چرا زیباکلام دستگیر شد
از هر طرف که به ماجرا نگاه میکنی غیرقابل توجیه است. اصلاً مهم نیست شما با آقای زیباکلام موافق باشید یا مخالف. حتی مهم نیست که طرفدار قانون و اجرای حکم صادره از سوی قوهقضائیه باشید یا نباشید.
اصلاً چرا به یک نویسنده اجازه میدهید اسم کتابش را بگذارد: «چرا شما را نمیگیرن؟». حالا که اجازه دادهاید چنین کتابی با چنین عنوانی منتشر شود، چرا همان روز رونمایی از کتاب دستگیرش میکنید؟ کمدی است؟ خودتان را گرفتهاید یا ما را؟
بزرگترین برنده این ماجرا تا به حال ناشر بوده که در همان روز اول همه نسخههایش را به فروش رسانده و بعد هم آقای زیباکلام که از هیچ طریق دیگری نمیتوانست چنین تبلیغی برای کتابش انجام دهد.
بازندگان این داستان هم اول از همه آنهاییاند که معتقد بودند آزادیبیان در این مملکت به وفور یافت میشود و هیچ مصداقی برای اثبات ادعایشان جز صادق زیباکلام نمییافتند و بعد هم کسانی که میگفتند صرفاً برای ابراز عقیده کسی را دستگیر نمیکنند و همه آنهایی که به اسم روزنامهنگار، روشنفکر و فعال رسانهای در زنداناند، حتماً خبط و خطای ویژهای از آنها سر زده و باز زیباکلام را مثال میزدند که؛ ببینید، هرچه میخواهد دل تنگش بر زبان میآورد، اما هیچکس با او کاری ندارد.
در نمایشگاهی بینالمللی که آن را بهار کتاب نام دادهاند و در زمانی که نویسندهای نامآور آماده میشود تا در مراسم رونمایی کتابش حضور پیدا کند، او را دستگیر میکنید.
سه صورت بیشتر ندارد. یا آنکه اصلاً بیرون از دایره تقویم و تاریخ نفس میکشید، صرفاً مثل یک ربات عمل میکنید و به نتایج و توابع اعمالتان نمیاندیشید یا اینکه اصلاً از سمپاتهای جدی صادق زیباکلام هستید و در جهت محبوبیت، مشهوریت و فراگیر شدن عقاید او از هیچ کوششی فروگذار نمیکنید یا اینکه با هوشمندی تمام تصمیم گرفتهاید دستگاه قضا و نظام را در پیشگاه جهانیان بیحیثیت کنید.
هرجور که فکر میکنم بیرون از این سه حالت چیز دیگری برایم متصور نیست. شاید بگویید قانون، قانون است و فراتر از این مناسبات سیاسی و مصلحتاندیشانه باید قاطعانه به اجرای قانون در هر شرایطی اندیشید. ایکاش اینگونه بود.
ایکاش در برخورد با همه متهمان ـ چه اقتصادی، سیاسی و اخلاقی دست از همه این مصلحتاندیشیها کشیده میشد و به همه با یک چشم نگریسته میشد. نه اینکه در مقابل بزرگترین تخلفات، دستگاه قضا را به برخورد مومنانه دعوت کنیم اما در مقابل، اندکی متفاوتبودن را حمل بر دشمنی کنیم و مخالف را کافر حربی بخوانیم و هر برخوردی با او را جایز بدانیم.
در حکم آقای زیباکلام آمده است بهعلت برخی حرفهای نامستند...عجبا! حیرتا! خب اگر قرار باشد حقیقتاً چنین چیزی پایه و مدرکی شود برای حکم حبس صادر کردن، که بسیاری از مسئولان نظام باید همین الان در زندان تشریف داشته باشند.
مگر آنهایی که بام تا شام دارند حرفهای بیپایه و اساس تحویل مردم میدهند و شرایط اقتصادی مردم را در بهترین حالت اعلام میکنند و حضور کمشمار مردم را در پای صندوقهای رأی حماسهای باشکوه میخوانند و مدام سفید را سیاه و سیاه را سفید جلوه میدهند حرفشان خیلی مستند است؟
اصلاً متر و معیار مستند و نامستند چیست؟ من هم ممکن است در بسیاری موارد حرف ایشان را نامستند بدانم اما مگر من متر و معیار عالمم؟ آقای زیباکلام بهعنوان یک فعال سیاسی و اجتماعی در گفتوگوها و مناظرههای بسیاری شرکت میکند.
حرفهایی میزند و در مقابل حرفهایی میشنود. همیشه هم فضا برای نقد و انکار حرفهای ایشان وجود دارد. اتفاقاً جسارت زیباکلام در طرح بسیاری از حرفهای بهاصطلاح ممنوعه باعث رونق فضای سیاسی و اجتماعی شده.
همین حرفهای شاذ او درباره جنگ باعث شد تا خیلیها به فکر بیافتند و مستدل و منطقی در مقام پاسخگویی به شبهاتی که او طرح کرده، برآیند. به نظرم مهمترین و بزرگترین خدمت زیباکلام به جامعه ایرانی همین طرح شبهات است؛ شبهاتی که اگر طرح نمیشدند شاید هیچوقت کسی به فکر روشنشدن آنها نمیافتاد.
بازهم میتوان درباره آقای زیباکلام سخنها گفت اما بماند برای فرصتی دیگر. فقط این نکته را بگویم و تمام: این چه اقدامی است که هیچکس از آن راضی نیست.
از حزباللهی تا روشنفکر و از انقلابی تا برانداز در همین یکی، دو روزه به اندازه کافی و به شیوههای مختلف نارضایتی خود را از این واقعه اعلام کردهاند. فکر نمیکنید همین نارضایتی عمومی کافی باشد تا اندکی در کار و بار خود تأمل بفرمایید؟