| کد مطلب: ۵۵۵۱۷

چرا همچنان فلسفه؟به مناسبت روز جهانی فلسفه

آدمی از همان آغاز از «هستی‌اش» پرسید: «چرا اصلاً چیزی هست به‌جای این‌که نباشد؟». او با این پرسش فلسفه را بنیاد گذاشت، نه‌فقط برای سخن‌گفتن درباب آن‌چه هست و نه‌فقط برای مفهوم‌پردازی نظری.

چرا همچنان فلسفه؟به مناسبت روز جهانی فلسفه

در جهان شتاب‌آلودِ پر از بحران، در سرگیجه ناشی از اطلاعات سرسام‌آور، در روزگار هوش مصنوعی، فلسفه چه جایگاهی دارد؟ اقتصاد جهانی مدام فربه‌تر می‌شود، فناوری امکان‌های تازه‌ای‌ پیش می‌نهد، گروهی از انسان‌ها سرگرم زیستن‌ با علم و فناوری‌اند‌ و گروهی دیگر درگیرِ دشواری‌های ناشی از عقب‌ماندگی و توسعه‌نیافتگی‌اند. پس دیگر چه جای فلسفه و فلسفه‌ورزی؟ 

چه‌بسا بحران‌ها، خودشان ضرورتِ فلسفه‌ورزی را آشکار کنند. بحران‌های پیش‌آمده در زیستِ انسانی، پیش‌از‌آن‌که اقتصادی یا سیاسی باشد، وجودی‌اند؛ آن‌ها از گسیختگی در فهم ما نسبت به جهان و نسبت به خویشتن ناشی می‌شوند. خواب‌‌آلودگی و کرختی اندیشه در شتابِ برآمده از رویدادها و رویه‌ها، همان چیزی است که دشواری رقم می‌زند. چگونه آن گسست ترمیم می‌‌شود و این دشواری‌ها حل‌و‌فصل می‌شوند؟ 

آدمی از همان آغاز از «هستی‌اش» پرسید: «چرا اصلاً چیزی هست به‌جای این‌که نباشد؟». او با این پرسش فلسفه را بنیاد گذاشت، نه‌فقط برای سخن‌گفتن درباب آن‌چه هست و نه‌فقط برای مفهوم‌پردازی نظری. او در پی وصول به تجربه‌ای آگاهانه بود که معنا و مسیر زندگی‌اش را آشکار می‌کرد؛ تجربه گشودگی به واقعیت و درک رویه‌هایی که زندگی از میان آن‌ها سر بر می‌آورد و راه خود را می‌گشاید. 

افلاطون گفته بود: «حکمت، تجربه عقلانی‌زیستن است». این تجربه، به‌سبب فراموشی و خاموشیِ اندیشه از کف می‌رود. فلسفیدن یعنی بازایستادن، بازپرسیدن و بازیافتنِ تجربه عقلانی‌زیستن. این همان هدیه‌ای است که علم و فناوری ارزانی نمی‌دارند و هوش مصنوعی نمی‌تواند از جانب ما به انجاماش رساند. تنها ما هستیم که از هستی می‌پرسیم و این پرسش را راهنمای خود می‌کنیم؛ آن‌چه هست، چرا هست؟ از کجا سربرآورده است؟ به کدام‌سو می‌رود؟ ما چه می‌کنیم؟ 

فلسفه همواره با فعال‌سازی این پرسش آغاز ‌شده و هنوز هم زندگی‌اش در گرو همین پرسشگری است. بحران‌ها ریشه در فراموشی این نحو پرسشگری دارند. هنگامی که علم، تکنیک، سیاست و اقتصاد بدونِ این‌قبیل پرسش‌گری به حرکت درمی‌آیند، جهان به «موجودی در دسترس» فروکاسته می‌شود و آن‌چه هست به ابزاری برای کنترل، مصرف یا بهره‌برداری بدل می‌شود. پیامد این فراموشی، معنازدایی از هستی، اسطوره‌سازی از داده‌ها، فرسایش فهم مشترک، بحران اعتماد و گم‌گشتگی اخلاقی است. چه باید کرد؟  

فلسفه به‌عنوان اندیشیدن بنیادین به هستی، همان‌چیزی است که آدمی را به «تجربه عقلانی‌زیستن» تشویق می‌کند، زندگی با پرسیدن جهت‌ می‌یابد و آگاهی دوباره به واقعیت گره می‌خورد! اگر جوامع انسانی از دیروز تا امروز گرفتار آشوب‌ بوده‌اند، نه فقط به‌سبب ناکارآمدی نهادها، بلکه ناشی از ناتوانی انسان‌ها در فهم نسبت‌‌شان با واقعیت بوده است. 

فلسفه ضرورت بازاندیشی و پرسش را برمی‌انگیزد؛ چه فهمی از هستی، رفتارهای ما را ممکن یا ناممکن ساخته است؟ چه فهمی از آزادی، از خرد، از حقیقت و از مسئولیت در پسِ تصمیم‌های ماست؟ آیا این فهم‌ هنوز اعتبار دارد؟ این‌ها عملی‌ترین پرسش‌هایی‌اند که می‌توان طرح کرد؛ زیرا بدون آن‌ها هر اصلاحی کوتاه‌مدت و هر خیری سطحی می‌ماند. 

فلسفه همواره پرسش از «وجودِ موجودات» بوده است، اما خودِ این پرسش امری پویاست که پابه‌پای زمان تجدید می‌شود. این پرسشی است که ‌باید مدام نو شود تا ما را به تجربه‌ای بازگرداند که با هستی‌مان گره خورده است. فلسفه، پاسداری از پرسیدن و پاسداری از گشودگی اندیشه به واقعیت است. در جهانی‌که اطلاعات انبوه جای تأمل عمیق را گرفته‌اند و شتاب‌زدگی به زوال طمأنینه انجامیده است، فلسفه به‌معنای واقعی‌اش نوعی مقاومت برای بازگرداندن انسان به خویشتنِ اندیشنده‌اش است. 

به‌این‌ترتیب روز جهانی فلسفه، یادآور وظیفه‌ای است که فقط از خودِ فلسفه برمی‌آید. این وظیفه، همانا بازگشودن راهی برای اندیشیدن در جهانی است که بیش از هر زمان دیگر از حیطه اندیشه می‌گریزد. فلسفه برای ما آینده نمی‌سازد، اما افقی می‌گشاید که در آن بتوانیم تصمیم بگیریم، داوری کنیم و مسئولیت بپذیریم. فلسفه بحران‌ها را حل نمی‌کند، اما نشان می‌دهد که چرا بحران‌ها پدید می‌آیند و چگونه باید خود را در برابر آن‌ها بازیابیم. 

فلسفه همواره زنده است و فقط زمانی می‌میرد که ما دست از پرسیدن بکشیم. تا هنگامی‌که پرسش باقی است، فلسفه نیز باقی است؛ و مادام‌که فلسفه باقی است، امکان غلبه 

بر بحران و دشواری نیز باقی است. چرا همچنان باید فلسفه‌ ورزید؟ چرا چیزی دیگر و راهی دیگر نه؟ پاسخ روشن است؛ زیرا هیچ‌چیز دیگری جز فلسفه چنین نمی‌تواند کرد! 

جهان بدون فلسفه، جهان بدون پرسش است؛ جهانی است که در آن انسان، بی‌هیچ میراث معنایی، در برابر نیروهایی قرار می‌گیرد که خودش آفریده و دیگر قادر به فهم و هدایت‌شان نیست. اما جهانی‌که فلسفه در آن زنده است، جهانی است که هنوز می‌تواند آینده‌ای داشته باشد. روز جهانی فلسفه، نه بزرگداشت گذشته، بلکه یادآور این حقیقت است که تا وقتی می‌پرسیم، همچنان امیدی هست.

به کانال تلگرام هم میهن بپیوندید

دیدگاه

ویژه فرهنگ
آخرین اخبار