تعطیل اما فعال/بازخوانی مسیر انجمن حجتیه و مواضع آنها از ابتدا تاکنون به بهانه درگذشت سیدحسن افتخارزاده لیدر این جریان
در تاریخ معاصر ایران، کم نبودهاند گروههایی که در دوره پهلوی آغاز به کار کرده و محور فعالیت خود را دین و شریعت قرار دادهاند اما در بین آنها، یک گروه خاصتر از سایرین است.
در تاریخ معاصر ایران، کم نبودهاند گروههایی که در دوره پهلوی آغاز به کار کرده و محور فعالیت خود را دین و شریعت قرار دادهاند اما در بین آنها، یک گروه خاصتر از سایرین است. اگر اکثر تشکلها و گروهها به صورت رسمی وارد عرصه سیاست شدهاند اما تنها گروهی که به صورت رسمی تاکید داشت که قصد ورود به سیاست را ندارد، «انجمن حجتیه» بود؛ انجمنی که در دهه 30 متولد شد، در دوران پیش از انقلاب هیچ حرکتی در مبارزه آنها علیه پهلوی به ثبت نرسید و به عبارتی از این جهت خاموش بودند.
مدت کوتاهی پس از انقلاب اعلام کردند که فعالیتهایشان را تعطیل کردهاند اما به نظر میرسد که تعطیلی دهه 60 شکلی بوده و آنها همچنان مشغول به کار هستند و اخیراً هم سیدحسن افتخارزاده، دومین رهبر تاریخ خود را از دست دادهاند؛ موضوعی که بهانه خوبی است برای اینکه سیر تاریخی انجمن حجتیه و مواضع این انجمن را مورد بررسی قرار دهیم.
ماجرای تشکیل
در بررسی ماجرای تشکیل انجمن حجتیه، ابتدا باید به این نکته اشاره کرد که محمود تولایی یا همان شیخ محمود حلبی که بنیانگذار این انجمن است، گفته میشود پیش از کودتای 28 مرداد فعالیت سیاسی داشته و حتی در مشهد سخنرانیهایی سیاسی هم انجام داده بود اما در مجموع بعد از کودتا سیاست را رها کرده و تغییر مسیری غیرسیاسی میدهد.
درباره ماجرای تغییر مسیر حلبی، عمادالدین باقی در کتاب «در شناخت حزب قاعدین زمان» اینگونه توضیح داده است: «برخی براین عقیدهاند که در سالهای پیش از ٢٨ مرداد ١٣٣٢ که تبلیغات وسیعی بـرای انحـراف افکـار عمـومی توسـط بهائیت بهویژه علیه روحانیـت و حـوزههـا راه افتـاد آقـای حلبـی کـه در حـوزه مـشهد درس میخواند و استاد وی میرزامهدی اصفهانی بود ـ که علاقه خاصی به امام زمان(عج) داشـته ــ به همراه طلبه دیگری به نام سیدعباس علوی توسط یک مبلغ بهائی به بهائیت دعوت میشوند. این افراد چند ماهی از وقت خود را برای مطالعه بهائیت صرف میکنند.
سیدعباس علـوی به خاطر زمینههای دنیوی و شهوانی که احتمالاً بهائیت در اختیارش میگذارد میلغزد و بهـائی میشود. آقـای حلبی با مشاهده این مسئله بهائیت را خطر بزرگی تشخیص مـیدهـد و بـا برقـراری تمـاس بـا افراد گولخورده از بهائیت، به جلسات تبلیغـی آنـان راه یافتـه، بـا آنهـا بـه منـاظره و مباحثـه میپردازد. سپس آقای حلبی به تهران آمده و جذب نیرو میکند و اطلاعات و تجربیات خـود را منتقل مینماید. چون بهائیت مثل مساجد ما علنی و با پرچم فعالیت میکردند و خطـر آنهـا نـزد علما منعکس شده بود، پس از یکسری موفقیتها، آقای حلبی و دوستانش مورد حمایت علمـا قرار گرفتند و علما اجازه استفاده از سهم امام را نیز به آنها دادند.»
طاهر احمدزاده، یکی از فعالان سابق ملی – مذهبی هم در مصاحبهای که مهرماه 1386 با شهروند داشته، درباره این موضوع گفته است: «مرحوم شیخ محمود حلبی پس از کنار گذاشتن سیاست و راهاندازی انجمن حجتیه معتقد بدان بود که تکلیف امروز ما منحصر به مبارزه با بهاییهاست. او سوگند میخورد و با تکیهزبان مخصوص به خودش میگفت که «واللهالعلیالاعظم الاعلی»، امروز امام زمان جز مبارزه با بهاییها، خدمت دیگری را از ما انتظار ندارد.
یادم نمیرود که روزی بعد از پایان صحبتهای ایشان و تکرار همین حرف، من در کنار ایشان نشسته و سکوت کرده بودم. ایشان به من گفت که احمدزاده، معنای سکوت تو را میفهمم و میدانم که با این حرف من مخالف هستی ولی من این سخن را خیرخواهانه میگویم و از روی علاقهای که به شما دارم باز هم میگویم که امروز، تکلیف شرعی و دینی ما در مبارزه با بهائیت است. بنابراین، به نظر من دیدگاههای مرحوم حلبی برآمده از نوعی اعتقاد بود و نمیتوان آنها را یک بازی سیاسی دانست.»
به هر ترتیب، در همان سال 1332 شیخ محمود حلبی، انجمنی را در مشهد برای مبارزه با بهائیت تشکیل میدهد اما استقبال خوبی در این شهر از جلسههای برگزارشده، صورت نمیگیرد و سرانجام در سال 1336، انجمن را با نام «انجمن حجتیه مهدویه» به ثبت میرساند تا فعالیتهایش رسمی شود. پس از آن است که انجمن اقدام به برگزاری کلاس در شهرهای مختلف ایران برای تربیت مبلغین و مناظرهکنندهها میکنند تا با استفاده از استدلال بتوانند به مقابله با بهائیت بپردازند.
با اینکه درباره تشکیل انجمن، علت اصلی همان مبارزه با بهائیت عنوان شده است، اما عمادالدین باقی در کتاب «در شناخت حزب قاعدین زمان»، دو علت دیگر را درباره تشکیل این انجمن بیان کرده است. او در بخشی از این کتاب مینویسد: «نظــر دومــی کــه در خــصوص تــشکیل انجمــن وجــود دارد مربــوط بــه خــود انجمنیهاست. آنها معتقدند آقـای حلبـی رئیس انجمن مدعی شده که در سالهـای ٣٢ خواب دیده است که امام زمان بـه وی امر فرمودهاند که گروهی را برای مبـارزه با بهائیت تشکیل بدهد.
نظر دیگر حاکی از آن است که پس از اختلاف بین آیتالله کاشانی و مصدق و شکست نهضت ملی نفت، همزمان تبلیغ بهائیت نضج گرفت و گروهی را که در بینشان طلبه نیز بود؛ از جمله همحجرهای آقای حلبی را جذب کردند. لذا بهائیت در ذهن شیخ محمود حلبی بزرگ جلوهگر شد و به این نتیجه رسـید کـه بایـد سیاست را ول کرد و دست به انجام اقدامات فرهنگی زد.»
ورود به سیاست ممنوع
در اساسنامهای که هیئتمدیره پنجنفره انجمن تدوین کرده بود، در تبصره دو آمده بود: «انجمن به هیچ وجه در امور سیاسی مداخله نخواهد داشت و نیز مسئولیت هر نـوع دخـالتی را که در زمینه سیاسی که از طرف افراد منتسب به انجمن صورت گیرد بر عهده نخواهد داشت.» علیاکبر پرورش، یکی از چهرههای شاخص انجمن که در همان سالهای پیش از انقلاب از انجمن خارج شد، درباره این بند در کتاب «ولایتهای بیولایت» نوشته محمدرضا اخگری، توضیح میدهد: «از بـرادران و خواهران انجمن نوشته میگرفتند که در امور سیاسی دخالت نکنند و انجمـن شـدیداً از درگیـر شدن با مسائل سیاسی اجتناب میکرد.»
در این راستا، نقلقولهایی از سوی برخی روحانیون فعال سیاسی پیش از انقلاب صورت گرفته است. برای مثال محمدفاضل استرآبادی در بخشی از خاطرات خود گفته است: «سیاستشان این بود که با نظام درگیر نشوند. اصلاً دوست نداشتند وارد درگیریهای سیاسی شوند.» و یا ابوالقاسم خزعلی اینگونه اشاره کرده: «موضعگیرى سیاسى انجمن حجتیه بیشتر از سر تقیه بوده است. این مسئله غیر از شعار جدایى دین از سیاست است. اعضاى انجمن حجتیه بر این اعتقاد بودند که ما قدرت مقابله با حکومت محمدرضا پهلوى را نداریم.» احمد صابریهمدانی هم نقل کرده است: «به جرأت مىتوانم عرض کنم که ضد بهائیتى که اینها به راه انداختند و بزرگش کرده بودند، تنها براى جلوگیرى از فعالیت و تبلیغات روحانیت اصیل و انقلابى و خالى کردن مجالس آنها بود.»
ساواک و حجتیه
یکی از مواردی که پیرامون انجمن حجتیه درباره سالهای پیش از انقلاب بیان شده، این نکته است که انجمن با ساواک همکاری کرده است. در این راستا میتوان به سه اظهارنظر از سوی فعالان سیاسی پیش از انقلاب و یک نامه ساواک اشاره کرد. اولین موضوع مربوط به خاطرهای است که حسین انصاریان در کتاب خاطراتش از سفر به همدان در شعبان سال 1357 نقل کرده است. او در بخشی از خاطرات خود گفته است: «با گوش خود شنیدم که افرادشان به یکدیگر میگفتند، اگر مسئلهای پیش آمد سریع با ساواک در میان بگذاریم و از آنها کمک بخواهیم تا مشکل ما را حل کنند. حرف من به زودی ثابت شد. با کمال تعجب مطلع شدیم آنها به شهربانی رفته و از ما شکایت کردهاند.
آنها گفته بودند که آقای انصاریان آمده تا در اینجا افکار آیتالله خمینی و باند او را اشاعه دهد.» محمدرضا مهدویکنی هم اینگونه گفته است: «گاهی از اوقات که ساواک ما را برای بازجویی یا برای زندان میبرد، از پیشنهادهایی که به من یا امثال بنده میدادند این بود که چرا شما مثل آقای حلبی کار نمیکنید؟» علیاکبر پرورش هم گفته است: «وقتی ساواک متوجه شده بود که من از انجمن کنار رفتـهام همـین نـادری [از مـسئولان عالیرتبه دستگاه امنیت] ملعون ما را خواست و خیلی فحاشی کرد و گفت چرا دیگـر در انجمن نیستی.»
همچنین، در نامههایی که از ساواک بهدست آمده نامهای مربوط به 23 فروردین سال 1336 وجود دارد که مربوط به هیئتمدیره انجمن حجتیه است. در بخشی از این نامه، رئیس واحد اطلاعاتی کمیته مشترک ضدخرابکاری نوشته است: «تجمع نامبردگان جنبه ضدیت با مسلک بهـائی را دارد و برابـر اطلاع حاجشیخ محمود ذاکرزادهتولایی معروف به حلبی از گردانندگان این جلـسه بـا بخش ٢١ سازمان اطلاعات و امنیـت تهـران همکـاریهـایی دارد؛ اصـلح اسـت هرگونـه اطلاعی در مورد جلسه متشکله را قبل از احضار بقیه از مشارالیه استفسار نمایند.»
علاوه بر آنها، محمدعلی رجایی در اظهارنظری گفته بود: «آن موقعی که برادران و خـواهرانمـان زیـر شـکنجه فریـاد میکشیدند اینها میرفتند ثابت کنند که بهائیت بر حق است یا باطـل و دقیقـاً در مقابـل مبـارزه قرار میگرفتند.» مهدی طیب، یکی از جداشدههای انجمن در مهرماه 1360، مصاحبهای با روزنامه «صبح آزادگان» انجام میدهد و در آن میگوید: «در جریان مبارزه و انقلاب، خود آقای حلبی قضاوتشان این بود که این انقلاب، چون رژیـم مـسلح اسـت و ارتـش دارد و مـردم سازمان و سلاح ندارند به پیروزی نمیرسد.»
حجتیه و رهبر انقلاب
درباره ارتباط انجمن حجتیه با آیتالله خمینی در سالهای پیش از انقلاب میتوان به سه نکته اشاره کرد. اول اینکه در خرداد 1343، امام خمینی سخنرانیای انجام میدهد که به نظر میرسد سمت و سوی بخشی از این سخنرانی انجمن حجتیه و سیاست سکوت و عدم دخالت آنها در سیاست باشد. ایشان در بخشی از این سخنرانی میگوید: «آن آقایانی که میگویند باید خفه شد و دم درنیاورد آیا در این مورد هم میگویند باید خفه شد؟! در اینجا هم ساکت باشیم و دم درنیاوریم؟! ما را بفروشند و ما ساکت باشیم؟! استقلال ما را بفروشند و ما ساکت باشیم؟! والله گناهکار است کسی که داد نزند، والله مرتکب کبیره است کسی که فریاد نزند.»
نکته دوم این است که اگر در ابتدای کار با سکوت حجتیه در مسئله سیاست مشکلی نداشتند اما به مرور نگاهشان به این تشکل تغییر میکند. در همین راستا، در سال 1349 بهدنبال نامهای که به ایشان نوشته میشود و اجازه استفاده از سهم امام را میخواهند، این اجازه هم از سوی این مرجع تقلید داده میشود اما به مرور شاهد فاصله گرفتن امام خمینی از آنها هستیم تا اینکه به سال 1357 میرسیم.
درباره سالهای اوجگیری انقلاب، محمدفاضل استرآبادی در کتاب خاطرات خود اینگونه نوشته است: «خط مشی انجمن در زمان اوجگیری انقلاب موجب نگرانی و ناراحتی شده بود. تا اینکه کمکم ما آثار نارضایتی امام را از این گروه احساس کردیم. بعضی از افرادی که نزد امام رفتند و با امام صحبت میکردند، به من گفته بودند که آقا ما هر وقت نزد امام میرویم، در اظهارات خصوصی و خودمانی، امام از انجمن اظهار نارضایتی میکند. علناً چیزی نمیگوید، اما پیداست که نگران است. این مطلب برای ما کاملاً مسلم و مشهود بود که امام از انجمن رضایت ندارند.»
اما مهمترین ماجرا و به عبارتی تقابل بین انجمن حجتیه و امام خمینی را میتوان مربوط به ماجرایی دانست که در شعبان سال 1357 به وجود میآید که ایشان در واکنش به کشتارهایی که توسط رژیم پهلوی انجام شده بود، میگویند: «ما در نیمهی شعبان امسال عید نداریم» اما حجتیه توجهی به این موضوع نمیکند و مسیر خود را میرود.
فاضل استرآبادی درباره این موضوع در خاطراتش گفته است: «در این ایام وقتی انقلابیون به تبع امام گفتند از جشن و چراغانی خبری نیست، ما متوجه شدیم که این امر برای آنها خیلی سخت است. گفتند که دستور از تهران و مشهد است. بنده با بعضی از آنها صحبت کردم و گفتم آقا! فرمان امام و انقلاب است و وضعیت جامعه ایجاب میکند که بهحرف امام گوش کنید و... شما سالها برای امام زمان(عج) مراسم گرفتید، انشاءالله سالهای بعد هم آذینبندی میکنیم اما امسال را نمیتوانیم جشن بگیریم. ما میخواهیم از این عمل و از این مورد بهرهبرداری کنیم، شما هم امسال جشن نگیرید. اما آنها مقاومت کردند و اگر کسی چنین اعتقادی پیدا میکرد، از او میخواستند که از عضویت خارج شود.»
انقلاب و تلاش برای ورود
با پایان دوره پهلوی و آغاز جمهوری اسلامی، آنها هرچند به صورت علنی در تصمیم خود برای عدم ورود به سیاست تجدیدنظر نمیکنند اما در پنهان تلاشهایشان برای حضور در دستگاههای اجرایی انجام میشود. در این راستا میتوان به دو خاطره اشاره کرد. طاهر احمدزاده، در بخشی از مصاحبه خود با «شهروند» در مهرماه 86 گفته است: «یادم است که اوایل سال 58، وقتی که حزب جمهوری اسلامی تشکیل شد، یک روز مرحوم هاشمینژاد با من تماس گرفت و گفت که آیا شما میخواهید با اعضای کمیته مرکزی حزب در خراسان آشنا شوید؟ من پاسخ مثبت دادم. به محل کمیته مرکزی حزب در مشهد رفتم و آنجا افرادی را دیدم که عضو انجمن حجتیه بودند و سابقه فعالیت در آنجا را داشتند.»
همچنین، علیاکبر محتشمیپور در مصاحبهای که آبان 94 با روزنامه اعتماد انجام داده بود، گفته: «وقتی انقلاب اسلامی پیروز شد، مسئول این انجمن یعنی پدر معنوی این انجمن، مرحوم آقای «حلبی» به امام پیغام داد که من امروز ١۵، ١۶ هزار دکتر، مهندس و متخصص در رشتههای مختلف در انجمن دارم که اینها میتوانند مملکت را اداره کنند؛ حالا که مملکت پیروز شده و در دست شما افتاده، شما میتوانید از این نیروها استفاده کنید.
جوابی که امام به آقای حلبی داد، این بود که همان مردمی که انقلاب کردند میتوانند حکومت کنند و کشور نیازی به متخصصین شما ندارند؛ جواب قاطع و دندانشکنی هم بود. به مرور زمان اینها فعالیت داشتند و به خاطر همین تفکراتشان امام اجازه ندادند که در امور کلیدی مدیریتی بالا از اینها استفاده شود. حتی یک بار آقای ولایتی خدمت امام رسیده بودند و پرسیده بودند که بعضی از اعضای انجمن حجتیه که متخصص هستند و در مسائل سیاسی مهارت دارند، پیشنهاد میشوند برای سفارت، در خارج به عنوان سفیر یا کاردار مشغول شوند، نظر شما چیست؟ امام مخالفت کرده بودند و گفته بودند اینها نمیتوانند وارد این پستها شوند.»
انجمن و جنگ
پس از حمله عراق به ایران، انجمن واکنش و عکسالعملی به این موضوع ندارد؛ چنانچه حلبی در بخشی از یکی از سخنرانیهای خود که در کتاب «ولایتهای بیولایت» نوشته محمدرضا اخگری آمده است، میگوید: «اول شما یک افسر و یک پیشوا و رهبر معصوم پیدا کنید. رهبری که بتواند اداره اجتماع کند روی نقطه عصمت نه عدالت، دیشب گفتم اول او را پیدا کنید او را اقامه به کار بکنید. طرح داشته باشید، نقشه صحیح طبق نظر دین، رهبر معصوم داشته باشید... از من هم واجب است منبر را ول کنم.
هفت تیر به کمر ببندم، بروم جلو... این کلمات علی جایش آنجاست نه هر جایی، نه به هر هدف غلطی و هر راه کجی و معوجی و خلافی... باید جنگ روی موازین دین به رهبری معصوم نه عادل، عادل کافی نیست... عادل گاهی اشتباه میکند، خون مردم، مال مردم، عرض مردم، ناموس مردم را نمیتوان داد به کسی که خطا میکند.» البته بهرغم این موضعگیری، در مهرماه 1360 ویژهنامهای با نام مرزبان از سوی انجمن منتشر میشود و انجمن در آن موضع دیگری میگیرد و حتی اعلام میکند که انجمن آماده همکاری برای پیروزی کامل حق علیه باطل است.
تعطیلی انجمن
پس از گذشت سالهای اول انقلاب، به مرور امام خمینی انتقادات خود از انجمن را اوج میدهد. ایشان در سخنرانی خود که در تیرماه 1362 به مناسبت عید فطر انجام میشود، میگوید: «یک دسته دیگر هم که تزشان این است که بگذارید که معصیت زیاد بشود تا حضرت صاحب بیاید. حضرت صاحب مگر برای چی میآید؟ حضرت صاحب میآید معصیت را بردارد، ما معصیت کنیم که او بیاید؟ این اعوجاجات را بردارید. این دستهبندیها را برای خاطر خدا اگر مسلمید و برای خاطر کشورتان اگر ملی هستید، این دستهبندیها را بردارید و در این موجی که الان این ملت را به پیش دارد میبرد، در این موج خودتان را وارد کنید، و برخلاف این موج حرکت نکنید که دست و پایتان خواهد شکست.»
البته پیش از آن نیز، به نظر میرسد امام خمینی نارضایتی از انجمن را اعلام کرده بودند. در همین راستا، میتوان به خاطرهای اشاره کرد که درباره سال 61 از سوی رسول منتجبنیا بیان شده است. او که در آن مقطع نماینده مجلس بود، در یادداشتی که در مرداد 93 روزنامه شرق منتشر کرد، نوشته است: «وقتی که در کمیسیون امور دفاعی، اساسنامه ستاد پاسداران انقلاب را به تصویب رساندیم اجازه خواستیم با امام ملاقات کنیم... در بخش دیگر فرمایشات خود در مورد انجمن حجتیه فرمودند به این تشکیلاتی که مدعی است ما طرفدار امام زمان(عج) و منتظر ظهور حضرت هستیم به هیچوجه اجازه ورود به نیروهای مسلح ندهید. فرمودند اگر از این گروه یک نفر از آنها در مجلس باشد مجلس را خراب میکند؛ اگر یک نفر از آنها در کمیسیون باشد کمیسیون را خراب و اگر یک نفر از آنها در دولت باشد دولت را خراب میکند. بعد امام رو کرد به ما و گفت من به شما تکلیف میکنم اگر کسی از این انجمن مسئولیت کلیدی دارد او را برکنار کنید و نگذارید خطر ایجاد کند. اینها برای انقلاب خطرناکند.»
به هر ترتیب، بهدنبال سخنرانی تیرماه 1362 از سوی رهبر انقلاب، در مردادماه همان سال انجمن بیانیهای صادر میکند و در آن میگوید که با توجه به سخنرانی اخیر آیتالله [امام] خمینی، انجمن تصمیم گرفته که فعالیتهایش را تعطیل کند. در بخشهایی از این بیانیه آمده است: «در پی این فرمایش، شایع شد که طرف خطاب و امر مبارک این انجمـن اسـت... مـعذلـک در مقام استفسار برآمدیم.
البته تماس مستقیم میسر نبود. لیکن بـرای تحقیـق از مجـاری ممکنه و شخصیتهای محترمه موثقه و بنا به قراین کافیه محرز شد کـه مخاطـب امـام «معظمله» این انجمن میباشد؛ لذا موضوع توسط مسئولان انجمن به عـرض مؤسـسه معظم و استاد مکرم حضرت حجتالسلام والمسلمین آقای حلبی (دامت برکاته) رسید و فرمودند: «در چنین حالتی وظیفه شـرعی در ادامـه فعالیـت نیـست. کلیـه جلـسههـا و برنامهها باید تعطیل شود.» علیهذا همانگونه که بارها کتباً و شـفاهاً تـصریح کـرده بودیم بر اساس عقیده دینی و تکلیف شـرعی خـود، تبعیـت از مقـام معظـم رهبـری و مرجعیت، حفظ وحدت یکپارچگی امت و رعایت مصالح عالیه مملکت و انجمن تعطیل میباشد و هیچیک مجاز نیست تحـت عنـوان ایـن انجمـن، کوچـکتـرین فعالیت بکنند.»
67 طوفانی؛ امام بر علیه انجمن
آغاز و پایان سال 67 با دو موضع امام خمینی علیه انجمن حجتیه همراه بوده است. این در حالی است که آنها 5سال قبل گفته بودند که فعالیت را تعطیل کردهاند. در اولین مورد، 14 فروردین این سال در سخنرانی خود در جمع کارکنان و مسئولان وزارت پست، میگوید: «اینهایی که میگویند که هر علمی بلند بشود و هر حکومتی، خیال کردند که هر حکومتی باشد این برخلاف انتظار فرج است. اینها نمیفهمند چی دارند میگویند. اینها تزریق کردهاند بهشان که این حرفها را بزنند. نمیدانند دارند چی چی میگویند. حکومت نبودن، یعنی اینکه همه مردم به جان هم بریزند، بکشند هم را، بزنند هم را، از بین ببرند، برخلاف نص آیات الهی رفتار بکنند.»
پس از آن، تندترین و اصلیترین موضعی که با نام بردن از انجمن حجتیه توسط امام خمینی همراه بود، در اسفندماه 67 صورت میگیرد. ایشان نامهای را خطاب به روحانیون درباره تعیین استراتژی جمهوری اسلامی ایران مینویسد و در بخشی از آن میآورد: «دستهای دیگر از روحانینماهایی که قبل از انقلاب دین را از سیاست جدا میدانستند و سر به آستانه دربار میساییدند، یکمرتبه متدین شده و به روحانیون عزیز و شریفی که برای اسلام آن همه زجر و آوارگی و زندان و تبعید کشیدند تهمت وهابیت و بدتر از وهابیت زدند.
دیروز مقدسنماهای بیشعور میگفتند دین از سیاست جداست و مبارزه با شاه حرام است، امروز میگویند مسئولین نظام کمونیست شدهاند! تا دیروز مشروبفروشی و فساد و فحشا و فسق و حکومت ظالمان برای ظهور امام زمان - ارواحنا فداه - را مفید و راهگشا میدانستند، امروز از اینکه در گوشهای خلاف شرعی که هرگز خواست مسئولین نیست رخ میدهد، فریاد «وااسلاما» سر میدهند! دیروز «حجتیهای»ها مبارزه را حرام کرده بودند و در بحبوحه مبارزات تمام تلاش خود را نمودند تا اعتصاب چراغانی نیمهشعبان را به نفع شاه بشکنند، امروز انقلابیتر از انقلابیون شدهاند!»
دهه هشتاد و دو شایعه
پس از درگذشت امام خمینی، انجمن در سال 1376 شیخ محمود حلبی را از دست میدهد و با درگذشت او، رهبری حجتیه به «سیدحسن افتخارزادهسبزواری» میرسد. در این عصر هرچند خبری از بازگشت رسمی حجتیه به عرصه نیست و این انجمن نشانه رسمی از فعالیت خود را به نمایش نمیگذارد اما در دو مقطع مباحثی پیرامون آن به میان میآید.
اولین مقطع در اوایل دهه 80 بوده که گفته میشد انجمن حجتیه تلاشهایی را برای ایجاد اختلاف بین شیعه و سنی انجام داده است. در همین راستا، رسول منتجبنیا طی یادداشتی که مرداد 93 در روزنامه شرق به چاپ رسید، گفته است: «زمانی که حجتالاسلام یونسی، وزیر اطلاعات بود در یک جلسه چندنفره به ما گفت که انجمن حجتیه تمام هم و غمش را روی ایجاد اختلاف و تفرقه بین شیعه و سنی بنا کرده است و گفت که ما اخیراً مقادیر زیادی کتاب و جزوه از انجمن حجتیه کشف و ضبط کردیم که در مورد توهین به علمای اهل سنت بوده و قرار بوده که این نوشتهها را در میان اهل سنت پخش کنند تا آنها را عصبانی کنند و به اختلافات دامن بزنند. این پایههای فکری آنهاست.»
دومین مقطع مربوط به زمانی است که محمود احمدینژاد به ریاستجمهوری میرسد. با حضور احمدینژاد در پاستور مباحثی درباره نفوذ حجتیه در دولت او به میان آمد که هم از سوی اعضای دولتهایش تکذیب شد و هم اخیراً توسط یکی از اعضای انجمن تکذیب شده است. نادر فضلی، یکی از اعضای انجمن است که در مرداد 1400 مصاحبهای با انصافنیوز انجام داد و در بخشی از آن گفته بود: «احمدینژاد اصلاً بوی انجمن هم به مشامش نخورده. خیلی از این کسانیکه مردم بهعنوان انجمنی میشناسند و به خاطر اختلاف دیدگاه با آنها به انجمن ناسزا میگویند و تهمت میزنند، ابداً انجمنی نبودند. آقایان دعواهایی با خودشان دارند و میزنند بر سر انجمن.»
حجتیه در عصر جدید
برای بررسی اینکه حجتیه مشغول به چه کاری است، میتوان به بخش دیگری از مصاحبه نادر فضلی با انصافنیوز در مرداد 1400 اشاره کرد که تایید کرده انجمن مشغول به فعالیت است. او در بخشی از این مصاحبه گفته است: «این را بدانید ما ضدنظام نبوده و نیستیم، ما قائل به این نیستیم که نظام سقوط کند و لطمه بخورد. البته در جبههی امثال آقایان رائفیپور و پناهیان هم نیستیم. ما کاری به اینگونه امور نداریم و کارمان کار فرهنگی است. به دستهبندیهای سیاسی وارد نمیشویم و در سیاست هم دخالت نمیکنیم. اما در کلیات مملکت هرچه را مراجع تقلید بگویند گوش میکنیم. بارها هم گفتهایم که حتی راجع به فعالیتهای فرهنگیمان، آقای [آیتالله] خامنهای مقام معظم رهبری، بفرماید تعطیل، تعطیلش میکنیم. امام خمینی سال ۶۲ آن فرمایش را فرمود و ما تعطیل کردیم. واقعاً تعطیل کردیم.»
همین موضوع و ادامه فعالیتهای حجتیه توسط چهرههای سیاسی دیگری هم در سالهای اخیر مورد اشاره قرار گرفته است. برای مثال رسول منتجبنیا در یادداشتی که مرداد 93 در روزنامه شرق منتشر شد، نوشته بود: «الان هم افرادی از سرشناسان انجمن حجتیه را در ارگانهای مختلف داریم اما اینها هیچوقت نیامدند به صراحت اعلام کنند ما با انجمن مخالفیم؛ با اینکه خواص میدانند آنها سابقه حضور در انجمن را دارند. از سوی دیگر ما ردپای انجمن را در جامعه میبینیم. چهبسا این جریان افراطیگری که در جامعه ما ایجاد شده، بخشی به انجمن حجتیه مرتبط شده باشد. میبینیم که برخی اعضای نهادها این تفکر را پیدا کردند.»
علیاکبر محتشمیپور هم در مصاحبهای که آبان 94 با روزنامه اعتماد انجام داد، درباره آنها اینگونه اشاره میکند: «از خط قرمزهای بسیار پررنگ عبور کردند و برخورد با اینها خیلی سخت شده است و تنها مدد الهی است که میتواند کمک کند و آن چیزی را که امام هشدار داد در گذشته امروز عین آتش زیر خاکستر است.»
عباس سلیمینمین هم اخیراً 30 دیماه سال جاری مصاحبهای با فرهیختگان انجام داده و گفته است: «در عمل، این انجمن تعطیل نشد. آنها بهطور غیرعلنی به فعالیت خود ادامه دادند و روابطشان را حفظ کردند. در این دوران، یک جریان درون انجمن پا گرفت که به نیروهای سکولار نزدیک شد. این جریان آمد و گفت ما قبلاً گفته بودیم نباید در دوران غیبت وارد سیاست شویم، زیرا معتقد بودیم ورود به عرصه سیاسی به اسلام لطمه میزند و درواقع شروع به جدایی دین از سیاست کردند.»