خروج از ایهام استراتژی
شرایط تازه، اقدامات و تمهیدات جدید را میطلبد و دیگر سیر در مسیر ابهام استراتژیک و صرف هزینههای بسیار و عدم انتفاع لازم، در توان و ظرفیت کنونی ما آنهم در مواجهه با دشمن غدار نیست.

طی چند دهه اخیر حوزه سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران با چند ابرچالش جدی روبهرو بوده و حضور سوقالجیشی در ژئوپلیتیک پرتلاطم و پرکشاکش خاورمیانه بر این فرازونشیبهای مداوم و متواتر افزوده و صحنه غامض و پیچیدهای رقم زده است. در این میان، ایران بهعنوان یک بازیگر کلیدی و برخوردار از پتانسیلهای خاص و ویژه برای نقشآفرینی در اتمسفر معادلات منطقهای، گاه در صحنه معادلات پیشران بوده و گاه متحمل ضربات و آسیبها و عقبگردهایی شده است.
اما شاید نکته کلیدی در این میان آن بوده که نتوانستهایم با یک استراتژی مشخص و نقشه راه کلاننگرانه، مسیر تحولات را در راستای بهرهمندی منافع ملی خود کانالیزه و هموار کنیم. در بسیاری از حوزهها، دچار کامیابی و موفقیت مقطعی شدهایم، اما نتوانستهایم روند مستمری بسازیم و از کارتهای برنده خود در بازی برای انتفاع ملی بهرهبرداری پایدار و بلندمدتی را رقم بزنیم که وضعیت کنونی، خود گویا این ناکامی و عدم توفیق است.
شاید بیش و پیش از هر چیزی در این فرآیند، فقدان استراتژی بلندمدت و منسجم در چارچوب یک مانیفست شفاف و پارادایمهای مدون با حدود و ثغور مشخص به ما آسیب زده و در پیامدش سردرگمی عملکردی و فقدان تصمیمگیریهای شجاعانه و منطبق بر سیر تحولات را به دنبال داشته است.
اینگونه شده که در بسیاری از موافع و مواضع هزینههای فراوانی را متقبل شدهایم بیآنکه بتوانیم فواید آن را برداشت کنیم و در راستای منافع ملی خود مورد استفاده و انتفاع قرار دهیم. در ادامه به چند نمونه از این نکات، اشاره خواهیم کرد.
در ماجرای بلوای داعش در سوریه و عراق که تهدید جدی را متوجه امنیت و صلح جهانی کرد و شاید بیش و پیش از دیگران با دامن گستردن آشوب و تلاطم، کشورهای اروپایی و امنیت کشورهای عربی را دچار مصائب جدی و تبعات گسترده میکرد، این ایران بود که در نوک میدان با هزینههای مادی و معنوی فراوان این غول راه شده از چراغ جادو را لگام زده و از دایره تحولات حذف کرد، البته که امنیت کشور خودمان نیز در این مسیر ارتقا یافت و تامین شد؛ اما آیا دیگر کشورها نیز این نقشآفرینی ممتاز و متمایز ایران را قدر دانستند و ما توانستیم امتیازات لازم را بابت این اهتمام اخذ کنیم؟
آیا در سوریه و عراق منطبق با هزینههای انجامشده، برداشتهای لازم را داشتیم؟ آیا برای فردای حذف داعش برنامهریزی کرده بودیم و پیوستهای اقتصادی و سیاسی لازم را تدوین کرده بودیم؟ وضعیت عراق و سوریه در سالهای بعد نشان داد که چنین نقشهراهی را ترسیم نکرده و فکری برای فردای پیروزی نظامی و بهرهبرداری از تفوق خود نداشتیم.
در ماجرای پرونده هستهای تا اواسط دهه٨٠ که به تکمیل فرآیند چرخه سوخت نیل یافتیم، گذر زمان به نفع ما بود؛ اما بعد از آن هرچه زمان گذشت و مذاکرات به طول انجامید، با صدور قطعنامههای الزامآور و تنگ شدن حلقه تحریمهای فلجکننده، زمان به ضرر ما سپری شد و هیچ استراتژی مشخصی در زمینه دیپلماسی و بلوکسازی در برابر تهدیدات طرف غربی نداشتیم.
با انعقاد برجام و عبور از چاه ویل قطعنامه و تحریم، دریچهای برای بهرهمندی اقتصادی در ضمن برخورداری از حقوق هستهای گشوده شد؛ اما در آن سالها نیز نتوانستیم از فرصت ایجادشده بهرهمندی لازم را داشته باشیم و حتی تا پیش از آمدن ترامپ از دریچه طلایی ایجادشده در راستای جلب سرمایهگذاری خارجی و درهمتنیدگی اقتصاد ایران با جهان استفاده کنیم و مانعی در برابر ترامپ بسازیم.
با آمدن ترامپ و خروج از برجام و پیگیری سیاست فشار حداکثری باز هم مدل استخوان لای زخم عمل کردیم و نه برنامهای برای مذاکره داشتیم و نه به سمت بهرهگیری از ظرفیتهای مستتر در مسیر بازدارندگی هستهای رفتیم.
اینگونه هم نتوانستیم از مواهب برجام آنگونه که بایسته و شایسته بود، بهرهمند شویم و نه بازدارندگی لازم و ضروری را ایجاد کنیم و چند سال دیگر با تبعات تحریم سپری کردیم، بیآنکه بدانیم در نهایت به کجا میخواهیم برسیم و بالاخره هم در این سردرگمی و ابهام استراتژیک با حمله نظامی دشمن خارجی روبهرو شدیم.
با اجرایی شدن اسنپبک، آن اندک باقیمانده مواهب برجام هم منتفی شد و بازگشت تحریمها در شرایطی که برنامه هستهای نیز دچار صدمات و لطمات جدی شده است، یک عقبگرد جدی را رقم زده و ما که هنوز تاکید داریم به دنبال ساخت سلاح هستهای نیستیم، باید با عواقب تحریمهای هستهای دست به گریبان باشیم که انتفاع چندانی از آن نداشتهایم و محاسبه هزینه و فایده ما را بسیار ناتراز و کفه موازنه را در تحلیل اقتصادی و اجتماعی و لایههای مختلف و متکبر سپهر عمومی دچار نوسان عجیب و غریب کرده است.
در شرایط فعلی نیز که دولت ترامپ نشان داده به هیچ صراطی مستقیم نیست و دچار تمامیتخواهی مفرط است و در این مسیر افسار اروپا را هم به دنبال خود میکشد، ما هنوز در موازنهسازی و برونرفت از این چالش هم دچار ابهام استراتژیک و ضعف در تصمیمگیریهای بهنگام و سنجیده هستیم.
رویارویی با بلوک جهانی غرب کار سخت و شاقی است؛ اما فارغ از هر دلیل و پروسهای که ما و غربیها را به اینجا کشانده، آن چیزی که مسلم است، آن است که ما در انزوای ژئوپلیتیکی و دیپلماتیک نمیتوانیم به تنهایی از پس این مبارزه فرسایشی بر بیاییم. ایران بایست فارغ از رویکردهای شعاری در لزوم حسن همجواری با کشورهای همسایه یا ابراز مودّت و دوستی با شرکای راهبردی چون چین و روسیه (که این واژه «شرکای راهبردی» تنها شعاری بوده) با تدوین یک استراتژی مشخص و مدون سطح روابط خود بهخصوص در سطوح اقتصادی را با چین به مرحله شرکای راهبردی ارتقا بخشیده تا بتواند در برابر بلوک غربی و فشارهای تحریم اقتصادی آنان ممر و مقر معقول و راهگشایی ایجاد کند و در این مسیر با کشورهای همسایه نیز از وضعیت رقابتگرایی منطقهای به وضعیت همکاری و انعقاد پیمانهای مشترک دفاعی و سیاسی و اقتصادی رهنمون شود.
در این مسیر باید تعارفات و ملاحظهنگری و محافظهکاری و فقدان اراده لازم در تصمیمگیریهای شجاعانه و جسورانه را کنار گذاشت و مبتنی بر یک استراتژی مشخص در راستای منافع ملی متکی به همه ظرفیتهای ممکن با ترسیم چشمانداز مشخص در عرصه سیاست خارجی گام برداشت.
شرایط تازه، اقدامات و تمهیدات جدید را میطلبد و دیگر سیر در مسیر ابهام استراتژیک و صرف هزینههای بسیار و عدم انتفاع لازم، در توان و ظرفیت کنونی ما آنهم در مواجهه با دشمن غدار نیست.