داریوش رحمانیان از گرایش روزافزون ایرانیان به کوروش و نمادهای باستانی میگوید/ به کوروش نیاز داریم
آنگونه که دکتر داریوش رحمانیان، دانشیار گروه تاریخ دانشگاه تهران، در گفتوگو با هممیهن توضیح میدهد، ملتها برای بقا و استمرار فرهنگی، ناگزیر از تکیه بر روایتهایی عمیق، دقیق و استوارند؛ روایتهایی که به گفته او هم در اسطوره و هم در تاریخ ریشه دارند. به باور نویسنده کتاب «جنبش مشروطه»، کوروش در این میان چهرهای یگانه است؛ پادشاهی که نهتنها در اسناد و متون یونانی، تورات و منابع اسلامی، بلکه در حافظه جمعی ایرانیان به صورتهای گوناگون حضور داشته است. از دید رحمانیان کوروش زنده شده و تاریخی که صدها سال زیر آوار فراموشی و گفتمانهای سیاسی دفن شده بود، دوباره به حیات بازگشته است.
در سالهای اخیر، جامعه ایران به نمادهای باستانی و خاصه شخصیت کوروش از یک واکنش احساسی یا یک آیین نمادین بیرون آمده و به کنشی جمعی در حال گسترش تبدیل شده است. کافی است ایام نوروز یا ازدحام و شلوغیها به مسیرهای منتهی به پاسارگاد و مقبره کوروش نگاه کنید. نمیتوان انکار کرد میل و گرایش به کوروش و رشد باستانگرایی در میان ایرانیان از یک موضوع بحثبرانگیز فراتر رفته است.
آنگونه که دکتر داریوش رحمانیان، دانشیار گروه تاریخ دانشگاه تهران، در گفتوگو با هممیهن توضیح میدهد، ملتها برای بقا و استمرار فرهنگی، ناگزیر از تکیه بر روایتهایی عمیق، دقیق و استوارند؛ روایتهایی که به گفته او هم در اسطوره و هم در تاریخ ریشه دارند. به باور نویسنده کتاب «جنبش مشروطه»، کوروش در این میان چهرهای یگانه است؛ پادشاهی که نهتنها در اسناد و متون یونانی، تورات و منابع اسلامی، بلکه در حافظه جمعی ایرانیان به صورتهای گوناگون حضور داشته است.
از دید رحمانیان کوروش زنده شده و تاریخی که صدها سال زیر آوار فراموشی و گفتمانهای سیاسی دفن شده بود، دوباره به حیات بازگشته است. او تاکید دارد که زادروز کوروش به میدان کنش فرهنگی و گفتوگویی در کشور تبدیل شده که نباید بر آن محدودیت وضع کرد. از نظر او، کوروش نشانهای از وقوع رنسانس و تجدید حیاتی ایرانیان است.
*گرایش روزافزون جامعه ایران به کوروش کبیر، پدیدهای چشمگیر و قابل تأمل است. نخست میخواهم از شما بپرسم آیا این تمرکز و بازگشت نمادین به چهرهای چون کوروش، به تقویت هویت جمعی و حس تعلق ملی منجر میشود؟
پاسخ آری است. کشورها و ملتها به روایتهای استوار و ژرف و درست و دقیق نیاز دارند. گرچه که معتقدم اسطورهها نیز در میان مردمان و ملتها جایگاه خاصی دارند. در تاریخ ما کوروش چهرهای تاریخی است و روایتهای مربوط به او علاوه بر ذکر در متون و منابع یونانی، در اسناد و مدارک خودمان و کتیبههای روزگار هخامنشی، کتاب مقدس و تورات نیز آمده است. در پارهای از متون اسلامی نیز جستهگریخته اشاراتی به نام او شده است. کوروش در تاریخ ۲۰۰۰ سال اخیر به نام و اسم فراموش شده، اما خاطره کردار او به شکلهای مختلف در روایتها و داستانهای دیگر ایرانیان بازمانده و تاثیرات ژرفی هم بر فرهنگ ایرانی بهویژه فرهنگ و اندیشه سیاسی گذاشته است. پژوهشگران غربی ایرانی و ایرانشناسان از صدواندی سال پیش به سویههای گوناگون این موضوع پرداختهاند.
ابتدا با کار و کوشش ایرانشناسانی که منابع یونانی را بازخوانی کردند، و بعد کشفیات باستانشناختی و مطالعات ژرف تاریخی کوروش بهعنوان شخصیتی تاریخی و برجسته بالا آمد و از فرموشی تاریخی به در آمد و به یک معنا زنده شد. تاریخ زنده همین است. یعنی تاریخی که رفته و فراموش شده و زیر آوار روایتها و رویدادهای گوناگون تاریخی دفن شده، اما دوباره کشف و بازیابی و زنده میشود. این دوباره برآمدن کوروش تاریخی پرکشش و پروپیمان دارد که باید به آن در جای خود پرداخته شود. خاطره کوروش در حافظه تاریخی ایرانیان با دو شخصیت فریدون و کیخسرو پیوند خورده است. طبق روایت هرودت، آستیاگ (ایشتوویگو به زبان عیلامی یا آژِیدهاگ به تلفظ ایرانی) پدربزرگ مادری کوروش است. مادر کوروش (ماندانا) دختر اژیدهاک بوده است. او خواب میبیند که از شکم ماندانا تاک سایهگستر جهانگیر میروید. تعبیر خواب او این بود که شاهنشاهی بزرگی برپا میشود که جای «آژِیدهاگ» را میگیرد.

او خواب دیگری هم دید که از شکم ماندانا آبی فراگیر بیرون میآید و جهان را میگیرد. دستور داد که کوروش را ببرند و بکشند. کوروش نزد چوپانی بزرگ شد و در بزرگسالی وقتی فهمید شاهزاده است، خیزش کرد اژیدهاگ را از تخت فرو کشید و شاهنشاهی هخامنشیان را برپا کرد. این روایت بعدها در آثار فرهنگی و ادبی ایرانیان ازجمله در شاهنامه با نام فریدون تجمیع، گردآوری و بازآفرینی شد. فریدون ایران را یگانگی بخشید و از زیر سلطه ضحاکیان درآورد. کیسخرو نیز پادشاهی فرهمند و عارفپیشه بود که در اواخر عمر نیز از تخت پادشاهی کناره گرفت و به گوشهنشینی و انزوا روی آورد. داستان کسیخرو نیز یادآور تساهل و تسامح و رواداری و بزرگواری و ادب و متانت و منش ستوده کوروش است. میخواهم بگویم این موضوعات بهنامهای دیگر در حافظه ملی ایرانیان زنده بوده است. محققان و ایرانشناسان دهههاست چنین بحثهایی را مطرح کردهاند.
*توجه به تاریخ ایران باستان و بهویژه شخصیت کوروش از چه زمانی در کشور ما شکل گرفت؟ این رویکرد در مقاطع تاریخی مختلف چه تفاوتهایی داشته است؟
برآمدن کوروش در روزگار سویههای سیاسی پررنگی دارد. یعنی از زمان قاجاریه که باستانگرایی شروع شده، ایرانیان در روایت خود و زبان و قلمشان کوروش را دوباره خواندند و یادآوری کردند. این موضوع کمکم در ادبیات آن زمان بهصورت پراکنده مطرح شد. نقطه عطف باستانگرایی و توجه به کوروش، در زمان خاندان پهلوی است. در دوره رضاشاه روابط ایرانیان و دانشمندان با ایرانشناسان و شرقشناسان گستردهتر شد، هزاره فردوسی را برگزار کردند، دانشمندان غربی بیشتری به ایران آمدند. شخصیتهای بزرگی چون ابراهیم پورداوود و حسن پیرنیا در همین دوره کارهای درخشانی انجام دادند.
بهخصوص تاریخ باستان حسن پیرنیا اثری ارزشمند در روایت کوروش و پادشاهی هخامنشیان بود. مرحوم باستانی پاریزی این کتاب و مجموعه آثار و کوششهای پیرنیا را در گفتاری مفصل با فردوسی مقایسه کرد که از جهاتی نیز غلو و گزافه نیست. بعد از انقلاب برخی نویسندگان در چارچوب گفتمانهای خاصی نسبت به ایران باستان و باستانگرایی روایتهای منفی را مطرح کردند و با بدگویی کردن، کوروش و باستانگرایی موضوعات را به خرافه و افسانه ربط دادند. مثلاً میگفتند ایران باستان برهوتی بیش نبوده یا شاهان را دیو و شیطان و ضدمردمی میخواندند. البته چنین موضعگیریهایی واکنشهایی در میان اندیشمندان و پژوهشگران و تودهها و بهطورکلی در جامعه برانگیخت. چراکه ایرانیان از گذشتههای دور فرهنگ باستانی خود را دوست دارند. همانطور که اسلام را نیز دوست دارند. درواقع ایرانیان میان باستانگرایی و اسلامگرایی تضادی نمیبینند. در سالهای بعد از انقلاب تضاد و کشاکش و جنگ روایتی و گفتمانی باعث رشد گفتمان مخالف در سطح حکومت شده است.
درحقیقت موسم هفت آبانماه بر چنین زمینهای شکل گرفت. هفت آبانماه بهعنوان روز صدور منشور کوروش کبیر است که بهگواه پارهای از پژوهشگران بهعنوان مقدمه و پیشتاریخی از منشور حقوق بشر امروزین است. گرچه این ادعا پرمناقشه است، اما نمیتوان انکار کرد که تساهل و تسامح و رواداری و مدارا در برابر اندیشه غیر و پذیرفتن گونهگونی و تنوع نژاد و زبان و عقاید و آرا در منشور کوروش پررنگ است. این روز همان روزی است که کوروش برخلاف رسم و سنت زمانه خود وقتی در سال ۵۳۹ قبل از میلاد بدون متوسل شدن به خشونت و جنگ بلکه با صلح و مدارا و آشتی بابل را فتح کرد. این روز در کشور ما به موسم تبدیل شده است. موسمها، اعماز ملی و مذهبی، در تاریخ کارکردهای پررنگی دارند. در تاریخ چند دههای ما موسمهایی مانند چهارشنبهسوری، نوروز، شب چله، مهرگان و... سویههای فرهنگی و اعتقادی و سیاسی مختلفی یافتهاند. چراکه فرصت گردهمآمدن و ترویج و بدهبستانی گفتمانی را میدهند. محرم و سوگواری امام حسین (ع) یا ماه مبارک رمضان یا ایام فاطمیه و نیمه شعبان، و... نیز موسمهاییاند که میدان فعالیتاند و سنخی از کنش ایجاد میکنند.
*این باستانگرایی و توجه به گذشته تاریخی حول شخصیت کوروش تا چه اندازه با واقعیات تاریخی و یافتههای علمی پژوهشگران و کوششهای تاریخنگاران انطباق دارد؟
مدارک و شواهد و روایتها درباره کوروش و کار و روش و کردار او و چگونگی برپایی پادشاهی هخامنشی و جهانگشاییاش در متون تاریخی به کرات آمده است. شواهد باستانشناختی و کتیبههای هخامنشی نیز مؤید همین یافتههاست. بنابراین یافتهها پایههای علمی استواری دارند و مطابقت میکند. برای مثال در کتاب «کورشنامه» نوشته گزنفون که خود شاگرد افلاطون و دوست سقراط بود، کوروش بهعنوان بهترین نمونه مونارشی معرفی شده است. در برخی آثار افلاطون نیز به این موضوع اشاره شده است. در آثار دوران اخیر نیز مستندات و شواهد و ارجاعات بسیاری وجود دارد. کتاب «افلاطون و پادشاهی آرمانی در ایران باستان» نوشته فتحالله مجتبایی، یا کتاب «آرمان شهریاری در ایران باستان» اثر ولفگانگ کناوت، و کتاب «یونیانیان و بربرها» نیز بسیار در این زمینهها مهماند.
ابوالکلام آزاد، متفکر برجسته هندی در کتاب خود کوروش را با ذوالقرنین مقایسه کرده است. مرحوم علامه طباطبایی در کتاب تفسیر المیزان تحت تاثیر این کتاب درباره درستی یا نادرستی این تطبیق بحث کرده است. پژوهشهای دقیق و استوار علیرضا شاپورشهبازی و مرحوم علی سامی و... شواهد و اسناد بسیار دقیقاند. درباره استوانه کوروش و چرایی و چگونگی و کارکردهای آن نیز تحقیقات مستقل زیادی صورت گرفته و مقالهها و کتابهای زیادی درباره آن نوشته شده است. بنابراین مستندات و شواهد بسنده و کافی وجود دارد که بگوییم کوروش واقعاً چه کارهایی کرده و به همین ترتیب موسم هفت آبان نیز تکیهگاه استواری دارد.
*آیا فهم عمومی و عرفی از کوروش و برداشتها و تصورات از او دقیق است؟ طبیعی است در وضعیت بیثباتی که نارضایتی وجود دارد و از سویی نیز شهروندان احساس کنند نمادهای فرهنگیشان نادیده گرفته شده، در پی کسب هویتی جدید برای خود از راه توجه به باستانگرایی و شخصیتهایی مانند کوروش میروند. در چنین موقعیتی آیا اساساً ضرورتی برای همسنخ بودن میان برداشتها و کشفها و اسناد و مستندات تاریخی متخصصان و نویسندگان و پژوهشگران وجود دارد؟
خیر. ضرورتی برای انطباق وجود ندارد. چنین نیست که ما برای سنجش هر فهم و ذهنیت تودهها نسبت به تاریخ و رویدادهای گذشته باید صحتسنجی کرد. اساساً درباره هیچ ملتی و هیچ کشوری و هیچ رویدادی و هیچ شخصیتی هرگز چنین اتفاقی نمیافتد. برخی نیز گرایش و علاقه مردم به کوروش را از زاویه اسطورهسازی و بزرگنمایی نقد میکنند. توده مردم ذهن خلاق ویژهای دارند و مبتنی بر نیازهایشان از یک شخصیت یا یک دوره و فرهنگ ابزار میسازند. توده هرگز نمیتواند خود را با واقعیت تاریخی بهطور تام و تمام تطبیق دهد. ایرادی هم ندارد. همه جوامع و مردمان و ملتها و کشورها در سراسر تاریخ چنین نیازهایی داشتهاند و متناسب با آن کارهایی کردهاند. درباره پیشوایان دینی نیز چنین است. مگر راجعبه مذهب و شعائر مذهبی بهشکل دیگری رفتار میکنند؟
اینهمه در روضهخوانیها و مداحیها صحبت میشود، آیا با واقعیتهای تاریخی تطبیق دارد؟ کارکرد باستانگرایی و گرایش به شخصیتهایی مثل کوروش متفاوت است. عدهای این گرایشها را به اسم خرافهپرستی و دورغگویی میدانند و هر کاری انجام دهیم تودهها متناسب با روحیات و نیازهایشان کار خودشان را میکنند. البته این بهمعنای این نیست که نقد نکنیم. صحبت من این است که کوروش و باستانگرایی را خرافهپرستی و اسطورهسازی خواندن ایدهالگرایانه است. یعنی آرمانی است که هرگز به آن دست نمییابیم. اساساً انسان نیاز به چنین کارهایی دارد. حتی کشور را هم از آثار تاریخی دقیق و سنجیده مربوط به کوروش یا هر شخصیت دیگری پر کنید مردم باز هم راه خودشان را میروند. درباره شخصیت شهربانو دختر یزدگرد که بنا به روایتی همسر امام حسین (ع) و مادر امام سجاد (ع) است، همین بحثها را مطرح کردهاند. عدهای میگویند صحت دارد و پارهای هم میگویند باید رد شود. اما آیا مردم باورهایشان را کنار گذاشتهاند؟ اصلاً فرض کنید به تحقیق پذیرفتیم که چنین نبوده و همه نیز قبول کردند. در آن صورت گذشته را چه باید کرد؟ مردم هزار و اندی سال با همین روایت زندگی کردهاند.
بنابراین باید کوروش را بهعنوان نمونه در نظر گرفت و از ظرفیت دورن این شخصیت تاریخی برای اسطورهسازی استفاده کرد. کوروش مثل چشمهای است که میجوشد و نمیتوان جلوی آن را گرفت. اتفاقاً اینکه برخی در روزگار ما فکر میکنند با بستن مسیر پاسارگاد، همه چیز درست میشود، اشتباه است و اثر معکوس دارد. این ممنوعیت و جلوگیری اتفاقاً جامعه را تشنهتر و حریصتر میسازد. در دوره پهلوی نیز یکی از خطاها این بود که به شعائر دینی نسبت به ایران باستان کمتر اعتنا شد. البته این کمتوجهی محدود به دوره و بخشهای خاصی بود. نتیجهاش مگر غیر از رشد اسلامگرایی بود؟ در دوران کنونی نیز یکی از دلایل رشد باستانگرایی برپایه شخصیت کوروش رفتارها و سیاستهای حکومت و اصرار بر برهوت بودن ایران باستان و افسانهای بودن کوروش است. صادق خلخالی کتابی نوشت و کوروش را لگدمال کرد. دیگران نیز همین تندرویها را کردند. برخی نیروهای تجزیهطلب و قومیتگرا نیز کوروش را شخصیتی برساخته و دروغین خواندند. نتیجه همه این تلاشها رشد گرایش به ایران باستان و کوروش است.
*شما معتقدید رجوع به کوروش و بازسازی گذشته با توجه به اقدامات و اندیشههای این شخصیت واقعبینانه است؟
بله. واقعیت این است که کوروش شخصیتی متعلق به ایران نیست. کوروش سرمایهای بشری است. این تاریخ را باید پاس داشت. نهفقط از این جهت که ایرانیان به آن نیاز دارند. جهان بشری به این الگو نیاز دارد. انسانیت به نمونهای مثل کوروش نیاز دارد. یعنی امروز که از هر سو آتشافروزی و جنگافروزی است، خشم و خشونت میبارد، نژادپرستی در حال ترویج است و میان مردمان ستیزه ایجاد میکنند، ۲۵۰۰ سال پیش فرهنگ و تمدن ایرانی شخصیتی آفریده و پروریده که اسناد و مدارک متقن درباره او وجود دارد. این شخصیت از برابری و برادری و مدارا و گذشت و فروتنی و احترام درباره همگان سخن گفته است. این را من نمیگویم. هگل فیلسوف نامدار آلمانی ایرانیان را بر صدر تاریخ جهانی مینشاند. او میگوید جریان تاریخ جهانی با ایرانیان و هخامنشیان آغاز شده است. هگل معتقد است که ایرانیان اندیشه و ارزش و زبان خودشان را به دیگران تحمیل نکردند، بلکه پذیرفتند برای اینکه حکومت فراگیر و جهانی و تجلیگاه روح کلی باشد، باید به دیگران احترام بگذارند و آزادی بدهند و دربرابر مخالف روادار باشند.
*در محافل آکادمیک و مطالعات کوروششناسی کشور ما چه روندی را طی میکند؟
بهطور کلی رشته تاریخ در کشور ما دو سویه تاریک و روشن دارد. درباره سویه روشن، رشته تاریخ و معرفت تاریخی و تاریخنگاری جهشهای بزرگی کرده و بالنده شده و نوآوریهای بزرگی در آن اتفاق میافتد. روی دیگر سکه اما تاریک است. ما در بخشهایی گرفتاریهای مهمی داریم و برای تبیین آن باید عامدانه و آگاهانه و محتاطانه تعبیر بحران را به کار برد. این روی سکه سیاستزده و ایدئولوژیزده و عوامزده و حکومتزده است. کتابهای درسی ما کیفیت لازم را ندارد. نهادهای آموزشی و پژوهشیمان سیاستزدهاند، موسساتمان زیر سلطه جریانها و افکار خاصیاند و زورگویی و باندبازی وجود دارد.
از آن سو وضعیت رشته تاریخ باستان در کشور ما خوب نیست. یعنی گرایش باستان در دانشگاههای ما از نیروهای متخصص و برگزاری همایشهای فاخر رنج میبرد. البته به لطف فضای آنلاین و رسانههای مجازی، امروزه وضعیت بهتر شده است. ایرانشناسی در دانشگاههای خارج از کشور نیز رو به افول است و متاسفانه میدان را به کشورهای دیگر واگذار کرده است. در این پهنه، وضعیت مطالعات مربوط به کوروش متناسب با نیازهای جامعه ما نیست. ما بهمعنای واقعی کلمه کوروشپژوهی و کوروششناسی در کشورمان نداریم. در کشورهای دیگر درباره کوروش فیلم میسازند یا مجسمهاش را در میادین و پارکها برپا کردهاند. این در حالی است که در کشور خودش یک خیابان یا یک میدان یا حتی یک کوچه هم به نامش نکردهاند. جامعه و کشور ما گرفتار است و به چنین اقداماتی نیاز داریم.
*مردم به آرا و اندیشههای کوروش کبیر به شکلهای گوناگون توجه نشان میدهند. همانطور که خودتان هم به درستی تشریح کردید حتی در بستر تحولات امروزین نیز آرای او کارکرد دارد. آیا میتوان گفت کوروش در کشور ما به نماد فرهنگی مهمی تبدیل شده است؟
بله. دقیقاً چنین است. به بناهای بزرگ و فاخر حوزههای تمدنی و فرهنگی باستان مانند هند، مصر، یونان و روم نگاه کنید. همه این کشورها تمدنشان را با نیروهای کار بردگان ساختهاند. تنها کشوری که آثار خود را با نیروی کار انسانهای آزاد و صاحب حق ساخت، کشور ایران است. الواح قدیمی نشان میدهد که زنانی که در تخت جمشید و پاسارگاد کار میکردهاند، در هنگام بارداری حقوق دریافت میکردند، بیمه و حق مرخصی داشتند. مردان نیز هنگام کار بیمه بودند و در صورت بروز حادثه به خانوادهشان مستمری ازکارافتادگی تعلق میگرفت. یعنی صاحب حق نبودند. اینها هیچکدام تاثیرات شخصیت و بتسازی از کوروش نیست.
کوروش را باید در زمینه و زمان و پهنه فرهنگی دید که او را زاده و پرورانده است. یعنی کوروش باید در پیوند با مردم دیده شود. کورورش برآمده از مردمانی بود که آیین و فرهنگ و باورها و ارزشهایشان ظرفیت آفرینش داشت. کوروش بهعنوان قهرمانی مردمی و راستین چنان گرامی بود که طبق روایت هرودت ایرانیان باستان به او لقب پدر داده بودند. شاهنامه سند دقیقی بر قانونگرایی ایرانیان است. در اندیشه ایران باستان تن دادن به حکومت زور و بیقانونی گناهی بزرگ بود و از مردم خواسته میشد به مقابله با آن بپردازند. شواهد و مدارک گوناگون این را نشان میدهد. کوروش نماینده چنین فرهنگ و اندیشهای بود.
*همهساله با نزدیک شدن به هفت آبان محدودیتهایی بر محوطه پاسارگاد وضع میشود و از آن سو میبینیم که کنشهای فرهنگی و اجتماعی با موضوع کوروش کبیر در کشور ما رو به افزایش است. فکر میکنید جامعه ما به چه سمتی میرود و آیا جریان جستوجوی هویتی با استناد به باستانگرایی ادامهدار خواهد بود؟
پیشبینی دقیق بهویژه در بلندمدت ممکن نیست. من بر پایه شواهد امروزین و آنچه در تاریخ اتفاق افتاده و قیاس آن با گذشته، گمان میکنم که این روند ادامه خواهد یافت. ایرانیها نهتنها به کوروش، بلکه از تاریخشان از عصر باستان تا روزگار خودمان نمادهایشان را بالا خواهند کشید. این را نباید حمل بر غلو و خوشبینی و امید کاذب و روانشناسی زرد کرد. خوشبینی معتدل و آگاهانه دارم و فکر میکنم این گرایشها زمینهساز نوعی رنسانس و تجدید حیات ایرانی است. زمینه و روند رنسانس ایرانی مربوط به زمان کنونیمان نیست بلکه از روزگار قاجار شروع شده است. این روند به بار مینشیند.
گمان میکنم ایران در راه تجدید عظمت و حیات خود است. این تجدید حیات درباره یک حوزه فرهنگی و تمدنی است نهفقط یک کشور. ایران در حال بازیابی خود است و در این مسیر نیاز بنیادین به کوروشها دارد. اینها پایههای استواریاند برای ساختمانی که ایرانیها میخواهند بسازند. ما دوگانهای به نام مردم و ملت داریم. یکی از مشکلات ما در عصر ملتسازی این است که یا گرفتار ملیگرایی افراطی شدهایم یا مردمگرایی افراطی. ما باید خط میانه را در پیش بگیریم. ملت جمع وحدتیافته و یگانه است و از آن طرف مردم بهذات خود متنوع و گونهگون و چندگانه است.
ما نیاز به ملتی مردمگرا و مردمی ملتگرا داریم و میان این دوگانه باید وحدت ایجاد کنیم. پژوهشگران و اندیشمندان ایرانی باید بهطور جدی به این نیاز بیاندیشند و آن را به وظیفه تبدیل کنند. در راه تجدید حیاتمان بهعنوان یک ملت کهن، کوروش یکی از نمادهایی است که بسیار به کارمان میآید. چراکه کوروش پادشاهی بسیار مردمگرا و وحدتبخش بود. بنابراین ایران برای تجدید حیات خود بهشدت به کوروش نیاز دارد و این نیاز عینی و ملموس است.