| کد مطلب: ۱۰۳۲۶

ما و فقدان نگاه تاریخی

دانیال کرانیان وکیل پایه یک دادگستری یکم- قرن ۱۵ میلادی آغاز حرکت فکری و فرهنگی‌ای بود که بعدها مورخان آن را رنسانس نامیدند و اکنون به روشنی می‌دانیم که آن سر

دانیال کرانیان

وکیل پایه یک دادگستری

یکم- قرن 15 میلادی آغاز حرکت فکری و فرهنگی‌ای بود که بعدها مورخان آن را رنسانس نامیدند و اکنون به روشنی می‌دانیم که آن سرچشمه که در ابتدا بیشتر نوعی سودای بازگشت به فرهنگ، هنر و فکر یونانی بود، مقدمه‌ای بود که در بسط تاریخی خود در پنج قرن بعدی به جنبش روشنگر Enlightenment و عصر خرد و درنهایت پدیده تاریخی ژرفی به‌نام مدرنیته انجامید و کانون آن نیز اروپای قاره‌ای بود. اما به‌نظر می‌رسد که در ابتدای این جنبش کسی تصور نمی‌کرد تبعات عمیق آن، اقصی‌نقاط عالم از ژاپن تا روسیه و از آمریکای لاتین تا خاورمیانه را عمیقاً تحت‌تاثیر خود قرار دهد. وجه تمایز این پویش تاریخی با سایر رخدادها و حرکت‌های تمدنی، همین عالمگیر شدن و بسط تاریخی و جغرافیایی آن بوده و به عقیده بسیاری، گوهر و بنیاد آن نیز نه در تکنولوژی و افزارمندشدن هرچه بیشتر انسان‌ها بلکه در وهله اول در تغییر نگرش نسبت به عالم و آدم بوده است.
دوم-ایران به‌طور تقریبی از سده نوزدهم میلادی (سده سیزدهم هجری شمسی) به‌واسطه چند رخداد مهم، آرام‌آرام با پدیداری تاریخی به‌نام غرب و تجدد -اگر معادل مناسبی برای مدرنیته باشد- آشنا شد. در وهله اول در جنگ‌های میان ایران و روس، ایران شکستی خورد که قراردادهای ترکمانچای و گلستان تبلور آن شکست است و غرور ایرانیان که وارثان یکی از بزرگترین امپراطوری‌های تاریخ بودند و شاهنامه فرودسی تجسم عینی روح تاریخی آن بود، سخت جریحه‌دار شد. این ناکامی، سرآغاز یک سلسله‌اصلاحات حکومتی و تلاش برای ایجاد نوعی سیستم منظم و کارآمد دیوانی، همچنین حرکتی برای فرا گرفتن علوم و فنون جدید غربی ازجمله تاسیس دارالفنون و اعزام جوانان به اروپا بود. همین تلاش‌ها، همچنین اعزام بعضی از ایرانیان به ممالک اروپایی و آشناشدن با تفکرات و فلسفه جدید غرب، دریچه‌ای شد برای ورود آن روح تاریخی و ترَک برداشتن دیوارهای دنیای کهن ما ایرانیان و تبدیل‌شدن‌مان به چیزی که بعدها «جهان سوم» نامیده شد. کم‌وبیش مقارن با آن زمانی که ناصرالدین‌شاه دوربین عکاسی را از فرنگ به ایران آورد و جیمز موریه انگلیسی «سرگذشت حاجی‌بابای اصفهانی» را نوشت، ایرانیان برای نخستین‌بار خود را در آینه‌ی «دیگری» دیدند؛ دیگری بزرگی به‌نام غرب که وقتی خود را از چشم‌انداز او به تماشا نشستیم، نوعی اعوجاج و کاستی در قامت‌مان دیدیم و براین‌اساس شور و هیجان دگرگونی، انقلاب و تمنای تغییرات اساسی در وجودمان حلول نمود که در اولین‌گام به انقلاب مشروطه و تاسیس مجلس قانونگذاری انجامید و این تازه ابتدای قصه تحول‌خواهی ایرانیان بود.
سوم-امروزه جامعه ایران به‌رغم تاسیس بسیاری از نهادها ازجمله دستگاه عریض و طویل دولت مجلس قانونگذاری و برنامه‌های بلندپروازانه‌ی توسعه، در حل بسیاری از مشکلات خود ناکام مانده است. از آلودگی هوا و ترافیک گرفته تا مشکلات لاینحل اقتصادی، قضایی و صنفی و از تعریف مبهم منافع ملی تا مشکل موسوم به بی‌حجابی و مناقشات پیرامون آن و شکاف‌های فرهنگی غیرقابل انکار تا تمامیت‌خواهی بعضی از گروه‌های سیاسی و فرهنگی. سوال این است که به‌رغم وقوع دو انقلاب و چند جنبش اصلاحی با ابعادی ملی در تاریخ معاصر ایران، چرا بعضی از مسائل هنوز حتی در بُعد نظری هم حل نشده است؟ گره اصلی کجاست؟ چرا به‌نظر می‌رسد که فاصله عمیقی بین نگاه عمومی جامعه با فرهنگ رسمی و بعضی از قوانین وجود دارد به‌نحوی‌که چندین دهه تلاش برای اجرایی کردن برخی قوانین به‌دلیل نبود هماهنگی جامعه ناکام مانده است؟ در این نوشتار کوتاه قصد ورود به مصادیق را ندارم و بدیهی است در صورت ذکر بعضی از مصادیق احتمالاً اولیای امور پاسخ‌های فنی و موردی می‌دهند اما به‌نظر می‌رسد مسئله بسیار عمیق‌تر از پاسخ‌های فنی‌ای است که فن‌سالاران (تکنوکرات‌ها) خود و دیگران را با آن سرگرم می‌کنند. بدون آنکه قصد داشته باشم پاسخ‌های فنی و تلاش‌های برخی دلسوزان را به‌طور مطلق بی‌اهمیت جلوه دهم اما به‌نظر می‌رسد گره اصلی در یک فقر نظری است؛ در نوعی فقدان «نگاه تاریخی» و التفات‌نکردن به اینکه دست‌کم در عالم انسانی و اجتماعی همه‌چیز واجد «صبغه تاریخی» است و درک‌نکردن این نکته که فارغ از میل و پسند ما رخدادی در عرصه تاریخ جهانی و به‌تبع‌آن تاریخ ایرانی ظهور کرده که حاصل آن درک جدیدی از عالم و آدم و ظهور گونه جدیدی از انسان در عرصه تاریخ است که اساساً با پیش‌فرض‌های سنتی به عالم نمی‌نگرد و زیست-جهان او با حافظ، سعدی و امام‌محمد غزالی از بیخ و بن متفاوت است و مثلاً آزادی فردی یا سعادت دنیوی را بیش‌ازپیش ارج نهاده و به انقیاد و اطاعت چندان تن نمی‌دهد. اینکه این دگردیسی تاریخی را امری مبارک و مستحسن بدانیم یا مصداق شر و انحرافِ بشر، بحث دیگری است اما روشن است که درک‌نکردن این فرگشت تاریخی یا تلاش برای نفی و انکار آن، ما را با سرگشتگی مواجه می‌سازد.

دیدگاه

ویژه جامعه
آخرین اخبار