فشار حداکثری، نتیجه حداقلی/دوری از اجبار و استفاده از دیپلماسی مسیر پایدار روابط ایران و آمریکا
از جمله مهمترین مسائل سیاست خارجی که دونالد ترامپ در دوره دوم ریاستجمهوری خود با آن مواجه است، چالشهای محسوس از سمت ایران است. به همین منظور، ترامپ کمپین «فشار حداکثری» را که مشخصه رویکرد او در قبال ایران در دوره قبلیاش بود، احیا کرده است.

علم صالح / زکیه یزدانشناس
استاد دانشگاه ملی استرالیا / استاد دانشگاه مطالعات جهان
از جمله مهمترین مسائل سیاست خارجی که دونالد ترامپ در دوره دوم ریاستجمهوری خود با آن مواجه است، چالشهای محسوس از سمت ایران است. به همین منظور، ترامپ کمپین «فشار حداکثری» را که مشخصه رویکرد او در قبال ایران در دوره قبلیاش بود، احیا کرده است. همزمان، جنگطلبها در واشنگتن از دولت ترامپ میخواهند که از اسرائیل در حمله به زیرساختهای هستهای و اقتصادی ایران حمایت کند و به موازات آن تلاش میکنند فرانسه، آلمان و بریتانیا - اعضای گروه 1+5 که توافق هستهای را در سال 2015 تأیید کردند - را متقاعد کنند تا «مکانیسم اسنپبک» توافق هستهای را فعال کرده و تحریمهای شورای امنیت سازمان ملل علیه ایران را بازگردانند. به نظر میرسد همه این اقدامات با هدف بازگرداندن ایران به میز مذاکره برای بحث در مورد موضوعات مختلف هستهای، موشکی و منطقهای از موقعیت ضعیف- یا احتمالاً تغییر رژیم- باشد.
با این حال، دیپلماسی اجبار با اقتباس از چندین دهه تجربه، تنها ادراک تهدید ایران را تقویت میکند و این کشور را تحریک میکند تا همه گزینههای موجود علیه منافع ایالات متحده در منطقه را روی میز بگذارد. این امر بهویژه زمانی صدق میکند که این دیپلماسی اجباری با هدف تضعیف امنیت ملی تهران و قدرت بازدارندگی آن باشد. در عوض، رویکردی مورد نیاز است که مسائل امنیتی پیچیده و چندوجهی بین ایران و آمریکا را بیش از حد ساده نکند یا معضل امنیتی بین ایران و ایالاتمتحده را که هر دو کشور را در بنبست همیشگی و نامتقارن گرفتار میکند، پیچیده نکند.
درک دیدگاه تهران
ذهنیت سیاست خارجی ایران در طول یک قرن گذشته یا بیشتر از آن با جنگها، انقلابها، کودتاها، قیامها و تحریمهای جاری شکل گرفته و تغییر شکل داده و بسیاری از این ذهنیتها شامل دخالت یا نفوذ قابل توجه غرب در ایران، بهویژه از سوی ایالات متحده بوده است. این ذهنیت تاریخی ایران را به شدت نسبت به مداخله خارجی و استفاده از زور حساس کرده و از همین جهت است که پیشگیری از مداخله خارجی در چشمانداز سیاست خارجی ایران، نقش اساسی دارد.
در طول دو دهه گذشته، تحول عمیق در چشمانداز ژئوپلیتیکی منطقه بهطور خاص - ناشی از تهاجمات نظامی ایالات متحده و اشغال افغانستان در سال 2001 و عراق در سال 2003، همراه با قیامهای عربی که در سال 2010 آغاز شد - از سوی تهران بهعنوان تهدیدی برای امنیت ایران تلقی شده است. این امر در سخنان رهبر عالی ایران، مشهود است که تنها راه جلوگیری از جنگ و بازدارندگی از تهدیدات علیه کشور را افزایش قدرت نظامی ایران دانسته است.
بنابراین، ایران بهطور فزایندهای برای ایجاد استقلال سیاسی و نظامی خود و توسعه قابلیتهای هستهای و همچنین گسترش نفوذ خود در منطقه از طریق تقویت شبکهای از متحدان مسلح غیردولتی تلاش کرده و این مسائل را در اولویت سیاست قدرتافزایی خود قرار داده است. تحولات اخیر، مانند تبادل آتش مستقیم با اسرائیل، حمله ویرانگر اسرائیل به حزبالله، سقوط حکومت اسد در سوریه، و حملات به حوثیها در یمن، این باور حکومت ایران را بیشتر تقویت کرده است که امنیت ایران تحت محاصره است و طرح گستردهتری برای تضعیف موجودیت ایران در حال آشکار شدن است.
علاوه بر این، تهران آمریکا را به دلیل خروج از برجام و اعمال کمپین «فشار حداکثری» مقصر میداند. تهران این سیاست را تلاشی برای دستیابی به تغییر رژیم یا حداقل محدود کردن توانایی ایران برای دفاع از خود میداند. این احساس ناامنی، اگر توسط دولت دوم ترامپ تقویت شود، ایران را به مذاکره متمایل نخواهد کرد. بلکه این کشور را به سمت اتخاذ حالت تهاجمیتر برای بقا سوق خواهد داد.
یک سیاست شکستخورده و پیامدهای آن
توافق هستهای برنامه جامع اقدام مشترک (برجام) 2015 یک موفقیت دیپلماتیک نادر در چارچوب رویارویی طولانیمدت بین ایالات متحده و جمهوری اسلامی بود. تصمیم ترامپ در سال 2018 برای خروج یکجانبه از این توافق و اعمال یک رژیم تحریمهای اقتصادی گسترده، در پایان کار در محدود کردن برنامه هستهای ایران اثر معکوس نشان داد. ایران متعاقباً غنیسازی اورانیوم خود را از زیر 4 درصد به بیش از 60 درصد افزایش داد و بیش از پیش به ساخت سلاح هستهای نزدیک شد. علاوه بر این، تهران بهطور قابل توجهی فناوری موشکی و ماهوارهای خود را ارتقا داد، و همزمان سیستمهای پهپادی این کشور تا حدی پیش رفتند که برای استفاده در جنگ اوکراین به روسیه صادر شدند. توسل به نیروی نظامی علیه تأسیسات هستهای ایران نیز بعید است که در جلوگیری از دستیابی تهران به بمب هستهای مؤثر باشد، زیرا تأسیسات ایران در اعماق زمین مدفون شدهاند.
اگرچه ساختار «دفاع پیشرونده» ایران در منطقه در ماههای اخیر بهشدت تضعیف شده است، اما بههیچوجه کشور نباید در تواناییهای ایران برای بیثبات کردن خاورمیانه در صورت احساس خطر دستکم گرفته شود. همانطور که عباس عراقچی، وزیر امور خارجه ایران اخیراً اعلام کرد، حمله به تاسیسات هستهای ایران منجر به بروز فاجعه برای کل منطقه خواهد شد. ایران از قابلیتهای نظامی و فنآوری برای برقرار کردن توازن با قدرت نظامی ایالات متحده و اسرائیل برخوردار نیست، اما همچنان ابزارهایی برای بازدارندگی در برابر تهدیدات خارجی در اختیار دارد. بهعنوان مثال، ایران ممکن است برنامه هستهای خود را سرعت بخشد، به روسیه و چین نزدیکتر شود، شبهنظامیان متحد خود را در منطقه تقویت کند، یا وارد جنگ نامتقارن برای هدف قرار دادن منافع ایالات متحده و متحدانش در منطقه، از جمله تأسیسات نفت و گاز همسایگان عرب خود شود.
علاوه بر این، ایران میتواند کنترل خود بر تنگه هرمز را برای مختل کردن شدید کشتیرانی و تجارت بینالمللی اعمال کند. در واقع، این آبراه در دکترین امنیتی ایران دارای اهمیت استراتژیک است. تهران بارها تهدید کرده است که اگر منافعش حفظ نشود یا امنیتش به خطر بیفتد، این تنگه استراتژیک که مهمترین گلوگاه جهان برای جریان نفت خام است را مسدود خواهد کرد. نیروی دریایی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران نیز تحت شرایط خاصی قادر به توقیف شناورها است. به عنوان مثال، در آوریل 2024، نیروی دریایی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی یک کشتی باری اسرائیلی را که از این تنگه عبور میکرد، توقیف کرد.
جناحهای تندرو در ایران بهطور معمول از استفاده از اهمیت ژئوپلیتیک تنگه هرمز برای پیشبرد اهداف امنیتی دفاع میکنند. بهعنوان مثال، روزنامه کیهان توقیف کشتی اسرائیلی را سیگنالی به ایالات متحده در مورد توانایی ایران برای مسدود کردن این تنگه توصیف و پیشنهاد کرد که سپاه پاسداران انقلاب اسلامی باید شرایطی مشابه شرایط تحمیلشده توسط حوثیها در دریای سرخ برای کشتیهای تجاری مرتبط با اسرائیل در تنگه هرمز ایجاد کند. عباس عراقچی، وزیر امورخارجه ایران نیز در یک تهدید تا حدی ضمنی، اخیراً گزینه مسدود کردن این تنگه را مطرح کرد، اما گفت که دولت در حال حاضر برنامهای برای این کار ندارد.
اتخاذ رویکردی نرمتر
رویکرد قهرآمیز آمریکا در قبال ایران نهتنها نتایج مثبتی به همراه نداشته، بلکه موجب تشویق رفتاری شده که ایالات متحده و متحدانش با آن مخالف هستند و در نهایت نتیجه معکوس داشته است. تا زمانی که دیپلماسی ایالات متحده در قبال ایران، مبتنی بر اصول احترام و عزت، و «اعتماد اما راستیآزمایی» و در عین حال هوشیاری تبدیل نشود، پیشرفت معنادار دور از دسترس باقی خواهد ماند. فقدان عمیق اعتماد بین دو طرف، ماهیت چند لایه رویارویی و عدم اطمینانی که بین دو کشور حاکم است، دیپلماسی ظریف و نرم را برای دستیابی به یک نتیجه دوجانبه ضروری میکند.
روش بهتر، تعامل دیپلماتیک بدون افزایش تحریمها یا تهدید به زور است. رویکرد اعتمادساز گام به گام میتواند نگرانیهای امنیتی ایران را کاهش دهد و ایران را متقاعد کند که قاطعیت منطقهای خود را کاهش دهد. یک نقطه شروع معقول برای این گفتوگوها میتواند آغاز مجدد گفتوگوها بر سر برنامه هستهای ایران باشد. در واقع، ترامپ قبلاً گفته است که برخلاف دوره اول ریاستجمهوری خود، تنها شرط او برای مقابله با ایران این بار حذف توانایی این کشور برای ساخت سلاح هستهای است.
مذاکرات مستقیم که توسط میانجیگران موثر مانند قطر تسهیل میشود، میتواند بهطور قابل توجهی به پیشبرد چنین روندی کمک کند. این روند یکشبه اتفاق نخواهد افتاد، اما در نهایت، اعتمادسازی تدریجی و متقابل از طریق دیپلماسی موثرترین راه برای ایالات متحده در دستیابی به اهداف استراتژیک خود است.
دیپلماسی اجبار اغلب منجر به اجبار بیشتر میشود. دولت جدید ایران تمایل خود را برای شرکت در مذاکرات مربوط به برنامه هستهای و مسائل فراتر از آن اعلام کرده است، اما همچنین آمادگی خود را برای رویارویی نشان داده است. اکنون زمان آن است که هر دو طرف دیپلماسی را بیش از هر چیز دیگری در اولویت قرار دهند.