| کد مطلب: ۵۱۱۱۶

آینده ما اسیر دوگانه‌سازی

دوگانه‌سازی‌های خیالی، واقعیت را تحریف می‌کنند، امکان انتخاب‌های خلاقانه را از بین می‌برند و سیاست‌مدار و جامعه را در موقعیت‌های بن‌بست و انفعال قرار می‌دهند. راه برون‌رفت، پذیرش پیچیدگی واقعیت و کنار گذاشتن وسوسه‌ی ساده‌سازی‌های فریبنده است.

یکی از شگردهای رایج برای گریز از تعقل، پاسخگویی و مسئولیت‌پذیری، ایجاد دوگانه‌هایی است که مسائل پیچیده را ساده‌سازی و اصطلاحاً قابل‌هضم جلوه می‌دهد. این رفتاری است که بیشتر در کودکان دیده می‌شود. آنها تمایل دارند جهان را در قالب قضاوت‌های سیاه و سفید یا صفر و یک ببینند.

اما واقعیت سیاسی و اجتماعی به‌ندرت چنین است. معمولاً نه‌تنها گزینه‌ها به دو راه محدود نمی‌شوند، بلکه چندراهی‌اند و در هر مسیر هم ترکیبی از سیاه، سفید و خاکستری وجود دارد.

یکی از موارد مهمی که امروز با آن درگیر هستیم، وضعیت خاورمیانه است که با فرآیندهای جدیدی روبه‌رو شده است؛ فرآیندهایی که اقتضا می‌کنند سیاست‌های ایران نیز در این مورد و در روابط خارجی به‌روز شوند و دوستان تازه‌ای تجربه گردند.

تحلیل امروز صفحات دیپلماسی «هم‌میهن» ناظر به بخشی از این تحولات مهم در پرتو سخنرانی ترامپ در سازمان ملل متحد است. در چنین شرایطی، هر گونه دوگانه‌سازی برای فرار از مواجه شدن با واقعیت‌ها، بیش از پیش زیان‌بار است.

سیاستمداران با ساختن این دوگانه‌ها، راه اول را زشت و ناروا معرفی می‌کنند و از همان ابتدا آن را کنار می‌زنند. سپس، چون فقط یک راه دیگر باقی مانده، بدون نقد جدی و بررسی تبعات آن، به‌طور خودکار راه دوم را تأیید می‌کنند.

در سوی مقابل، برخی افراد نیز، راه دوم را چنان سیاه‌نمایی می‌کنند که مخاطب به‌طور طبیعی به سمت راه اول سوق داده شود. این شیوه نه‌تنها برای اقناع افکارعمومی درست نیست، بلکه اغلب نتیجه معکوس دارد.

از همه مهم‌تر آنکه چنین رویکردی امکان کنشگری فعال را از سیاستمداران و جامعه سلب می‌کند؛ گویی آنان عناصری منفعل هستند که فقط باید یکی از این دو راه از پیش‌تعیین‌شده را انتخاب کنند.

حال آنکه سیاستمدار واقعی کسی است که بتواند فراتر از این قالب‌ها بیندیشد، مسیرهای تازه خلق کند و ترکیب‌های بدیعی از منافع و ارزش‌ها بسازد. نمونه‌های چنین دوگانه‌سازی‌های خیالی فراوان‌اند.

در ایران، بارها دوگانه‌هایی مانند «تسلیم یا مقاومت» یا «استقلال یا وابستگی» مطرح شده‌اند؛ گویی هیچ مسیر میانه‌ای مانند تعامل، مذاکره یا همکاری مشروط حتی موقتی وجود ندارد. همین امر، بسیاری از فرصت‌های تاریخی برای توسعه و رفع بحران‌ها را از میان برده است.

در سطح جهانی نیز می‌توان به دو نمونه مشهور اشاره کرد: نخست، جنگ سرد که جهان را به دو اردوگاه سرمایه‌داری و کمونیسم تقسیم کرد و کشورها ناچار بودند یکی را برگزینند. این نگاهِ صفر و یکی، ده‌ها جنگ نیابتی و هزینه‌های انسانی و اقتصادی هنگفت را بر ملت‌ها تحمیل کرد.

دوم، شعار جورج بوش پس از ۱۱سپتامبر بود که گفت: «یا با ما هستید یا علیه ما». این دوگانه‌سازی ساده‌انگارانه بسیاری از کشورها را به حاشیه راند و زمینه‌ساز جنگ‌های طولانی و پرهزینه در عراق و افغانستان شد؛ جنگ‌هایی که نه‌تنها امنیت نیاوردند، بلکه بحران‌های تازه‌ای آفریدند.

نتیجه روشن است؛ دوگانه‌سازی‌های خیالی، واقعیت را تحریف می‌کنند، امکان انتخاب‌های خلاقانه را از بین می‌برند و سیاست‌مدار و جامعه را در موقعیت‌های بن‌بست و انفعال قرار می‌دهند. راه برون‌رفت، پذیرش پیچیدگی واقعیت و کنار گذاشتن وسوسه‌ی ساده‌سازی‌های فریبنده است.

تصمیم‌گیری در عرصه‌های کلان، میان انتخاب‌های مطلقاً خوب و مطلقاً بد، یا صفر و صد نیست؛ بلکه میان گزینه‌های نسبی با هزینه‌ها و فایده‌های متفاوت است. درک و پذیرش این پیچیدگی نه نشانه ضعف، بلکه علامت بلوغ سیاسی و اجتماعی است.

به کانال تلگرام هم میهن بپیوندید

دیدگاه

پربازدیدترین
آخرین اخبار