موسسان و سرنوشت آنها / مروری بر زندگی چهرههایی که به تشکیل موتلفه اسلامی دست زدند
در بین احزاب و گروههای سیاسی که از دوره پهلوی کار خود را آغاز کردهاند، بدون شک نام موتلفه را باید یکی از قدیمیترین نامها دانست؛ گروهی که ریشه آن در هیئتهای مذهبی و مساجد است.به بهانهی درگذشت «علاءالدین میرمحمدصادقی» یکی از آخرین بازماندههای هسته اولیه موتلفه، نگاهی به سرنوشت و سرگذشت آن ۱۲ نفر خواهیم داشت؛ جمعیتی که هر کدام سرنوشتی خاص داشتند و این روزها تنها یک نفر از آنها در قید حیات است.
در بین احزاب و گروههای سیاسی که از دوره پهلوی کار خود را آغاز کردهاند، بدون شک نام موتلفه را باید یکی از قدیمیترین نامها دانست؛ گروهی که ریشه آن در هیئتهای مذهبی و مساجد است.
در ابتدای دهه چهل از ادغام 12 هیئت مذهبی تشکیل آن کلید زده شد و 12 نفر در هسته مرکزی آن از سه هیئت «مسجد امینالدوله»، «مسجد شیخ علی» و «هیئت اصفهانیهای مقیم مرکز» حضور پیدا کردند تا این افراد چهرههای اولیه موتلفهای را تشکیل دهند که همچنان به حضور در فضای سیاسی ایران ادامه داده است. به بهانهی درگذشت «علاءالدین میرمحمدصادقی» یکی از آخرین بازماندههای هسته اولیه موتلفه، نگاهی به سرنوشت و سرگذشت آن 12 نفر خواهیم داشت؛ جمعیتی که هر کدام سرنوشتی خاص داشتند و این روزها تنها یک نفر از آنها در قید حیات است.
ماجرای ادغام
پیش از ورود به بحث و معرفی 12 نفر اولیه و هسته مرکزی موتلفه، باید اشارهای کوتاه به ماجرای تشکیل هیئتهای موتلفه اسلامی داشت و برای این موضوع، بهترین گزینه این است که سراغ خاطرات آن 12 نفر رفت. حبیبالله عسگراولادی در بخشی از خاطرات خود درباره ادغام این هیئتها گفته است: «در یک جمعه که بنده و آقای شفیق خدمت امام(ره) رسیدیم، وقتی فرمایشهای ایشان تمام شد، اجازه گرفتیم که بیرون بیاییم، اما امام فرمودند که در اتاق دیگر منتظر بمانید. داخل آن اتاق رفتیم. دیدیم چند نفر از برادرانی که میشناختیم آنجا هستند.
کمی بعد چند نفر دیگر آمدند و سپس حضرت امام تشریف آوردند و فرمودند: «آنطور که من راجع به شما شناخت دارم همه برای خدا کار میکنید. همه به قیامت معتقدید. همه به نبوت و امامت معتقدید. همه برای عظمت اسلام و عزّت مسلمین کار میکنید. پس چرا پراکنده باشید؟ چرا با هم کار نکنید؟» سپس توصیههایی فرمودند... در ابتدا با دوازده هیئت شروع کردیم و بعداً این مجموعه به 27 هیئت رسید... در این مجموعه به این نتیجه رسیده بودیم که ما نمیتوانیم الان حزب باشیم... بهتر این است که ما اسم جبهه بر خودمان بگذاریم؛ «جبهه مسلمانان آزاده»... کمکم شمار هیئت به 28 افزایش یافتند که مواضعشان حساب شده و مورد تأیید حضرت امام بود... از اینجا دیگر به نام هیئتهای مؤتلفه اسلامی شدیم.»
میرمحمدصادقی هم در خاطرات خود گفته است: «از آنجا که امام فرموده بودند شما بروید ائتلاف کنید، به پیشنهاد شهیدمهدی عراقی، به پیروی از امام اسممان را هیئتهای مؤتلفه اسلامی گذاشتیم. بنابراین، این اسم فلسفه خودش را داشت. ما هرکدام گروه جدایی بودیم که به فرمان امام متحد شده بودیم.»
هسته اولیه موتلفه
همانطور که اشاره شد، پس از اینکه قرار شد هیئتهای موتلفه تشکیل شوند، 12 نفر در هسته اولیه و مرکزی قرار گرفتند. در این میان تا جایی همه در یک سمت و سو قرار داشتند اما در بین آن 12 نفر هم سرنوشتهای متفاوتی دیده میشود.
محمدصادق اسلامی
شاید اگر مشکلات محمدصادق اسلامی با سیستم دولتی پهلوی در دهه 30 نبود، مسیر زندگیاش به سمتوسویی دیگر میرفت. در سال 1329 به استخدام شرکت تلفن درآمد، اما در سال 1336 بیرون آمد تا سمت کار آزاد برود. ابتدا مغازهای خرید و تولید پلاک را آغاز کرد اما مدت کوتاهی بعد این شغل را رها کرد و تاکسی خرید. در همین دوره با محمدصادق امانی (از اعضای فدائیان اسلام) آشنا شد.
این آشنایی برای او از دو جنبه مهم بود؛ اول اینکه سرآغاز آشنایی او با فعالیت سیاسی بود و دوم اینکه با خواهرزاده امانی (زهرا بادامچیان، خواهر اسدالله بادامچیان) ازدواج کرد. سپس در همان سال 1336 باز هم به تشکیلات دولت برگشت و اینبار در سازمان آب استخدام شد اما انتصاب منصور روحانی (از اعضای فراماسونری) باعث شد تا او با رئیس جدید درگیر شده و این درگیری منجر به اخراجش شود.
پس از اخراج بود که باز هم به بازار برگشت و فعالیت تجاری را شروع کرد. در همین دهه فعالیت را با حضور در «گروه شیعیان» آغاز کرد. از آنجایی که مکانی برای تجمع نداشتند، مسجد شیخعلی را انتخاب کردند و فعالیتش در قالب هیئت مسجد شیخ علی صورت گرفت که یکی از شاخصترین فعالیتهای آنها را میتوان توزیع اعلامیههای امام خمینی در نقد انقلاب سفید، تعطیلی بازار و برگزاری راهپیمایی در سال 41 دانست. در ابتدای همین سال بحث ادغام هیئتهای موتلفه مطرح شد.
اما در ادامه روند، مهمترین اتفاقی که پیرامون او رخ داد در سال 1343 و پس از ترور حسنعلی منصور بود که دستگیر و دو سال زندانی شد. با آزادی از زندان به فعالیت ادامه داد تا اینکه در سال 50 تصمیم به پایهگذاری موتلفه دوم گرفت اما چند ماه بعد جذب سازمان مجاهدین خلق شد، این همکاری 4سال طول کشید و در سال 54 از سازمان جدا شد. پیش از انقلاب و در سال 1357 هم یکبار دیگر بازداشت و به مدت دو ماه زندانی شد.
بعد از پیروزی انقلاب، عضو شورای مرکزی کمیته انقلاب اسلامی و وارد شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی شد. با آغاز به کار دولت بنیصدر گزینه نخستوزیر برای تصدی وزارت بازرگانی بود اما معرفی نشد و به عنوان معاون پارلمانی کارش را دنبال کرد و در نهایت در هفتم تیر 1360 در جریان بمبگذاری دفتر حزب جمهوری اسلامی به شهادت رسید.
محمدصادق امانی
یکی از افراد نزدیک به فدائیان اسلام بود که در دهه 30 به فعالیت در گروه شیعیان پرداخت و پس از آن از طریق حضور در هیئت مسجد شیخعلی با تشکیل هیئتهای موتلفه، در موتلفه مسئولیت مهمی را بر عهده گرفت و مسئول شاخه نظامی این گروه شد، شاخهای که اولین اقدام جدی خود را برای حذف فیزیکی حسنعلی منصور در اول بهمن 1343 انجام داد و موفق به ترور او شد. 10 روز پس از ترور، دستگیر و با حکم دادگاه، در 26 خرداد 1344 اعدام شد.
سیداسدالله لاجوردی
حضور لاجوردی در بازار تهران زمینهای برای آشنا شدنش با مسجد شیخعلی بود و از این طریق با تشکیل هیئتهای موتلفه در این گروه قرار گرفت. در جریان ترور حسنعلی منصور یکی از افرادی بود که بازداشت شد اما سرانجامی مانند امانی پیدا نکرد و 18 ماه زندانی بود. پس از آزادی از زندان به بازار برگشت و همزمان فعالیت سیاسی را هم انجام میداد تا اینکه در سال 1349 زمینه زندانی شدن دوبارهاش فراهم شد.
اینبار بهدنبال حمله به دفتر شرکت هواپیمایی اسرائیل دستگیر و به 18سال زندان محکوم شد اما 4سال بعد در فروردین 1353 آزاد شد اما این آزادی تا اسفندماه دوام داشت و اینبار به اتهام فعالیتهای زیرزمینی زندانی شد و تا مرداد 1356 در زندان بود. پس از انقلاب فعالیتش به حضور در ارکان قضایی خلاصه شد؛ حضوری که باعث شد یکی از چهرههای پرسروصدای تاریخ معاصر ایران باشد.
از سال 1358 تا 1363 دادستان انقلاب تهران بود که با اصرار چهرههایی مانند آیتالله حسینعلی منتظری از این سمت برکنار شد و در سال 1368 ریاست سازمان زندانها را بر عهده گرفت و تا سال 1376 این پست را در اختیار داشت و نهایتاً اول شهریور 1377 در بازار تهران ترور شد.
عباس مدرسیفر
عباس مدرسیفر در بازار تهران خواروبارفروش بود که با هیئت مسجد شیخ علی آشنا شد و از آن طریق در هسته مرکزی هیئتهای موتلفه به عنوان عضو علیالبدل قرار گرفت. در جریان ترور حسنعلی منصور یکی دیگر از بازداشتشدهها بود. حکم صادرشده برای او حبس ابد بود. سه سال اول را زندان قصر بود، سپس در سال 1346 به کرمانشاه تبعید شد و تا سال 1351 در آنجا بود.
تابستان آن سال به زندان قصر برگردانده شد و این بازگشت زمینه آشنایی او با سازمان مجاهدین را فراهم کرد و جذب این سازمان شد. با پیروزی انقلاب به فعالیت در سازمان مجاهدین ادامه داد و با آنها از ایران خارج شد و بنابر گفته سازمان مجاهدین، در برخی عملیاتها علیه مردم ایران حضور داشت و در نهایت 29 شهریور 1400 در آلبانی درگذشت.
حسین رحمانی
رحمانی یکی از افرادی است که اطلاعات زیادی درباره فعالیتهای او پیش از انقلاب در دسترس نیست. تنها نکته مشخص، این است که از طریق هیئت مسجد شیخ علی وارد هسته مرکزی هیئتهای موتلفه شد و پس از ورود به هسته مرکزی، مسئولیت سازمان مالی موتلفه را بر عهده گرفت اما به اندازه سایر اعضا فعالیت گسترده نداشت. پس از انقلاب هم به فعالیت در بازار ادامه داد و خبری از او در صحنه سیاست و مدیریت کلان کشور نبود و در تیرماه 1385 پس از مدت طولانی بیماری، درگذشت.
محمدمهدی عراقی
یکی از چهرههای اصلی در مسیر تشکیل موتلفه بود که فعالیت خود را در فدائیان اسلام شروع کرد و سابقه مبارزه را پیش از آغاز به کار موتلفه داشت. در سال 1330 و در اعتراض به بازداشت سیدمجتبی نوابصفوی، همراه با عده دیگری وارد زندان قصر شده و در این زندان تحصن کردند، در نتیجه این تحصن او بازداشت و 8ماه زندانی شد. پس از آزادی به فعالیت خود ادامه داد و در ابتدای دهه 40 یکی از طراحان اصلی تشکیل موتلفه شد.
در جریان ترور حسنعلی منصور در سال 1343، عراقی هم یکی دیگر از بازداشتشدهها بود که ابتدا به اعدام محکوم شد و سپس حکمش با یک درجه تخفیف به حبس ابد تغییر کرد. در سال 1355 از زندان آزاد شد و فعالیت سیاسی را از سر گرفت که ویژهترین آنها را میتوان به حضور در فرانسه و برعهده گرفتن تدارکات منزل امام و همچنین ساماندهی راهپیمایی تاسوعا و عاشورای 1357 خلاصه کرد. پس از انقلاب عضو شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی شد، مدتی سرپرستی زندان قصر را برعهده داشت و همچنین عضو شورای مرکزی بنیاد مستضعفان بود و در همین ایام در 4 شهریور 1358 توسط گروه فرقان ترور شد.
حبیبالله عسکراولادی
یکی از آشناترین نامها در هیئتهای موتلفه است که بیشترین اسناد درباره زندگیاش وجود دارد. متولد 1311 است. در شهر دماوند سالهای تحصیل دوره ابتدایی را تا سال ششم پشت سر گذاشت، در سال 1323 راهی تهران شد. کار در بازار را شروع کرد. حضور او در بازار زمینه آشنایی و نزدیک شدنش به فضای سیاسی میشود. یک سال بعد درسهای طلبگی را شروع میکند و در سال 1327 اولین حرکت سیاسی خود را انجام میدهد.
در این سال راهپیمایی در تهران در حمایت از فلسطین برگزار میشود و در جریان این راهپیمایی، عدهای را بازداشت میکنند که نام او هم به عنوان نوجوانی 16ساله در بین بازداشتشدهها بود اما تنها 3روز در بازداشت میماند و آزاد میشود. در ادامه راه ابتدا در سال 1328 با گروه فدائیان اسلام آشنا شده و در ابتدای دهه 30 به مسجد شیخعلی نزدیک شده و در این مسجد هیئت «موید» را تشکیل میدهند و از این طریق فعالیت را ادامه داده تا اینکه زمینه نزدیک شدن سه هیئت در اوایل دهه 40 فراهم شده و از این طریق هیئتهای موتلفه متولد میشوند.
در این میان و پیش از مهمترین اتفاق زندگی سیاسیاش، در بهار سال 1343 از سوی امام خمینی ماموریت پیدا کرد تا وجوهات شرعی را در بازار تهران جمع کند. پس از ترور موفقیتآمیز حسنعلی منصور، اتفاق مهم در زندگی سیاسی پیش از انقلاب او رقم زده شد و او در تاریخ یازدهم بهمن 1343 به جرم نگهداری چمدان اسلحه بازداشت میشود و حکم حبس ابد را برایش صادر میکنند.
در ابتدای دوره زندان مدتی در زندان موقت شهربانی و همچنین زندان قصر حضور داشت. در زمان حضور در زندان قصر، همراه با همفکرانش سه تصمیم میگیرند؛ اول اینکه همه در یک بند جمع شوند، دوم اینکه در زندان به تحصیل ادامه دهند و در نهایت اینکه در زندان کار فرهنگی کرده و کتابخانه راه بیاندازند.
عسگراولادی درباره این بخش از زندان گفته است: «مرحله اول را آغاز کردیم و حدود سه روز اعتصاب غذایمان طول کشید. اول با خشونت با ما برخورد کردند ولی ما مقاومت کردیم تا اینکه ما را آوردند و یک جا جمع کردند. در همان بند هفت و هشت دو اتاق را خالی کردند و ما به آن جا رفتیم. با فاصله کمی گفتیم: ما باید تحصیل کنیم. گفتند: اصلاً امکان ندارد... برای دومین بار اعلام اعتصاب غذا کردیم و باز آنها با فاصله کمی ناچار شدند به خواسته ما تن در دهند.... در قدم بعد نیت داشتیم یک کار فرهنگی بکنیم و این مصادف شد با فرا رسیدن ماه محرم... هفت هزار نفر را در روز عاشورا غذا دادیم.
شهید عراقی خودش ایستاد و غذا پخت... و حتی تا شب یازدهم که دسته شامغریبان هم آنجا راه انداختند... با فاصله کمی، بحث کتابخانه را مطرح کردیم که در اصل دومین کار فرهنگی ما به شمار میرفت. مسئولان زندان باز هم در ابتدا مقاومت کردند ولی با دیدن قاطعیت و تأکید ما راضی شدند.» این اقدامات باعث میشود که تصمیم به انتقال آنها از زندان قصر گرفته شود و او را به برازجان میفرستند که در آن مقطع به عنوان یکی از بد آب و هواترین زندانهای ایران مطرح بود. در سال 1349 بهدنبال تلاشهایی که خانواده زندانیان منتقل شده به برازجان انجام میدهند، زمینه انتقال آنها به تهران فراهم میشود.
اما در سال 1351، تعداد بالای زندانیهای سیاسی در زندانهای قصر و اوین باعث میشود که اینبار تصمیمی جدید درباره بخشی از زندانیها گرفته شود و حدود 400 الی 500 نفر را به زندانهای عادلآباد شیراز و وکیلآباد مشهد منتقل میکنند که در این میان، عسگراولادی به مشهد منتقل میشود و در همان مقطع در سال 1352 درخواست عفو خود را خطاب به شاه مینویسد که مورد موافقت رئیس ساواک قرار نمیگیرد و در سال 1354 باز هم آنها به تهران برگشت داده میشوند.
در دیماه 1355 نامه دیگری را برای درخواست عفو مینویسد که مخاطب او ارتشبد نصیری، رئیس وقت ساواک بود. اینبار درخواست او مورد بررسی قرار گرفته و در بهمن 1355 از زندان آزاد میشود. پس از زندان فعالیتهایش پنهانی میشود تا اینکه در سال 57 فعالیت علنی را شروع میکند. خودش درباره آن مقطع تا بازگشت امام به ایران گفته است: «عضو کمیته استقبال بودم.
مأمور بردن پیام خدمت امام(ره) در پاریس بودم. دو بار برای امام(ره) پیام بردم و بار آخر خدمت حضرت امام(ره) از پاریس به تهران آمدیم... در آبان سال 1357 من از طرف آیتالله بهشتی و آیتالله مطهری، در واقع روحانیت مبارز آن روز و جامعه محترم مدرسین، پیامی خدمت امام(ره) در نوفل لوشاتو بردم... پس از این سفر به تهران برگشتم. بزرگان با فاصله کمی مجدداً پیامهایی داشتند که میباید به خدمت امام(ره) میبردم، دیماه بود. من به نوفل لوشاتو پاریس رفتم و پیامها را خدمت امام(ره) عرض کردم و ایشان جواب فرمودند.»
پس از پیروزی انقلاب، به فعالیت سیاسی در موتلفه ادامه داد و همزمان در سمتهای مختلف هم حضور داشت. از سال 1358 تا 1360 رئیس سازمان اوقاف بود، به مجلس اول و چهارم راه یافت و در سالهای 1360 تا 1362 وزیر بازرگانی بود. اما آنچه در سالهای آخر عمر او، عسگراولادی را بیشتر از همطیفیهایش تبدیل به چهرهای شاخص در فضای سیاسی کرد، اظهارنظرهای او پس از انتخابات ریاستجمهوری سال 1388 و به خصوص پس از آغاز حصر میرحسین موسوی، زهرا رهنورد و مهدی کروبی بود که در مسیری برخلاف بسیاری از همطیفیهای سیاسیاش قرار داشت و او را در مقام منتقد عملکرد سیستم قرار میداد. او این اظهارنظرها را تا اواخر عمر انجام داد و نهایتاً در آبان 1392 درگذشت.
حبیبالله شفیق
از او نیز زندگینامه و شرح فعالیت مدونی در سالهای پیش از انقلاب موجود نیست. تنها چیزی که مشخص شده، این است که یکی از فعالان در مسجد امینالدوله بود و در هیئت «موید» نیز به عنوان یکی از موسسین حضور داشته است و پس از تشکیل هیئتهای موتلفه هم عسگراولادی و عراقی را در سفر به قم و دیدار با امام خمینی همراهی میکرده است. در جریان صدور احکام پس از ترور حسنعلی منصور نامی از او مطرح نیست اما آنطور که اکبر خلیلی (روزنامهنگار) در یادداشتی به مناسبت درگذشت شفیق نوشته، او پیش از انقلاب زندانی بوده است.
خلیلی نوشته: «مردی با دنیایی تجربه در زیر فجیحترین شکنجههای رژیم ددمنش شاهنشاهی. مردی که آموخته است، به جای هر پاسخی به پرسشگران ساواک، مهر خاموشی بر زبان بگیرد؛ و درد جانکاه از شکنجههای قرون وسطایی را تحمل کند؛ و سخنی به زبان جاری نکند.» پس از انقلاب اما فعالیت سیاسی خاصی نداشت و در ارکان مدیریتی هم عضویت در شورای مرکزی کمیته امداد را در کارنامه داشت و نهایتاً در اسفند 1384 درگذشت.
ابوالفضل توکلیبینا
یکی دیگر از افرادی است که در هیئت مسجد امینالدوله حضور داشت و از طریق این هیئت در هسته مرکزی هیئتهای موتلفه قرار گرفت و مانند بسیاری دیگر، پس از ترور حسنعلی منصور بازداشت شد اما حکم او در مقایسه با سایر همطیفیهایش سبک بود و به دو سال زندان محکوم شد.
در سالهای پیش از انقلاب و پس از آزادی از زندان هم به مبارزه ادامه داد و یکی از افرادی بود که خودش را به پاریس رساند و در نوفللوشاتو حضور داشت. پس از انقلاب هم فعالیت سیاسی خود را بدون قطع شدن در حزب موتلفه ادامه داد و همچنان هم در شورای مرکزی موتلفه حضور دارد. نکته قابل اشاره دیگر این است که او در دولتهای هاشمیرفسنجانی، خاتمی و احمدینژاد حکم گرفت و مشاور اصناف رئیسجمهور بود.
محمود میرفندرسکی
در بین افرادی که در هسته مرکزی هیئتهای موتلفه حضور داشتند، یکی دیگر از درگذشتگان است که از هیئت اصفهانیهای مقیم مرکز وارد موتلفه شده بود، با 41 سال بیشترین سن را داشت و سایر افراد جوانتر بودند. او نیز در جریان ترور حسنعلی منصور یکی از افرادی است که بازداشت شده و دو سال زندانی میشود اما درباره نوع فعالیتهای او پس از آزادی از زندان سندی در دسترس نیست. در سالهای پس از انقلاب هم فعالیت خاصی نداشته و تنها نکته مشخص، این است که او درگذشته است.
سیدعلاالدین میرمحمد صادقی
یکی دیگر از اعضای هیئت اصفهانیها بود که در سالهای پایانی دهه 30 توانسته بود در جلسات شهید بهشتی حضور داشته باشد و از طریق او با شخصیت امام خمینی آشنا شود. پس از تشکیل هیئتهای موتلفه هسته مرکزی موتلفه راه یافت و جلسهای که در آن بحث ترور حسنعلی منصور مطرح میشود، در خانه او برگزار میشود. پس از ترور منصور، از ایران خارج شده و به نجف میرود و در نتیجه نامی از او در بین بازداشتیها نیست.
اما مهمترین نقشی که در سالهای پیش از انقلاب برای میرمحمد صادقی میتوان ذکر کرد، در ماجرای بازگشت امام خمینی به ایران است؛ جایی که شرکتهای بیمه فرانسوی به علت اینکه احتمال بالایی وجود داشت تا برای هواپیمایی که قرار بود آیتالله خمینی را به ایران منتقل کند، حادثهای پیش بیاید، حاضر به عقد قرارداد نشده و از این کار طفره رفتند.
در این زمان میرمحمد صادقی وارد کار شده و چکی به مبلغ 2میلیون دلار به این شرکت میدهد تا در صورتی که مشکلی پیش بیاید، این چک جبران ضرر و زیان شرکت را کرده باشد. پس از انقلاب نیز همین پشتیبانی مالی را از دولت در زمان جنگ انجام میدهد. یکی دیگر از موارد ویژه که درباره او میتوان ذکر کرد، این است که با حکم بنیانگذار جمهوری اسلامی بهعنوان نماینده او به اتاق بازرگانی و صنایع و معادن ایران معرفی شد.
در دولت بنیصدر هم به عنوان گزینه حضور در یکی از وزارتخانهها مطرح شده بود، توسط شهید رجایی برای حضور در دولت هم دعوت میشود اما قبول نمیکند. این پشتیبان مالی انقلاب، 27 آذرماه سال جاری در 93 سالگی درگذشت.
عزتالله خلیلی
از اعضای هیئت اصفهانیها بود که توانست به هسته مرکزی هیئتهای موتلفه راه یابد. در جریان ترور حسنعلی منصور یکی از بازداشتشدهها بود که حکم 18 ماه زندان گرفت. پس از بازگشت از زندان به فعالیت سیاسی علیه پهلوی ادامه داد. در ابتدای دهه 50 و در سال 1351 به اتهام پخش اعلامیه مجاهدین خلق دستگیر و به سه سال زندان محکوم میشود اما مدت حبس او بیشتر از سه سال شده و اردیبهشت 1355 آزاد میشود. در ماههای پایانی عمر پهلوی هم یکی از افرادی بود که از ایران برای دیدار با امام به پاریس رفت. پس از انقلاب اما فعالیت سیاسی خاصی از او دیده نمیشود و چند سالی است که درگذشته است.