چالشهای ارتباطی برای گذار از بحران
اکنون در زمانهای هستیم که بحرانهای درهمتنیده اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و بینالمللی به نقطهای رسیده که انتظار میرود حداقل در سه سطح به ابرچالشها پرداخته شود.

اکنون در زمانهای هستیم که بحرانهای درهمتنیده اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و بینالمللی به نقطهای رسیده که انتظار میرود حداقل در سه سطح به ابرچالشها پرداخته شود. ابتدا سطح نخبگانی و علمی، سپس سطح مدنی و جامعه و سوم سطح حاکمیتی و نهادهای حکمرانی است. از دیدگاه علوم اجتماعی وضعیت جامعه امروز ایران در سطوح خیلی زیادی متفاوت با گذشته است و با یک جامعه متکثر و سیال روبهرو هستیم. ما در سطح نابرابری هستیم و وضعیت ترومایی در جامعه داریم که با نابرابریهای سیاسی، حقوقی، اجتماعی و اقتصادی مختلفی روبهرو است.
اصلیترین مسئله جامعه ایران فرایند پیشرونده گسیختگی اجتماعی است و هرکسی احساس بیپناهی میکند. شواهد تجربی و مطالعات نشان میدهد که پیوندهای گروهی ضعیف شده است و شکافهای بین مردم و حکومت افزایش یافته و بیعدالتی و نابرابری وضعیت اسفباری را رقم زده است و ما در کنار ناترازیهای اجتماعی و اقتصادی و سیاسی درگیر یک ناترازی ارتباطی هم شدهایم. ما با یک چالش مشترک و بزرگی به نام فقدان فهم درست وضعیت روبهرو هستیم درحالیکه اگر فهم درست وجود داشته باشد نقطه عزیمت ایجاد نگاه جدید شکل خواهد گرفت. اکنونِ خطیر دو بخش دارد، یک تجمیع مخاطراتی است که کشور با آنها مواجه شده است و در وجه دیگر باید جامعه را جور دیگر دید.
در این نقطه از تاریخ در کنار همه مسائلی که باید به آنها پرداخت، از نظر ارتباطات دو چالش مهم باعث تضعیف توان ارتباطی جامعه شده است. چالش اول کاهش مراجعه مردم به رسانههای رسمی است و مطالعات نیز نشان میدهد مشاهده رسانه و اثربخشی آن کم شده است. چالش دوم تحولات نگرشی و ارزشی است که در پی تغییر جامعه ایجاد شده است.
در جامعه سیال و متکثر هر نگرشی به دنبال رسانه میرود و یک اشتباه تفهیمی رخ میدهد و گمان میشود این رسانهها هستند که وضع را به هم زدند و با گسترش فیلترینگ میتوان وضعیت جامعه را بهتر کرد. این ابرچالشهای ارتباطی، دیگر ابرچالشهای اقتصادی و سیاسی و اجتماعی را هم تشدید کرده است و در نتیجه با بحرانهایی شبیه وضعیت ترومایی مواجه هستیم که هزینه کار را بالا برده است.
بعد از جنگ دوازده روزه نشان داده شد که جامعه تغییر رویکردی داده و اعتمادش به خودش و حتی اعتمادش به نهادهای رسمی بیشتر شد و البته انتظار دیده شدن داشت و بعد متوجه شد که دیده نشده است و خواستههایش مورد توجه قرار نگرفته است. در نتیجه تصور میکند که همه چیز دارد به تنظیم کارخانه بازمیگردد. نتیجه بیتوجهی به تغییرات کاهش اعتماد و سرمایه اجتماعی خواهد بود و در بهترین شکل مردم سکوت و انفعال را انتخاب خواهند کرد. درحالیکه گفتوگو در چنین شرایط بحرانی دال مرکزی سیاسی است که میتواند برای این شرایط خطیر اثرگذار باشد.
با بروز ابرچالش ارتباطی آفتهایی وجود دارد و همه ضرورتهایی که برای این شرایط نیاز است، از جمله تابآوری نمیتواند در کنار بیاعتمادی نقش ایفا کند. تکرار وضعیتهای ترومایی یعنی تحریف، جنگ، محدودیت و تبعیض و تضعیف توان معیشت همافزایی را تضعیف میکند. ناتوانی منابع رسمی در اقناع جامعه بهویژه در شرایط بحرانی نیز این روند را تضعیف میکند. در حالی که اگر صرفاً دستاوردسازی انجام شود و آبشخور امید در جامعه ضربه بخورد، چالشزا خواهد بود و گفتوگو باید به عنوان مسئله ملی در برابر سیاستگذار و نهادهای مدنی و جامعه مدنی قرار گیرد.
برای وضع چنین موقعیتی به چند راهبرد عملی احتیاج داریم و نیازمند ساختن یک مای جمعی چندوجهی و تاریخمند هستیم که همه در آن جای دارند. اولین راهبرد ثبت و رعایت واقعبینانه رنجها و مسائل مردم است و نباید وضعیت مردم جامعه را انکار کرد. دومین راهبرد انجام گفتوگوهای باز در میدانها و فضاهای ایمن عمومی است. سومین راهبرد آموزش متخصصان برای مواجهه با بحرانهای روانی جامعه است.
چهارمین راهبرد بازنگری در زبان پیامها است. باید پیامهای همدلانه و نه طلبکارانه به مردم ارسال شود. پنجمین راهبرد استفاده از ظرفیتهای علمی روانشناسی، جامعهشناسی، فرهنگشناسی و ارتباطات برای برساختن روایات است. ششمین راهبرد پرهیز از خشونتهای زبانی و هفتمین راهبرد ایجاد مکانیزمهای گوشسپاری به مردم است. هشتمین راهبرد ساختن روایتهای همدلانه برای هر کس و در هرجا است. نهمین راهبرد ائتلافهای چندسازمانه برای ساختن پیامهای مشترک آرامبخش و دهمین راهبرد شفافیت باورپذیرانه و مسئولانه در اطلاعرسانی است که خلأ آن اکنون مشاهده میشود.