیزی از روح فرهنگ، تئاتر و دیالوگ باقی مانده باشد. متاسفانه در سالهای اخیر در برابر این خواسته که سالنداران بخش خصوصی باید تحت هر شرایطی به حیاتشان ادامه دهند، مقاومتی نشد. امری که موجب شد تئاتر ما امروزهروز مگر در انگشتشمار مواردی، خالی از هرگونه کیفیت، هنر و نوآوری باشد.»
نعیمی با اشاره به فاصله افتاده میان بخشی از اهالی تئاتر با صحنه، ادامه میدهد: «معضل دیگر که میتوان بزرگترین معضل کنونی تئاتر ما دانستش این است که همه صاحبان خرد، دانش، تجربه، سواد و هنر و بهعبارتی قدیمیهای تئاتر، خانهنشین شدهاند. هنگامی هم که با آنها صحبت میکنید، میگویند آنقدر وضعیت ترسناک است که میترسیم روی صحنه برویم. چراکه اگر در این شرایط اقتصادی، تئاتری را بهمعنای واقعی تئاتر روی صحنه ببرند و تماشاگر به تماشای اثرشان ننشیند، نمیدانند چگونه باید پاسخگوی گروه پرتعدادشان باشند. درواقع یکی از چیزهایی که تئاتر ما از آن رنج میبرد، کنار رفتن چهرههای پیشکسوت و باتجربه است.»
او که معتقد است مدیریت دولتی تئاتر در نخستین قدم باید بلافاصله اقدام به برگزاری جلسات متعدد تعاملی با اهالی فرهنگ کند و حرف آنها را بشنود، میافزاید: «من یکی از کسانیام که سالهای سال است فریاد میزدم چرا با هنرمندان نشست برگزار نمیکنید؟ منظور من نشستی نیست که از آن تنها تیتری در خبر روزنامهها ببینیم. نشستهایی که ازجمله در دوره مدیریت پیشین ادارهکل هنرهای نمایشی، در آنها شرکت کردم اما بیتعارف حاصلی ندیدم. ما باید از بزرگان تئاترمان خواهش کنیم که به صحنه برگردند و کار کنند. این سرمایههای زنده معنوی نباید در خانههایشان نشسته باشند و کسی هم درِ خانههایشان را نزند.»
این نمایشنامهنویس و کارگردان تئاتر ازجمله کارهایی را که مدیرکل هنرهای نمایشی باید انجام دهد، «هزینهکردن تمام بودجه تئاتر بهشکلی شفاف برای خود تئاتر» میداند و میگوید: «برای این بودجه باید بهگونهای برنامهریزی کرد که به گروههای نمایشی کمکهزینه پرداخت شود تا برای بدیهیات صحنهشان، ساخت دکور و طراحی لباس و... دچار مشکل نشوند. در حال حاضر هیچ گروهی هیچگونه مبلغ حمایتیای دریافت نمیکند. درحالیکه ما در تمام این سالها -در کنار اینکه خودمان هم باید بخشی از دستمزد گروه را از گیشه درمیآوردیم- هیچگاه برای ساخت دکور و طراحی لباس رنج نمیکشیدیم و میدانستیم با کمکهزینهای که دریافت میکنیم بههرحال میتوانیم کارمان را جلو ببریم. این اتفاق در حال حاضر رخ نمیدهد و دولت خود را از هرگونه مشارکت در تولید آثار فرهنگی کنار کشیده است. با این حساب برای منِ نوعی چه تفاوتی میکند که چه کسی در رأس دولت باشد؟ در این شرایط همهچیز برای من علیالسویه شده است و اساساً خبرها را دنبال نمیکنم، چون میدانم قرار نیست کاری برای فرهنگوهنر این مملکت انجام شود.»
او در پایان با بیان اینکه مشکلات بهقدری زیاد است که در یک گفتوگوی کوتاه نمیتوان به همگی آنها اشاره کرد، میافزاید: «درمجموع بهعقیده من، بودجه تئاتر باید افزایش پیدا کند و صرف پرداخت کمکهزینه به گروههای نمایشی شود. باید از بزرگان خانهنشین تئاتر دعوت به کار شود. باید از روی صحنه رفتن هرگونه اثر بیکیفیت بر صحنه نمایش جلوگیری شود و اجازه داده نشود آثاری که مبانی نمایشنامهنویسی، کارگردانی و بازیگری در آنها رعایت نشده است روی صحنه بروند. بهگونهایکه حتی اگر شده تئاتر شهر تعطیل باشد، اما نمایش بیکیفیت روی صحنهاش نرود.
نمایش بیکیفیت تماشاگری را که اهالی تئاتر در تمام این سالها با خون دل به سالنها کشاندهاند و ذوق و سلیقهاش را پرورش دادهاند، از بین میبرد. ما در این مملکت نمایشنامهنویسان و کارگردانان درجه یکی داریم که باید از آنها بخواهیم روی صحنه بروند. وزیر ارشادی که بر سر کار میآید، باید بداند بهجای بگیروببند و تشدید سانسور، بهتر است فضایی آزاد برای هنرمندان فراهم آورد. جامعه ما ازجمله هنرمندانمان، امروزهروز به سمتوسویی رفتهاند که دیگر نمیتوان با زور و تهدید مجابشان کرد به آنچه میخواهند نیندیشند و عملیاش نکنند. تئاتر فصلی برای اندیشه است و بهعقیده من، برای برونرفت از این وضعیت حتماً باید شاهد برگزاری نشستهایی میان مدیران و هنرمندان باشیم تا شاید راهکاری پیدا شود.»
راهکاری شاید آرمانگرایانه اما واقعبینانه
«تئاتر ما در حال حرکت به سمت بیراههای ضدفرهنگی و خارج شدن از ماهیت فرهنگی خود است.» این جملهای است که حسین کیانی، نمایشنامهنویس و کارگردان تئاتر صحبت خود را با آن آغاز میکند و میافزاید: «سلطه تفکر درآمدزایی و تجارتخانهای بر تئاتر و نگاه آن به چشم ابزاری برای کسب درآمد و شهرت، تئاتر را از ماهیت فرهنگی خود خارج کرده است. اگرچه تئاتر تجاری، تئاتری که صرفا به اقتصاد میاندیشد، هم میتواند وجود داشته باشد اما نباید مانند یک بیماری کل بدنه تئاتر را فرابگیرد.
تئاتر ما در حال حاضر به دلیل ضعف شدید مدیریتی و همچنین انواع فشارهایی که به لحاظ مفهومی محدودش میسازند و آزادی بیانش را میگیرند تبدیل به هنری مصرفی شده است. هنری مصرفی که مخاطبان واقعی خود را از دست داده است. مخاطبانی که نمیتوان به آسانی دوباره به دستشان آورد چون آنها مخاطب تئاتر فرهنگی بودهاند و نه تئاتر ضدفرهنگی. تئاتر کنونی ما تئاتری ضدفرهنگی است. اتفاقی که علتالعلل آن بدون شک مدیریت سلیقهای و فرصتطلبانهای است که گریبان تئاتر را گرفته است. مدیریتی که متاسفانه بیشتر زمینه کار نکردن هنرمندان را فراهم میکند تا زمینه کار کردنشان را. در واقع بیشتر زمینه کار غیرفرهنگی را در تئاتر فراهم میکند تا کار فرهنگی را. این مدیریت از قضا میکوشد با شدت هرچه بیشتر و به انواع روشها، از جمله بیبرنامگیها، بیتوجهیها، توهینها و... هنرمندان واقعی و ثابتشده تئاتر را از این حوزه دور و دورتر کند. به این صورت فضا در اختیار نمایشهای کماثر و بیرونقی قرار میگیرد که صرفا موجب پرشدن بیلان کاری مدیران میشوند.
حاصل این وضعیت، غلبه ضدفرهنگ بر فرهنگ از طریق تاراندن هنرمندان اصیل حوزه تئاتر و سپس غلبه نگاهی صرفا اقتصادی به هنر تئاتر است. نگاهی که موجب تبدیل تئاتر به نوعی از تفریح به عنوان فعالیتی سرگرمکننده و سپس درآمدزایی از آن میشود. اتفاقی که رخ دادنش اگرچه در سالنهای خصوصی، به واسطه چرخه تامین مالی آنها، ناگزیر است اما دستکم نباید شاهد رخ دادن آن در سالنهای دولتی باشیم. چرا که سالنهای دولتی اساسا باید به نمایشهایی اختصاص شوند که بنیانهای فرهنگی را تقویت کنند.»
او با بیان این که «ابربحران تئاتر را خود مدیریت تئاتر میداند» و معتقد است «اداره تئاتر باید از صفر تا صد به دست خود تئاتریها سپرده شود»، ادامه میدهد: «گفتوگو و مشورت از ویژگیهای ذاتی تئاتر است و تا زمانی که تئاتر به عنوان هنری اجتماعی، جمعی و مشورتی به دست صاحبان این هنر سپرده نشود متاسفانه شاهد ادامه روند موجود و وخامت اوضاع خواهیم بود. ما تنها در دورههایی به شکل کوتاهمدت و مقطعی شاهد مدیریتی قابل قبول در حوزه تئاتر بودهایم و در اکثر دوران چنین نبوده است. در این شرایط، تئاتر نمیتواند به شکل فعلی مدیریت شود. شکلی که در آن هدف مدیران بیشتر کنترلکردن اوضاع است تا مدیریت آن. مدیرانی که تنها کنترلچی تئاترند و صرفا مواظبند مبادا چیزی جز دادههای تثبیتشده وارد عرصه تئاتر شود و کاری غیر از آن صورت گیرد. در مجموع به عقیده من، مدیریت تئاتر باید به عنوان ابربحران کنار رود و اداره تئاتر در سازوکاری حرفهای و دموکراتیک به دست هنرمندان آن سپرده شود. این راهکار شاید اندکی آرمانگرایانه باشد اما تنها راهکار واقعبینانه است.»
عکس: ایرنا