ما و مام وطن/درباره تسری نسلی وطنپرستی
اتحاد، اتفاق و یگانهخواهی امروز قشرهای ایرانی، سوای اینکه از کدام نسلاند و به کدام دهه و کدام دوره تعلق دارند، سرافرازی است، سربلندی و تفاخر.

زیستن زیر بمباران جنگ و وحشت جان بهدر بردن از این مهلکه شومی که کشوری متجاوز بر ما و این کشور تحمیل کرده، تجربهای است که شاید برای بخش زیادی از هموطنان ما تازگی دارد. حقیقت این است که هیچ معمول نیست که راجع به نسلهای یک کشور، شناخت، ارزیابیشان و اینکه چه هستند و چه نیستند، تجربه جنگ را ملاک قرار دهیم. هیچکدام از میلیونها ایرانی که در سهدهه اخیر به دنیا آمدهاند، به مخیلهشان هم خطور نمیکرد که روزی جنگ و دستاندازی به خاک و زادگاهشان را به چشم ببینند و به هر چه و هر که میشناسند و میپرستند، دست بیاویزند که بلکه این آتشی که نامردمان روشن کردهاند، زودتر خاموش شود تا بسا کمتر جانی بیجان، کمتر خانهای ویران و کمتر اشکی از چشمی روان شود. جنگ پدیدهای غریب است که خوب میدانیم با ما و آنچه داریم، چه میکند. اما خیلیوقتها حسابی همهمان را شگفتزده میکند. آنجا که حرف از ماموطن، عشق به میهن و پرستیدن خاک به میان میآید، اینکه جنگ ضمیر وجود و گوهره آدمی را چنین عیان میکند، دشوار است و در باور نمیگنجد. این روزها دلمان گرم است به همین غریزهای که در نهاد صاحبان و ساکنان این خاک بیدار شده است. یک شور، یک حس درونی که گرچه با هنگامه سخت جنگ نمیخواند و جور درنمیآید، اما پیشبرنده و امیدوارکننده است. اینکه هر کسی که دل در گرو ایران و میهن دارد به هر روشی که میشناسد دلبستگیاش را به ایران بیان میکند، برای همه ما آموختنیهای بسیاری دارد. این روزها شبیه به رسیدن موعد اعلام موضع همگانی درباره موجودیتی بهنام میهن است. چه بسیار چهرهها، نامها و شخصیتهایی که طی هشت روز گذشته پا به میدان نهاده و از بزرگی، شکوه، تاریخ و میراث ایران و سابقه اتحاد، همدلی و همبستگی ملت ایران صحبت کردهاند یا چیزی نوشتهاند. کیست که نداند چنین رغبت، اشتیاق و دلبستگیای به ایران و آرزومندی برای تعالی و گذران تیرگیهای جنگ و همنوایی برای آن، چه عاطفههایی را از درون همه ما بیرون کشیده و رو آورده است. منظورم در اینجا ارزش داوری درباره خوب یا بد بودن میهنپرستی و ملیگرایی نیست، بلکه مرادم این است که در موقعیت جنگی اخیر که افراد جامعه ترجیح میدهند بهجای «فهم سیاسی» جانب موجودیتی بهنام کشور و تمامیت آن را بگیرند و همهچیز را برای ماندن آن بخواهند، چیزی است ورای نسل و مفاهیم آن. نسلهای جوان این روزها بهتر و بیشتر درک میکنند که صحبت کردن از وطن، اهمیت در کنار یکدیگر ماندن و پاسداری از خاک، چه مفهومی دارد. در این فضا که دشمن قسمخورده و وطنفروشان دست به هر اقدامی میزنند که ایران را به زانو درآورند، میهنپرستی و عشق به کشور و خاک آن، سکه رایجی است که این روزها همه مردم ایران ـ از نسلهای مختلف ـ به ارزش آن پی بردهاند. فکر میکنم امروز و در این موقعیت که کیان کشور و سالم و سرپا نگهداشتن بنیاد آن مطرح است، نسلهای جوان هم خوب میفهمند که چرا و چطور باید از اعماق وجودشان و بهتعبیری با «عقل گرمشان»، حب وطن و دوستداری مملکت را بر هر سمت دیگری ترجیح دهند. چه بسیار امروز از زبان همین نسلها میشنویم که میگویند، یک انتخاب بیشتر وجود ندارد و آن ایران است. درک مفهوم وطن و دفاع از خطه و ارض ایران البته مانع از انکار یا چشمپوشی از تمام دشواریها، بیثباتیها و مشکلات ریز و درشتی که کشور با آن روبهروست و هر آیینه هم بر آنها افزوده میشود، نیست. رخدادی بهنام جنگ نظم، روال، قاعده و سامان زندگی همه ما را بهشکلی تغییر داده که هیچ پسندمان نیست و میخواهیم زودتر تمام شود اما همزمان یک استحاله درونی هم در ما رخ داده است. این روزها صدای طبلِ جنگ، گوش را کَر میکند و دهشت و وحشت به جان میاندازد، اما همه ما از پیر و جوان، زن و مرد و کوچک و بزرگ با زبانی که از دل برمیآید، زادبوم و خانمان ایران را عزیزتر و ارجمندتر از هر چیزی میدانند. خاصیت جنگ همین است، اما اتحاد، اتفاق و یگانهخواهی امروز قشرهای ایرانی، سوای اینکه از کدام نسلاند و به کدام دهه و کدام دوره تعلق دارند، سرافرازی است، سربلندی و تفاخر.