زن، ساز و سکوت/موسیقی زنان در ایران؛ میانِ ممنوعیت و مقاومت
بهتازگی شبکهی آموزشِ سیما در تیتراژِ ویژهبرنامهی «نوروزِ شکوفههای دانش» که بهبهانهی آغاز سال تحصیلی پخش شد، از صدای تکخوان زن (نغمه شریفی) استفاده کرد که ترانهی معروف «آقای حکایتی» را میخواند.

بهتازگی شبکهی آموزشِ سیما در تیتراژِ ویژهبرنامهی «نوروزِ شکوفههای دانش» که بهبهانهی آغاز سال تحصیلی پخش شد، از صدای تکخوان زن (نغمه شریفی) استفاده کرد که ترانهی معروف «آقای حکایتی» را میخواند. صدای او از تلویزیون شنیده شد و نه زمین به آسمان رسید، نه دنیا به آخرت. آب هم از آب تکان نخورد؛ درحالیکه 47 سالِ آزگار، صدای زنان به یک مسئلهی بزرگ بدل شده و چهرهای امنیتی به خود گرفته بود و بدتر آنکه هزاران زنِ آوازخوان در این سالها، نغمههایشان در گلو ماند و استعدادهای بسیاریشان نشکفته، پرپر شدند.
حالا البته همهچیز فرق کرده است. در این روزگار، دیگر نمیتوان صدایی را محصور کرد و به آن آدمی که میخوانَد، گفت: نخوان. حالا اینترنت آمده و هر کسی که میخواهد، میتواند بخواند و آنچه میخواند را در شبکههای اجتماعی منتشر کند و مخاطبانِ بسیار نیز بیابد؛ اما مگر ماجرا همین است؟ اصلاً اجرای پشتِ دوربین کجا و اجرا برای مخاطبِ زنده کجا؟ حالا اما چارهای نیست و باید به همین دلخوش بود که دیگر کسی توانِ آن را ندارد که صدایِ هیچ آوازی را برای همیشه در گلو نگاه دارد.
ما در این سالها هم آنقدری پیرانهسر شدهایم که بدانیم با پخشِ یک قطعهی تکخوانی از یک خوانندهی زن، نمیتوان زیاد خیالبافی کرد و امیدوار شد که این روند در آینده نیز ادامه پیدا کند؛ اما این لرزش در سکوتِ دیرینهی رسانهی ملی نیز امیدوارمان کند.
زنِ موسیقیدان در درازنای تاریخِ این سرزمین
حضور زنان در موسیقی ایران، پیشینهای دارد به درازنای تاریخ و به ژرفای فرهنگ این سرزمین کهن. از سپیدهدم تمدن در این خطه تا روزگار معاصر، «زنان» آفرینندگان، رامشگران و نواسازانِ برجستهای بودهاند؛ از همین روی است که فردوسی در شاهنامه، از «سپنوی خنیاگر» سخن میگوید که آوازش چنان اثرگذار بود که پلنگ را رام میکرد و در بخشهای دیگرِ آن، زنانِ رامشگر و چنگنواز را در کنار پهلوانان و شاهان مییابیم.
در ماجرای هفتخان رستم، زنی جادوپیشه میکوشد تا با نغمهی ساز خویش، پهلوان را مسحور کند و در جایی دیگر، شاعر به تصویر خانهای میپردازد که در آن «300 پرستنده با رباب و نبید و سرود» حضور دارند. فردوسی در مقدمهی داستان بیژن و منیژه، شبی را توصیف میکند که خواب از چشمانش گریخته و همسر خویش را بیدار میکند تا با نوای چنگ، مونسِ بیخوابی شاعر شود.
فراتر از ادبیات حماسی، آثار تاریخی و باستانشناسی نیز روایتگرِ دیرینگی حضور زنان در موسیقی ایران است. «آزادوار چنگی» از مشهورترین زنان موسیقینوازِ دوران ساسانی، در عهد بهرام گور میزیست و چیرگی او در نواختن چنگ، زبانزد همعصرانش بود. در سفرنامهی منسوب به فیثاغورث نیز آمده است، در هنگام تاجگذاری داریوش بزرگ، 360 دختر با همآوایی شگفتانگیز، سرودی مناسبِ حال میخواندند.
در کتاب «گشت و گذاری در موسیقی سنتی ایرانی» چندین نگاره از مجسمههای نوازندگان زن دوران ماقبل تاریخ به چاپ رسیده است که از منطقهی شوش و خوزستان بهدست آمدهاند. این آثار که غالباً زنان را در حال نواختن آلات موسیقی نشان میدهند، گواهی استوار بر این حقیقت است که موسیقی، هنری مردانه نبوده و زنان ایرانی نیز در اجرای آن سهمی درخور داشتهاند. بهگفتهی پژوهشگر موسیقی، مانی جعفرزاده، اگر مردان در خلق موسیقی تواناتر بودهاند، زنان در اجرای آن موفقتر و پرشورتر ظاهر شدهاند؛ و چهبسا در روزگاری که موسیقی هنوز مکتوب نبود، زنان در تداوم و انتقال شفاهی آن سهمی افزونتر از مردان داشتهاند.
با گذر از دوران باستان و ورود به عصر اسلامی، بانوان هنرمند به اندرونی دربارها راه یافتند و آموزش موسیقی در سطحی حرفهای به آنان داده شد. موسیقیدانانی نامدار چون ابراهیم موصلی و فرزندش اسحاق، تعلیم بانوان را برعهده داشتند. در این دوران، برخلاف تصوری که از محدودیت زنان در قرون میانه وجود دارد، در عرصهی موسیقی هنوز تفکیک جنسیتی آشکار دیده نمیشود؛ هرجا نوازندهی مردی بود، زنِ هنرمندی نیز در کنارش مینواخت.
نخستین منع حکومتی موسیقی در ایران، به فرمان شاه تهماسب صفوی در سال ۹۶۳ هجری قمری بازمیگردد. این فرمان اما فقط متوجهی زنان نبود، بلکه ناظر بر کلیت موسیقی بود و از آن پس تا اواخر عصر قاجار، هنر موسیقی در رکودی چندقرنی فرو رفت. با آغاز دورهی قاجار، ورق تاریخ دوباره برگشت و موسیقی، همچون دیگر هنرهای ایرانی، حیاتی تازه یافت. در دربار فتحعلیشاه بهویژه ناصرالدینشاه، موسیقی جایگاهی دوباره یافت و زنان در کنار مردان به اجرای موسیقی درباری پرداختند.
در حرمسرا، گروههایی از بانوان نوازنده و رامشگر فعالیت میکردند. «گلبختخانم ترکمانی» و «کوچکخانم تبریزی»، هر یک سرپرستی گروههایی 50نفره از زنان نوازنده را برعهده داشتند؛ سردستههای این گروهها را «استاد مینا» و «استاد زهره» تشکیل میدادند؛ زنانی که در موسیقی زمانهی خود بیهمتا بودند و شاگردیِ نوازندگان نامداری چون سهراب ارمنیاصفهانی و رستم یهودیشیرازی را کرده بودند.
در همین دوران، «تاجالسلطنه» ـ دختر ناصرالدینشاه و «تورانالسلطنه» ـ با نگاهی انتقادی و جسورانه به نظام مردسالار دربار، درعینحال که اهل قلم و اندیشه بود، از نوازندگان توانای عصر خود نیز بهشمار میرفت.
نخستین ثبت صدای زنان ایرانی به دوران پایانی قاجار و سال ۱۲۹۱ خورشیدی بازمیگردد؛ زمانیکه در چهارمین دورهی ضبط موسیقی ایرانی، آوازِ «افتخار»، «امجد» و «زری» بر صفحهی گرامافون ثبت شد. اندکی بعد، «خانم پروانه» نخستین بانوی نوازنده شد که صدای سهتار او همراه آوازش بر صفحه ضبط گردید؛ نوایی که در سال ۱۳۰۶ توسط کمپانی «هیزمسترز ویس» منتشر شد. پس از او، نسل تازهای از زنان موسیقیدان ظهور کردند.
در نخستین سالهای سلطنت پهلوی، با گسترش فناوریِ ضبط صدا، دستگاه گرامافون آرامآرام جای خود را در اماکن عمومی گشود. در همین دوران بود که نام قمرالملوک وزیری، نخستین بانوی آوازهخوانِ نوگرای ایران، در میان مردم پیچید. قمر، شاگرد مرتضیخان نیداود، آواز را به شیوهی علمی و دستگاهی آموخت و آثارش بر صفحههای کمپانی هیزمسترز ویس ضبط شد. نخستین اثر او در بیات اصفهان بود. قمر که بیش از 300 آواز بر صفحه خوانده است، سهمی سترگ در ثبت ردیفهای آوازی و گوشههای موسیقی ایرانی دارد.
در سال ۱۳۰۴، اجرای بهیادماندنیِ «مرغ سحر» با شعر ملکالشعرا بهار و آهنگ نیداود، در گراند هتل تهران با صدای او طنین انداخت؛ هرچند این اثر هرگز به ضبط نرسید. سالها بعد، ملوک ضرابی همین اثر را با صدای خویش و همراهی تار نیداود، با برچسب قرمز رنگِ کمپانی پولیفون ضبط کرد و آنچنان با استقبال روبهرو شد که چندینبار بازتولید شد.
ملوک ضرابی خود از پیشگامان آواز زنان در ایران بود و دهها اثر از خود برجای گذاشت؛ ازجمله تصنیفِ «نرمک نرمک» با شعر شهرآشوب و آهنگ عبدالله جهانپناه. پس از این نسل طلایی، در دهههای میانی قرن چهاردهم خورشیدی، بانوان آوازهخوانِ دیگری نیز به میدان آمدند؛ ازجمله عزت، روحبخش، مریم روحپرور، مرضیه، دلکش، مهوش، عهدیه، پوران، پروین، خاطره پروانه، الهه، افسر شهیدی، هنگامه اخوان، آفت و جمعی از خوانندگان پاپ که در آن زمان شمارشان فزونی گرفته بود.
رسانه در تسخیرِ صداهای مردانه
به این چنددهه نگاه نکنید. رادیو و تلویزیون ایران، از همان سالهای نخستینِ تأسیس، در کنار موسیقیدانانِ بزرگِ مرد، سهمی چشمگیر از حضور زنان در تاریخ موسیقی کشور داشت؛ از قمرالملوک وزیری که صدایش بر صفحات گرامافون نشست، تا سیلِ فراوانِ خوانندگانِ پاپ و البته چهرههای موسیقی سنتی چون پریسا، دلکش، الهه و هنگامه اخوان که در دهههای بعد با صدا و چهرهی خویش، تصویر زن ایرانی را در قاب موسیقی معنا کردند.
پس از انقلاب اما، این صداها ناگهان در هالهای از سکوت فرو رفتند؛ سازها را نشان ندادند، صداها را بریدند و حضور زن موسیقیدان در تلویزیون و رادیو، صحنههای اجرای زنده و در آثار صوتی به سایهای محو بدل شد. این اما تمامِ ماجرا نیست. زنان در خلوت خانهها، در آموزشگاههای کوچک، در هنرستانها و دانشگاهها خواندند، ساز بهدست گرفتند، گروه ساختند، آموختند، آموزش دادند و نسلی تازه را پرورش دادند که امروز دیگر حضوری انکارناپذیر دارد.
و ناگهان سکوت
صدای زن، هرچند در هیچ فتوایی بهصراحت منع نشده، اما درعمل طی چنددههی اخیر از صحنهی رسمی موسیقی ایران حذف شده است؛ اما وضعیت دیگر زنان موسیقی نیز بهتر نمینماید، بهشکلیکه در بسیاری از موارد زنانِ نوازنده نیز از حضور بر صحنه بازماندند. وضعیت رهبران زن ارکستر نیز تفاوت چندانی با آنان نداشت و سختتر نیز بود.
بااینهمه در میان این تنگناها، کمتر هنرمند مردی یافت شد که به این محرومیت اعتراض کند یا برای گشودن راهی تازه تلاش ورزد. یکی از معدود استثناها در این میان، «حسین علیزاده» است؛ آهنگساز و نوازندهی برجستهای که بارها نسبت به این وضعیت اعتراض کرده و سکوتِ مردان را نشانهی بیعدالتی دانسته است. علیزاده برای دور زدنِ محدودیتهای قانونی، از صدای زنان در قالب همخوانی بهره گرفت و کوشید راهی تازه در موسیقی ایرانی بگشاید.
او در توضیح شیوهی خود گفته است: «میخواستم استفاده از صدای زن، شکل قراردادی یا تقلیدی از کُرهای غربی پیدا نکند. بههمیندلیل در آوازهای ایرانی، نوعی پلیفونی ایجاد کردم تا هر خطِ آوازی، استقلال خود را حفظ کند و درعینحال با خطوط دیگر گفتوگویی موسیقایی داشته باشد. نخستینبار این تجربه را در موسیقی فیلم بهکار بستم، سپس در کنسرت راز نو آن را گسترش دادم. گروه همآوایان نیز ادامهی همان تجربه بود.»
او در گفتوگوهای متعدد بر این باور تأکید کرده است که: «امروزه تعداد خوانندگان زنِ توانا از مردان بیشتر است»، اما امکانات و فرصتهای رسمی در اختیار مردان قرار دارد و همین امر سبب میشود صدای بانوان کمتر شنیده شود: «باید پرسید چرا صدای نیمی از جامعه حذف شده است؟»
زندهیاد «محمدرضا شجریان» نیز از معدود استادانی بود که آشکارا به این تبعیض اعتراض کرد: «با حذفِ صدای زن، بخشی از موسیقی ما را حذف کردهاند؛ انگار سازی که چهار سیم دارد، سیم نخستاش را بریده باشند. ما همیشه به این ماجرا اعتراض کردهایم، اما آنان کار خود را کردهاند و ما نیز راه خود را رفتهایم.»
استاد شجریان نهتنها در گفتار که در عمل نیز بر این باور پای فشرد و در یکی از دورههای آموزشی خود، بیش از 40 زن را در آواز تعلیم داد؛ تلاشی که نشان میداد در نظر او، صدای زن، نه مایهی انکار که جلوهای از تداوم سنت موسیقی ایرانی است.
و ناگهان جهش
شاید در نگاه نخست چنین بنماید که پس از پیروزی انقلاب اسلامی و آنهنگام که عرصهی هنرنمایی زنان به تمامی بسته شد؛ زنانِ موسیقیدان دست از امید و فعالیت در این حوزه برداشتند؛ درحالیکه آنان تنها از صحنههای رسمی کنار رفتند و در یک نگاهِ آماری، نهتنها حضور بانوان در عرصهی موسیقی از میان نرفت، بلکه در گذر زمان، هم از نظر کمی و هم از حیث کیفیت، رو به فزونی نهاد.
درواقع بهرغم همهی دشواریها، زنان موسیقیدان در دهههای اخیر راه خود را با پشتکار و خلاقیت ادامه دادهاند. حضور پررنگ آنان در فضای مجازی، آموزشگاهها و گروهها، همچنین در اجراهای خارج از کشور، نشان از نسلی تازه دارد که در برابر خاموشی سر فرود نیاورد. حال این پرسش در ذهن هر ناظر کنجکاوی پدید میآید که چگونه با وجود همهی محدودیتها، از ممنوعیت صدای زن و حضورش بر صحنه تا تنگناهای اجتماعی و فرهنگی، تعداد زنانِ آهنگساز، نوازنده و خواننده پیوسته در حال افزایش است و بسیاری از آنان در سطحی همپای و گاه فراتر از همکاران مردشان، فعالیت میکنند؟
این پرسش بیگمان در حیطهی پژوهشهای جامعهشناختی جای میگیرد؛ اما کافی است نگاهی به آموزشگاهها، دانشگاهها و گروههای موسیقی بیاندازیم تا سهم چشمگیر زنان در این عرصه آشکار شود. برای مثال در سالهای نخستِ فعالیتِ ارکستر سمفونیک تهران، حدود چهار درصد از اعضای آن را بانوان تشکیل میدادند؛ اما از اواخر دههی 70 خورشیدی تاکنون، تعدادِ نوازندگانِ زن، با مردان برابری میکند.
این وضعیت تنها به ارکستر سمفونیک محدود نیست؛ در سال ۱۳۷۷ ارکستر ملی ایران با رهبری فرهاد فخرالدینی و ترکیبی از نوازندگان باسابقه و جوان، دوباره به صحنه بازگشت. در ترکیب اولیه، حدود 28درصد از اعضاء را بانوان تشکیل میدادند و در سالهای بعد، این رقم به حدود 37 درصد رسید.
جمعبندی این دادهها نشان میدهد که نسبت حضور بانوان در ارکسترهای بزرگ ایران از حدود پنجونیم درصد در پیش از انقلاب، به بیش از 21 درصد پس از انقلاب افزایش یافته است؛ یعنی رشدی نزدیک به پانزدهونیم درصد.
این تحول ـ هرچند تدریجی ـ گواهی روشن بر استمرار و بالندگی حضور زنان در موسیقی ایران معاصر است؛ حضوریکه از چنگ و چغانهی باستان شروع شده و تا نوای ارکسترهای امروزی ادامه دارد و رشتهای ناگسستنی از نغمه و نجابت را در تاروپود فرهنگ ایرانی تنیده است. این واقعیت اگرچه نشانهی پویایی و شوق بیپایان آنان در پیگیری هنر است، اما هرگز بهمعنای انکار محدودیتهای سنگینی نیست که در این سالها بر آنان تحمیل شده است.
قمر تنها یک آوازخوان نیست، یک شیوهی زیستن است
هنگامه اخوان، بانوی آواز ایران و وارثِ میراثی است که قمرالملوک وزیری پایه گذاشت، اما برخلاف آن دوران، در روزگاری زیست که صدای زن، بیصدا شد. او میگوید که پس از انقلاب، مسیر زندگیاش دگرگون شد و او ناگزیر سالها تنها تدریس کرد و برای بانوان به اجرای برنامه پرداخت. باور دارد که این سیاست نهفقط زنان، بلکه کلِ هنر موسیقی را در ایران زمینگیر کرد. موسیقی که میتوانست پلی میان دلها باشد، به حاشیه رفت و جای خود را به صداهای سطحی و بیریشه داد:
«موسیقی در ایران، دیگر بهعنوان «زبان روح و فرهنگ» شناخته نمیشود، بلکه به تفریحی کماهمیت تقلیل یافته است.»
در روایت او، رسانه ملی نقشی تعیینکننده در این افول دارد: «صداوسیما در طول دههها، نهتنها فرصتی برای شنیدن موسیقی اصیل فراهم نکرد، بلکه با حذف تصویر ساز و صدای زن، گوش مردم را از شنیدن موسیقی درست محروم کرد. وقتی خوراک فرهنگی مردم را چنین انتخاب میکنند، نمیتوان از جامعه توقع داشت گوشاش به زیبایی آشنا باشد.»
اخوان از بیثباتی اقتصادی، نبود حمایت و فقدان نظام آموزشی کارآمد در حوزهی موسیقی بانوان نیز سخن میگوید: «زنانی که با تمام علاقه پا در این عرصه گذاشتهاند، ناچار به بازخوانی آثار گذشتگان شدهاند، چون نه آهنگسازی حاضر است برای صدای زن اثری بنویسد، نه نهادی هزینهی آن را تقبل میکند. خوانندهی زن برای هر اجرای کوچک باید از هزار مانع بگذرد؛ از نبود سالن گرفته تا مخالفتهای استانی. خیلیها خسته میشوند و خیلیها سکوت میکنند.»
او همچنین از وضع نابسامان آموزش موسیقی بانوان انتقاد دارد. از نظر او، بیشتر کلاسهای آواز امروز، بهجای تربیت شاگردان تازه، به بازتولید تقلید و سطحینگری دامن میزنند: «صدای زن با صدای مرد تفاوت دارد، اما بسیاری از مدرسان مرد بدون آگاهی از ویژگیهای صوتی زنان، به آموزش آنها میپردازند. ازسویدیگر، عدهای که تنها چند سال شاگردی کردهاند، خود را استاد مینامند و کلاس باز میکنند. «این فاجعه است. شاگردی که هنوز ردیف ابتدایی را نمیشناسد، حالا خودش درس میدهد. چنین چرخهای نهتنها هنرجو را بیانگیزه میکند، بلکه بنیان آموزش موسیقی را از بین میبرد.»
با وجود اینهمه رنج، اخوان هنوز از عشق به موسیقی سخن میگوید. از قمرالملوک وزیری بهعنوان الگویی انسانی و هنری یاد میکند؛ زنیکه همصدا با مردم زیست و هنر را در خدمت انسانیت قرار داد. اخوان خود را امانتدار آن صدا میداند: «قمر برای من فقط یک آوازخوان نیست، یک شیوهی زیستن است.»
صدای ما در حافظهی این خاک میماند
بهرُخ شورورزی، نسلِ پس از هنگامه اخوان است؛ او حتی از آن فرصتِ ابتدایی که در اختیار اخوان و همنسلانش بود تا صدای خویش را بهشکلی رها و آزاد به گوشِ دیگران برسانند نیز محروم مانده است. او و دیگر خوانندگانِ همنسلاش، صدای کسانی هستند که میان امید و محدودیت، میان اشتیاق و سکوت، هروله کردند. نسلی که با تمام دشواریها خواست بماند و بخواند.
او میگوید: «از همان ابتدا میدانستم که مسیر دشواری در پیش دارم. چون برای یک زن، آواز خواندن در ایران همیشه مساوی بوده با محدودیت، سانسور و سکوت؛ اما واقعیت این است که وقتی تمام درها بسته باشد، آدم ناچار است از روزنهای کوچک نفس بکشد و من و دیگر دوستانِ خوانندهام این کار را انجام دادهایم، هرچند همیشه از خودمان میپرسیم که چرا باید میان مرد و زن تفاوتی در شنیدن یا شنیدهشدن وجود داشته باشد؟ نمیشود که سالها درس بخوانی، تمرین کنی، اما وقتی به نقطهی اجرا میرسی، بگویند اجازه ندارید».
او البته تاکید میکند: «اینستاگرام و پلتفرمهای دیگر به ما اجازه دادهاند صدایمان را به گوشها برسانیم، هرچند در این فضا نیز همواره ترس از حذف یا ممنوعالکاری وجود داشته است. من در این سالها، چند قطعه منتشر کردهام که خیلیها شنیدهاند، اما هنوز نمیتوانم بهطور رسمی اثری منتشر کنم. ضبط حرفهای هزینه دارد، اسپانسر نیست و اگر هم پیدا شود، از ترس حاشیه عقب میکشد.»
وقتی از او میپرسیم پس چهچیز او را همچنان به خواندن ترغیب میکند، میگوید: «عشق؛ هیچ واژهای جز این نمیتواند توجیه کند که چرا هنوز میخوانم. چون هربار که روی صحنه یا حتی در خلوتِ خودم آواز میخوانم، حس میکنم زندهام و علاوه بر آن، باور دارم روزی صدای زن در این سرزمین دوباره آزاد خواهد شد. شاید آنروز من نباشم، اما صدای ما در حافظهی این خاک میماند.»
ما خسته نمیشویم
بااینحال سالهاست نوعی فاصله و دیوارکشی میان زنان و مردان در عرصهی موسیقی ایجاد شده که اثرات عمیقی بر روح و انگیزهی هنرمندان زن گذاشته و در مواردی، سببِ توقف فعالیتهای هنری زنان شده است.
برهمیناساس است که ملیحه سعیدی، آهنگساز و نوازندهی برجستهی ساز قانون که نقش مهمی در احیای این ساز ایفا کرده، دربارهی وضعیتِ موسیقی زنان میگوید: «صادقانه بگویم، همیشه نتیجه درخشان نبوده است. در کنار آثار ارزشمند، گاه شاهد افت کیفیت و تکرار هستیم که دلایلاش روشن است؛ نبودِ حمایت مالی، محدودیت در آموزشهای حرفهای، فشارهای فرهنگی و البته کمبود فرصت اجرا.
وقتی یک هنرمند فرصت ارتباط با مخاطب را از دست بدهد، انگیزهاش هم کم میشود. اگر حمایت نهادی و قانونی از زنان وجود داشته باشد، هم سطح کارها بالا میرود و هم شور و اشتیاق ادامه مسیر در آنان زنده میماند. استادی که در هنرستان موسیقی حقوق ناچیزی میگیرد، یا نوازندهای که برای تأمین معاش باید از صبح تا شب بین آموزشگاهها رفتوآمد کند، چطور میتواند روزی هشتساعت تمرین خلاقانه داشته باشد؟ بههمیندلیل است که گاهی در نوازندگی نسل جوان، آن عمق و روح استادان قدیم را کمتر میشنویم. هنر بدون پشتوانهی اقتصادی، دوام نمیآورد.»
خانم سعیدی البته به این نکته تاکید دارد که موسیقی در ایران، همیشه مهجورترین هنر بوده و هربار که بحران یا تغییر فرهنگی رخ داده، نخستین هنری که آسیب دیده، موسیقی بوده است: «بهباور من موسیقی، هم هنر است و هم صنعت. اگر درست به آن پرداخته شود، میتواند در اقتصاد فرهنگی کشور نقش مهمی داشته باشد. اما ببینید، دهههاست که تصویرِ ساز را در رسانه نشان نمیدهند! چطور ممکن است صدای ساز پخش شود، اما تصویرش ممنوع باشد؟ این تناقض کوچک، تصویری از وضعیت کلان موسیقی در کشور است. با همهی اینها، عشق به موسیقی هنوز زنده است. من شاگردان بسیار توانمندی دارم که با تمام مشکلات، در حال ادامه مسیر هستند. بااینحال شرایط اقتصادی و آموزشی واقعاً سخت است.»
در این سالها بسیاری از کارهای او در ایران منتشر نشد، چون با صدای خوانندگان زن بود و مجوز انتشار نداشت. تنها کارهایی که با صدای آقایان یا همخوانی بودند، امکان انتشار در داخل کشور را پیدا کردند: «این شرایط برای من بسیار سخت بود؛ هر هنرمندی دوست دارد نتیجهی زحمتاش دیده و شنیده شود. اما تنها چیزی که ما را سرپا نگه داشت، عشق بود؛ عشق و ایمان به خودِ موسیقی. یادم هست که وقتی ازدواج کردم، نه خانه داشتم، نه ساز. با همسرم تصمیم گرفتیم یکی را انتخاب کنیم و من ساز را برگزیدم. چون میدانستم اگر ساز داشته باشم، خانه را هم روزی خواهم ساخت. این عشق باعث شد هیچوقت از موانع خسته نشوم.»
خبر نداشتند...
با تمامِ سالهای سکوت و خاموشی و با درهایی که روی زنانِ موسیقیدان بسته شد، صدا و نوای آنان خاموش نشد که این صدا، از اعماق تاریخ برمیخیزد، از نغمهی مادرانی که لالایی را نخستین درسِ عشق کردند. زن ایرانی هربار که از صحنه رانده شد، در کلاس، در خانه و در خلوتِ خود، صحنهای دیگر برپا کرد. گویی آنان که ساز را ممنوع کردند و صدا را محدود، خبر نداشتند که «هنر»، چون رود است و راه خود را مییابد؛ حتی اگر مسیرش را سنگ ببندد.