بازگشت به ملیگرایی و امر ملی
در فضای بعد از جنگ ۱۲ روزه هیچ گفتمانی به اندازه ملیگرایی و میهندوستی همه ایرانیان را متحد و یکپارچه نگاه نمیدارد و کلمه «ملی» نه تنها قبحی ندارد که صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران که به مظاهر ملی نمیپردازد اما از ایران و ایران جان میگوید خود را «رسانه ملی» لقب داده و امر ملی به یگانه موضوع مورد اشتراک همه نحلههای سیاسی بدل شده است.
روز کوروش امسال - هفتم آبان ۱۴۰۴ خورشیدی به بهانه سالروز ورود کوروش به بابِل در 539 پیش از میلاد- میتواند با تمام سالهای پیشین متفاوت باشد از این منظر که «ملیگرایی» به گفتمان رسمی راه یافته و از جنگ ۱۲ روزه ( ۲۳ خرداد تا سوم تیر) به این سو در ادبیات و تبلیغات رسمی از ایران و میهن گفته میشود و نقطهٔ اوج البته هنگامی بود که رهبری شخصا در شب عاشورا و در مذهبیترین آیین از مداح خواستند درباره «ایران» بخواند.
شهرداری تهران در دوران ایدئولوژیکترین شهردار تاریخ بلدیه تاکنون نیز طی ماههای گذشته از ترویج و تبلیغ نمادهای ملی و میهنی فروگذار نکرده و دست بر قضا نصب تندیس بزرگ «آرش کمانگیر» با تجاوز اسرائیل به ایران مقارن شد. با این همه همچنان در قبال «کوروش» پارهای حساسیتها باقی است؛ به گونهای که برگزاری آیین بزرگداشت او در پاسارگاد همهساله با موانع یا اما و اگرهایی روبهروست. این در حالی است که در میان شخصیتهای تاریخی هیچیک به اندازه «کوروش» هخامنشی با ایران پیوند ندارد با این حال کوروش به دلایلی که اشاره خواهد شد بعد از انقلاب ۵۷ مورد بیمهریهایی قرار گرفت.
مهمترین دلیل تقابل یا انکار گفتمان کوروش که به مرور رنگ باخت این بود که انقلاب اسلامی ایران با هژمونی گفتمان مذهبی و انقلابی و حمایت و ائتلاف چند گفتمان مختلف (اسلام انقلابی، اسلام سنتی، چپ مارکسیستی، ملیگرایی با نماد دکتر مصدق و نه باستانگرایی، ملی-مذهبی و روشنفکری دینی و عرفی یا سکولار) در مقابل گفتمان سلطنت قرار گرفت که بر دو گفتمان متکی بود: اولی توسعهٔ آمرانه و از بالا به پایین و دیگری باستانگرایی با نماد کوروش هخامنشی و طبیعی بود که نیروهای انقلابی نمیخواستند یا نمیتوانستند با آن گفتمان اشتراکی داشته باشند و ماجرا بعد از برگزاری جشنهای ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی و نطق محمدرضاشاه پهلوی در ۲۰ مهر ۱۳۵۰ خورشیدی در برابر آرامگاه کوروش شدت گرفت؛ نطقی که یک جملهٔ آن زبانزد و البته در میان مردم عادی و انقلابیون مایهٔ استهزا هم شد: کوروش! آسوده بخواب که ما بیداریم...
شاه آن نطق را که احتمالاً باستانگرایان برای او نوشته بودند بیهیچ نشان مذهبی اینگونه آغاز میکند: »کوروش! شاه بزرگ، شاه شاهان، شاه هخامنشی، شاه ایران زمین! از جانب من، شاهنشاه ایران و از جانب ملت من بر تو درود باد.» تکرار واژهٔ شاه و شاهنشاهی در این نطق به حدی است که واژهٔ کوروش با شاه و پادشاهی همنشین انگاشته شد و طبعاً برای هیچیک از گفتمانهای مقابل سلطنت مقبول نبود. آن سخنرانی با این جملات پایان مییابد: کورش! شاه بزرگ، شاه شاهان، آزاد مرد آزاد مردان و قهرمان تاریخ ایران و جهان! آسوده بخواب. زیرا که ما بیداریم و همواره بیدار خواهیم بود. با شدت گرفتن سرکوب در آغاز سالهای دههٔ۵۰ که به خاطر فوران درآمدهای نفتی اعتماد به نفس فراوانی به شاه بخشیده بود تا با اعلام انحلال دو حزب حکومت ساخته ساختار سیاسی را تکحزبی اعلام کند و از منتقدان و مخالفان بخواهد یا به حزب رستاخیز بپیوندند یا گذرنامهٔ خود را دریافت و ایران را ترک کنند نام کوروش هم از چشم مخالفان سلطنت افتاد و انگار اسم رمز پادشاهی شد درحالیکه کوروش هخامنشی گناهی نداشت و وقتی خلفای اموی و عباسی و سلاطین عثمانی خود را به پیامبر گرامی اسلام منتسب میکردند انتساب پادشاه ایران به کوروش هخامنشی نیز نباید به حساب او گذاشته میشد اما شد و زمان برد تا فرهنگ رسمی و انقلابی با کوروش و هخامنشیان و تخت جمشید و پاسارگاد آشتی کند اگرچه هنوز هم به تمامی این آشتی صورت نپذیرفته که اگر چنین بود شاهد برنامههای رسمی و پوشش آن در صداوسیما بودیم نه آن که در سریالهای تلویزیونی برای شخصیتهای منفی از نامهای ایرانی و از جمله کوروش استفاده شود و بودجههای کلان برای ساخت سریالهای پرهزینه و اصطلاحاً فاخر به شخصیتهای دینی تاریخی اختصاص یابد نه پادشاهان هخامنشی و حتی کوروش.
موقعیت متفاوت کوروش تنها به خاطر آن نیست که بنیانگذار امپراتوری بزرگ هخامنشی بوده تا جایی که از آن به عنوان اولین امپراتوری جهان هم یاد میشود بلکه به سبب آن که مولانا ابوالکلام آزاد شخصیت برجسته و مسلمان شبهقاره هند «ذوالقرنین» قرآن را همان کوروش کبیر دانسته و مهمتر این که مرحوم علامهٔ طباطبایی در تفسیر «المیزان» این نظر را قرین به صحت دانسته و همین مجال پرداختن به کوروش را فراهم آورده و مانند داستان «شهربانو» نیست که مخالفان درستی آن (ازدواج با امامحسین علیهالسلام) بیش از موافقاناند و بیشتر آن را قصه میدانند تا رنگی از تعلقات ایرانی به مقولهٔ عاشورا ببخشند و به جز دکتر مهدویدامغانی ندیدم کسی صحه بگذارد حال آن که در انطباق ذوالقرنین با کوروش کبیر مخالفت آشکار در حد انکار بروز نکرده و نهایتاً در حد بیاطلاعی یا سکوت بوده است.
شاه دو شب بعد از نطق در کنار آرامگاه کوروش در ۲۲ مهر ۱۳۵۰ هم در ضیافت شام تخت جمشید به گونهای به تمدن هخامنشی پرداخت که انگار نه انگار ۱۱۰۰ سال بعد ایرانیان اسلام آوردند و در پی آن تمدن اسلامی شکل گرفت و هیچ اشارهای به اسلام و تمدن اسلامی نکرد و از این رو کوروش در مقابل اسلام ترسیم شد درحالیکه مربوط به ۱۱۰۰ سال قبل از ظهور اسلام در ایران بوده است .
همین مواجهه سبب شد نیروهای مخالف سلطنت اعم از چپ و مذهبی با باستانگرایی و کوروش هخامنشی نهتنها میانهای نداشته باشند که از در ستیز درآیند تا جایی که بعد از پیروزی انقلاب و استقرار جمهوری اسلامی نام کوروش به محاق رفت و کسانی که نام کوروش را بر فرزندان خود گذاشته بودند نگران آیندهٔ آنان در ساختار ایدئولوژیک تازه شدند.
ضربه اصلی به ملیگرایی اما در سال ۱۳۶۰ وارد آمد به دو دلیل: نخست موضع جبهه ملی ایران علیه لایحهٔ قصاص در خرداد ۱۳۶۰ که خشم شخص رهبر فقید انقلاب را برانگیخت تا جایی که حکم ارتداد آن را صادر کرد درحالیکه رهبر آن- دکتر کریم سنجابی- اولین وزیر خارجه جمهوری اسلامی ایران بود و برخی از چهرههای شاخص ولو جداشدهٔ آن مانند داریوش فروهر در جریان انقلاب مورد وثوق ایشان بودند.
دوم تقابل نیروهای خط امام و حزب جمهوری اسلامی با اولین رئیسجمهوری که در سالگرد درگذشت دکتر مصدق در ۱۴ اسفند ۱۳۵۹ در دانشگاه تهران به اوج خود رسید و به حذف ابوالحسن بنیصدر در پایان بهار ۱۳۶۰ انجامید و سبب شد امام خمینی علیه ملیها و ملیگرایی موضع بگیرد و آن جملهٔ مشهور را بر زبان آورد: «ملیگرایی خلاف اسلام است». این در حالی بود که امام خود در آغاز جنگ و در مهر ۱۳۵۹ در پیام به مردم ایران چند بار از واژه «میهن» استفاده کرده و دستور به حذف یکی از کاندیداهای ریاستجمهوری به خاطر ایرانیتبار نبودن داده بودند.
موج مقابله با ملیگرایی و طبعاً کوروش به عنوان نماد آن از آن پس شروع و تشدید شد. اگر تغییر نام دانشگاه ملی ایران به دانشگاه شهید بهشتی را به خاطر شهادت شخصیت موثر انقلاب و جمهوری اسلامی در ۷ تیر ۱۳۶۰ بگذاریم در برخی موارد دیگر تنها به سبب حساسیت بر سر کلمه «ملی» بود تا جایی که حذف آن از سر در سازمان ملی انتقال خون ایران (آن زمان در خیابان ویلا/ نجاتاللهی) اسباب حیرت شد.
هرچند به مهمترین موارد در سوءظن به کوروش هخامنشی اشاره شد اما اگر بخواهیم فهرستوار ردیف کنیم از این قرار قابل احصاست:
گفتمان باستانگرایی؛ چنان که اشاره شد در سالهای پیش از انقلاب اسلامی، 4 گفتمان با هم رقابت میکردند: اسلام سنتی، دیدگاههای سوسیالیستی، اسلام انقلابی و باستانگرایی پهلوی و در نهایت با ائتلاف یا تأثیرگذاری سه گفتمان اولیه با هم یا بر هم گفتمان چهارم مغلوب شد و بعد از انقلاب، هم نام فروشگاههای زنجیرهای کورش به قدس تغییر یافت و هم نام خیابان کورش کبیر به دکتر علی شریعتی و اسم تیم پرسپولیس (شهر پارسه) هم شد: پیروزی. البته قبل از پیروزی مدت کوتاهی آزادی و چمران و بعد پیروزی. نامی که آنقدر به رسمیت شناخته نشد تا نام پرسپولیس بازگشت.
نامهای غیرمذهبی؛ نگاهی به اسامی نشریات بعد از انقلاب نشان میدهد یا به اردوگاه چپ تعلق داشتند یا اگر مذهبی بودند آیه قرآن هم بالای لوگو میآمد که گفتمان انقلاب را نشان میداد: انقلاب اسلامی، جمهوری اسلامی، میزان، امت و آن طرف مردم، پیکار، راه کارگر و هر نامی جز اسامی ملی.
با این حساب، روشن است که اسم کوروش مشکل داشت.
جمله شاه؛ در آغاز به نطق شاه در آرامگاه کوروش اشاره شد. بدین ترتیب اگر در فضای بعد از انقلاب از کوروش گفته میشد انگار قصد یادآوری شاه و شاهی در میان است. حال آن که شاه تنها به پاسارگاد نرفته بود. بلکه به زیارت کعبه و حج هم رفته بود و عهدهدار تولیت آستان امام رضا هم بود و به خاطر همین به «ولیان» نایبالتولیه میگفتند یا در«مأموریت برای وطنم»، خود را نظرکردۀ حضرت عباس هم دانسته است! به عبارت دیگر تقصیر کوروش نبود که شاه به او ابراز علاقه میکرد اما چنان که توضیح داده شد تداعی معانی رخ داده بود.
مردوک؛ مشکل دیگر با کوروش این است که چون در استوانه یا منشور از جانب «مردوک» سخن میگوید مغایر با آموزههای اسلامی دانسته میشود و این را در نظر نمیگیرند از 539 پیش از میلاد تا 630 میلادی که اسلام آرام آرام ظهور کرد هزار سال فاصله است و کوروش طبعاً نمیتوانسته از الله بگوید و همین که مشرک نبوده و یکتاپرست است قابل توجه است.
شکل آرامگاه؛ برخی هم با شکل آرامگاه کوروش مشکل دارند و این که به صورت مکعب و بنای سنگی است و شائبۀ همآوردی با بیتالله! حال آن که در آن روزگار شکل دیگری متصور نبوده است.
حقوق بشر؛ چون از منشور کورش به عنوان نخستین سند حقوق بشر یاد میشود و یکی از بهانههای غربیها در چالش مستمر با جمهوری اسلامی همین موضوع است توجه به کوروش را توطئه تلقی میکردند.
نماد ملیگرایی؛ گفته شد که کوروش بیتردید یکی از نمادهای ملیگرایی و ناسیونالیسم ایرانی است و به خاطر همان جمله در تقابل با اسلام و مسلمانی.
به مورد سازمان ملی انتقال خون ایران اشاره شد ولی محدود و منحصر به آن نبود.
هواپیمایی ملی ایران با سرواژۀ «هما» هم شد: هواپیمایی جمهوری اسلامی ایران و کشتیرانی ملی ایران هم شد کشتیرانی جمهوری اسلامی ایران و وزارت ارشاد ملی هم ارشاد اسلامی و تنها بانک ملی و تیم ملی باقی ماند. چون نام آنان به بانک اسلامی و تیم اسلامی قابل تغییر نبود.
پانها؛ کوروش تنها مورد غضب اصولگرایان رادیکال و مذهبیهای ناسازگار با علایق ملی نیست. بلکه پارهای گرایشهای ضدتمامیت ایران هم اصرار داشتند و دارند کوروش را با واژۀ «فارس» توصیف کنند نه ایران و در این فقرۀ خاص، لعاب دینی و مذهبی به خود میگیرند و در سالهای اخیر که نظریه «ایرانشهر» رواج یافته و برخی رسانهها آرای ایرانشهری دکتر سیدجواد طباطبایی را نشر میدهند این حساسیت فزونی گرفته است.
یهودیان؛ رفتار متمدنانۀ کوروش با یهودیان نیز باب میل منتقدان نیست و احتمالاً یکی از هیزمهایتر همین است و لابد معتقدند اگر 2500 سال قبل، همه را به دریا میریخت مشکلات قرن بیستم میلادی پدید نمیآمد! خاصه این که تقابل اسرائیل با مدعای ارض موعود و یهود با ایران هم به اوج خود رسیده است.
شاه چراغ؛ برخی هم دچار این سوءتفاهماند که توجه به پاسارگاد به قصد بیتوجهی به حرم شاهچراغ است یا ناخواسته منجر به آن میشود. درحالیکه شاهچراغ در خود شیراز واقع است و آرامگاه کوروش با آن فاصله دارد و کاری به هم ندارند. کما این که در شیراز مردم به زیارت آرامگاه حافظ و سعدی هم میروند در حالی که هیچیک از دو شاعر بزرگ، شیعه مذهب نبودهاند و دستکم سعدی قدر مسلم چنین است.
دیدگاه خلخالی؛ شیخ صادق خلخالی در رسالۀ عملیه خود (هرچند داعیه مرجعیت او مقبول نیفتاد) کوروش هخامنشی را زاده مادری یهودی خوانده و حمله وی به بابل را نیز در پی دستور مادرش برای آزاد کردن قوم یهود دانسته و نتیجه گرفته است: «نژاد یهود، امروز به تبهکاری و دشمن بشریت معرفی شدهاند... تنها معرف کوروش به نیکی و نیکنامی نیز همین یهودند... فریاد که همین یهود، همین دلالهای سیاست بینالمللی، برای ملل دیگر تاریخ، پادشاه نامدار معرفی میکنند و مردم را وادار میکنند که جشن بگیرند، پول بدهند و شادی کنند و برای دایر کردن این جشنها، کارشناس میفرستند و میلیونها تومان پول را به این وسیله به غارت میبرند.»
خلخالی تصویری خشونتبار از پادشاه هخامنشی ارائه میکرد. او تفاوتی میان کوروش و سایر پادشاهان تاریخ ندیده و نوشته است: «کوروش نیز مانند همه پادشاهان و زورمندان تاریخ که از موهبتهای خدادادی فقط زور و شمشیر دارند و منطقی وحشیانه که به حکم زور باید دیگران را مقهور تسلیم امر و خواسته خود نمود، از تیره وحشی در ۲۵۰۰ سال پیش برخاست و در دستگاه بهمن پادشاه ایران به خدمت مشغول شد چون سودای جهانگیری در سر داشت با سپاه وحشی خود به جنگ با همسایگان پرداخت.»
خلخالی سپس به ریشه روایتهای به عقیده وی «دروغ درباره تاریخ زندگی کوروش» پرداخته، «هرودوت» مورخ را دروغپرداز دانسته و روایت گزنفون از کوروش را نیز برآمده از تخیلات وی نامیده بود و مینویسد: «نوشتههای هرودوت به صورت افسانه و برای نقالهای قهوهخانه و درویشهای سر کوچهها هم به درد نمیخورد تا چه رسد که از آن یک حماسه کوروش کبیر بسازیم و بعد هم به آن افتخار کنیم.»
او حتی دکتر پرویز ناتل خانلری را نیز مهره ثابت صهیونیسم بینالمللی مینامید، چه آنکه خانلری «با وجود تصریح مورخین شرق و غرب که هرودوت یا گزنفون دروغگو هستند... قلم به دست گرفته و از هر راه ممکن وارد شده، از کوروش کبیر قهرمان ساخته و لوحه او را به نام اولین لوحه حقوق بشر به مردم معرفی میکند.»
مرور زمان البته سکه شیخ را از رونق انداخت و اکنون به سخن دکتر خانلری استناد و از بازداشت ۱۰۰ روزه و قطع حقوق سناتوری او انتقاد میشود و کسی از صادق خلخالی دفاع نمیکند. چه رسد به این که به نظرات و آرای او در باب موضوعی تاریخی و در حوزه متخصصان تاریخ استناد شود.
تاریخ پیش از اسلام؛ نظام آموزش رسمی در چهار دهۀ بعد انقلاب نشان داده به آموزش تاریخ ایران خصوصاً ایران پیش از اسلام تمایلی ندارد. توجه به کوروش و هخامنشیان اما تمایل ایجاد میکند و شاید به همین خاطر سعی دارند به او نپردازند.
کلمه شاه؛ در ادبیات رسمی بعد انقلاب، کلمۀ «شاه» مشکل دارد نهفقط محمدرضاشاه. بنا بر این فرض بر این است که هر که شاه بوده بد است. چه کوروش باشد چه ناصرالدین شاه قاجار. اگر اسم خیابان کریمخان زند را هم برنداشتند به این خاطر است که خود را شاه نخواند. این در حالی است که واژۀ شاه به ادبیات مذهبی ایران هم راه یافت و به حرم حضرت عبدالعظیم، شاه عبدالعظیم گفته میشود و به شاهچراغ هم اشاره شد یا در گیلان نام یک امامزاده «شازده ابراهیم» است.
با این حال بخت با کوروش، یار بوده که «کورش شاه» خوانده نمیشده چون شاهِشاهان بوده به خاطر این که شاهان محلی هم وجود داشتهاند و از این روست که باید یادآور شد «خشایارشاه» نداشتهایم یعنی نام شاهی «خشایار» نبوده بلکه شکل درست آن «خشاریارشا»ست: خشای + آرشا. (خشای به معنی فرمانروا و آرشا یعنی قهرمان)
رفتارهای مشکوک و تبلیغات سلطنتطلبان برانداز؛ انتشار برخی تصاویر از مراسم چند سال پیش و افرادی در حال سجده که یا واقعی است یا به قصد تحریک احساسات مذهبی هم در نگاه منفی بیتاثیر نبوده است.
برتری گفتمان چپ در ادبیات روشنفکری هم از عواملی بوده که کمتر به ایران و کوروش پرداخته شده و این در حالی است که برخی از ماندگارترین منظومهها با مضمون میهندوستی و ملیگرایی سروده فعالان چپ بوده و نام سیاوش کسرایی (آرش کمانگیر) و هوشنگ ابتهاج/ سایه (ایران ای سرای امید) و حتی مهدی اخوانثالث با پیشینه چپ کفایت میکند (تو را ای کهن بوم و بر دوست دارم) ولی اینان نیز از ایران گفته بودند نه از کوروش و هخامنشیان.
با همه این اوصاف در ۷ آبان ۱۴۰۴ خورشیدی میتوان از کوروش گفت و به آن بالید و بیمی به خود راه نداد. در فضای بعد از جنگ ۱۲ روزه هیچ گفتمانی به اندازه ملیگرایی و میهندوستی همه ایرانیان را متحد و یکپارچه نگاه نمیدارد و کلمه «ملی» نه تنها قبحی ندارد که صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران که به مظاهر ملی نمیپردازد اما از ایران و ایران جان میگوید خود را «رسانه ملی» لقب داده و امر ملی به یگانه موضوع مورد اشتراک همه نحلههای سیاسی بدل شده است. امروز هفتم آبان روز کوروش است؛ روز ملی و روز بازگشت به امر ملی تا بتوان انسجام ملی را برای توسعه ملی حول یک گفتمان و یک نماد سامان داد؛ پس فرخنده باد!
طرح: هادی حیدری/هممیهن