| کد مطلب: ۵۶۶۰۴

تاراج حـافظه/کالبدشکافی ژئوپلیتیکِ تصاحب میراث تمدنی ایران در عصر پساحقیقت

پدیده «تصاحب فرهنگی» یا به تعبیر دقیق‌تر در این بافتار، «مصادره میراث تاریخی»، اکنون از سطح مناقشات آکادمیک فراتر رفته و به یکی از ارکان اصلی سیاست خارجی و فرآیندهای ملت‌سازی در کشورهای پیرامونی ایران بدل شده است.

تاراج حـافظه/کالبدشکافی ژئوپلیتیکِ  تصاحب میراث تمدنی ایران در عصر پساحقیقت

در سپیده‌دم هزاره سوم، جهان شاهد دگردیسی عمیقی در ماهیت قدرت است. اگر در قرون نوزدهم و بیستم، مرزهای جغرافیایی و زرادخانه‌های نظامی تعیین‌کننده اعتبار و هژمونی ملت‌ها بودند، در قرن بیست‌‌ویکم، این «روایت‌ها»، «سرمایه نمادین» و «عمق استراتژیک فرهنگی» هستند که جایگاه کشورها را در سلسله‌مراتب جهانی تثبیت می‌کنند.

دراین‌میان ایران، به‌عنوان وارث یکی از دیرپاترین و تأثیرگذارترین تمدن‌های بشری، در کانون یک نبرد سهمگین و چندلایه قرار گرفته است؛ نبردی‌که نه با غرش توپخانه‌ها یا چکاچاک شمشیرها، بلکه با جوهر خودکارها در پرونده‌های یونسکو، تغییر کدهای ویکی‌پدیا، بازنویسی کتب درسی در مدارس همسایگان و تولیدات رسانه‌ای پرهزینه پیش می‌رود. 

پدیده «تصاحب فرهنگی» یا به تعبیر دقیق‌تر در این بافتار، «مصادره میراث تاریخی»، اکنون از سطح مناقشات آکادمیک فراتر رفته و به یکی از ارکان اصلی سیاست خارجی و فرآیندهای ملت‌سازی در کشورهای پیرامونی ایران بدل شده است. از‌این‌رو آنچه امروز تحت عنوان «جنگ میراث» شناخته می‌شود، تنها یک مناقشه آکادمیک بر سر زادگاه یک شاعر یا محل دفن یک فیلسوف نیست؛ بلکه بخشی از یک استراتژی کلان ژئوپلیتیک برای ملت‌سازی، کسب مشروعیت تاریخی و اعمال قدرت نرم است.

از آنکارا تا باکو و از کابل تا شیخ‌نشین‌های خلیج‌فارس، تلاشی نظام‌مند برای بازتعریف هویت ملی با استفاده از مصالح و مفاخر تمدن ایرانی در جریان است. مولانا جلال‌الدین بلخی در بسته‌بندی‌های توریستی ترکیه به‌عنوان عارفی «ترک» و «رومی» نامیده می‌شود، نظامی گنجوی، شاعر بزرگ‌ پارسی‌گو، توسط باکو، «شاعر ملی آذربایجان» خوانده می‌شود و ابن‌سینا، در کارزارهای تبلیغاتی جهان عرب، دانشمندی «عرب» معرفی می‌گردد.

نوشتار حاضر با رویکردی آسیب‌شناسانه و مبتنی بر اسناد، به واکاوی علل، زمینه‌ها و پیامدهای این پدیده می‌پردازد. فرضیه بنیادین گزارش حاضر، آن است که مصادره مفاخر ایرانی، محصول تقاطع سه بردار اصلی است؛ نخست، «اضطراب تاریخی» دولت-ملت‌های نوظهور که برای بقا نیازمند خلق پیشینه هستند، دوم، غفلت ساختاری و ضعف دیپلماسی فرهنگی در داخل ایران و سوم، پارادایم‌های حاکم بر سازمان‌های بین‌المللی نظیر یونسکو که ناخواسته به رقابت‌های ملی دامن می‌زنند. علاوه بر این، ظهور فناوری‌های نوین و هوش مصنوعی، جبهه جدیدی را در این نبرد گشوده است که در آن الگوریتم‌ها قادرند هویت تاریخی را بازنویسی و در حافظه دیجیتال بشریت تثبیت کنند.

مفهوم «جهان فارسی‌مآب»  و سیالیت مرزها

بسیاری از شخصیت‌هایی که امروز بر سر ملیت آن‌ها نزاع وجود دارد، در دورانی می‌زیستند که هویت براساس مؤلفه‌هایی چون «زبانِ ادب و فرهنگ»، «مذهب» و «وفاداری به پادشاه یا سلسله» تعریف می‌شد، نه براساس گذرنامه، تابعیت خونی یا مرزهای خط‌کشی شده روی نقشه.

پروفسور برت فراگنر، ایران‌شناس برجسته اتریشی و رئیس سابق انستیتوی ایران‌شناسی آکادمی علوم اتریش، مفهومی کلیدی را برای توصیف این وضعیت ارائه می‌دهد؛ «پرسوفونی» یا قلمرو زبان فارسی. فراگنر و همفکرانش در مکتب ایران‌شناسی آلمان و اتریش استدلال می‌کنند که برای قرن‌های متمادی (تقریباً از قرن دهم تا نوزدهم میلادی)، زبان فارسی فراتر از یک زبان قومی، نقش «زبان فرهنگی» و زبان میانجی نخبگان را در گستره‌ای عظیم بازی می‌کرده است؛ گستره‌ای‌که از بالکان و آناتولی در غرب آغاز می‌شد، سراسر فلات ایران و آسیای مرکزی را درمی‌نوردید و تا عمق شبه‌قاره هند و مرزهای چین امتداد می‌یافت.

در این زیست‌بوم تمدنی:

  سلجوقیان روم در آناتولی (ترکیه امروزی)، اگرچه از نظر تبار قبیله‌ای ترکمن بودند، اما دیوان‌سالاری، ادبیات و فرهنگ دربارشان تماماً فارسی بود. آن‌ها نام فرزندان خود را از شاهنامه انتخاب می‌کردند (کیخسرو، کیکاووس و کیقباد) و حامی بزرگترین شاعران پارسی‌گو همچون مولانا بودند.

  شروانشاهان در قفقاز (جمهوری آذربایجان امروزی)، خود را وارثان سنت ساسانی می‌دانستند و نظامی گنجوی را تشویق به سرودن منظومه‌هایی می‌کردند که احیاگر تاریخ ایران باستان بود.

  گورکانیان (مغولان کبیر) در هند، زبان فارسی را به اوج شکوه رساندند، به‌طوری‌که سبک هندی در شعر فارسی در دربار دهلی و آگره شکوفا شد.

درواقع وقتی سیاستمدارانِ امروزِ ترکیه مولانا را «شاعر ترک» می‌خوانند، یا باکو نظامی را «شاعر آذربایجانی» معرفی می‌کند، دچار عارضه‌ای به‌نام «آناکرونیسم» یا زمان‌پریشی تاریخی شده‌اند. آن‌ها جغرافیای سیاسیِ امروز را ملاک قضاوت درباره ملیتِ شخصیت‌های هزارسال پیش قرار می‌دهند. نظامی گنجوی هرگز پا از گنجه بیرون نگذاشت، اما گنجه در قرن دوازدهم میلادی، کانون فرهنگ ایرانی و زبان فارسی بود؛ نه بخشی از یک جمهوریِ ترک‌زبان که در سال ۱۹۱۸ یا ۱۹۹۱ تأسیس شده است.

تبارشناسی تاریخی: ایران فرهنگی در برابر مرزهای سیاسی مدرن

برای درک ریشه‌های مناقشه بر سر مفاخر، نخست باید تمایز میان «ایران سیاسی» (مرزهای کنونی جمهوری اسلامی) و «ایران فرهنگی» (قلمرو تمدنی زبان و اندیشه فارسی) را تبیین کرد.

1-2- پارادوکس دولت-ملت‌های مدرن و میراث پیشامدرن

بسیاری از شخصیت‌های مورد مناقشه نظیر مولانا جلال‌الدین بلخی، نظامی گنجوی، ابوعلی سینا و ابوریحان بیرونی در دورانی می‌زیستند که مفاهیم مدرن «تابعیت» و «گذرنامه» وجود خارجی نداشت. آنها در جهان‌شهری می‌زیستند که «زبان فارسی» در آن نقش زبان میانجی (Lingua Franca) را ایفا می‌کرد، مشابه نقش لاتین در اروپای قرون وسطی. ریچارد نلسون فرای، ایران‌شناس برجسته، قلمرو ایران فرهنگی را بسیار فراتر از مرزهای سیاسی کنونی و شامل قفقاز، آسیای مرکزی، افغانستان و بخش‌هایی از شبه‌قاره هند توصیف می‌کند.

Untitled-3

مشکل از آنجا آغاز می‌‌شود که دولت-ملت‌های مدرن که اغلب در قرن‌های نوزدهم و بیستم شکل گرفته‌اند (مانند جمهوری آذربایجان، کشورهای حاشیه خلیج‌فارس و حتی ترکیه‌مدرن)، تلاش می‌کنند با رویکردی آناکرونیستیک، شخصیت‌های متعلق به آن فضای سیالِ تمدنی را در قالب‌های تنگ و صلب ملیت‌های امروزی محصور کنند.

2-2- گذار از امپراتوری به ملت‌سازی

فروپاشی امپراتوری‌های چندملیتی (به‌ویژه عثمانی و بعدها شوروی) و ظهور ناسیونالیسم اتنو-لینگویستیک (قومی-زبانی) نیاز مبرمی به «پدران بنیان‌گذار» و «اسطوره‌های اصالت» ایجاد کرد. کشورهای تازه استقلال‌یافته برای آنکه نشان دهند «ملت»هایی ریشه‌دار هستند، نه‌صرفاً برساخته‌های استعماری یا حاصل فروپاشی شوروی، ناگزیر به «اختراع سنت» و مصادره میراث مشترک منطقه‌ای به‌نفع خود شدند. 

  جبهه شمالی: میراث شوروی و پروژه «آذربایجان‌سازی» نظامی گنجوی

پیچیده‌ترین و سیستماتیک‌ترین پروژه مصادره مفاخر ایرانی در جمهوری آذربایجان رخ داده است. این فرآیند ریشه در مهندسی اجتماعی دوران استالین دارد و پس از استقلال این کشور در سال ۱۹۹۱ با شدت بیشتری دنبال شده است.

1-3- ریشه‌های استالینیستی تحریف تاریخ

در دهه ۱۹۳۰، اتحاد جماهیر شوروی سیاست «بومی‌سازی» (Korenizatsiya) را در پیش گرفت تا هویت جمهوری‌های شوروی را از همسایگان خارجی (ایران و ترکیه) متمایز کند. در سال ۱۹۳۹، استالین برای جلوگیری از نفوذ فرهنگی ایران و ایجاد یک هویت مستقل برای جمهوری سوسیالیستی آذربایجان شوروی دستور داد تا نظامی گنجوی، شاعر پارسی‌گوی قرن ششم هجری، به‌عنوان «شاعر ملی آذربایجان» معرفی شود.

یوگنی برتلس، خاورشناس برجسته روس که تا پیش از آن نظامی را شاعری ایرانی می‌دانست، تحت فشار سیاسی مجبور به تغییر موضع شد و نظریه‌ای را مطرح کرد که براساس آن، نظامی اگرچه به فارسی شعر سروده، اما «روح آثارش» ترکی است و زبان فارسی صرفاً یک تحمیل درباری بوده است. این درحالی‌است که نظامی در تمام آثارش حتی یک بیت به زبان‌ترکی ندارد و بارها به ایران و دهقان‌نژاد بودن خود افتخار کرده است.

2-3- پاک‌سازی فیزیکی و تهاجم نمادین

پس از استقلال جمهوری آذربایجان، این سیاست وارد فاز تهاجمی‌تری شد. این کشور در دودهه اخیر، با تکیه بر درآمدهای کلان نفتی، کمپینی جهانی و پرهزینه را به‌راه‌انداخته تا نظامی گنجوی را به‌عنوان «شاعر ملی آذربایجان» تثبیت کند. ابعاد این کمپین بسیار گسترده است: از نصب مجسمه‌های بزرگ نظامی در میادین شهرهای مهم جهان (مانند رم، لندن، مکزیکوسیتی و پکن) و نام‌گذاری انستیتوها در دانشگاه‌های معتبری چون آکسفورد به‌نام «نظامی گنجویِ آذربایجانی»، تا برگزاری کنفرانس‌های پرهزینه بین‌المللی. تکان‌دهنده‌ترین جنبه این سیاست، تحریف فیزیکی تاریخ است؛ جایی‌که کاشی‌نوشته‌های حاوی اشعار فارسی از مقبره نظامی در شهر گنجه تخریب و حذف شده و با ترجمه‌های ترکی یا سنگ‌های بدون نوشته جایگزین شده‌اند. این اقدام مصداق بارز «پاکسازی فرهنگی» است تا بازدیدکنندگان خارجی نتوانند متوجه شوند که زبان این شاعر، فارسی بوده است.

01

واقعیت تاریخی و ادبی در تضاد آشکار با روایت باکو قرار دارد. مجموعه آثار نظامی، به‌ویژه خمسه (شامل مخزن‌الاسرار، خسرو و شیرین، لیلی و مجنون، هفت پیکر و اسکندرنامه)، تماماً به زبان فارسی سروده شده است. نظامی در اشعارش بارها خود را «دهقان» (اصطلاحی برای ایرانیان اصیل) معرفی کرده و دلبستگی عمیق خود به ایران را بیان می‌کند؛ آنجا که در هفت‌پیکر صراحتاً می‌گوید: «همه عالم تن است و ایران دل / نیست گوینده زین قیاس خجل.» ایران‌شناسان برجسته و معتبری چون هلموت ریتر، یوهان کریستوف بورگل و بندیکت راینرت، که سال‌ها روی متون کلاسیک کار کرده‌اند، هرگونه انتساب نظامی به فرهنگ ترکی را رد می‌کنند. راینرت در تحلیل‌های خود نشان می‌دهد که بلاغت، استعاره‌پردازی و جهان‌بینی موجود در آثار نظامی، نه‌تنها هیچ پیوندی با سنت‌های ادبی کوچ‌نشینان اوغوز ندارد، بلکه اوجِ سنتِ شعریِ خراسان و عراق عجم محسوب می‌شود.

دولت باکو برای توجیه این تناقض اساسی که «چرا شاعر ملی ما به زبان ما شعر نگفته است؟»، به تئوری‌های توطئه متوسل شده و ادعا می‌کند که نظامی «مجبور» بوده به فارسی شعر بگوید. این ادعا در شرایط تاریخی آن دوران فاقد هرگونه اعتبار است؛ زیرا حاکمان منطقه در عصر نظامی خود ترک بوده‌اند و هیچ اجبار یا ممنوعیتی برای سرودن شعر به زبان ترکی وجود نداشته است. این توسل به روایت‌های غیرعلمی، عمق تلاش برای تصاحب هویت یک شاعر بزرگ فارسی‌زبان را صرفاً برای پیشبرد اهداف ملی‌گرایانه نشان می‌دهد.

علاوه بر نظامی، پروژه «آلبانیای قفقاز» نیز با هدف زدودن تاریخ ارمنی و ایرانی از منطقه دنبال می‌شود. باکو مدعی است که صومعه‌ها و آثار تاریخی قره‌باغ و نخجوان نه متعلق به ارامنه، بلکه متعلق به «آلبانیای قفقاز» (اجداد ادعایی آذربایجانی‌ها) هستند. این رویکرد، تاریخ‌نگاری را عملاً به ابزاری برای جنگ سرزمینی تبدیل کرده است.

جبهه غربی: ترکیه و کالایی‌سازی عرفان مولانا

اگر رویکرد آذربایجان «هویتی-امنیتی» است، رویکرد ترکیه نسبت به میراث ایرانی، عمدتاً «اقتصادی-دیپلماتیک» و مبتنی بر «قدرت نرم» است.

1-4- مولانا جلال‌الدین: از بلخ تا قونیه

مولانا جلال‌الدین بلخی که در بلخ (خراسان بزرگ) زاده شد و تمام آثارش به زبان فارسی است، امروزه در سطح جهانی عمدتاً با برند «رومی» و به‌عنوان نماد فرهنگی ترکیه شناخته می‌شود. ترکیه با سرمایه‌گذاری عظیم روی مقبره او در قونیه و ثبت آیین سماع در یونسکو، انحصار روایت مولانا را در دست گرفته است.

ترکیه با زیرکی دیپلماتیک، هنگام تلاش ایران برای ثبت مثنوی معنوی در حافظه جهانی یونسکو اعتراض کرد و مدعی سهم شد، اما در معرفی مولانا به جهان غرب، اغلب هویت ایرانی و زبان فارسی او را سانسور می‌کند و او را «فیلسوف آناتولی» یا «متفکر ترک» می‌نامد.

2-4-برندسازی توریستی

نسخه‌ای از مولانا که توسط ترکیه و از طریق ترجمه‌های بازاری (مانند ترجمه‌های کولمن بارکس در آمریکا که زبان فارسی نمی‌دانست) ترویج می‌شود، نسخه‌ای «توریست‌پسند» و تهی‌شده از ریشه‌های اسلامی و ایرانی است. در این روایت مولانا، نه یک فقیه و عارف مسلمانِ ایرانی، بلکه یک «هیپی قرون وسطایی» و پیام‌آور عشق جهانی است که می‌توان رقص سماع او را در هتل‌ها و رستوران‌های استانبول به‌عنوان یک کالای اگزوتیک مصرف کرد. این استحاله فرهنگی، خطرناک‌تر از مصادره فیزیکی است، زیرا ماهیت اندیشه را تحریف می‌کند.

 جبهه جنوبی: خلیج‌فارس و اختراع سنت

کشورهای حاشیه خلیج فارس، به ویژه امارات‌متحده‌عربی و قطر، به‌دلیل فقدان عمق تاریخی طولانی و یکجانشین، استراتژی متفاوتی را در پیش گرفته‌اند: «واردات میراث» و «عربیزه‌کردن» تکنولوژی‌های ایرانی.

1-5- مناقشه بادگیرها

«بادگیر» یکی از شاهکارهای مهندسی کویر در ایران است که نماد شهرهایی چون یزد و کرمان به‌شمار می‌رود. این فناوری در قرون اخیر توسط مهاجران و بازرگانان ایرانی (به‌ویژه لاری‌ها و بستکی‌ها) به کرانه‌های جنوبی خلیج‌فارس منتقل شد. اما امروزه امارات‌متحده عربی در تبلیغات گردشگری و حتی پرونده‌های یونسکو، بادگیر  (Barjeel) را به‌عنوان «معماری سنتی عربی» معرفی می‌کند.

02

این اقدام، مصداق بارز چیزی است که اریک هابسبام «اختراع سنت» می‌نامد. با حذف نام «بادگیر» (که واژه‌ای فارسی است) و جایگزینی آن با واژگان عربی، همچنین نادیده‌گرفتن خاستگاه ایرانی سازندگان اولیه دوبی و شارجه، تاریخ معماری منطقه بازنویسی می‌شود.

2-5- ابن‌سینا و «دانشمند عرب»

در جهان عرب، ابن‌سینا اغلب به‌عنوان «دانشمند عرب» معرفی می‌شود، صرفاً به این دلیل که آثار علمی خود را به زبان عربی (زبان علمی آن دوران) نگاشته است. این استدلال مانند آن است که نیوتن را به‌دلیل نگارش اصول ریاضی به لاتین، رومی بدانیم. کشورهای عربی با تأسیس جوایز بین‌المللی و نام‌گذاری بیمارستان‌ها و دانشگاه‌ها به‌نام ابن‌سینا و معرفی او در کتب درسی به‌عنوان مفاخر عرب، هژمونی روایی خود را تثبیت کرده‌اند، درحالی‌که ابن‌سینا خود در آثارش به‌صراحت به تبار ایرانی‌اش اشاره دارد و دانشنامه علایی را به فارسی نگاشته است. 

3-5- دیپلماسی موزه‌ای: خریدن مشروعیت

تأسیس موزه‌های عظیم مانند «لوور ابوظبی» و «موزه ملی قطر» و همکاری با مؤسسات غربی، بخشی از استراتژی این کشورها برای تبدیل‌شدن به کانون‌های فرهنگی جدید منطقه است. در این موزه‌ها، آثار تمدن ایران باستان و دوران اسلامی اغلب در چارچوب‌های روایی خاصی چیدمان می‌شوند که نقش فلات ایران را کمرنگ و پیوستگی فرهنگی خلیج‌فارس با جهان عرب را برجسته می‌کنند.

جبهه شرقی: افغانستان و تراژدی میراث مشترک

داستان افغانستان متفاوت است. اینجا سخن از بیگانگی نیست، بلکه دعوای دو برادر بر سر ارثیه پدری است. افغانستان بخشی جدایی‌ناپذیر از خراسان بزرگ و مهد زبان فارسی (دری) است.

1-6- نزاع بر سر زادگاه

افغانستان با تکیه بر اینکه بلخ (زادگاه مولانا) و هرات (پایتخت تیموریان) در خاک این کشور قرار دارند، ادعای مالکیت انحصاری بر شخصیت‌هایی چون مولانا، جامی و کمال‌الدین بهزاد را دارد. طالبان حتی اخیراً تلاش کرده است تا مینیاتورهای بهزاد را به‌عنوان میراث افغانستان در یونسکو ثبت کند.

چالش در اینجا، انکار پیوستگی فرهنگی است. مرزهای کنونی ایران و افغانستان محصول بازی بزرگ قرن نوزدهم است و جدا کردن مفاخر خراسان و تقسیم آن‌ها بین تهران و کابل، مثله‌کردن یک پیکره واحد است. اعتراض افغانستان به ثبت مشترک مثنوی معنوی توسط ایران و ترکیه، نشان‌دهنده عمق حساسیت‌های هویتی در این کشور است.

ریشه‌های روان‌شناختی و انگیزه‌های سیاسی

چرا این کشورها چنین عطشی برای تصاحب مفاخر ایران دارند؟ تحلیلگران به چند عامل کلیدی اشاره می‌کنند:

1-7- ناامنی هستی‌شناختی 

دولت‌های تازه تأسیس برای بقا نیاز به ریشه دارند. جمهوری‌آذربایجان برای اینکه نشان دهد یک ملت کهن است، نه محصول قراردادهای ۱۹۱۸ و ۱۹۹۱، باید تاریخ خود را به عقب بکشد. اگر نظامی‌گنجوی ایرانی باشد، پس گنجه در قرن دوازدهم یک شهر ایرانی بوده است و با این روایت رسمی باکو در تضاد است. بنابراین مصادره مفاخر یک ضرورت وجودی برای حفظ انسجام ملی و مشروعیت رژیم سیاسی است.

2-7- ایران‌هراسی و انزوای فرهنگی ایران

یک انگیزه پنهان اما قدرتمند، تلاش برای تهی‌کردن ایران از سرمایه نمادین آن است. اگر جهان بپذیرد که ابن‌سینا عرب، مولانا ترک و بادگیر عربی است، ایران به چهره‌ای تقلیل می‌یابد که رسانه‌های غربی می‌سازند؛ کشوری منزوی، خشن و فاقد عمق تمدنی. مصادره مفاخر، بخشی از پروژه «مهار فرهنگی» ایران است.

3-7- اقتصادِ هویت

در عصر پسانفت و اقتصاد دانش‌بنیان، «میراث» پول‌ساز است. گردشگری فرهنگی یکی از ارکان اقتصاد ترکیه و چشم‌انداز ۲۰۳۰ عربستان است. داشتن برند «مولانا» یا «ابن‌سینا» یعنی جذب میلیون‌ها توریست و سرمایه‌گذار. فرهنگ در اینجا نه به‌مثابه ارزش معنوی، بلکه به‌عنوان «نفت جدید» استخراج می‌شود.

 بستر حقوقی: یونسکو و خلأهای قانونی

آیا ایران می‌تواند شکایت کند؟ پاسخ کوتاه «خیر» است، اما پاسخ دقیق‌تر پیچیده است. کنوانسیون پاسداری از میراث ناملموس یونسکو (۲۰۰۳) صراحتاً اعلام می‌کند که ثبت یک اثر به‌نام یک کشور، به‌معنای انحصار مالکیت یا تعیین منشأ تاریخی آن نیست. هدف، «پاسداری» است. اما درعمل کشورها و رسانه‌ها با این فهرست مانند «تالار مشاهیر» یا «سند مالکیت» برخورد می‌کنند. وقتی جمهوری آذربایجان ساز «تار» را ثبت می‌کند، افکار عمومی جهان آن را به‌عنوان یک ساز آذری می‌شناسد، نه ایرانی.

ایران در بسیاری از موارد دچار انفعال و کندی بوروکراتیک بوده است. در پرونده چوگان، جمهوری آذربایجان پیش‌دستی کرد و چوگان را به‌نام خود (Chovqan) ثبت نمود. ایران تنها پس از اعتراض و با تأخیر توانست پرونده‌ای جداگانه ارائه دهد. درمقابل موفقیت‌هایی نظیر ثبت چندملیتی «نوروز» (با مشارکت ۱۲ کشور) نشان می‌دهد که راهکار اصلی، دیپلماسی فعال برای ثبت‌های مشترک است، نه جنگ بر سر انحصار.

 نقش هوش مصنوعی و فضای‌مجازی: استعمار دیجیتال

خطرناک‌ترین جبهه امروز، نه در راهروهای یونسکو، بلکه در سرورهای سیلیکون ولی است.

1-9- سوگیری الگوریتمیک 

هوش مصنوعی مولد مانند چت جی‌پی‌تی و میدجورنی براساس داده‌های موجود در اینترنت آموزش می‌بیند. از آنجا که حجم محتوای تولیدشده توسط ترکیه و کشورهای عربی به زبان انگلیسی درباره مفاخر منطقه بسیار بیشتر از محتوای ایرانی است، هوش مصنوعی دچار سوگیری می‌شود.

  وقتی از هوش مصنوعی تصویر «مولانا» خواسته می‌شود، اغلب تصویری با مؤلفه‌های ترکی و کلاه‌های نمدی قونیه تولید می‌کند، نه پوشش خراسانی.

  در متون تولیدی، هوش مصنوعی اغلب ابن‌سینا را «دانشمند جهان عرب» معرفی می‌کند، زیرا فراوانی این عبارت (Arab Scientist) در کورپوس متنی انگلیسی بیشتر است.

2-9- جنگ ویرایشی در ویکی‌پدیا

ویکی‌پدیا منبع اول حقیقت برای میلیاردها انسان، همچنین منبع آموزشی هوش مصنوعی است. کشورهای همسایه به‌صورت سازمان‌یافته در حال ویرایش مقالات انگلیسی (و سایر زبان‌ها) هستند تا صفت «Persian» را حذف و با واژگان مبهمی چون «Muslim» یا صفات ملی خود جایگزین کنند. این «استعمار دیجیتال» باعث می‌‌شود نسل جدید جهانیان، ایران را از نقشه فرهنگی تاریخ حذف‌شده ببینند.

 وضعیت داخلی: خودزنی فرهنگی

نمی‌توان از موضوع سرقت و مصادره میراث فرهنگی توسط کشورهای خارجی سخن گفت و از غفلت و بی‌توجهی مزمن داخلی چشم‌پوشی کرد؛ غفلتی‌که خود، توان ایران برای دفاع اخلاقی و حقوقی از مفاخرش در مجامع بین‌المللی را تضعیف کرده است. مهم‌ترین نمود این بی‌توجهی، بودجه‌های تحقیرآمیز اختصاص‌یافته به مرمت و نگهداری آثار تاریخی است. درحالی‌که کشورهای توسعه‌یافته‌ای چون ایتالیا و آلمان صدها میلیون یورو صرف میراث خود می‌کنند، بودجه حفاظت از سایت‌های کلیدی ایران مانند تخت جمشید یا بناهای تاریخی اصفهان حتی کفاف پرداخت حقوق کارکنان را هم نمی‌دهد. حضور گلسنگ‌ها بر پیکر تخت جمشید و فرونشست زمین در اطراف آثار اصفهان، به نمادی عینی از این بی‌تفاوتی ساختاری بدل شده‌اند. کشوری که میراث تمدنی‌اش در داخل در حال فروپاشی تدریجی است، عملاً اعتبار و توان اخلاقی لازم برای اعتراض قاطع به مصادره این میراث در سطح جهانی را از دست می‌دهد.

عامل دیگر، دوگانگی ایدئولوژیک در تعریف هویت ملی است که فضایی را برای سوءاستفاده بیگانگان فراهم می‌کند. تنش مداوم میان هویت «ملی/ایرانی» و هویت «اسلامی» در گفتمان داخلی، باعث‌شده است که برخی جریانات، مفاخر دوران پیش از اسلام یا حتی برخی مفاخر ملی پس از اسلام را آگاهانه به‌ حاشیه برانند یا آن‌ها را در تقابل با ارزش‌های دینی تعریف کنند. این حاشیه‌رانی داخلی و عدم ایجاد اجماع ملی حول تمام اجزای هویت ایرانی، دقیقاً همان فرصتی است که همسایگان برای جذب و مصادره شخصیت‌های جهانی این حوزه تمدنی (مانند نظامی گنجوی یا مولانا) مغتنم می‌شمارند و با آغوش باز این مفاخر را به هویت‌های ملی خود پیوند می‌دهند.

 تغییر رویکرد در دیپلماسی فرهنگی: از انفعال به ائتلاف و حکمرانی دیجیتال

ایران برای مقابله با موج فزاینده مصادره میراث فرهنگی، باید از موضع تدافعی و واکنشی (اعتراض پس از ثبت) خارج شده و فوراً یک رویکرد تهاجمی، پیشگیرانه و ائتلاف‌ساز را اتخاذ کند، زیرا واقعیت ژئوپلیتیک تغییر کرده و کشور نمی‌تواند به‌تنهایی مالک انحصاری تمام مفاخر باشد. در این راستا، استراتژی کلیدی، دیپلماسی «میراث مشترک» است. به‌جای ورود به منازعات و جنگ با کشورهایی چون ترکیه بر سر مولانا، ایران باید پیش‌قدم تأسیس «اتحادیه میراث فرهنگی کشورهای حوزه تمدنی نوروز» (شامل افغانستان، تاجیکستان، آذربایجان، ترکیه و...) شود و فعالانه ثبت پرونده‌های مشترک را در یونسکو دنبال کند. تجربه موفق در ثبت پرونده‌هایی چون «نوروز» و «کمانچه» نشان می‌دهد که ثبت مشترک به‌معنای اذعان طرف مقابل به سهم ریشه‌ای و اساسی ایران است و این الگو باید برای شخصیت‌هایی چون نظامی و ابن‌سینا نیز توسعه یابد. همچنین استفاده از ظرفیت حقوقی سازمان جهانی مالکیت فکری و رهبری کشورهای در حال توسعه برای تصویب قوانین الزام‌آور در زمینه «حمایت از نمودهای فرهنگی سنتی» می‌تواند از تجاری‌سازی بی‌اجازه میراث ملی توسط شرکت‌ها و دولت‌های خارجی جلوگیری کند.

گام دوم در این رویکرد، ایجاد حاکمیت محتوای دیجیتال است. در فضای نبرد فرهنگی امروز «بمباران محتوایی» ضروری است؛ به‌این‌معنی که کارگروه‌های تخصصی باید تشکیل شوند تا هزاران مقاله، ویدئو و مستند با کیفیت بالا به زبان‌های انگلیسی، عربی و ترکی تولید کنند. هدف اصلی باید اشباع فضای وب از اسناد متقنی باشد که هویت ایرانی این مفاخر را اثبات می‌کند. در کنار این اقدام، حمایت غیرمستقیم از جامعه ویراستاران آکادمیک برای تصحیح ویکی‌پدیا و مقابله با «وندالیسم دیجیتال» امری حیاتی است. قوی‌ترین سند علیه ادعاهای بی‌پایه، دسترسی عمومی به اسناد اصلی است؛ لذا دیجیتال‌سازی و انتشار آنلاین نسخه‌های خطی اصلی نظامی و مولانا که به زبان فارسی نوشته شده‌اند، باید در اولویت قرار گیرد. این رویکرد باید در داخل با سرمایه‌گذاری داخلی و آشتی ملی پشتیبانی شود. نگاه به میراث فرهنگی باید از یک «هزینه» به یک «سرمایه» تبدیل شود. سرانجام، پایان‌دادن به دوگانه‌سازی‌های کاذب (مانند ایران باستان و ایران اسلامی) و تقویت وحدت نمادین حول مفاخری چون ابن‌سینا، کوروش، فردوسی و سهروردی، قوی‌ترین سد ملی در برابر هرگونه مصادره خارجی خواهد بود.

فرجام سخن

ماجرای مصادره مفاخر، زنگ خطری است برای ملتی که شاید در خواب غفلت تاریخی فرورفته باشد. اگرچه نمی‌توان جغرافیای سیاسی را به عقب بازگرداند، اما می‌توان در جغرافیای ذهن و حافظه جهانی، مرزهای حقیقت را تثبیت کرد. ایران فرهنگی زنده است، اما بقای آن نیازمند هوشیاری، سرمایه‌گذاری هوشمندانه و گذار از «نوستالژی منفعل» به «دیپلماسی فعال» است. آنچه امروز از دست برود، شاید فردا حتی با جنگ نیز بازپس‌گرفته نشود؛ چراکه جنگ‌های آینده، نه بر سر خاک، که بر سر «خاطره» خواهد بود.

به کانال تلگرام هم میهن بپیوندید

دیدگاه

ویژه فرهنگ
پربازدیدترین
آخرین اخبار