سناریوهای بازدارندگی همکاری و بحران
تلآویو پس از کشتار در غزه و واکنشهای پسینی، از فاز دفاعی یا تلافیجویانه عبور کرده و بهنوعی سیاست توسعهطلبانهای را فراتر از مرزهای فلسطین اشغالی پی گرفته است.

تلآویو پس از کشتار در غزه و واکنشهای پسینی، از فاز دفاعی یا تلافیجویانه عبور کرده و بهنوعی سیاست توسعهطلبانهای را فراتر از مرزهای فلسطین اشغالی پی گرفته است. تمرکز بر بلعیدن غزه و کرانه باختری، تثبیت حضور در جنوبیترین نقاط لبنان و مرزهای سوریه و طراحی راهبردی برای گسترش نفوذ، در همین چارچوب قابلتحلیل است. این الگو ادامه و بازتعریف پروژه «اسرائیل بزرگ» است. چنین رویکردی هم جابهجاییهای جمعیتی را در پی خواهد داشت و هم واکنشهای منطقهای را تشدید خواهد کرد.
دادههای میدانی نشان میدهد که جنوب لبنان و بخشهایی از مرزهای سوریه پس از اکتبر ۲۰۲۳ و سقوط اسد، شاهد عملیات و اشغالهای محدود بودهاند؛ روندی که همچنان ادامه دارد و واکنشهای منفی جامعه بینالمللی را برانگیخته است. این تحولات همچنین نظم مدنظر ترکیه و دیگر بازیگران عربی برای سوریه پسا اسد را برهم زد و اکنون شاهد رقابت دو الگوی نظم متفاوت برای آینده سوریه، یکی از سوی رژیم اسرائیل و دیگری از سوی ترکیه و برخی دولتهای عربی هستیم. حمله اسرائیل به دوحه نشان داد که میزبانی از نیروهای آمریکایی یا روابط استراتژیک با واشنگتن، تضمینی قطعی برای امنیت نیست.
همین برداشت باعث شد که رسانهها و مراکز پژوهشی، حمله به دوحه را نقطهای برای بازنگری جدی در مناسبات امنیتی خلیجفارس و ائتلافهای سنتی بدانند. بنابراین احتمالاً شاهد بازتعریف روابط نظامی و شکلگیری دکترینهای دفاعی تازه در کشورهای عربی با همکاری بازیگران جدید خواهیم بود. از نگاه او، پیام سیاسی حمله رژیم اسرائیل فراتر از خسارات فوری بود؛ زیرا دولتها و نخبگان منطقه دریافتند که اتکا به چتر امنیتی آمریکا دیگر بهخودیخود تضمینکننده ثبات نیست و باید گزینههای ملی و منطقهای تازهای برای بازدارندگی و مدیریت بحران جستوجو کرد.
پیمان استراتژیک اخیر عربستان و پاکستان در قالب یک توافق امنیت جمعی، غرب آسیا را وارد معادلات هویتی و بازدارندگی جدید کرده است. این پیمان نشانه ورود یک بازیگر هستهای، یعنی پاکستان، به معادلات خاورمیانه است. اعلام صریح آمادگی پاکستان برای بهاشتراکگذاری ظرفیتهای بازدارنده هستهای در چارچوب دفاع مشترک از عربستان، میتواند بهسرعت ساختار بازدارندگی منطقه را دگرگون سازد و پاکستان را به بازیگری فراتر از جنوب آسیا ارتقا دهد.
پیامدهای این تحول دوگانه است: از یکسو افزایش سطح بازدارندگی میتواند مانع برخی اقدامات تهاجمی رژیم اسرائیل شود؛ اما از سوی دیگر، پیوند دادن امنیت منطقه به ظرفیت هستهای خارجی، خطراتی همچون گسترش رقابت تسلیحاتی، ابهام در زنجیره فرماندهی و احتمال خطای محاسباتی را به همراه دارد. چنین روندی همچنین پرسشهای جدی درباره اعتبار عدم اشاعه و ثبات منطقهای ایجاد میکند.
امکان درگیری مستقیم یا محدود میان رژیم اسرائیل و بازیگرانی مانند ترکیه یا حتی پاکستان دیگر قابل رد نیست. او وضعیت کنونی سوریه را نمونهای روشن میداند از اینکه چگونه تضعیف حاکمیت مرکزی، فضا را برای ایجاد حوزههای نفوذ توسط بازیگران خارجی فراهم کرده است.سوریه به پازلی با قطعات بسیار زیاد تبدیل شده که هر بخش آن میتواند محرکی برای برخوردهای فرامرزی باشد. دادههای میدانی نیز نشان میدهد که روند تکهتکهشدن مناطق نفوذ از سالهای گذشته آغاز شده و نگرانی از سرایت درگیری به کشورهای همسایه را افزایش داده است.
در اینجا دو نکته حائز اهمیت است: نخست آنکه در صورت بروز درگیری غیرمتعارف یا منطقهای، عضویت ترکیه در ائتلافهایی مانند ناتو تضمینی برای در امان ماندن از تقابل نیست؛ دوم آنکه حتی حملات محدود میتواند به اختلافات گستردهتر و فشار بر پیمانهای فرامنطقهای بینجامد.در چشمانداز کلی ایالات متحده و روسیه – و در کنار آنها چین – در تلاشاند نظم جدید را به سود خود بازنویسی کنند.
واشنگتن میکوشد مجموعه همپیمانان خود را حفظ کرده و مانع گسترش نفوذ رقبا شود؛ مسکو و پکن نیز با استفاده از خلأها و نارضایتیهای منطقهای، حضور سیاسی و اقتصادیشان را تقویت میکنند. این رقابت فرامرزی، سناریوهای محلی را پیچیدهتر کرده و حلوفصل آن را به نقشآفرینی بازیگران بیرونی وابسته میسازد. بهویژه چین که با بهرهگیری از تمرکز مسکو بر جنگ اوکراین، در پی پیشیگرفتن از روسیه و تثبیت نفوذ خود در غرب آسیا است.