میان سکوت و طغیان/مروری بر رمان «حریر غزاله» که روایتی پسااستعماری از تجربه زیسته زنان عمان پس از دهه ۱۹۷۰ است
رمان «حریر غزاله» نوشته جوخه الحارثی، از همان صفحههای نخست ما را وارد جهانی میکند که در ظاهر آرام است، اما در لایههای زیریناش موجهای بیپایان جابهجایی، تبعید، عشقهای خاموش و جستوجوی هویت جریان دارد.
رمان «حریر غزاله» نوشته جوخه الحارثی، از همان صفحههای نخست ما را وارد جهانی میکند که در ظاهر آرام است، اما در لایههای زیریناش موجهای بیپایان جابهجایی، تبعید، عشقهای خاموش و جستوجوی هویت جریان دارد. داستان از زندگی زنانی آغاز میشود که خواسته یا ناخواسته از خانههایشان دور افتادهاند تا در سرزمین تازهای برای سرنوشت خود بجنگند، زنانیکه پژواکهایی از تمدنی هستند که میان سنت و دگرگونی حاصل از مدرنیته معلق مانده است و زنانیکه میکوشند راهی برای بودن پیدا کنند.
در نگاه اول انگار نویسنده میخواهد داستان دوستی و جدایی دو زن را تعریف کند، اما خیلی زود مشخص میشود که «حریر غزاله» فقط داستان یک دوستی یا جدایی نیست. غزاله و دوستاش در روستایی کوهستانی بزرگ میشوند؛ جاییکه دیوارهای بلند کوه، نهفقط محیط، بلکه سرنوشت انسانها را هم شکل میدهد.
حادثهای تلخ آنها را از هم جدا میکند و زندگی هر یک به مسیری جدید میافتد. غزاله همراه خانوادهاش به مسقط میرود، وارد شهری میشود که ضربآهنگاش با روستای پیشیناش تفاوتی عمیق دارد و در همانجا با ویولونیستی حرفهای ازدواج میکند. مادر دوقلوها میشود و همزمان در میان مسئولیتهای خانه، درس و مادر بودن، میکوشد خود را دوباره بسازد.
آرامآرام شخصیتی وارد داستان میشود که نهفقط زندگی غزاله را تغییر میدهد، بلکه نبض رمان را هم در دست میگیرد؛ حریر. آشنایی آنها ساده آغاز میشود، اما بهمرور دوستیشان عمقی پیدا میکند که فراتر از روابط معمول زنانه است؛ رابطهایکه از خلال دفترچه خاطرات حریر، طی ۱۰ سال، رگهبهرگه شکل میگیرد و شکوفا میشود. حریر در دفترچهاش، نهفقط روایت زندگی غزاله و خویش را ثبت میکند، بلکه سایه زمان، فشار سنت و کشمکشهای درونی زنانی را به تصویر میکشد که برای دیدهشدن در جهان اطرافشان تلاش میکنند.
نویسنده، داستان را خطی پیش نمیبرد و شما را بین گذشته و لحظه اکنون معلق نگه میدارد. داستان در عمان پس از دهه ۱۹۷۰ رقم میخورد و شخصیتهای زن داستان نیز مانند حالوهوای آن روزهای عمان در حال تغییر هستند؛ تغییراتیکه گاه با جریانهای تازه همسو است و گاه به جان سنتها میافتد. این روایت چندصدایی باعث میشود رمان نهفقط داستان زنان، که مطالعهای اجتماعی از جامعه عمان باشد؛ جامعهای از دل جهان عرب که کمتر در ادبیات فارسی با آن آشنا بودهایم.
او جهان را از فاصله نمینویسد؛ آن را لمس میکند، در آن زیسته و شخصیتهایش بازتاب زنانی هستند که بسیاریشان در سکوت زندگی کردهاند. هرچند داستانها لزوماً خاطرات خود او نیستند. همین نزدیکبودن او به تجربههای واقعی زنان جامعهاش، به نوشتههایش وزن و اعتبار میبخشد.
معانی شعبانی، مترجم کتاب، در گفتوگوهایی درباره این اثر گفته که زبان الحارثی همچون پارچهای ابریشمی است و اگر بیاحتیاط با آن برخورد شود، از هم میپاشد؛ بههمیندلیل ترجمه این اثر ساده نبوده است. نمادها، استعارهها و موسیقی جملات عربیِ نویسنده، برای برگرداندن به فارسی چالشآفرین بوده است. انتخاب مترجم برای استفاده از پانویس نیز ریشه در همین پیچیدگیها دارد. پانویسها در این ترجمه فقط توضیح نیستند؛ پُلیاند میان دو فرهنگ که میکوشند رنگ واژههای عربی، بار معنایی سنتها و ظرافت آیینها را در زبان فارسی حفظ کنند.
دعوتی برای شنیدن صداهای خاموش
یکی از مفاهیم کلیدی رمان، زمان است؛ زمانیکه در داستان، نه یک عنصر عادی روایت، بلکه نیرویی خاموش و هراسانگیز است. زمان در این رمان به هیولا تشبیه شده، هیولاییکه هیچکس از داماش نمیگریزد. او خاطرات را میبلعد، عشقها را میسوزاند و فرصتها را از چنگ شخصیتها بیرون میکشد. این نگاه، زمان را از حالت گذر ساده لحظهها بیرون میآورد و به نیرویی فلسفی تبدیل میکند که مثل سایهای همیشگی بر زندگی زنان حاضر در رمان سنگینی میکند.
الحارثی عشق را نیز تکبعدی نمیبیند. عشق گاهی در صدای یک نوازنده میتپد، گاهی در قدرت ملکهای و گاه در پیوندی عاطفی با حیوانی کوچک ظاهر میشود. عشق در این جهان سیال است، گاهی برکت میآورد و گاهی همهچیز را به تاراج میبرد. نویسنده از خلال این تصویرهای متفاوت، عشق را مانند رودخانهای معرفی میکند که مسیرهای بسیاری دارد؛ مسیرهاییکه ممکن است به شادی یا ویرانی برسد.
در فرهنگ عمان، دریا همواره حامل معناهای عمیقی بوده؛ آغاز سفر، گشایش افقهای تازه یا هیبت ناشناختهای که انسان را به تأمل وامیدارد. اشاره پایانی به دریا در این رمان، دعوتی است به دیدن زندگی همچون پهنهای بیانتها، پر از امید، ترس و البته امکان آغاز دوباره.
جوخه الحارثی، اولین نویسنده عمانی است که آثارش به انگلیسی ترجمه میشوند و قبل از این، بهخاطر رمان «سیدات القمر» برنده جایزه جهانی من بوکر شده است. رمان «حریر غزاله» نیز بنا به گفتههای منتقدان ادبی، یکی از بهترین آثار ادبیات معاصر عرب است که در سال ۲۰۲۱ منتشر شده و توجه بسیاری را به خود جلب کرده است. این کتاب اولینبار در ایران با نام «دختران مهتاب» و توسط نرگس بیگدلی ترجمه شده است.
«حریر غزاله» نهفقط روایتی از زنان، بلکه دعوتی است به شنیدن صداهای خاموشمانده و به دیدن زندگیهایی که در لایههای عمیق جامعه عربی جریان دارند. این رمان، نمونهای تأثیرگذار از ادبیات پسااستعماری زنانه است که تجربه زیسته زنان را از خلال روایتهای شخصی، با نثری شاعرانه و روایتی چندلایه بازتاب میدهد. درنهایت این کتاب سفری است میان عشق و تبعید، میان سنت و تغییر و میان انسان و زمان که خواندناش را به مخاطبان این متن پیشنهاد میکنم.