اسرائیل در میانه دو استراتژی/فضای نخبگانی اسرائیل در میانه دو راهحل برای خروج از شرایط فعلی شکاف برداشته است
روشی که اسرائیل اخیراً براساس آن با تعدادی از دشمنانش به طور همزمان وارد درگیری نظامی شدهاست، از سال ۱۹۶۷ تاکنون مشابهی نداشته است.

ناتان براون مدیر برنامه خاورمیانه
روشی که اسرائیل اخیراً براساس آن با تعدادی از دشمنانش به طور همزمان وارد درگیری نظامی شدهاست، از سال 1967 تاکنون مشابهی نداشته است. این موضوع در حال حاضر چالشهایی ایجاد میکند که عمیقاً اسرائیلیها را دچار تفرقه میکند و هیچ گروهی در اسرائیل پاسخ مناسبی برای این چالشها ندارد.
در حال حاضر میتوان مشاهده کرد که در برخی از طیفهای سیاسی در اسرائیل احساس پیروزی حاکم است و به همان اندازه در برخی دیگر از طیفهای سیاسی این حس حاکم است که اسرائیل در باتلاق غزه گرفتار شده و دچار انزوای بینالمللی شده است. اما همه اینها به کنار، در پس چنین احساساتی، یک بحث استراتژیک وجود دارد که کسی چندان به آن توجه نمیکند.
ممکن است برخی معتقد باشند که اسرائیل منطقهای را پیش روی خود دارد که باید آن را تغییر دهد، اما بحث اساسی انتخاب بین دو گزینه نامطلوب است. یا اسرائیل تصمیم میگیرد هر زمان و هر کجا که بخواهد نیروی نظامی مستقر کند یا استراتژیهای دیپلماتیک و سیاسی مبتنی بر فرضیات منسوخشده در مورد فلسطینیها و قدرتهای منطقهای را دنبال میکند.
محدودیتهای صلح
یک صلح مبتنی بر خواستههای اسرائیل احتمالاً خیلی شبیه صلح واقعی نخواهد بود. وقایع اخیر نظیر بمباران دوحه در ماه سپتامبر، سیگنالهای گیجکننده در مورد اشغال تمام غزه بدون اعلام رسمی در ماه اوت؛ صحنههای وحشتناکی که در ماه ژوئیه از غزه پدیدار شد؛ جنگ کوتاه ژوئن بین اسرائیل و ایران؛ دیپلماسی جدی و مداوم در مورد انتقال فلسطینیها به مناطق جنگی دوردست، در کنار هم نباید دیدگاه دقیقتری از مسیر تفکر استراتژیک غالب فعلی در اسرائیل ارائه دهند، که آن هم نباید از نظر دور باشد. در ماه جولای، نیروهای اسرائیلی برای محافظت از یک منطقه حائل اعلام شده به تأسیسات نظامی سوریه حمله کردند. برخلاف مداخله اسرائیل در سویدا، این امر عملاً هیچ توجه بینالمللی را به خود جلب نکرد.
سال ۱۹۶۷، اسرائیل مناطق غیرنظامی را که نیروهایش را از نیروهای سوریه جدا میکرد، تصرف کرد و در واقع، کل ارتفاعات جولان را تصرف کرد و ادعا کرد که از قلمرو شمالی اسرائیل محافظت میکند. در پایان سال ۲۰۲۴، منطقه غیرنظامی پس از ۱۹۷۳ را برای محافظت از قلمرویی که در سال ۱۹۶۷ تصرف کرده بود، تصرف کرد. اکنون در سال ۲۰۲۵، اسرائیل حملاتی را برای محافظت از آن منطقه به اصطلاح حائل جدید آغاز کرده، که در واقع اصلاً شبیه به منطقه حائل نیست. پیشروی به سمت قلمرو سوریه تنها نوید یک جنگ منطقهای ابدی را میدهد که در آن اقدامات نظامی یکجانبه امروز، اقدامات یکجانبه بیشتر فردا را ضروریتر جلوه میدهد.
منطق کابینه نتانیاهو این است که امنیت اسرائیل با اقدام قاطع، مداوم و نظامی به بهترین وجه تأمین میشود. ممکن است مذاکرات سیاسی و دیپلماتیک (از جمله مذاکرات غیرمستقیم و حتی برخی مذاکرات مستقیم در مورد ترتیبات امنیتی اسرائیل و سوریه) انجام شود، اما این مذاکرات در بدترین حالت، حواسپرتی و در بهترین حالت، راههایی برای حل و فصل جزئیات ترتیبات موقت هستند نه دائمی.
وقتی اسرائیل دو سال پیش حمله خود را به غزه آغاز کرد، باید از همان ابتدا برای ناظران روشن میشد که برنامهریزی پس از جنگ و ایجاد یک حکومت جدید غزه دغدغههای رسمی اسرائیل نیستند: این غفلت یا تعلل نبود که منجر به مقاومت در برابر معرفی برنامهریزی روز بعد از جنگ شد، بلکه این ادراک بود که اسرائیل در غزه در یک جنگ ابدی است و فلسطینیها دیگر قرار نیست توسط نهادهای فلسطینی اداره شوند، بلکه فقط در صورت لزوم توسط ترتیبات محلی موقت اداره میشوند.
با این طرز فکر، اسرائیل چارهای جز تبدیل قابلیتهای نظامی و اطلاعاتی فوقالعاده خود به تسلط استراتژیک مداوم نداشت. بنابراین، جنگ در غزه به یک جنگ منطقهای تبدیل شد و اسرائیل به طور متناوب در کرانه باختری، لبنان، سوریه و ایران درگیر شد.
نیت اسرائیل در غزه نیز کاملاً واضح بوده است. اسرائیل به جای کنار آمدن با فلسطینیها به عنوان یک جامعه به اتمیزه کردن جامعه فلسطینی روی آورده است. اسرائیل آشکارا نهتنها حماس، بلکه تشکیلات خودگردان فلسطین، اردوگاههای پناهندگان و سازمانها و مقامات سازمان ملل را با مجموعهای از ابزارهای نظامی، اداری و دیپلماتیک هدف قرار داده است. فشار مالی بر روی تشکیلات خودگران به گونهای تنظیم شده که ایالات متحده از آن حمایت کند. کارزار نظامی در غزه بیشترین توجه را به خود جلب میکند، اما اسرائیل فشارهای اداری دیگری نیز اعمال کرده است که از نظر دور مانده. مؤسسات فلسطینی باقیمانده در اورشلیم، که مدتها از کرانه باختری جدا بودند، تعطیل شدهاند.
دانشجویان فلسطینی به شدت به سمت برنامه درسی آموزشی اسرائیل سوق داده شدهاند. صحبتهایی در مورد عدم پذیرش مدارک دانشگاهی فلسطینیها مطرح شده است و البته، بیشتر مسکنها و زیرساختها در غزه به ویرانه تبدیل شده و فلسطینیها برای مدت نامحدودی به اردوگاههای بزرگ منتقل شدهاند. غزه شاهد پایدارترین و سیستماتیکترین عملیات نظامی بوده است، اما این رویکرد جدید در سایر عرصههای منطقهای نیز به نمایش گذاشته شده است. این رویکرد به تضعیف حزبالله در لبنان، تصرف خاک سوریه و نابودی برخی از قابلیتهای نظامی باقیمانده سوریه و اجرای حملهای به ایران ختم شده است. شواهدی از وجود ترکیبی از احساس خطر شدید در میان اسرائیلیها وجود دارد که اکنون با احساس قریب به اتفاق فرصت همراه شده است.
گروههایی در اسرائیل از استراتژی اول دفاع میکنند معتقدند که اسرائیل با اقدامات نظامی خود در دو سال گذشته، میتواند یک نظم منطقهای جدید، شبیه به دوران پس از جنگ جهانی دوم در اروپا، ایجاد کند. کشورهای عضو پیمان ابراهیم (و شاید عربستان سعودی) به دلیل منافع خود به سمت همکاری با اسرائیل سوق داده خواهند شد. میتوان آنها را به عنوان کشورهایی با منافع مشترک امنیتی و اقتصادی اما بدون مرز با اسرائیل در نظر گرفت. کشورهایی که توافقنامههای صلح طولانیمدت با اسرائیل دارند و مرزهای مشترک دارند (توافقنامههایی که نیاز به هماهنگی امنیتی مداوم دارند) میتوانند با برخورداری از قدرت اسرائیل و ثروت خلیج فارس، نظم منطقهای جدید را بپذیرند.
نکته قابل توجه در مورد این دیدگاه این است که با وجود تمام جاهطلبیهایش، به نظر میرسد برای ادامه آن به ترکیبی از اقدامات نظامی یکجانبه، همکاری آمریکا (یا حداقل رضایت) و هماهنگی غیررسمی با چند شریک منطقهای، متکی است. اگر قرار باشد توافقنامههای رسمی منعقد شود، ممکن است از طریق میانجیگری ایالات متحده یا از طریق به رسمیت شناختن دیپلماتیک دوجانبه انجام شود.
این یکی از دلایلی است که این رویکرد را خطرناک میکند. این رویکرد امنیت را به طور نامحدود به یک برتری کیفی نظامی و فناوری پیوند میدهد و وابستگی شدید به یکجانبهگرایی و اقدام نظامی ایجاد میکند. با این حال، همزمان به یک اجماع امنیتی منطقهای بین بازیگران بسیار متفاوت وابسته است. اما موفقیت فعلی آن، شرایطی ایجاد کرده است که باعث تضعیفش هم میشود. اسرائیل تا به اینجا بدون نیاز زیاد به هماهنگی رسمی با کشورهای حاشیه خلیج فارس، ضربات شدیدی به رقبایش وارد کرده است. در نتیجه، این رفتار اسرائیل باعث شده که شرکای منطقهایاش شواهدی از نگرانی نشان دهند و به این باور برسند که اسرائیل نه یک هژمون منطقهای که یک دولت سرکش است.
علاوه بر این، لفاظیهای تند اسرائیل در رد ایده تشکیل کشور فلسطین و حتی پیشنهاد انتقال فلسطینیها به کشورهای دیگر، حتی آن دسته از شرکای بالقوهای را که ممکن بود از تعهدات آینده به اسرائیل برای ایجاد نوعی فرآیند راضی باشند، از خود بیگانه کرده است. ترکیبی از قدرتنمایی منطقهای و جاهطلبیهای ارضی باعث شده که ادراک تهدید نسبت به اسرائیل در منطقه افزایش یابد. در نتیجه، از نظر بسیاری در منطقه، اسرائیل بیشتر شبیه روسیه و ایران امروزی به نظر میرسد تا آمریکای ناتو و طرح مارشال.
حتی اگر این رویکرد مؤثر باشد، هزینههای دیگری نیز دارد. جمعیت فلسطینی در کرانه باختری بدون رهبر یا در اختیار داشتن گزینههای مسالمتآمیز، خطراتی را به همراه میآورد که اگرچه بسیار کمتر خطر موجودیتی است اما هم در داخل و هم در سطح بینالمللی میتواند برای اسرائیل هزینه ایجاد کرده و احتمالاً اوضاع را بدتر کند. در داخل اسرائیل، در دو سال گذشته شاهد جمعیتی مرعوب از فلسطینیهای اسرائیلی بودهایم که ممکن است دوباره دست به اعتراض بزنند.
در سطح جهانی - که اکنون در خود ایالات متحده در بخشهای مختلف طیف سیاسی در حال وقوع است - در مورد اینکه آیا اقدامات اسرائیل در غزه نسلکشی محسوب میشود یا خیر، صحبت میشود. حتی کسانی که استفاده صریح از این اصطلاح را رد میکنند، صرفاً میگویند که هیچ آمار معتبری در مورد تعداد کشتهشدگان در غزه وجود ندارد و اظهارات رسمی نشاندهنده عدم وجود نیت نسلکشی است و این استدلال برای جهان قابل قبول نیست.
بازگشت نوستالژیک به اسلو و ابتکار صلح عربی
خودبزرگبینی که زیربنای دیدگاه هژمونیک منطقهای است، در اسرائیل مخالفان زیادی دارد. این مخالفان دستاوردهای نظامی دو سال گذشته را انکار نمیکنند، اما نگرانند که بدون وجود هیچ چارچوب دیپلماتیک یا نظامی، مزایای بهدستآمده میتواند به سرعت از دست برود. معایبی که من فهرست کردم، از دید منتقدان نتانیاهو پنهان نیست و این منتقدان نهتنها در حاشیه سیاست اسرائیل، بلکه در مرکز آن، در میان روشنفکران عمومی و حتی در مناصب رهبری در برخی از نهادهای دولتی قرار دارند. مقامات امنیتی بازنشسته اغلب پرسروصداترین افراد هستند و نشت اطلاعات از رهبران اطلاعاتی و نظامی فعلی بسیار زیاد است.
کسانی که اصرار دارند اسرائیل باید هم یهودی و هم دموکراتیک باشد، به دنبال تغییر رویه فعلی هستند و ایدههای سیستماتیک و جایگزینشان از نظر لحن و محتوا قابل توجه هستند. منتقدان کابینه نتانیاهو به تدریج برخی از انتقادات تند علیه فلسطینیها را که در تفسیرهای اواخر ۲۰۲۳ و ۲۰۲۴ رایج بود، کنار گذاشتهاند. آنها در حالی که گاهی اوقات کاملاً از اقدامات نظامی پس از ۷ اکتبر حمایت میکنند، اشتیاق کمی برای ادامه اتکا به برتری نظامی صرف نشان میدهند.
آنها معتقدند استفاده از دیپلماسی منطقهای به جای راهکارهای نظامی، اتحاد علیه ایران، رادیکالیسم، اسلامگرایی یا محور مقاومت را ممکنتر میکند. آنها با در نظر گرفتن کشورهای عضو توافقنامه ابراهیم و احتمال اضافه شدن عربستان سعودی (و حتی سوریه) - و همچنین اردن، مصر و شاید ایالات متحده به عنوان یک سازماندهنده - یک اتحاد منطقهای مبتنی بر مبارزه با دشمنان مشترک و دنبال کردن منافع امنیتی و اقتصادی متقابل را پیشنهاد میکنند. منتقدان به دنبال راهی برای پذیرش فلسطینیها هستند نه صرفاً سرکوب آنها. اما یک نکته مهم وجود دارد: بیشتر بحثها شامل پیشنهادهای مبهمی در مورد آینده است، نه تعهد واقعبینانه و مشخص به تشکیل کشور فلسطین.
دیپلماسی و سیاستهایی که ارائه میشوند، مبتنی بر امیدها هستند تا برنامههای واقعبینانه. یا به عبارت دقیقتر، مبتنی بر واقعیتهایی هستند که از بین رفتهاند. اگر یک قیاس اروپایی را مبنا قرار دهیم، این دیدگاه استراتژیک دوم، ارتباط نزدیکتری با کنسرت پسا ناپلئونی اروپا دارد تا شبکه پیچیده نهادهای امنیتی، سیاسی و اقتصادی که نظم پسا ۱۹۴۵ را تشکیل میدادند. اما حتی این قیاس نیز کاملاً گویا نیست زیرا معلوم نیست که اسرائیل و شرکای فرضی آن افکار مشابهی داشته باشند.
وقتی بحران فعلی فروکش کند، دیپلماسی ممکن است به سادگی به سخنان سطحی که برای پنهان کردن شکست و انفعال دیپلماتیک برای دههها تکرار شده است، متوسل شود وآن چیزی نیست جز اجتنابناپذیری راهحل دودولتی. چنین سخنانی نه با دیپلماسی جدی، بلکه تنها با این ایده عجیب تقویت میشود که چون دودولتی چیز خوبی است، باید اتفاق بیفتد. اما واقعیتهای تلخ صرفاً به این دلیل که تلخ هستند، ناپایدارند. اگر هرگونه اقدام کوتاهمدتی در مسیر دودولتی پیشنهاد شود، مسلماً مشروط به «اصلاح» تشکیلات خودگردان فلسطین خواهد شد و اگر این تشکیلات مجبور به برآورده کردن خواستههای متغیر اسرائیل شود، پایگاه خود را از دست خواهد داد.
بنابراین اگر امروز مسیری رو به جلو وجود داشته باشد، باید چندجانبه طراحی شده باشد تا به طرفین جایگزینهای جذابی ارائه دهد. این طرح باید در مواجهه با مخالفتهای گاه شدید اسرائیل (که گاهی ایالات متحده نیز به آن میپیوندد) قدرت مقاومت داشته باشد. این ترکیبی بسیار دشوار است که به سختی میتوان حفظش کرد. این امر مستلزم این است که آمریکا، هم به چندجانبهگرایی و هم به خاتمه معافیت اسرائیل از قوانین بینالمللی روی خوش نشان دهد. بنابراین هر گامی رو به جلو باید واقعبینانه برداشته شود.