| کد مطلب: ۵۲۹۳۴

نقش سیاستمدار شجاع /نباید اجازه داد که ترس مشروع مردم ایران به استیصال بدل شود

بی‌تردید ایران یکی از دشوارترین برهه‌های تاریخی خویش را سپری می‌کند. انباشت بحران‌ها، زیست مردم ایران را دستخوش تشویشی بی‌سابقه کرده است.

نقش سیاستمدار شجاع /نباید اجازه داد که ترس مشروع مردم ایران به استیصال بدل شود

بی‌تردید ایران یکی از دشوارترین برهه‌های تاریخی خویش را سپری می‌کند. انباشت بحران‌ها، زیست مردم ایران را دستخوش تشویشی بی‌سابقه کرده است. هم‌افزایی ناملایمات داخلی با مشکلات خارجی، تعلیق را به عنوان یگانه افق پیش رویِ ایرانیان پدیدار کرده است. تصویر زندگی کنونی مردم ایران بازتاب این واقعیت است که سکوت سایه‌افکنده بر جامعه نه نشانه رضایت‌مندی بلکه گویای حاکم‌شدن تردیدی ژرف به آینده است. مردم ایران سر در گریبان در سکوت بارها این پرسش را با خود تکرار می‌کنند که چه خواهد شد؟ همگان انتظار رخ‌دادی را دارند که نه ماهیت آن را می‌شناسند و نه از پیامدهای آن آگاهی دارند.

همین تعلیق به بخش جدایی‌ناپذیر زندگی مردم بدل شده است و تمامی شئون حیات آن‌ها را تحت تأثیر قرار داده است. زندگی جز حرکت‌کردن نیست و هیچ‌گاه نمی‌تواند خالی از حرکت باشد و آن‌گاه که مردمی از حرکت بازمی‌ایستند، یعنی امیدی به بهبود ندارند و تنها گذران عمر را در انتظار نشسته‌اند. آرزو نداشتن به معنای مرگ است و رخت بربستن امید جز حرکتی تدریجی به سوی نیستی معنای دیگری ندارد. باید همنوا با پاسکال «از این سکوت اثیری حاکم بر فضای جامعه هراسان بود.» حس تعلیق، ترسی هراس‌انگیز را بر جامعه مستولی کرده است. 

افزون بر جامعه، گویی در بین تصمیم‌گیران سیاست خارجی نیز تردیدی به آینده وجود دارد. از بررسی اقدامات دستگاه سیاست خارجی پس از جنگ 12 روزه چنین برمی‌آید که هنوز استراتژی منسجمی برای عبور از تنگنای حاکم طراحی و اجرا نشده است. شتاب تحولات آنچنان سریع و ماهیت‌شان آنچنان پیچیده است که اگر بر تردید موجود غلبه نشود، تصمیم‌گیری عقلانی را با چالشی جدی مواجه خواهد کرد. 

حاکم‌شدن ترس، پیامدی زیان‌بار برای یک جامعه است و اگر زود درمان نشود به دردی مزمن بدل خواهد شد که دیگر چاره‌ناپذیر خواهد بود. ترس، ناگوارترین احساسی است که می‌تواند نظم امور را پریشان کند. به سخن مونتنی، «هیچ احساسی بیشتر از ترس نمی‌تواند به این سرعت داوری ما را از تعادل خارج کند». ترس، ویرانگرِ داوری عقلانی است و حاکم‌شدن آن، یافتن علل راستین بحران‌ها را دشوار می‌سازد.

ترس با نشاندن معلول به جای علت، مسیر برون‌رفت از دشواری‌هایی را ناهموار می‌کند و سدی بزرگ بر سر راه اندیشه خردورزانه در یافتن راه‌حلی عقلانی است. به کلام نیچه «خطایی خطرناک‌تر از نشاندن پیامد به جای علت نیست و من این را ویرانی راستین عقل می‌نامم». ترس ویرانگر عقل است و آنچه را استاندال «روشن‌نگریستن به هر آنچه هست»، می‌نامد، ناممکن می‌سازد.

اما پرسش مهم این است که منبع ترس چیست؟ آیا ترس از وضعیت جاری امور ناشی می‌‌شود یا علت آن، تردید و عدم‌قطعیت از آینده است؟ به نظر می‌رسد منشأ ترس را باید در آینده جست‌وجو کرد. به سخن آدام اسمیت، «ترس بازنمایاننده چیزی نیست که اکنون احساس می‌کنیم بلکه بازنمایاننده آن چیزی است که در زمانی دیگر باید متحمل شویم». ترسِ موجود در جامعه ایران از وضعیت کنونی نیست بلکه ریشه در تصویری دارد که آنان از آینده دارند. 

اگر تداول وضعیت کنونی تضمین می‌شد، در اصل هیچ ترسی وجود نداشت، اما اکنون در ایران گویی هیچ‌کس نمی‌تواند به پایداری شرایط حاکم امیدوار باشد. باز به کلام دیوید هیوم باید یادآور شد که «اگر رخ‌دادی، یقینی و قطعی می‌بود، یا موجب اندوه می‌شد یا سبب شادمانی؛ اما آن هنگام که رویدادِ آینده احتمالی و غیرقطعی است در ما بیم و هراس برمی‌انگیزد». در تحلیل هایدگر از ترس نیز، «آنچه از آن ترسیده می‌شود، چیزی است که هنوز محقق نشده است». ترس نشان‌دهنده حالت چطوربودگی (Befindlichkeit) است که پایه زندگی انسان است. مقصود آن است که آدمی خویش را در این جهان چگونه می‌یابد. 

با استفاده از این تعبیر هایدگر باید گفت مردم ایران در پی تعریف چطوربودگی خود در این جهان هستند و همین نامعین‌بودن وضعیت، آنان را دستخوش ترس کرده است.  بدین‌سان، ترس با عدم یقین و قطعیت پیوندی نزدیک دارد و تداول این عدم‌قطعیت می‌تواند زنجیرهای انسجام اجتماعی را از هم بگسلد؛ امری که تمامی وجوه اخلاقی، اقتصادی و سیاسی جامعه را در معرض تهدیدی بزرگ قرار می‌دهد.

با وجود پیامدهای منفی، نکته مهمی که التفات بدان اهمیتی درخور دارد این است که ترس می‌تواند منبع امید باشد. ترس احساسی مشروع است. مشروعیت ترس از این اصل ناشی می‌‌شود که وجودش نشان از آن دارد که جامعه ایران در مقام یک کلیت واحد هنوز چیزی برای از دست‌دادن دارد و همین امر سبب ترس شده است. 

جامعه‌ای که در آن ترسی نباشد به معنای آن است که هیچ چیز ارزشمندی برای از دست‌دادن وجود ندارد. ترس شیوه‌ای از نگریستن به جهان است. جامعه‌ای که از دریچه ترس به جهان می‌نگرد یعنی اینکه جهان برای او اهمیت دارد. به سخن اف.اچ.بردلی «انسانی که دیگر نمی‌ترسد یعنی دیگر به چیزی اهمیت نمی‌دهد». اینکه مردم ایران می‌ترسند نه به معنای فقدان شجاعت بلکه نشانه اهمیت‌‌داشتن امری جمعی برای آنان است. آکویناس بر این باور است که «هر ترسی ناشی از عشق و علاقه به چیزی است». 

انسان، آن‌گاه می‌ترسد که به چیزی علاقه و عشق داشته باشد. مهم‌تر اینکه ترسِ ناشی از علاقه همواره با امید همراه است. جامعه‌ای که به امری علاقه و عشق داشته باشد، حتی در دشوارترین شرایط، در دل امید به بهبودی آن را دارد. اکنون گرچه به سخن خواجه نظام‌الملک، زمانه ایران، «زمانه بیمار» است اما هنوز ایرانیان می‌خواهند بوی بهبود از اوضاع جهان بشنوند. ترس در خود نیرویی نهفته دارد که چون نیک نگریسته شود می‌تواند هدایتگر جامعه به شرایطی بهتر باشد. هولدرلین شاعر آلمانی، شعر را به مثابه «راهی که ما را به خانه می‌رساند» تعیبر می‌کند. 

اما از نظر هایدگر، به خانه‌رسیدن یک نوستالژی پررمز و راز نیست بلکه «انتظاری مسئولانه» است. من نیز بر این باورم که در برهه کنونی برخلاف بسیاری از تفاسیر دیگر، نیروی ترس می‌تواند ما را به خانه برساند اما نه با احساسی نوستالژیک از گذشته بلکه با نگاهی مسئولانه به آینده. اگر هایدگر بر این باور است که «دازاین تنها زمانی اصالت پیدا می‌کند که جهان را نه واحدی عینی و در دسترس بلکه افقی گسترده از امکانات قابل دسترس در نظر بگیرد»، جامعه ایران نیز زمانی می‌تواند اصالت خود را در جهان بازیابد که آینده را سرشار از امکاناتی در نظر بگیرد که می‌تواند در دسترس باشد و به روی او گشوده شود. ترس می‌تواند نیرویی برای استخراج این امکانات فراهم کند. 

ژان پل سارتر می‌گوید، «با درافکندن خویش در همه امکانات خویش است که از ترس می‌گریزیم». ایران در طول تاریخ پرنشیب‌وفراز خود نشان داده است که امکانات فراوانی برای گریز از ترس و بازیابی امنیت خود در اختیار دارد. احساسی نظیر ترس راهی است برای حضور در این جهان. اساساً برای بودن در این جهان است که احساس ترس می‌کنیم. در فقدان ترس گویی جهانی برای زیست ما وجود ندارد و احساس نیستی بر هستی استیلا یافته است. 

با وجود این، مهم دریافت این حقیقت است که ترس نباید به استیصال منتهی شود. جامعه درگیر استیصال، راه برون‌رفت از بن‌بست را جست‌وجو نمی‌کند و تنها انتخاب می‌کند که دروغ‌هایش را باور کند. سرخوردگی زمانی رخ می‌دهد که نیروی مشروعِ ترس به استیصال تبدیل شود.   

اگر از این نظرگاه به ترس حاکم بر جامعه ایران بنگریم، می‌تواند دریچه‌ای امیدبخش برای برون‌رفت از بحران باشد. حال جای طرح این پرسش است که از دست‌دادن یا عشق و علاقه به چه چیزی، جامعه ایران را دستخوش ترس و هراس کرده است؟ بی‌تردید مردم ایران مشکلات اقتصادی فراوانی را تجربه می‌کنند، و اکنون با تشدید فشارهای اقتصادی، چگونگی مدیریت زندگی به امری دشوار تبدیل شده است. 

اینکه فرجام رویارویی ایران و غرب بر سر موضوعات محل اختلاف به‌ویژه برنامه هسته‌ای به چه نتیجه‌ای ختم خواهد شد، شبحی از ترس را بر جامعه افکنده است. این عوامل خود می‌توانند منابعی قدرتمند برای ترس در جامعه باشند. با وجود این و پذیرش این واقعیت‌ها بر این باورم که «سرنوشت ایران» موضوع جمعی واحدی است که بیش از همه سبب ترس شده است. مردم ایران در کنار مشکلات اقتصادی، فشارهای سیاسی و تنش‌های نظامی، بیش از همه نگران سرنوشت کشورشان هستند. ایران در مقام یک موجودیتِ هویت‌بخشِ جمعی، ذهن ایرانیان را بیشتر از هر موضوع دیگری به خود مشغول کرده است. ایران برای مردم ایران تنها یک سرزمین نیست بلکه محل تکوین هویت و آگاهی ملی‌شان است. 

جایی‌که با نسبت‌دادن خود بدان امنیت هستی‌شناختی‌شان را تأمین می‌کنند. هر آسیبی به سرزمین ایران، تنها زیانی از بُعدی مادی نیست، گرچه اهمیت ابعاد مادی را نمی‌توان نادیده گرفت اما برای ایرانیان، ابعاد معنایی میهن اهمیت بیشتری دارد. برخلاف بسیاری از کشورهای مدرن که در آن دولت‌ها، ملت‌ها را خلق کرده‌اند، در ایران این حس جمعی ملت‌بودگی واحد است که حکومت‌ها را ایجاد کرده است. از این منظر، ایرانیان در طول تاریخ، تعرض به سرزمین‌شان را نه در قالب حمله به حکومتی خاص بلکه در مقام یورش به عامل هویت‌بخش‌شان تفسیر کرده‌اند. به کلام نیچه، «تمامی فضیلت شما آن‌جاست که تمامی عشقِ شما آنجاست».  تمام فضیلت ایرانیان در عشق به میهن‌شان تجلی می‌یابد. 

جنگ 12 روزه گرچه رخ‌دادی ناخوشایند بود و اکنون نیز گرچه تعلیق آینده، ترسی را بر جامعه حاکم کرده است اما چون نیک بنگریم، به کلام نیچه «در زخم‌زدن نیز نیروی شفابخش هست، با زخم‌زدن‌ها جان‌ها می‌بالند و مردانگی‌ها می‌شکفند». تاریخ ایران نشان از آن دارد که حملات خارجی نه‌تنها آن را از پای درنیاورده بلکه آن را قوی‌تر نیز کرده است. البته این به معنای استقبال از جنگ و گام‌نهادن در مسیر منازعه نیست. مقصود آن است که حس نیرومند ملت‌بودگی که همچون سنگ خارایی استوار در پس طوفان‌های روزگار، ایران را حفظ کرده است همچنان توان زایندگی و بالندگی را دارد اما بر سیاستمداران است که از این توان به درستی بهره ‌گیرند.

ملت‌بودن ایران می‌تواند پشتوانه‌ای نیرومند برای اقتدار ملی باشد اما نباید از این حقیقت غافل شد که در پیش‌گرفتن سیاست‌های نادرست و تداول بحران‌های کنونی بدون چشم‌اندازی برای رفع آن‌ها می‌تواند ترس مشروع مردم ایران را به استیصال بدل کند که در آن صورت هر پیامد و نتیجه‌ای را حتی در ویرانگرترین شکل آن پذیرا خواهند بود. اکنون زمان اتخاذ تصمیم بزرگ است و پاسداشت کیان سرزمین ایران بیش از هر عامل دیگری به خرد راستین نیازمند است. 

در شرایط بحرانی است که عیار راستین سیاستمداران عیان می‌شود. اکنون ایران بحرانی را تجربه می‌کند که نیازمند سیاست‌مدارانی با عیار خردورزی و شجاعت بالا است. اکنون زمان آشکارگی خرد جاودان ایرانی و تکیه بر این پشتوانه نیرومند فرهنگی و تاریخی است که می‌تواند ایران را از مسیر ناهموار پیش‌رو به سلامت عبور دهد. خردورزی سیاستمداران و شجاعت دولت‌مردان در اتخاذ تصمیماتی بزرگ آنجایی خود را نشان می‌دهد که زمانه بیش از همه آن‌ها را به چالش طلبیده باشد. 

هر آنجاییکه نهیب حادثه بلندتر و نخوت رقیب نیرومندتر باشد، سیاست‌مدار شجاع، اتکاء بیشتری بر خرد خواهد کرد. اکنون ایران نیازمند دولت‌مردانی است که بر این حقیقت التفاتی آگاهانه داشته باشند که عرصه سیاست، آوردگاه واقع‌بینی، خردباوری و خردگزینی است و نه جولانگاه تخیل‌اندیشی، خردگسستی و توهم‌بینی. 

بحران و ترس حاکم بر جامعه بیشتر از آنکه فراخوانی برای استیلای استیصال و سلطه ناامیدی باشد، دعوتی است برای تأملی عقلانی بر واقعیت‌های ناگزیر. اکنون زمان نگریستن به رویدادها از دریچه منافع شخصی و حزبی نیست، بلکه زمان، زمان برکشیدن علائق شخصی به سطح منافع ملی است، پای ایران در میان است. محتشمان اندیشه در ایران اکنون نباید اسیر تفنن و بازیچه سخره خیال‌اندیشی شوند. معیار اعتبار خرد دولت‌‌مردان راه‌گشابودن اندیشه‌های آنان است. به کلام شیخ عطار، «هر چیزی را زکاتی است و زکات عقل، اندوه طویل است». آری اکنون اندوهگین‌بودن برای ایران زکات آنانی است که با تکیه بر عقل در پی یافتن مسیری برای برون‌رفت از برهه دشوار کنونی هستند.

تنها راهنمای پیش‌روی دولت‌مردان ایران در باب آینده عقل است. تکیه بر این نیرو که سبب مزیت انسان بر سایر موجودات شده تنها صخره قابل اتکاء در میانه این طوفان است. کشتی ایران را در میانه این امواج بلاخیز تنها دولت‌مردانی کاردیده روزگار گذرانیده و کارآزموده فهیم می‌توانند به ساحل سلامت هدایت کنند؛ دولت‌مردانی که با شجاعت تمام و با استظهار بر خرد جاودان و پشتوانه مردمی، سامان امور را باردگر بر پایه اندیشه عقلانی استوار سازند. نیل بدین مقصود در کشوری که مردمانش از شدت علاقه به سرنوشت آن از آینده در بیم و هراس هستند، امکان‌پذیر است.

ایران برای ایرانیان معشوقی ابدی است و در عمری به درازای تاریخ دلبستگی به این معشوق را با عشقی جگرخراش و پرنیش و نوش اثبات کرده‌اند. اکنون این تکلیف دولت‌مردان است که با توسل و التجاء عقل و بهره‌گیری از خرد راستین، چاره‌ای سازند و اندیشه‌ای دراندازند تا عاشق و معشوق به خرمی شادکامی زندگی کنند. در آخر خطاب به دولت‌مردان فهیم و ایران‌دوست باید گفت، «صبا گر چاره داری، وقتِ وقت است». 

به کانال تلگرام هم میهن بپیوندید

دیدگاه

ویژه دیپلماسی
پربازدیدترین
آخرین اخبار