بازخوانی دوقطبیهای ادوار انتخابات ریاستجمهوری و نقش رایدهندگان در آزمون فردا
و اینک شما
15تیر 1403 خورشیدی در تاریخ معاصر ایران ثبت خواهد شد. این یک جملۀ کلیشهای نیست که برای قرائت متنی در صداوسیما با پسزمینه ترانه یا سرودی ملی و به قصد تهییج مردم به شرکت در انتخابات ریاستجمهوری نوشته و خوانده شود.
اولین بار هم نیست که برای انتخاب رئیسجمهوری ایران دوقطبی شکل میگیرد اما بیتردید یا اغراق هیچ جمعه ای در تاریخ این دیار از حیث تعیین و تغییر راه پیش رو اینگونه تعیینکننده نبوده است چراکه صحبت از دو نام نیست، سخن از دو مرام است و دو شیوه در اداره و تمشیت امور و در نوع نگاه به مردم.
27سال قبل و در دوم خرداد 1376 کثیری از جوانان امروز نبودند و به خاطر ندارند اما ما بودیم و آنها شنیدهاند که سیدمحمد خاتمی و علیاکبر ناطقنوری در دو قطب قرار گرفتند ولی هر دو روحانی بودند و اشتراکات فراوان داشتند و مهمتر از همه باور به توسعه بود و تفاوت تنها در تقدم نوع توسعه و میزان گشایش. اکنون اما واژۀ توسعه را هم با اکراه به کار میبرند یا به کناری نهادهاند.
درست است که یکی از جامعۀ مدنی و تساهل و تسامح میگفت و دیگری نامزد حزب مؤتلفه و جامعۀ روحانیت مبارز و جامعۀ مدرسین حوزۀ علمیۀ قم بود ولی دستکم در عرصۀ اقتصاد به آزادی باور داشت. اینکه بعد از 27 سال هر دو موضع واحدی در حمایت از مسعود پزشکیان دارند مؤید همان اشتراکات است و مهمتر اینکه ناطقنوری هم ذیل گفتمان توسعهگرای هاشمیرفسنجانی تعریف میشد؛ هرچند با تقدم توسعۀ اقتصادی بر سیاسی و فرهنگی اما در نگاه و باور کلی ضد توسعه نبود.
بعدها خود مرحوم هاشمی در گفتوگو با تاریخپژوه جنگ – جعفر شیرعلینیا- فاش کرد که در دوم خرداد 76 برخلاف نزدیکان و فرزندان و مشاوران به ناطقنوری رأی داده است. سخنی که اینگونه تفسیر شد که به قصد گشودن کمانکی بوده تا بازگردد. کما اینکه سال 84 و بعد از دورۀ خاتمی بازگشت و در مرحلۀ اول انتخابات بر صدر هم نشست و در مرحلۀ دوم که دوقطبی هاشمیرفسنجانی – احمدینژاد شکل گرفت بازی را واگذار کرد.
اگر نتیجۀ آن فاجعهبار بود و 19 سال است تاوان همان بیراهه را میپردازیم اما نمیتوان مردمان را مقصر دانست اگرچه در مرحلۀ اول شماری از حامیان اصلاحات با تحریم انتخابات یک فرصت تاریخی را از کف داده بودند اما خود سیاسیون اصلاحطلب هم مقصر بودند که میپنداشتند رقبا بختی ندارند و میتوانند رقابتی درونسازمانی را سامان دهند.
نقد برخی هم بر هاشمیرفسنجانی فقید است که اگر حاضر نمیشد دوقطبی نهایی شکل نمیگرفت یا کاش بعد از مرحلۀ اول کنار رفته بود تا رقابت نهایی بین مهدی کروبی و احمدینژاد برقرار بود و موقعیت خود او هم در مجمع تشخیص مصلحت نظام تضعیف نمیشد.
به هر رو آن انتخابات به روی کار آمدن پدیدهای انجامید که به طعنه از او با عنوان «معجزۀ هزارۀ سوم» یاد میشود. مبدع این اصطلاح البته قصد کنایه نداشت و میخواست حس خود را بیان کند.
فردا اما متفاوت است چون سیاسیون اصلاحطلب گامهای درستی برداشتهاند. نه از یک نامزد نیابتی که از کاندیدایی عمیقاً اصلاحطلب جانبداری کردهاند که هرچند تعلق خود را به یک حزب انکار میکند ولی در جبهۀ اصلاحات ایران حاضر شده و برنامه ارائه داده و به حمایت صریح رهبری آن پشت گرم است. جبهه اصلاحات از استانداردهای خود هم پایین نیامد و در عین انعطاف جز سه تن از دیگری نام نبردند و وقتی خواستِ آنان اجابت و دکتر پزشکیان تأیید شد نمیتوانستند رفتار خود در انتخابات مجلس را تکرار کنند. آن طرف یک گام برداشته بود و آنان نیز قدمی برداشتند، نه به سوی قدرت که در راستای منافع ملت.
سال 88 هم دوقطبی شکل گرفت و اصلاحطلبان تمامقد پشت سر آخرین نخستوزیر ایران ایستادند اما اتفاقات بعد چنان تلخ بود و هزینۀ سیاستورزی را بالا برد که سایۀ سنگین آن همچنان حس میشود و چون دیروز رسماً خواسته شده دلایل کاهش مشارکت در مرحلۀ اول انتخابات (8 تیر 1403 با 40 درصد واجدین شرایط) بررسی شود میتوان گفت یکی از مهمترین دلایل اتفاقاتی است که از سال 88 شروع شد و در 96 و 98 در سطوحی دیگر رخ داد و در پاییز 1401 ابعاد گسترده یافت و طبیعی است که کمتر از دو سال بعد از آن زخم عاطفی هنوز کاملاً التیام نیافته باشد.
برای سال 92 نمیتوان به همان صراحتِ انتخابات 76 و 84 و 88 تعبیر دوقطبی را به کار برد اما از حیث گفتمانی دوقطبی شکل گرفت و حسن روحانی یک طرف قرار گرفت با گفتمان تنشزدایی و حل مشکل هستهای و التیام زخم 88 برای ترمیم گسست مردم با حاکمان و سوی دیگر همین آقای سعید جلیلی و چند نامزد دیگر از جمله باقر قالیباف که برای دومین بار آمده بود و مانند نوبت قبل و دفعات بعد طرفی نبست و انگار تقدیر او این است که تا کنار آب برود و تشنه بگردد و قریب 20 سال در این کار باشد!
96 اما دوباره دوقطبی شکل گرفت و به یک همهپرسی تمامعیار تبدیل شد. اگر در 76 سید و شیخ روبهروی هم صف آراستند و یکی آرای 20 میلیون ایرانی را به دست آورد و دیگری 7 میلیون، این بار جای سید و شیخ تغییر کرده بود و همان سید 76 باز از حسن روحانی حمایت کرد تا ریاستجمهوری او این بار با 24 میلیون رأی استمرار یابد و رقیب را پشت سر گذارد و همین البته مایۀ حسرت دست در کاران امروز شده که روزی روزگاری مردم مجموعاً به سبد دو روحانی 40 میلیون رأی میدادند؛ حال آنکه در انتخابات 8 تیر 1403 یگانه روحانی جمع نامزدها که دبیر تشکل قدیمی روحانیت هم هست و از حمایت همصنفیها و هملباسیها برخوردار نبود آرای بسیار کمی را از آن خود کرده اگرچه در مناظرهها درخشید و او بود که اول بار سعید جلیلی را از سایه به درآورد و زیر تیغ آفتاب نشاند.
این اشارات از چه روست؟ به خاطر این است که بگوییم دوقطبیهای قبلی به اندازه فردا دوراهه یا دوراهی نبوده است. بلکه راه وبیراه است.
96 سپری شد و اگر ترامپ بازی را بر هم نزده بود داستان، دیگر میشد تا اینکه در 1400 در غیاب دوقطبی همان رئیسی دیروز برنده بازی بیرقیب شد ولی با همۀ اختلاف نوع نگاه او با حسن روحانی آشکارا دشمن برجام نبود و اگرچه گروهی از بیتجربگان و بعضی تندروها گرداگرد او حلقه زده بودند حداقلها را رعایت میکرد.
بیم مغاک
داستان فردا از این حیث متفاوت است که میتواند ما را به مغاکی بیندازد که درآمدن از آن بهای هنگفتی داشته باشد. گفتم فردا 15 تیر 1403 بر سر دو راهه قرار میگیریم و خیام میگوید:
هان بر سر این دو راهه از روی نیاز
چیزی وامگذاری که نمیآیی باز
دریغا که این دوراهه هم نیست و یکی اساساً راه نیست. چون در آن رفتنی و حرکتی متصور نیست. ابراهیم گلستان میگفت گاه آنچه ایستادگی میپنداری در واقع گیرکردگی است.
مسعود پزشکیان کل قصه را با یک کلمه توصیف کرده: قفس! وقتی دید سعید جلیلی به این کلمه حساسیت نشان میدهد از «بنبست» گفت و اینکه در قفس امکان پرواز نیست و بنبست نیز به راهی نمیانجامد و باید با گفتوگو و آشتی راهی گشود.
حالا بیشتر مشخص شده که چرا از راه و بیراه سخن میگوییم. یکی به دنبال «راه» است و «پل» و دیگری در بیراهه هم دیوار میکشد.
دیوار یا پل
شاعر بسیار خوش قریحۀ افغان در شعر خود هم تعبیر دیوار و پل را به کار برده و هم قفس را و دردا که سعید جلیلی از خطه خراسان است و به جای بهره از گنجینه زبان فارسی در مفاهیم ارتباطی غرق در تَسَلسُف و توهُم دیوار میکشد و منتی هم بر سر ما میگذارد و برای هر یک از ما 85 میلیون ایرانی صاحبفکر مستقل میخواهد نقشی تعریف کند: نقشی با شکوه!
از نجیب بارور گفتیم و اشارات او به دیوار و پل و قفس:
هر کجا مرز کشیدند، شما پُل بزنید
حرف تهران و سمرقند و سرپل برنید
هر که از جنگ سخن گفت بخندید بر او
حرف از پنجرۀ رو به تحمل بزنید
دخترانِ قفس افتادۀ پامیرِ عزیز
گُلی از باغ خراسان به دو کاکُل بزنید
....
هر کجا مرز، ببخشید که تکرار آمد
فرض با این که کشیدند، دو تا پُل بزنید
اگر از دو تعبیر راه و بیراهه استفاده میکنیم و انتخاب فردا به خاطر همین تفاوت دیوار و پل است. در مناظره دیدیم یکی داشت مرز میکشید و آجر روی آجر میگذاشت و دیوار را بالا میبرد و دیگری مدام میخواست پل بزند و از قفس میگفت.
سعید جلیلی اما قائل به تقلا در قفس نیست و تصور او از تورم همان نمودارهایی است که با خود آورده بود حال آنکه تورم برای خانوادۀ مستأجری که از عهدۀ پرداخت کرایۀ بیشتربرنمیآید معنی ایستادگی نمیدهد، حتی به معنی گیرکردگی هم نیست، عین فروپاشی است.
نهایت این است که میگوید در قفس هم میتوان نفَس کشید اما صحبت از نفس در قفس نیست. غرض آن بود که پرواز کنیم نه آنکه مقامات کشور بنشینند و دربارۀ تأمین مرغ و تخممرغ تدبیری بیندیشند.
باری، نیمۀ تیر حکایت راه است و بیراه. در بالا از شعر «نجیب بارور» یاری جستم تا مفهوم را روشنتر کنم اما داستان شاعرانه نیست تا مانند اخوان ثالث بگوییم: بیا ره توشه برداریم/ قدم در راه بی برگشت بگذاریم...
همان اخوان میگفت; کاوهای پیدا نخواهد شد امید کاشکی اسکندری پیدا شود! برخی هم با همین نگاه از مشارکت در انتخابات مرحلۀ اول خودداری ورزیدند اما آنها هم میدانند برای پیام اعتراضی مرحلۀ اول کفایت میکرد و پیام هم در عالیترین سطح شنیده و در تالار قدرت پژواک یافته است و استمرار و تکرار آن چهبسا به خودکشی دستهجمعی بیانجامد و جنس «نه» فردا باید متفاوت باشد.
کفایت «نه» با قهر
میتوان فهرستی مطول و متنوع از دلایل رأی ندادن در 8 تیر ارائه داد.اما اغلب آنها برای فردا موضوعیت ندارد. اینکه میخواهند قالیباف را رئیسجمهور کنند یا مشارکت نکردن بهتر از رأی اعتراضی است یا انگشت زدن در خون است و رئیسجمهور کارهای نیست و از این دست تعابیر را تا 8 تیر بسیار شنیدیم. کسانی چون ما با رد آنها رأی دادیم و گروهی اجتناب ورزیدند. داستان فردا اما متفاوت است چون صبح شنبه نام نامزد پیروز بر هر بحثی درباره میزان مشارکت سایه میاندازد و اگر در غیاب اکثریت، شاهد پیروزی اقلیت باشیم آن مدعاها در جشن و سرور اینان گم میشود.
هشدارها و انذارها
راه را از بیراهه بشناسیم و بدانیم این دوقطبی از جنس دوقطبیهای 76 و 84 و 88 و 96 نیست. حتی از انتخابات همهپرسیگونه 96 متفاوت و متمایز است.
بگذارید صریحتر بگوییم. طیف متنوعی هشدار دادهاند راه کدام است و بیراه کدام. در سکوت سلبریتیهایی که نگران هجوم اینترنشنالاند یا شهامت ابراز نظر ندارند تا فردا ملامت نشوند محسن رنانی و مقصود فراستخواه دعوت به مشارکت میکنند. موسی غنینژاد حامی اقتصاد آزاد که گفته نوبت نخست رأی نداده هم به میدان آمده و مسعود فراستی منتقد سینما هم که با کسی رودربایستی ندارد نیز هشدار داده است.
غرض اینکه حجت تمام شده است. انرژی و هیجان یا خشم و غیظی که برخی میخواستند با رأی ندادن ابراز کنند هم تخلیه شده و فردا جای عذر و بهانه نیست.
تجربۀ 84 را هم پشت سر گذاشتهایم. اگر در سال 1400 خرده میگرفتند نامزد حداقلی قابلیت سرمایهگذاری نداشت اینک آن عذر هم پذیرفته نیست و همه چیز روشن است و شفاف.
پس بگذارید اگر در بالا از خیام و اخوان و نجیب بارور گفتیم با شعر سهراب سپهری این حکایت را به پایان بریم؛ حکایت نه، اتمام حجت. ما با شما؟ حاشا و کلّا. با خودمان. با تاریخ:
به تماشا سوگند
و به آغاز کلام
و به پرواز کبوتر از ذهن
واژهای در قفس است
حرفهایم مثل یک تکه چمن روشن بود
من به آنان گفتم
آفتابی لب درگاه شماست
که اگر در بگشایید
به رفتار شما میتابد...