دفاع از وطن اما ندارد/درباره روزهای جنگ
از آنطرف بازار بیانیه دادن داغ شده است. دسته اول که این سالها جور و جفای بسیار کشیدهاند خیلی محکم و بیچون و چرا پشت ایران ایستادهاند و جهت دلگرمی و با هم بودن اعلام حضور کردهاند. دسته دوم آن عدهای هستند که بیانیه نوشتهاند و از مام وطن حمایت کردهاند ولی این حمایت را در هزار لایه اما و اگر پیچیدهاند. دلم میخواهد برای این رفقا بنویسم دمتان گرم که بیانیه دادید اما دفاع از وطن اما ندارد، اما را بگذارید برای بعد از جنگ.

تحریریه همچنان زنده است. تعدادی از بچهها دورکاری میکنند. تعدادی هم سنگر را نگه داشتهاند. واقعیت این است که تحریریه آمدن در روزگاری که میشود کل ماجرا را در بستر آنلاین رتق و فتق کرد یک جورهایی دلخوشی است. اصلاً نمیدانم چه حکمتی است که همین که پایت به تحریریه باز میشود احساس امنیت مثل هالهای دور وجودت حلقه میزند.
حالا که درباره تحریریه نوشتم باید درباره بچههای صفحهآرایی، اداری، فنی، ویراستاری، نمونهخوانی و آنلاین هم بنویسم و بهشان خسته نباشید بگویم. یک تشکر ویژه هم از نیروهای خدماتی روزنامه کنم که انصافاً چای را خوشمزهتر از قبل دم میکنند و عصرانهشان همچنان برپاست.
شهر خلوت است. صف پمپبنزینها نصف شده است. خیلی از مردم در خانه نشستهاند و خیلیها تهران را به مقصدی ترک کردند. یکی مادر و پدر پیرش، آن یکی جگرگوشهاش را به دندان گرفته و از شر شیطان رجیم به گوشه دیگری از آسمان خدا پناه برده است.
در راه روزنامه زنی میبینم که خیار و هویج و زردآلو و یکسری خرت و پرت دیگر خریده و احتمالاً شب دور هم قرار است تحولات جنگ را بالا و پایین کنند.
از آنطرف یک آقایی که در اینستاگرام دوربین میفروشد به مشتریهایی که قسطی دوربین خریدند اعلام کرده که تا زمان شرایط جنگی هر کس که توان پاس کردن چک ندارد فدای سرش.
گشتهای شهری در خیابان میچرخند و به هر چیزی که مشکوک شوند واکنش سریع انجام میدهند. از آنطرف بازار بیانیه دادن داغ شده است. دسته اول که این سالها جور و جفای بسیار کشیدهاند خیلی محکم و بیچون و چرا پشت ایران ایستادهاند و جهت دلگرمی و با هم بودن اعلام حضور کردهاند.
دسته دوم آن عدهای هستند که بیانیه نوشتهاند و از مام وطن حمایت کردهاند ولی این حمایت را در هزار لایه اما و اگر پیچیدهاند. دلم میخواهد برای این رفقا بنویسم دمتان گرم که بیانیه دادید اما دفاع از وطن اما ندارد، اما را بگذارید برای بعد از جنگ.
دسته سومی هم هستند که از اتفاق بینشان یکی دو نفر برنده صلح نوبل است. نکته اینکه هر چه بیانیه را بالا و پایین کنی رنگ و بویی از صلح در نوشتهشان نمیبینی و نمیشنوی. هر کس نداند گمان میکند یک نفر زیر گلویشان کارد گذاشته و مجبورشان کرده که آبروی هر چه صلح بگیر و صلحطلب در جهان هست را با بیانیهشان ببرند.
یک دسته دیگر هم هستند که نمیدانم من بعد وقتی جلویشان فرمی گذاشتند و از آنها خواستند که ملیتشان را در باکسی بنویسند با چه رویی میخواهند بگویند که من ایرانیام.