فصل جدید پوپولیسم/بررسی افول محبوبیت چپگرایان بهویژه در مسئله مهاجرت در آمریکا و جهان و افزایش محبوبیت راستگرایان در کتاب جدید فرید زکریا
در نظام سیاسی جهان تغییر بنیادی رخ داده است. در برخی از کشورهای جهان مثل روسیه، ترکیه و مصر انتخابات صوری برگزار میشود که انگار فقط برای تمدید دوران تصدی فردی مستبد بهعنوان رئیسجمهور یا نخستوزیر است.
در نظام سیاسی جهان تغییر بنیادی رخ داده است. در برخی از کشورهای جهان مثل روسیه، ترکیه و مصر انتخابات صوری برگزار میشود که انگار فقط برای تمدید دوران تصدی فردی مستبد بهعنوان رئیسجمهور یا نخستوزیر است. در اروپا جنبشهای ملیگرای افراطی از موانع عبور کردهاند، با تغییر مفاهیم مباحثه سیاسی جایگاهی برای خود در مجلس قانونگذاری پیدا کردهاند و بخش بزرگتری از قدرت را تصاحب کردهاند. در آمریکا، رئیسجمهوری روی کار است که آشکارا ارکان دموکراسی را تحقیر میکند.
در آلمان حزب پوپولیستی و ضدمهاجر «آلترناتیو برای آلمان» در انتخابات فدرال سال گذشته در جایگاه دوم قرار گرفت و نگرانی خیلیها از آن است که این کشور دوباره به دوران نازیسم بازگردد. در فرانسه حزب راست افراطی«اجتماع ملی» بهرهبری مارین لوپن، توانست در رقابت انتخاباتی 2022 رقیب اصلی امانوئل مکرون شود. اخیراً در مجلس ملی فرانسه بحث و جدلی درمورد مهاجرت بهراه افتاده که بخشی از تلاش دولت برای پاسخگویی به نگرانی رایدهندگان و تجمعات اعتراضی آنها است.
در تابستان امسال 4هزار نیروی پلیس و سرباز به ایستگاههای مترو در شهرهایی مانند پاریس، لئون و مارسی اعزام شدند و ماموریت داشتند تا در میان مردم بچرخند، تعدادی را کنار بکشند، مدارک عدهای را بررسی کنند، به برخی دستبند بزنند. در این مسیر، صدای وزیر کشور پیشین فرانسه شنیده میشود که به مهاجران غیرقانونی میگفت: «به فرانسه نیایید!» شاید کمتر کسی باور کند فرانسه که زادگاه «اعلامیه حقوق بشر و شهروند» است و پشت شعار «آزادی، برابری و برادری» صف کشیده بود، روزی هزاران نیروی پلیس را برای جمعآوری مهاجران به ایستگاههای مترو اعزام کند.
در واقع فرانسه هم همانند آمریکا به عملیاتهای نظامی در شهرهای داخلی در برخورد با غیرنظامیان روی آورده است. همانگونه که از صحبتهای اخیر جیدیونس هنگام دریافت جایزه فلان مشخص است، در کشورهای غربی نوعی نگرانی از موج مهاجرت بهوجود آمده مبنی بر اینکه با هجوم مهاجران چه بلایی بر سر فرهنگ کشورشان خواهد آمد. آیا آمریکا باز هم آمریکا باقی میماند؟ در ایتالیا هم دولت راست افراطی با وعده توقف قایقهای مهاجران روی کار است. پیام تمام این کشورها واحد است: «اینجا جایی برای مهاجران نیست.»

فرید زکریا، مجری برنامه «فرید زکریا جیپیاس» در شبکه خبری سیانان در کتاب جدید خود با عنوان «عصر انقلاب: پیشرفت و جهش به عقب از 1600 تا امروز» به انقلابهای جهان از قرن هفدهم تاکنون پرداخته است. مبنای کتاب زکریا مکالمهای است که زمانی در شهر رم ایتالیا با استیو بنن داشته. بنن استراتژیست سیاسی است که در هفت ماه اول دولت اول ریاستجمهوری دونالد ترامپ و پیش از آنکه از کاخ سفید اخراج شود بهعنوان استراتژیست ارشد خدمت کرد.
در این مکالمه استیو بنن از جورج سوروس، سرمایهگذار و کنشگر سیاسی مجارستانی-آمریکایی نقلقول میکند که میگوید: «ما در دوران انقلابی زندگی میکنیم.» میتوان گفت فرید زکریا هم در سراسر این کتاب با این گفته سوروس موافق است.
زکریا در گفتوگو با عزرا کلاین، ستوننویس و مجری پادکست در نیویورکتایمز میگوید: «فکر کردن درباره این کتاب را با حزب تیپاری در سال 2011-2012 آغاز کردم.» او میگوید:«دلیل آن هم این بود که تیپارتی نماینده نوعی یاغیگری غیرمعمول از دل حزب جمهوریخواه بود.» حزب تیپارتی از فوریه سال 2009 فعالیت خود را آغاز کرد. این حزب عمدتاً متشکل از مردان سفیدپوست و محافظهکارتر از جمهوریخواهان و با برگزاری تجمعات اعتراضی مکرر کمکم توانست یک جنبش اجتماعی را تشکیل دهد.
بهگفته زکریا، حزب جمهوریخواه پیشتر حزب سلسلهمراتبی حوصلهسربری بود که با بزرگان این حزب پیش میرفت و حامیان آن هر کاری که دستور میگرفتند انجام میدادند. اما دموکراتها شیوه متفاوتتری داشتند. آنها باید فردی را که بهعنوان نامزد ریاستجمهوری انتخاب میکردند، دوست میداشتند که از میان نمونههای بارز آن میتوان به جانافکندی، بیل کلینتون و باراک اوباما اشاره کرد اما جمهوریخواهان از استانداردهای تعیینشده تبعیت میکردند. زکریا میگوید: «حزب جمهوریخواه 5 بار ریچارد نیکسون را نامزد کرد.
شاید مجموع تعداد نامزدیهای بوش پدر و پسر هم 5بار باشد.» هر چه بیشتر به طغیانگریهای داخل حزب جمهوریخواه نگاه کنید متوجه میشوید نگرانی اصلی حزب تیپارتی مثل حزب جمهوریخواه، اقتصاد و توازن بودجه و کاهش کسری بودجه نبود. بلکه مسائل فرهنگی، مهاجرت و مسائل جنسیتی بود. در واقع چندفرهنگگرایی بود که حالا به آن «ووک» گفته میشود. بنابراین به گفته زکریا از همان زمان تغییراتی در سیاست آغاز شد که در آن مباحثه چپها و راستها بر سر اقتصاد به جهانی دیگر و عصری جدید با مجموعهای از تفاوتها میان این دو وارد شد.
چرخش حامیان چپگرایان از طبقه کارگر به ثروتمندان
در 30 یا 40 سال گذشته تغییراتی در رفتار رایدهندگان رخ داده است. رای به یک نامزد صرفاً از دلایل اقتصادی به هویت فرهنگی جنسیتی و نژادی تغییر کرده است. اگر به 40-50 سال گذشته نگاهی بیاندازیم شاید بتوانیم بگوییم که رایدهندگان بر اساس میزان درآمد خود طبقهبندی میشدند؛ افرادی که از طبقه متوسط یا کارمند اداری بودند و افرادی که درآمدی کمتر از متوسط داشتند و از طبقه کارگر بودند.
در آن دوران طبقه کارگر عموماً به چپگرایان رای میداد و کارمندان به راستگرایان. این امر فقط به ایالات متحده محدود نمیشد. در اروپا هم همین شکاف بین محافظهکاران و کارگران دیده میشد. در فرانسه شکافی میان جمهوریخواهان و سوسیالیستها وجود داشت اما این امر هماکنون تغییر کرده است.
امروزه در شرایطی قرار داریم که اگر درآمد افراد از متوسط بالاتر باشد احتمالاً به چپگرایان حزب دموکرات رای میدهند و اگر میزان درآمدشان کمتر از متوسط باشد به راستگرایان حزب جمهوریخواه متمایل میشوند و دلیل آن هم بهگفته زکریا این است که ارزشهای سیاسی دیگر رویارویی چپگرایان با راستگرایان در مورد مسائل اقتصادی نیست. زکریا این رویایی را تقابل سیستم «باز با بسته» عمدتاً در مورد مسائل فرهنگی میداند، اینکه آیا رایدهندگان با ورود مهاجران بیشتر، چندفرهنگگرایی بیشتر در مقابل تجارت بیشتر یا فناوری بازتر موافقاند یا اینکه همه مسائل را بستهتر میخواهند.
نابرابری اقتصادی بهشدت افزایش یافته است. والاستریت ژورنال اخیراً گزارش داد که بر اساس آمار بانک فدرال رزرو سنت لوئیس ارزش خالص دارایی خانوارهای پردرآمد در آمریکا که 0/1 درصد از کل جامعه را تشکیل میدهند در سهماهه دوم امسال به 23/3 هزار میلیارد دلار رسیده در صورتی که یک دهه پیش 10/7 هزار میلیارد بوده است. این درحالی است که ارزش داراییهای 50درصد کمدرآمد از 900 میلیارد در یک دهه گذشته به 4/2 هزار میلیارد دلار رسیده است.
این نابرابری فزاینده اقتصادی بهحدی است که از قدرت درک مردم خارج است. در واقع سیاست مالیاتی برای وکیلی که 4 میلیون دلار در سال درآمد دارد با میلیاردرهای فناوری که سالیانه یک میلیارد دلار درآمد دارند یکسان است. در واقع قوانین مالیاتی به نفع فردی است که ارزش داراییاش 25 میلیارد دلار است، درآمد سالیانه ندارد و از طریق سود سرمایه یا قرض گرفتن در برابر سهامش میگذراند منجر به انباشت ثروت میشود و تاکنون هیچ راهحلی برای آن پیدا نشده است و کسی که 400 میلیون دلار درآمد دارد و کسی که 4 میلیون دلار درآمد دارد، هر دو بهمیزان یکسان مالیات پرداخت میکنند.
در کشوری مثل سوئد، نابرابری بزرگی از نظر درآمد در میان مردم وجود ندارد. میزان مالیات بسیار بالا است اما بخش بزرگی از آن دوباره توزیع میشود. در سوئد ظهور بزرگی از پوپولیسم راستگرایان دیده میشود که عمدتاً بر اساس فرهنگ و مهاجرت است. بهگفته زکریا شاید بتوان گفت که آمریکا باید از صنایع تولیدی خود بیشتر محافظت کند. اما آلمان هم از بخش تولید خود بهشدت محافظت میکند و حالا دومین حزب بزرگ در آلمان یک حزب پوپولیستی راستگراست که محرک آن مسائل فرهنگی است.
شاید بتوان گفت که مردم باید تضمینهای بزرگتری داشته باشند اما فرانسه بیشتر از هر کشور دیگری تضمین میدهد. درصدی که دولت فرانسه از تولید ناخالص داخلی دارد از هر کشور غربی دیگری بیشتر است اما بهگفته زکریا اگر همین فردا در فرانسه انتخابات برگزار شود، مارین لوپن رئیسجمهور بعدی فرانسه خواهد بود.
بنابراین نکته زکریا اینجاست که در عصری که ما زندگی میکنیم این نابرابری اقتصادی اضطراب و خشم بزرگی ایجاد میکند و از طریق نارضایتیهای فرهنگی هدایت میشوند و مصداق آن را در مهاجرت میتوان دید که باعث شد ترامپ در انتخابات ریاستجمهوری برای بار اول و بار دوم رای آورد. زکریا میگوید: «ترامپ هوش سیاسی بالایی دارد.
او میداند چهکار باید بکند.» این امر به رایدهندگان میگوید مسئلهای وجود دارد که از دست شما در رفته است. «بهنظر من یک برداشت کاملاً مادیگرایانه از سیاست وجود دارد که شهامتی برای مقابله با آن وجود ندارد.» در واقع احزابی که حامیانی در میان طبقه کارگر داشتند و حالا به احزاب طبقه تحصیلکرده امروز تبدیل شدهاند، به احزاب نئولیبرالی تبدیل شدهاند که دیگر به چالشهای طبقاتی نمیپردازند و این حالا دونالد ترامپ است که توانست رایدهندگانی را به خود جلب کند که درآمدی کمتر از 50هزار دلار در سال دارند.
کشورهای دیگر ساختارهای مالیاتی و اقتصادی متفاوتی دارند اما در یک موضوع با یکدیگر اشتراک دارند که چپگرایان این کشورها افرادی با تحصیلات عالی و معمولاً پولدارتر هستند.
در فرانسه انقلاب نئولیبرالی رخ نداده است. در این کشور هیچوقت مارگاریت تاچر یا رونالد ریگان وجود نداشته است. در دوران ریاستجمهوری تاچر و ریگان فرانسوا میتران سوسیالیست رئیسجمهور فرانسه بود اما بههرحال این کشور شاید قدرتمندترین جنبش پوپولیستی راستگرا را دارد. بنابراین بهگفته زکریا اگر فرهنگ یک مسئله است، طبقه مسئلهای دیگر است.
چپها عمدتاً پر شده از نوعی طبقه الیت متخصص که نوع جدیدی از الیت مدیریتی، تکنوکراتها و شایستهسالارها را تشکیل میدهند و این واقعیت آنها را از طبقه کارگر دور کرده است. اما دلیل آن این است که چپها دیگر درباره ارزشهای طبقه کارگر در زمینه مسائل فرهنگی صحبت نمیکنند یا آن را درک نمیکنند.
نظرسنجیها بهوضوح نشان میدهند که مردم آمریکا از مواضع حزب دموکراتها در مسائل اقتصادی راضی هستند. طبقه کارگر بر سر سیاستهای اقتصادی با دموکراتها مخالفتی ندارند بلکه مخالفت اصلی به سیاستهای فرهنگی برمیگردد. اگر به دنبال نشانهای بگردید، مهاجرت قویترین سیگنال است.
در سال 2012، پال رایان بهنظر میرسید که آینده حزب جمهوریخواه باشد. او حامی مهاجران بود. حزب جمهوریخواه تلاش میکرد تا موضع میانهای در مورد مهاجرت داشته باشد. با اینکه مسئله مهاجرت در سراسر جهان غرب در سال 2016 شدت گرفت اما در آن زمان اوضاع تغییر کرده بود. در سالهای 2012 و 2013 زمانی بود که اکثر آمریکاییها تلفن هوشمند داشتند. در کتاب زکریا در دوران انقلابهای جهانی، یکی از نکاتی که اغلب همزمان میشود، معماری ارتباطات است.
انقلاب پروتستانها پس از رسانههای چاپی اتفاق افتاد. نازیسم و فاشیسم در رادیو شکل گرفتند. اما الان شبکههای اجتماعی را داریم که رسانهای الگوریتیمی است که ظهور آن همزمان در تمام کشورهای غربی اتفاق افتاد و ظاهراً همزمان شد با سقوط ناگهانی تمام محافظان احزاب تثبیتشده و توانایی آنها برای محافظت از هر گونه جبههای در مقابل پوپولیسم راستگرا. بنابراین موجی از تغییر در جهان در حال وقوع است و فناوری آغازگر آن است.
خودکامگان دهه 20 و 30 میلادی از اختراع رادیو استفاده کردند. رادیو یکی از سیستمهایی است که میتواند پیامهای واحدی را در سراسر کشور منتشر کند که به تمام روستاها و شهرهای کوچکی که قبلاً بروشورها و رسانههای محلی کوچک خود را داشتند، برسد. توانایی برای پخش سراسری یک پیام، برای متمرکز کردن آن و ارسال آن به سراسر آلمان یا ایتالیا اهمیت بزرگی داشت.
در هر کودتایی که در دهههای 20، 30، 40 میلادی رخ داد، تلاشها بهسمت رسیدن به دو مکان انجام میشد؛ یکی رسیدن به کاخ ریاستجمهوری برای کشتار یا زندانی کردن رئیسجمهور و دیگری تلاش برای تصاحب ایستگاه رادیویی. بعدها کسب کنترل کاخ ریاستجمهوری و سپس کنترل ایستگاههای تلویزیونی بود. بنابراین رسانهها نظام سلسلهمراتب را تقویت میکردند.
سیستمی که ما الان در آن قرار داریم سیستم شبکهای است که بهطور گستردهای توزیع شده و هر رابطهای را به اندازه دیگری قدرتمند میکند.فروپاشی سلسلهمراتب، توانمندسازی افراد و صداهای تندروهای رادیکال را ایجاد میکند؛ این امر حتی در مورد تئوریسینهای توطئه «کیواینان» هم صدق میکند. هر کسی که بتواند محتوایی ایجاد کند که وایرال شود میتواند خیزشی بهراه اندازد و این امر اساساً ضد سلسلهمراتب است.
عزرا کلاین به زکریا میگوید که ممکن است سیاستهای شما چپ میانه باشد. اما نمیتوان یک سیاستمدار چپ میانه را نام برد که از عصر تلفنهای هوشمند ظهور کرده باشد که عملاً ستاره این دوران باشد. میتوان به سیاستمداران راستگرا بسیاری فکر کرد که این کار را انجام دادهاند اما وقتی که به جو بایدن و بعد کامالا هریس فکر کنید، به مکرون در فرانسه، مرتس در آلمان، و کییر استارمر در بریتانیا فکر خواهید کرد، این دورانی است که چپ میانه در کشورهای مختلف مغلوب شده که بهنظر میرسد دوران سختی برای پرورش استعدادهای طبیعی خود دارد. دلیل آن چه میتواند باشد؟ زکریا میگوید، این امر میتواند به مسئله طبقاتی برگردد.
چپ میانه در حاشیه امن خود به نوعی از الیت تکنوکرات شایستهسالار تبدیل شد که همیشه پاسخ درست را داشت. پاسخی که همه میتوانستند برایش هورا بکشند. راستگرایان بهطور فزایندهای به دیوانگان و شورشیان خارج از کنترل تبدیل شدند. به باور زکریا همین ساختار بود که باعث شد راستگرایان تمایل بیشتری برای خطر کردن داشته باشند؛ از فناوریها و نوآوریهای بیشتری استفاده کنند و اخلالگرتر شوند. ترامپ هم تندروترین نمونه آن است. راستگرایان عموماً تمایل بیشتری برای خطرپذیری دارند.
ممکن است عجیب باشد اما راستگرایان با وجود آنکه ریاستجمهوری، مجلس نمایندگان، سنا و دیوان عالی را کنترل میکنند اما خود را بدون قدرت میبینند بنابراین تمایل بیشتری به پذیرش رمزارزها، پذیرش پادکسترهای نامتعارف و پلتفرمهای جدید دارند. بهباور زکریا همیشه این دورانهای تغییر بودند که افراد را ریسکپذیرتر کرده اما چپ میانه در مزیت راحتی خود از دهه 90 باقی مانده است.
نمونه آن دوران نخستوزیری تونی بلر در بریتانیا، کلینتون در آمریکا و سپس دولت اوباما است که در شیوه حکومتداریشان نوعی اطمینان خاطر و یقین دیده میشد. البته زکریا این امر را انتقاد از آنها نمیداند اما معتقد است که آنها افرادی بودند که اخلالی در وضع موجود ایجاد نمیکردند.
مشکلات پوپولیستی چپگرایان
یکی از استدلالها این است که دوران چپها تمام شده است. اگر به سیاستمداران چپ نگاه کنید که در این دوران توجهها را بهخود جلب کردهاند، مثل برنی سندرز، الکساندریا اوکاسیو کروتز و زهران ممدانی نشان میدهد الان در زمانی هستیم که نیازمند دوران ساختاری جدید و نیازمند چپ جدید است. چپ محتاط و مردمی و مبادیآداب و ایدههای کوچک دیگر کارکردی ندارد. خیلیها استدلال میکنند که در عصر پوپولیستی زندگی میکنیم. راست پوپولیستی بهسرعت در حال پیشرفت است.
باید در مقابل آن چپ پوپولیست هم وجود داشته باشد و این فقط مسئله طبقه و سیاستگزاری نیست، بلکه مسئله رویکرد درقبال سیستم و ساختارهای تشکیلات حرفهای است که از آن صحبت میکنیم؛ رویکردی که در آن ارزش حفظ کردن ساختارهای قبلی وجود دارد یا اینکه باید از اساس اصلاح شود.
زکریا معتقد است که سیاستمداران چپگرای آینده باید در روح و لحن خود پوپولیست باشند که موضوع پیش پاافتادهای نیست بلکه شیوهای است که میتواند پیام را به رایدهندگان منتقل کند و بهعنوان بخشی از الیتی دیده نشود که در حاشیه امن خود قرار دارند حتی اگر در آن قرار داشته باشند.
زهران ممدانی در منطقه مرفه آپر وستساید در نیویورک بزرگ شده و در مدرسه خیلی خوبی درس خوانده اما سبک کمپین او بهگونهای بود که عملکرد درخشانی در شبکههای اجتماعی داشت. بهگفته زکریا هیچ سیاستمداری در آمریکا نتوانسته بهخوبی ممدانی از شبکههای اجتماعی استفاده کند تا بتواند هویت واقعی و اعتبار خود را به رایدهندگان منتقل کند؛ امری که شما را به خود جلب میکند. زکریا میگوید: «همانطور که فردی درباره موفقیت بیل کلینتون گفت، در سیاست اگر اصالت جعلی از خود نشان دهید، از پسش برمیآیید.
بیل کلینتون هم میداند چگونه اصالت جعلی نشان دهد.» دغدغه اصلی است که هر باری که دموکراتها کلمه پوپولیست را میشنوند میگویند که ما باید در مورد سیاستهای اقتصادی سراغ گرایشهای چپ افراطی برویم. بهگفته زکریا دو رئیسجمهور موفق از زمان فرانکلین دلانو روزولت را میتوان بیل کلینتون و باراک اوباما دانست و هر دو رئیسجمهور دو دورهای بودند. آنچه بین آنها مشترک بود این بود که در سیاستهای خود کاملاً میانهرو بودند. آنها در مرکزیت فرهنگی آمریکا ایستادند.
باراک اوباما در ابتدا با ازدواج همجنسگرایان مخالف بود یا بیل کلینتون علیه «سیستر سولجر»، کنشگر رپ اهل نیویورک سخنرانی کرد، اما هر دو بهروشی توانستند به مردم عادی بگویند که ما طرف شما هستیم. در واقع آنها به روشی رسیدند که بهگفته زکریا متوجه شدند چگونه با مردمی که به دانشگاه نرفتند ارتباط برقرار کنند. اما امروز حزب دموکرات توانایی خود را برای ارتباط با مردم از دست داده است و مشکلاتی که مطرح میکند بیشتر حول فرهنگ و طبقه افراد است نه اقتصاد و تکنوکراسی.
یأس و ناامیدی منجر به انقلاب در کشورهای جهان میشود مثل انقلاب فرانسه در سال 1789. اما زکریا در کتاب خود اشاره میکند که نوع متفاوتی از انقلاب میتواند از وفور نعمت سرچشمه بگیرد و این نمونهای از انقلاب هویت است. زکریا توضیح میدهد که هرم سلسله مراتب نیازهای مازلو در مورد نیازهای اساسی انسان است و زمانی که این نیازها برطرف میشوند همانگونه که رونالد اینگلهارت، دانشمند سیاسی آمریکایی میگوید سوالهایی درباره ارزشهای پسامتریالیستی بهوجود میآیند و از آنجا ابراز هویت بهعنوان یک زن یا فردی از یک نژاد یا یک مذهب آغاز میشود.
زکریا استدلال میکند که بخشی از ظهور سیاستهای هویتی به این موضوع مرتبط است که در 40-50 سال گذشته هیچ جنگی، هیچ آشوب بزرگی وجود نداشته و ثبات رشد اقتصادی در جهان غرب رخ داده است. زمانی که به نسل قبلی نگاه کنید میبینید که آنها جنگجهانی اول، رکود بزرگ اقتصادی پیش از جنگ جهانی دوم و پس از آن 30، 40 سال رشد اقتصادی را طی کردهاند.
درنتیجه هویت سیاسی افرادی با اینکه چه کسی هستند، تعریف شدهاند. همین امر منجر به وقوع انقلاب فمینیستی شد و مردم بیشتر خود را با قومیت خود مثل آمریکاییهای یهودی یا آمریکاییهای اسپانیاییتبار تعریف میکنند. بنابراین میتوان گفت این تاحدی محصول دستاوردهای مادی است.
سیاستهای پسامادهگرایی نگرانیهای گستردهتر سیاسی و آنچه بهعنوان هویت به آن فکر میکنیم را توصیف میکند و جنبشی است که به سمت فکر کردن درباره تخریب محیط زیست میرود، نهفقط سرعت رشد و افزایش دستمزدها.
در آلمان هم گرایش به راستها دیده میشود. مردم آلمان علیه راستهای افراطی تجمعات اعتراضی راه انداختند چون نگران بودند که تاریخ دوباره تکرار شود و به بدترین بخش از تاریخ آلمان، عصری نازیها برگردند. آلمان در دهه 20 و 30 میلادی لیبرالترین کشور جهان بود و لیبرالترین قانوناساسی در جهان را داشت. حتی از قانون اساسی آمریکا نیز لیبرالتر بود.
سپس یک عقبگرد فرهنگی از راستها در قالب بیگانههراسی، یهودستیزی و البته ضددموکراتیک رخ داد. تاریخ ممکن است تکرار نشود اما با آن همقافیه میشود. زکریا نقلقول دیگری از استیو بنن را در گفتوگو با کلاین ذکر میکند که میگوید «شماها (منظورش چپها) فکر میکنید که در انتخاباتها پیروز خواهید شد و رای تمام اقلیتها و زنان را به خود جلب خواهید کرد.
اما تمام کاری که ما باید بکنیم این است که رای مردان سفیدپوست را 10 یا 15درصد افزایش دهیم که همه را تحتتاثیر قرار خواهد داد.» به معنای دیگر باید بتوانید سفیدپوستها را ترغیب کنید در جهت سیاستهای هویتی (سیاست بر اساس هویت مثل نژاد، ملیت، مذهب) حرکت کنند و از آن استفاده ابزاری کنید. بهگفته زکریا آمریکا کشوری است که همچنان 65درصد از آن سفیدپوست هستند. بین سالهای 2016 تا 2020 ترامپ توانست رایدهندگان غیرسفیدپوست را جلب کند.
در ائتلاف 2024 ترامپ، نژادهای متعددتری وجود داشت، بهویژه در میان رایدهندگان اسپانیاییتبار آمریکایی. اما حالا اسپانیاییتبارها در انتخاباتهای چند هفته اخیر بیشتر به سمت دموکراتها گرایش پیدا کردهاند. جنبش ماگا خود را متقاعد کرده که نیازی به انتخاب میان ظلم به مهاجران، دیدگاهی بهشدت قومگرایانه از دولت آمریکا و داشتن ائتلافی چند نژادی از طبقه کارگر ندارد. اما حالا به نظر میرسد که مجبور است بین این دو انتخاب کند.
اینجاست که بهگفته زکریا ترامپ بسیار مبتکرانه عمل کرد زیرا تلاش بسیاری برای جلب افراد بر اساس هویت طبقاتی آنها وجود داشت؛ نه هویت قومی و نژادیشان. اما حالا که باید انتخاب کند فرصتی برای چپهاست. یک مسئلهای که حزب دموکرات و احزاب لیبرال در سراسر جهان چالش داشتهاند مسئله مهاجرت است چون ارزشهای آنها را در مقابل یکدیگر قرار میدهد. از یک طرف آنها به کنترل مرزها باور دارند. در واقع تعداد کمی از اعضای حزب چپ و چپ میانه به باز بودن مرزها باور دارند.
اما همزمان باوری به کرامت و ارزش هر فرد وجود دارد؛ احترام به افرادی که جان خود را بهخطر میاندازند و خانوادههای خود را ترک میکنند تا در کشوری دیگر زندگی بهتری بسازند. مسئله مهاجران که آمریکا در 10 سال گذشته با آن مواجه است با 30 سال گذشته تفاوت دارد. 30 سال پیش مهاجر غیرقانونی فردی بود که از مرز مکزیک رد میشد و تلاش میکرد از دست پلیس فرار کند.
اما امروز بهدلیل حفرهای که در سیستم مهاجرت قرار دارد، مکانیسمی است که به افراد این امکان را میدهد که وارد خاک آمریکا شوند، به سمت پلیس بروند و بگویند که در کشور خود مورد آزار و اذیت قرار گرفتهاند تا بتوانند از آمریکا تابعیت دریافت کنند. طبق استدلال زکریا بزرگترین چالش این است که چپگرایان برای روند قانونی مهاجرت مبارزه کنند تا مطمئن شوند به شکلی انسانی صورت میگیرد.