هنر آنچه به زندگی معنا میبخشد/کتاب «مبانی تاریخ هنر» جعبه ابزاری برای رمزگشایی از هنر در فرمهای فرهنگی مختلف است
کتاب «مبانی تاریخ هنر» یکی از معتبرترین و کاربردیترین راهنماهای آموزشی برای دانشجویان رشته تاریخ هنر است.
دنیای هنر مملو از پرسشهایی است که در نگاه اول بدیهی بهنظر میرسند. مثل همین سوال که هنر چیست؟ اگر دانشجوی یکی از رشتههای هنری باشید یا شیفته هنر، احتمالاً برای یافتن پاسخ همین پرسش عمومی در میان کتابهای قطور، تاریخهای بیپایان و نامهای متعدد، احساس گمشدگی میکنید.
حال اگر انواع و اقسام هنر را بخواهید بازتابی از فرهنگ و جزئی سازنده از تاریخ انسانی و حیات اجتماعی تلقی کنید، کارتان سختتر هم میشود. مایکل کوترن و ان دآلوا در کتاب «مبانی تاریخ هنر»، از حقیقت هنر نوشتهاند. اینکه هنر بر شیوه اندیشیدن، احساس و کنش جمعی اثر میگذارد و اگر درست مطالعه شود، حقیقتهایی از فرهنگهای مختلف را آشکار کند که لزوماً در متون تاریخی ثبت نشدهاند.
هنر چیست؟
کتاب «مبانی تاریخ هنر» یکی از معتبرترین و کاربردیترین راهنماهای آموزشی برای دانشجویان رشته تاریخ هنر است. اثری که تفاوت دیدن، درک کردن و فاصله نجومیشان را تشریح میکند و دقیقاً هم برای پر کردن همین شکاف نوشته شده است. نویسندگان کتاب «مبانی تاریخ هنر» در ویرایش سوم این کتاب در سال ۲۰۲۱، دست به یک خانهتکانی اساسی زدهاند. یعنی ۶۰ درصد مطالب کتاب را کاملاً بازنویسی کردهاند تا با نیازهای آکادمیک مدرن و تغییرات جهانی در این رشته همسو شود.
ان دآلوا، رئیس دانشکده هنرهای زیبا و دانشیار تاریخ هنر و مطالعات زنان در دانشگاه کانکتیکات است و مایکل کاترن، استاد ممتاز بازنشسته علوم انسانی در کالج سوارثمور و متخصص برجسته هنر و معماری گوتیک. آنها در پنج فصل بهجای اینکه صرفاً فهرستی از آثار هنری یا گاهشمار هنرمندان پیش چشم خواننده بگذارند، جعبه ابزاری تحلیلی در اختیار او میگذارند تا بیاموزد، برای فهم یک اثر چه باید بکند.
کوترن و ان دآلوا میگویند که برخلاف تصور عموم، آنچه ما امروز با نام هنر ستایش میکنیم، بیش از محصول قدرت روایتگری، سیاستهای فرهنگی و تحولات تاریخی است. به ادعای آنها، این اصطلاح در فهم امروزیاش برساختهای است که از دوران رنسانس اروپا قد علم کرده و پیشازآن، نه افلاطون تمایزی میان مجسمهساز و آشپز قائل بود، نه در صدها زبان آفریقایی، اصطلاح متناظری برای این واژه وجود نداشت. به باور آنها، تاریخ هنر تاریخ خودی و بیگانهکردن اشیاء است.
به گفته آنها قرنها، نگاه تمامیتخواه غربی، شاهکارهای بصری آفریقا و اقیانوسیه را به جرم بدویبودن، از موزهها راند و خلاقیتهای نبوغآمیز زنان، از گلدوزی تا بافتههای دستی را در دستهبندی تحقیرآمیز هنر عامیانه حبس کرد. از نظر کوترن و دآلوا، این مرزبندیهای صلب بیشازآنکه به تبیینِ زیباییشناسی کمک کنند، ابزار بیارزشسازی هر آن چیزی بود که در چارچوب آموزشهای رسمی و آکادمیک نمیگنجید.
شهامت در عبور از مرزهای سنتی
مایکل کوترن و ان دآلوا در کتاب «مبانی تاریخ هنر» استدلال میکنند که باید این برداشتها را کنار گذاشت و هنر را بهمثابه انگارهای انعطافپذیر و فراگیر دانست. ایندو در کتابشان به خوانندگان میآموزند که برای مواجهه با آثار هنری بهصورت همزمان دو عینک متفاوت بر چشم بزنند؛ یکی عینک فرمال است که در آن چشم فقط روی فیزیک اثر متمرکز میشود.
همان بازی رنگها، رقص خطوط و تناسب فضا و جرم بدون توجه به عوامل بیرونی. عینک دوم، زمینهای است که با آن اثر هنری بهعنوان بخشی از یک کل بزرگتر دیده میشود. اینکه چگونه سیاست، مذهب و دردهای اجتماعی یک دوران، در تار و پود یک تابلو یا تندیس نفوذ کردهاند. با این متدولوژی خواننده میآموزد چگونه مانند یک تاریخنگار هنر فکر کند، ببیند و بنویسد. اما آن چیزی که این کتاب را به اثری متفاوت تبدیل کرده، شهامت نویسندگان برای عبور از مرزهای سنتی روایت تاریخ هنر است.
درحالیکه نویسندگان کتابهای کلاسیک تاریخ هنر، اغلب خودشان را در تالارهای پرزرقوبرق تاریخ هنر اروپا محبوس کردهاند، کوترن و دآلوا دریچهای بهسوی جهانی گستردهتر میگشایند. آنها با رویکردی کثرتگرایانه سکوت تاریخی و البته تلخ تاریخنگاران هنر به آثار هنری آفریقایی، آسیایی و بومیان آمریکایی را میشکنند و در این راه از قدرت ساختارشکنانه نظریههای انتقادی مدرنی مثل فمینیسم و نظریه پسااستعماری نیز استفاده میکنند تا روایتهای نادیده انگاشته شده هنر را به متن اصلی بازگردانند.
چطور به بدنه نگاه کنیم
کتاب «مبانی تاریخ هنر»، تفاوتهای تعارضآمیز اما مکمل دو نگاه را برجسته میکند و به خواننده یاد میدهد که چطور با دقت بیشتر به بدنه هنر نگاه کند. در فصل اول، به تعریف بنیادین ماهیت فعالیت یک تاریخنگار هنر پرداختهاند. نویسندگان توضیح میدهند که تاریخنگاران هنر، آثار را در بافت تاریخی و فرهنگی قرار دهند و از طریق استدلالهای مستدل، آنها را به مصنوعات فرهنگی تبدیل کنند.
نویسندگان در فصل دوم کتاب، بر تحلیل صوری و شناسایی لایههای معنایی آن متمرکز شدهاند. عناصر فرمال، همان عناصر بصری مانند رنگ خط، جرم و فضا، مقیاس و ترکیببندی است. در این فصل فرمالیسم، خبرگی و نقش متفکرانی چون هاینریش ولفلین در سیستماتیککردن تحلیل بصری بررسی شده است.
در همین فصل بحثهایی هم درباره شمایلنگاری و شمایلشناسی شده است. فصل سوم، به تحلیل زمینهای اختصاص یافته و نویسندگان به پشتصحنه هنر رفتهاند تا ببینند قدرت، ثروت سفارشدهندگان و بستر سیاسی اجتماعی چه تاثیری بر نظام معنایی آثار هنری دارند. فصلهای چهارم و پنجم، حکم دفترچه بقا را دارند.
از تکنیکهای تقویت حافظه بصری برای شناسایی سریع آثار در شب امتحان گرفته تا اصول و آداب نوشتن مقاله تحقیقی بینقص همهچیز گامبهگام آموزش داده شده است. بهجز پسنوشتی که مایکل کوترن درباره مزایای مطالعه تاریخ هنر نوشته، در ضمیمهای سیر تحول دانش تاریخ هنر در طول قرنها و دورههای مختلف بررسی شده است.
آنها در سیر بررسیهایشان از دوران باستان تا رنسانس نوشتههای پلینی بزرگ و جورجیو وازاری (پدر تاریخ هنر) را بررسی کردهاند. در عصر روشنگری و قرن ۱۹ به نقش یوهان وینکلمان، هگل و آلویس ریگل در شکلگیری تاریخ هنر مدرن پرداختهاند. تحولات هنر پس از دهه ۱۹۷۰ و ورود نظریههای فمینیستی، مارکسیستی، روانکاوانه و پسااستعماری به این رشته نیز در قالب تاریخ هنر نو روایت شده است. علاوه بر اینها، در بخشی از همین فصل نیز تاریخنگاری هنر در فرهنگهایی چون چین و غرب آفریقا بررسی شده است.
مایکل کوترن و ان دآلوا در کتاب مبانی تاریخ هنر بر این ایده پافشاری میکنند که نباید بهدنبال هنر در فرهنگنامهها گشت. آنها میگویند، هنر جدیگرفتنِ هر فعالیت معنابخش به زندگی است. یعنی همان چیزی است که پیوند میان انسانها را در گذر زمان مستحکم میکند. کتاب مبانی تاریخ هنر، چطور دیدن هنر را آموزش میدهد و اینکه هر اثری که داستانی داشته باشد و با ما حرف بزند، هنر است.