خلاقانه تخریب کنید/برندگان نوبل اقتصاد ۲۰۲۵ درباره رشد پایدار چگونه میاندیشند
در آغاز دهه ۱۹۸۰نظریههای مربوط به رشد اقتصادی تا حد زیادی تحت سلطه آثار اقتصاددان آمریکایی رابرت سولو بود. نتیجه این بود که «در درازمدت، رشد درآمد سرانه با پیشرفت فناوری تعیین میشود.»

سالهاست که این سوال را از خود میپرسیم که چه چیزی باعث میشود برخی کشورها ثروتمند و برخی دیگر فقیر باشند؟ آیا کشورها میتوانند کاری کنند که نتیجه آن بهبود استانداردهای زندگی شهروندان خود باشد؟ نهفقط مردم عادی که این سوال اقتصاددانان است که قرنهاست به دنبال پاسخی برای آنها هستند.
در آغاز دهه 1980نظریههای مربوط به رشد اقتصادی تا حد زیادی تحت سلطه آثار اقتصاددان آمریکایی رابرت سولو بود. نتیجه این بود که «در درازمدت، رشد درآمد سرانه با پیشرفت فناوری تعیین میشود.»
اما آثار سولو توضیح نمیداد که فناوری چگونه در طول زمان انباشته میشود و نقش نهادها و سیاستها در تقویت آن چیست. به این ترتیب نظریه سولو نه میتواند توضیح دهد که چرا کشورها در دورههای پایدار به طور متفاوت رشد میکنند و نه اینکه چه نوع سیاستهایی میتواند به یک کشور کمک کند تا عملکرد رشد بلندمدت خود را بهبود بخشد.
پس احتمالاً نوآوریهای فناوری، وابسته به دانشمندانی بوده که انگیزه مالی کمتری نسبت به بقیه جامعه دارند. به این ترتیب کشورها نمیتوانند چندان مداخلهای در نوآوری داشته باشند، نوآوریهای فناوری نتیجه علایق و انگیزههای خود دانشمندان خواهد بود.
اما وقتی نظریه رشد درونزا ظهور کرد این طرز فکر هم تغییر کرد. رشد درونزا همان است که برای پل رومر در سال ۲۰۱۸ نوبل به همراه آورد و هم برای اقتصاددان امسال. پل رومر نشان داد که ایدههای جدید، فناوریهای نوآورانه و تحقیق مداوم میتوانند تولید و بهرهوری را در اقتصادها افزایش دهند و رشد اقتصادی تنها با اضافه کردن نیروی کار به سرمایه بیشتر حاصل نمیشود.
البته هر نوآوری، برندگان و بازندگانی دارد که میتوانند سرنوشت یک کشور را از نظر رشد اقتصادی شکل دهند و از طرفی حتی صاحبان فناوری قدیمی هم سعی میکنند مقابل نوآوریها بایستند. بنابراین اگرچه اکتشافات علمی پشت پیشرفت فناوری بودند، اما یک کشف علمی تضمینی برای پیشرفت فناوری نبوده است. پیشرفت تنها زمانی حاصل شده که دنیای مدرن شروع به استفاده از دانش کشف شده برای حل مشکلاتی کرد برای بهبود زندگی مردم و در نتیجه بشر شاهد رشد پایدار شد.
امسال در بخش اقتصاد جایزه نوبل «جوئل موکیر» از دانشگاه نورث وسترن به خاطر شناسایی پیشنیازهای رشد پایدار از طریق پیشرفت فناوری و «فیلیپ آگیون» از کالج دو فرانس به همراه «پیتر هویت» از دانشگاه براون، به خاطر نظریه رشد پایدار از طریق تخریب خلاق، که در آن محصولات جدید و بهتر محصولات قدیمیتر را کنار میزنند، برنده این جایزه شدند.
تحقیقات این سه اقتصاددان بر پایه این ایده انجام شده که نشان دهند نوآوری چگونه یک فرآیند خودزاینده پیشرفت اقتصادی ایجاد میکند با این شرط که جوامع توضیحات علمی برای چرایی کارکرد فناوریها داشته باشند و پذیرای ایدهها و تغییرات جدید باشند.
رشد اقتصادی پایدار منجر به بهبود سطح زندگی، سلامت و کیفیت زندگی مردم در سراسر جهان میشود. این امر چنان جا افتاده که همه آن را بدیهی میدانیم اما دنیا همیشه بر این منوال پیش نرفته و آنطور که آکادمی نوبل مینویسد رکود در بیشتر تاریخ بشر یک هنجار بود و با وجود اکتشافات مهم گاه به گاه، که گاهی منجر به بهبود شرایط زندگی و درآمد بالاتر میشد، رشد اقتصادی همیشه در نهایت ثابت میماند.
«جوئل موکیر» از منابع تاریخی استفاده کرده تا به این نتیجه برسد که علل تبدیل شدن رشد پایدار به یک هنجار جدید فعلی چیست. به باور این اقتصاددان اگر قرار است نوآوریها در یک فرآیند خودجوش، یکی پس از دیگری رخ دهند، نهتنها باید بدانیم که چه چیزی در این خودجوش بودن مؤثر است، بلکه باید توضیحات علمی برای چرایی آن نیز داشته باشیم. تا قبل از انقلاب صنعتی این چرایی توضیح علمی نداشت.
اما دو نفر دیگر برنده نوبل اقتصاد چه کردهاند؟ «فیلیپ آگیون» و «پیتر هویت» مکانیسمهایی را بررسی کردهاند که این رشد پایدار را امکانپذیر میکند. این دو در سال ۱۹۹۲ یک مدل ریاضی ساختند برای آنچه «تخریب خلاق» نامیده میشود: وقتی یک محصول جدید و بهتر وارد بازار میشود، شرکتهایی ضرر خواهند کرد که محصولات قدیمیتر میفروشند.
این نوآوری نمایانگر یک چیز جدیدی است و بنابراین خلاقانه است. با این حال مخرب هم هست زیرا شرکتی که فناوریاش منسوخ شده از دور رقابت حذف میشود. برندگان جایزه نوبل اقتصاد به طرق مختلف نشان میدهند که تخریب خلاق به چه طریق باعث ایجاد تضادهایی است که باید به شیوهای سازنده مدیریت شوند. در غیر این صورت شرکتهای پیشین گروههای ذینفع که موقعیت خود را در معرض خطر میبینند با آن مقابله خواهند کرد.
در یک کلام و بر اساس نقل قولی از «جان هاسلر»، رئیس کمیته جایزه علوم اقتصادی، «رشد اقتصادی را نمیتوان بدیهی دانست». بلکه برای جلوگیری از بازگشت رکود باید از سازوکارهایی حمایت کرد که زیربنای تخریب خلاق هستند.
«جوئل موکیر»، متولد ۱۹۴۶ در لیدن هلند، فارغالتحصیل دانشگاه ییل ایالات متحده و استاد دانشگاه نورث وسترن و دانشکده اقتصاد ایتان برگلاس دانشگاه تلآویو است. «فیلیپ آگیون»، متولد ۱۹۵۶ در پاریس فرانسه، فارغالتحصیل دانشگاه هاروارد و استاد کالج دو فرانس و دانشگاه اینسید (INSEAD) فرانسه و دانشکده اقتصاد و علوم سیاسی لندن است و «پیتر هویت»، متولد ۱۹۴۶ در کانادا فارغالتحصیل دانشگاه نورث وسترن و استاد دانشگاه براون است.
مبلغ جایزه نوبل اقتصاد ۱۱ میلیون کرون سوئد است که نیمی از آن به «جوئل موکیر» و نیمی دیگر به طور مشترک به «فیلیپ آگیون» و «پیتر هویت» اهدا میشود.
اقتصاد و نوآوریهایش
«جوئل موکیر» نشان میدهد که قبل از انقلاب صنعتی، نوآوریها بیشتر به نوعی آزمون و خطا بودند تا کاری مبتنی بر درک علمی. به باور او رشد اقتصادی پایدار محقق نخواهد شد اگر: جهان، جهانِ مهندسی بدون علم مکانیک، آهنسازی بدون علم متالورژی، کشاورزی بدون علوم خاک، معدنکاری بدون علوم زمینشناسی، آب بدون علم هیدرولیک، رنگرزی بدون شیمی آلی و پزشکی بدون میکروبیولوژی و ایمونولوژی باشد.
پس گزاف نیست که بگوییم دورهای در حدود سال ۱۸۰۰ میلادی اولین دوره تاریخ بشر است که رشد اقتصادی پایدار وجود داشته است. به همین دلیل است که یکی از داوران نوبل گفته بود در سوئد و بریتانیا در چهار قرن بین ۱۳۰۰ تا ۱۷۰۰ چندان بهبودی در استانداردهای زندگی بشر به وجود نیامد.
یکی از مثالهایی که «موکیر» به آن علاقه دارد داستان قبول ارتباط بین عوامل بیماریزای میکروبی و مرگهای بعد از جراحیهاست؛ به دلیل استریل نکردن تجهیزات جراحی. در دهه 1840 جراحان قبول نداشتند که میکروبها از طریق ابزار جراحی آلوده باعث مرگ بیماران میشوند. نوآوریهای لویی پاستور و جوزف لیستر بود که بالاخره تا دهه ۱۸۶۰ توانست تحولی بزرگ در پزشکی به وجود آورد. از این گذشته به باور «موکیر» متخصصانی که آماده تعامل با علم بودند، همراه با فضای اجتماعی که پذیرای تغییر بود، دلایل اصلی شروع انقلاب صنعتی در بریتانیا بودند.
به باور این اقتصاددان، قبل از انقلاب صنعتی، دانش تکنولوژیکی عمدتاً «تجویزی» بود، یعنی مردم میدانستند چگونه چیزها را به کار بیندازند اما نمیدانستند چرا این چیزها کار میکنند. انقلاب علمی در طول قرنهای ۱۶ و ۱۷ این «چرا» را به دانش «گزارهای» تبدیل کرد؛ یعنی پیوند دادن درک تجربی با استدلال علمی. این تلفیق علم و فناوری، پایه و اساس «دانش مفید» را ایجاد کرد که نوآوری سیستماتیک را ممکن ساخت.
«جوئل موکیر» معتقد است ریشههای فکری انقلاب صنعتی به برنامه بیکن در قرن هفدهم برمیگردد که هدف آن گسترش مجموعه دانش مفید و بهکارگیری فلسفه طبیعی برای حل مشکلات فناوری و ایجاد رشد اقتصادی بود. عصر روشنگری قرن هجدهم در غرب این برنامه را از طریق مجموعهای از تحولات نهادی به انجام رساند که هم میزان دانش و هم دسترسی به آن را برای کسانی افزایش داد که میتوانستند به بهترین نحو از آن استفاده کنند. بنابراین بدون عصر روشنگری یک انقلاب صنعتی نمیتوانست خود را به رشد اقتصادی پایداری برساند که از اوایل قرن نوزدهم آغاز شد.
«موکیر» در مقالهای به نام «پیشرفت طبیعی نیست؛ انسانها آن را اختراع کردند و اختراعش چندان دور هم نیست» که در سال 2016 در نشریه آتلانتیک منتشر شد، مینویسد: ظهور باور به سودمندی پیشرفت باعث شد دنیای مدرن و رفاه بیسابقهاش آغاز شود.
چنین باوری ممکن است امروز بدیهی به نظر برسد، اما اکثر مردم در گذشتههای دورتر معتقد بودند که تاریخ در نوعی چرخه حرکت میکند یا مسیری را دنبال میکند که توسط قدرتهای بالاتر تعیین شده است. این ایده که انسانها باید و میتوانند آگاهانه تلاش کنند تا جهان را به مکانی بهتر برای خود و نسلهای آینده تبدیل کنند، بهطور کلی ایدهای است که در دو قرن بین کریستوفر کلمب و ایزاک نیوتن پدیدار شد. البته، فقط باور به اینکه پیشرفت میتواند حاصل شود کافی نیست؛ باید آن را به وجود آورد. دنیای مدرن زمانی آغاز شد که مردم تصمیم گرفتند چنین کاری را انجام دهند.
اما اصلاً چرا مردم در گذشته در پذیرش ایده پیشرفت تردید داشتند؟ به باور تاریخنگاران بسیار، مردم پذیرش ایده پیشرفت را بیاحترامی به نسلهای گذشته تلقی میکردند.
مورخ کارل بکر، در اوایل دهه ۱۹۳۰ نوشته بود: «یک فیلسوف نمیتوانست ایده مدرن پیشرفت را درک کند اگر که حاضر به ترک پرستش اجداد نمیشد، تا زمانی که عقده حقارت خود را نسبت به گذشته کنار نمیگذاشت و متوجه نمیشد که نسل خودش برتر از هر نسل شناختهشدهای است.»
این سفرهای بزرگ و اصلاحات مذهبی بود که اروپاییها را وادار کرد در مورد نوشتههای کلاسیک بزرگ در باب جغرافیا، پزشکی، نجوم و فیزیک شک و تردید به خود راه دهند و این کتابها را متون مقدس نپندارند؛ متونی که تقریباً تنها منبع اصلی خرد در قرون وسطی بودند. با این شک و تردیدها، این حس به وجود آمد که گویا این نسل خودشان است که بیشتر از گذشتگان میداند و خردمندتر از نسلهای گذشته است.
اگر تنها یک مثال برای این موضوع ذکر شود میتوان به سال 1600 میلادی بازگشت که ویلیام گیلبرت، فیلسوف انگلیسی، نویسنده کتاب معروفی در مورد مغناطیس، با عنوان «درباره آهنربا» نوشت که «قرار نیست وقت خود را با نقل قول از باستانیان و یونانیان به عنوان حامیان خود تلف کند، زیرا نه استدلالهای بیارزش و نه اصطلاحات یونانی هیچکدام نمیتوانند حقیقت را به این ظریفی بیان کنند». خوانندگان این فیلسوف را آدمی گستاخ میدانستند که احترامی برای گذشته قائل نیست.
به باور «جوئل موکیر» وقتی آدام اسمیت در سال ۱۷۷۶ نوشت که «تولید سالانه زمین و نیروی کار انگلستان قطعا بسیار بیشتر از یک قرن پیش، در زمان چارلز دوم در سال ۱۶۶۰ است و مطمئناً در 1660 هم بسیار بیشتر از آن چیزی بود که میتوانستیم 100 سال قبل تصور کنیم» بسیاری در مورد قدرت نوآوری برای پیشبرد اقتصاد تردید داشتند و نگران بودند که نیروهای مسئول پیشرفت بسیار ضعیف باشند و شاید با رشد سریع جمعیت از بین بروند. اما همانطور که معلوم شد، حتی خوشبینترین افراد نیز قدرت پیشرفت فناوری را در مهار برق، ساخت فولاد ارزان، پر کردن جهان با مواد غذایی فراوان و باکیفیت و دو برابر کردن امید به زندگی انسانها در عین کاهش حداقل نیمی از ساعات کاری مردم دست کم گرفته بودند اما اینها تنها بخش کوچکی از دستاوردهای مدرنیته هستند.
«موکیر» معتقد است همانطور که تا دهه 1960 بسیاری به پیروی از توماس مالتوس متقاعد شده بودند که رشد افسارگسیخته جمعیت ثمرات رشد اقتصادی را از بین میبرد امروز هم هستند کسانی که به عنوان مثال نگران علم مهندسی ژنتیک و نوآوریهای آن هستند اما هرچند پیشرفت ناگزیر خطرات و هزینههایی را به همراه دارد؛ گزینه جایگزین، چه در آن زمان و چه در حال حاضر، همیشه گزینه بدتری است.
تخریب کنید، اما خلاقانه
«فیلیپ آگیون» به همراه «پیتر هویت» دیگر برندگان جایزه نوبل اقتصاد امسال بودند به خاطر نظریه رشد پایدار از طریق تخریب خلاق. مدل سال ۱۹۹۲ آنها به صورت ریاضی بیان میکند که آنجایی که فناوریهای جدید جایگزین فناوریهای قدیمی میشوند، تخریب خلاق چگونه رشد بلندمدت اقتصاد کلان را هدایت میکند.
بر اساس این نظریه شرکتها در تحقیق و توسعه سرمایهگذاری میکنند تا محصولات یا فرآیندهای برتر ایجاد کنند. نوآوران موفق سود انحصاری موقت کسب میکنند و با گذشت زمان، توسط نوآوران جدید جایگزین میشوند؛ یعنی چرخهای از «تخریب خلاق» رخ میدهد.
این فرآیند توضیح میدهد که چگونه تولید ناخالص داخلی کل، حتی با ظهور و سقوط شرکتهای منفرد، به طور پیوسته رشد میکند. مدل تعادل عمومی آنها همه بازارها یعنی کالا، نیروی کار و سرمایه را به هم پیوند میدهد و نشان میدهد که چگونه نوآوریهای سطح خرد به ثبات اقتصاد کلان تبدیل میشوند.
این دو نشان دادند که تحقیق و توسعه سرریزهای اجتماعی مثبتی دارد و سرمایهگذاری عمومی در تحقیق و آموزش را توجیه میکند.
«تخریب خلاق» مفهومی در اقتصاد است که فرآیندی را توصیف میکند که در آن نوآوریهای جدید جایگزین نوآوریهای قدیمیتر شده و آنها را منسوخ میکنند. این مفهوم معمولاً با نظارت اقتصاددانی به نام جوزف شومپیتر پیوند خورده که او خود این اصطلاح را از آثار کارل مارکس گرفته و به عنوان نظریهای در مورد نوآوری اقتصادی و چرخه تجارت رواج داده است. از این نظریه گاه به عنوان «طوفان شومپیتر» هم نام برده میشود.
در نظریه اقتصادی مارکسی، این مفهوم به طور گستردهتری به فرآیندهای مرتبط با انباشت و نابودی ثروت در نظام سرمایهداری اشاره دارد. جامعهشناس آلمانی، ورنر سومبارت، اولین کسی است که از این اصطلاحات در اثر خود با عنوان «جنگ و سرمایهداری» (۱۹۱۳) استفاده کرد.
با این حال، در آثار اولیه مارکس، ایده تخریب یا نابودی خلاق نهتنها به این معنی است که سرمایهداری نظمهای اقتصادی قبلی را نابود و از نو پیکربندی میکند، بلکه به این معنی هم است که باید به طور مداوم ثروت موجود را چه از طریق جنگ، آوارگی یا بحرانهای اقتصادی منظم و دورهای ارزشزدایی کرد تا زمینه برای ایجاد ثروت جدید فراهم شود.
«فیلیپ آگیون» به همراه «سلین آنتونین» و «سیمون بونل» کتابی دارند با عنوان «قدرت تخریب خلاق». این کتاب فینالیست جایزه کتاب هایک، بهترین کتاب سال اکونومیست، بهترین کتاب سال فارن افیرز و محبوبترین کتاب تابستانی فایننشالتایمز بود. این کتاب بررسی میکند که چه چیزی رشد، رقابت، جهانی شدن و تلههای درآمد متوسط را تقویت میکند؛ ریشههای نابرابری و تغییر اقلیم کجاست؛ تأثیر فناوری بر رشد اقتصادی چگونه است و بازیابی از شوکهای اقتصادی چگونه ممکن است.
بر اساس این کتاب ما استاندارد زندگی مدرن خود را مدیون نوآوریهایی هستیم که توسط سرمایهداری بازار آزاد امکانپذیر شده است، اما به مداخله دولت با نظارت و توازن نیز نیاز داریم تا خلاقیت اقتصادی را تقویت کنیم، اختلال اجتماعی را مدیریت کنیم و اطمینان حاصل کنیم که نوآوران فوق ستاره دیروز، نردبان را پس از صعود از آن بالا نکشند.
نویسندگان کتاب، مطابق با سنت جوزف شومپیتر، تاکید میکنند که رشد زمانی حاصل میشود که کارآفرینان نوآوری میکنند، کالاهای جدید خلق میکنند و بهرهوری را افزایش میدهند، اما در این فرآیند مشاغل و شرکتهای موجود را هم نابود میکنند. به باور منتقدین این کتاب، اگر برای توماس پیکتی، تاریخ اقتصادی داستان «رژیمهای نابرابری» یعنی سرمایه و ایدئولوژی است، تمرکز در این کتاب بر رشد و مزایای آن است. جهان از زمان انقلاب صنعتی تاکنون به لطف رشد پایدار بهرهوری، شاهد افزایش قابل توجه رفاه بوده و به لطف رشد در چین، هند و بسیاری از اقتصادهای در حال توسعه دیگر، نابرابری جهانی کاهش یافته است.
برای آگیون و همکارانش، رشد بیشتر و بهتر راهحل مشکلات فعلی ماست و الگوی «تخریب خلاق» توضیح میدهد که چگونه این رشد اتفاق میافتد. بازارهای صادراتی به نوآورترینها پاداش میدهند، درحالیکه واردات و سرمایهگذاری مستقیم خارجی ایدههای جدید و رقابتی را به ارمغان میآورند که بهترین شرکتها را برای پیشرفت مداوم ترغیب میکند. بازارهای مالی پویا، سرمایهای را که شرکتهای جدید موفق برای رشد و گسترش به آن نیاز دارند، فراهم میآورند. مبارزه با تغییر اقلیم مستلزم یک انقلاب فناوری سبز است و نابرابری زیادی باید به عنوان بهای تشویق نوآوری پذیرفته یا حتی جشن گرفته شود.
مسئله مهم اما این است که الگوی تخریب خلاق به هدایت سیاستها هم کمک میکند. دولتها باید از حق ثبت اختراعات محافظت و از مالیات بیش از حد اجتناب کنند، بازندگان بخش مخرب تخریب خلاق را بیمه کنند، بازارهای کار انعطافپذیر را با سیاستهای بازار کار «فعال» همراه کنند تا به مردم در یافتن مشاغل جدید کمک کرده و از تحقیقات پایه حمایت کنند و از همه مهمتر دولتها باید از همکاری با نوآورانی اجتناب کنند که سعی در تثبیت موقعیت خود دارند. عمل به چنین رویکردی در یک دموکراسی آسانتر است.
باور این کتاب این است که «دست نامرئی» برای چالشهای فعلی ما ناکافی است و «تخریب خلاق» مسلماً یکی از راهحلهای اقتصاد ماست.
«فیلیپ آگیون» و «پیتر هویت» با همکاری هم دو کتاب نوشتهاند. کتاب اول «نظریه رشد درونزا» نام دارد. نظریه رشد درونزا معتقد است که رشد اقتصادی در درجه اول نتیجه نیروهای درونزاست نه نیروهای خارجی. بر اساس این نظریه سرمایهگذاری در سرمایه انسانی، نوآوری و دانش از عوامل مهم رشد اقتصادی هستند و این نظریه در درجه اول معتقد است که نرخ رشد بلندمدت یک اقتصاد به اقدامات سیاستی بستگی دارد.
در این کتاب آگیون و هویت مدل نئوکلاسیک رشد برونزا و تلاشهای اولیه برای درونزا کردن رشد اقتصادی بلندمدت را بررسی کرده؛ رابطه علیتی بین چرخههای تجاری و رشد بلندمدت و نیز توزیع و اقتصاد سیاسی و انباشت سرمایه انسانی را به بحث میگذارند.
کتاب دوم، کتاب «اقتصاد رشد» است: کتاب ابتدا مدلهای نئوکلاسیک، مدل AK، مدل تنوع محصول رومر و مدل شومپیتری را توضیح میدهد. بعد بر اساس پارادایمهای اصلی فرآیند پویای رشد و توسعه و موضوعاتی مانند همگرایی، تغییر فنی هدایتشده، گذار از رکود مالتوسی به رشد پایدار، فناوریهای همهمنظوره و نقش نهادها در مقابل سرمایه انسانی را بررسی میکند.
اما جان کلام این دو اقتصاددان همان است که در مقالهای با عنوان «رویکرد تخریب خلاق به اقتصاد رشد» آوردهاند: در این مقاله، این دو محقق ابتدا الگوی رشد شومپیتری را معرفی کردهاند، که در آن رشد ناشی از نوآوریهایی است که نوآوریهای قبلی را منسوخ میکنند.
بعد نشان دادهاند که چگونه میتوان از این الگو برای روشن کردن معماهای تاریخی رشد مانند جهش رشد، رکود سکولار و تله درآمد متوسط استفاده کرد. پس از آن بررسی کردهاند که چگونه میتوان الگوی شومپیتری را با استفاده از دادههای خرد غنی، با تمرکز بر رابطه بین رقابت در بازار محصول و رشد مبتنی بر نوآوری، آزمایش کرد و در نهایت، از این الگو برای زیر سوال بردن برخی از باورهای رایج در مورد سیاستگذاری رشد استفاده کردهاند.