| کد مطلب: ۶۴۵۵
وقتی بیتلز حواس‏شان به تنهایی آدم‌‏های مدرن بود!

وقتی بیتلز حواس‏شان به تنهایی آدم‌‏های مدرن بود!

صوفیا نصراللهی روزنامه‌نگار دو سال کرونا یکی از اتفاقات ترسناکی که برای خیلی‌ از آدم‌ها افتاد، ماجرای اجبار به فاصله‌گیری فیزیکی بود. چیزی که اول به آن فاصله‌

Sofia Nasrollahi 1

صوفیا نصراللهی

روزنامه‌نگار

دو سال کرونا یکی از اتفاقات ترسناکی که برای خیلی‌ از آدم‌ها افتاد، ماجرای اجبار به فاصله‌گیری فیزیکی بود. چیزی که اول به آن فاصله‌گیری اجتماعی می‌گفتند و بعد روانشناسان و متخصصان دیدند اصطلاح خطرناکی است چون منجر به انزوای آدم‌ها می‌شود و اصرار کردند که برای حفظ سلامت باید فاصله‌گیری فیزیکی داشت، نه فاصله‌گیری اجتماعی. ولی درنهایت چیزی که تغییر نکرد حس تنهایی آدم‌ها بود که در خیلی‌ها منجر به افسردگی شد و در خیلی‌های دیگر سبب ازدواج و بچه‌دار شدن برای گریز از تنهایی.
کرونا تمام شد اما انگار آن احساس تنهایی با ما باقی مانده است و به همین خاطر وقتی کتاب «سرگذشت تنهایی: تاریخچه‌ی یک احساس» را دیدم، روی هوا قاپ زدم. فقط هم دلیل‌اش این نبود. تنهایی برای من یکی از جالب‌ترین احساسات است. احتمالا کنار عشق، کنجکاوی‌برانگیزترین محسوب می‌شود. یک‌جورهایی قرابت‌هایی هم دارند. مثلا وقتی تنها هستی احتمال اینکه افکار عاشقانه به سرت بزند، بیشتر است و وقتی عاشقی چه به‌وصال برسی، چه نه تا حد زیادی از جماعت اطرافت فاصله می‌گیری. ازآن‌طرف قبل کرونا بین جماعت شبکه‌های اجتماعی تنهایی یک‌جور جلوه‌ی اجتماعی جذاب پیدا کرده بود. انگار آدم‌ها احساس می‌کردند شخصیت‌های تنها جذاب‌تر و پیچیده‌ترند و البته بسیاری ‌از اوقات، تنهایی با انزوا اشتباه گرفته می‌شود.
کتاب «سرگذشت تنهایی: تاریخچه‌ی یک احساس»، نوشته‌ی فی باوند آلبرتی، نویسنده‌ی انگلیسی اتفاقا همه‌ی این دغدغه‌های مرا پوشش می‌داد. نویسنده در کتاب ادعا می‌کند که تنهایی، احساسی مدرن است؛ نه فقط به‌خاطر اینکه واژه‌های مربوط به تنهایی مربوط به یک قرن اخیر هستند که حتی دلایل مذهبی و معنوی هم دارد. کشیش‌های قرن هجدهمی تنها بودند اما در تنهایی‌شان خودشان را بیشتر به پروردگار نزدیک می‌دیدند و درنتیجه حس تنهایی برای‌شان معنای ویژه‌ای نداشت.
مثال بامزه اول کتاب، ترانه‌ی «النور ریگبی» گروه بیتلز است. این ترانه که سال 1966 منتشر شد، داستان پیردختری به‌نام النور ریگبی است و مطلع ترانه این است: «به همه‌ی این آدم‌های تنها نگاه کن!» ترانه‌ای در باب تنهایی و افسردگی در روزگاری که تحولات اجتماعی در حال وقوع بود، جنبش‌های مدنی گسترش پیدا کرده بودند و البته نهاد خانواده تغییر پیدا کرد و آدم‌های بیشتری تنها زندگی می‌کردند.
در کتاب، تنهایی نه‌فقط به‌عنوان یک احساس که به‌شکل بعد جسمانی هم بررسی شده. بعد جالب است که نویسنده توانسته راه‌هایی کشف کند برای اینکه حس فیزیکی تنهایی را تبدیل به پیوستگی به جماعتی خیالی کند. درحقیقت اولین‌بار بود با این گزاره برخورد می‌کردم که «تنهایی هم مانند دیگر احساسات هم جسمی است، هم روحی». به علاوه تنهایی در سنین مختلف و حتی در جغرافیاهای متنوع، اشکال متفاوتی پیدا می‌کند.
از آنجایی که این کتاب می‌خواهد بگوید تنهایی در طول تاریخ چطور به شکل کنونی‌اش رسیده، قصه‌ی آن را به‌شکل تاریخی روایت می‌کند. اینکه مثلا در ادبیات قرن نوزدهم چیزی تحت‌عنوان خلوت‌گزینی داشتیم و قبل‌تر واژه‌ی تنها به‌معنای فیزیکی بیشتر به‌کار می‌رفت، نه حسی.
تنهایی انواع گوناگونی دارد. از تنهایی‌ای که به‌خاطر فقدان دچارش می‌شویم، تنهایی‌ای که اجباری است و روح آدم‌ را پژمرده می‌کند و انزوای خودخواسته که می‌تواند باعث رشد و شکوفایی فرد بشود. از دل انزوای خودخواسته، آثار هنری تولید می‌شوند.
برای من همین کافی بود که‌تری ایلگتون، منتقد ادبی انگلیسی در گاردین از کتاب، تمجید کرده بود. منتقدان به‌درستی اشاره کردند که علاوه بر تاریخ‌نگاری که نویسنده در کتاب انجام داده، یکی از قدرتمندترین محورهای کتاب، اشاره به انواع گسترده‌ی تنهایی و تشریح آنهاست.
از دل کتاب می‌خواهیم گریزی بزنیم به یکی از بهترین فیلم‌های سال گذشته که در صفحه‌ی سینمای هم‌میهن درباره‌اش نوشتیم: «بنشی‌های اینشرین» که یکی از محورهای آن درواقع احساس خردکننده‌ی تنهایی ازسمت پادریک به‌خاطر طرد دن از سمت رفیق‌اش بود. تنهایی اجباری پادریک او را از مردی ساده، تبدیل به موجودی خشن کرد. فیلمی که سال ۲۰۲۲، تنهایی را به‌عنوان عاملی منفی ارزیابی کرده. اما در سینما تقدیس تنهایی هم زیاد داشتیم. «سامورایی» ژان پیر ملویل را به‌یاد بیاورید با آن جمله‌ی اولش که از کتاب «بوشیدو» قرض گرفته شده: «تنهایی عمیق یک سامورایی را هیچ‌کس ندارد، مگر ببر جنگل.» اینجا تنهایی نشانه‌ی تشخص و قدرت است.
کتابی که نشر بیدگل منتشر کرده، بدون این اشاره‌های سینمایی و بیشتر با ارجاع به آثار ادبی، تفاوت میان همین تنهایی‌ها را بررسی می‌کند.
شاملو زمانی گفته بود: توان ِبه‌دوش‌کشیدن بار تنهایی..تنهایی..تنهایی عریان و بعد اضافه می‌کرد که: انسان دشواری وظیفه است.
برای من معنایش می‌شود اینکه تحمل تنهایی سازنده، شجاعت بسیاری می‌طلبد و درنهایت بخشی از پروسه‌ی تبدیل‌شدن به انسانی کامل خواهد بود.
خلاصه که کتاب «سرگذشت تنهایی: تاریخچه‌ی یک احساس»، کمک می‌کند زیروبم تنهایی را درک کنید و اگر اهل فکر کردن به خودتان باشید، شاید نشستید و سنگ‌های‌تان را با خودتان وا کندید که چقدر در این جهان تنها هستید و چقدر می‌خواهید که تنها بمانید.

دیدگاه

ویژه بیست‌و‌چهار ساعت
پربازدیدترین
آخرین اخبار