حقیقت یا مَجاز؟/درباره افشای کارگردانی اسرائیل در کارزار تازه رضا پهلوی
تنها نمیتوان به واقعی نبودن آرا و نظرات در تارنمای رضا پهلوی دل خوش داشت و گوش را به روی زمزمۀ ناخرسندی از بیتناسبی دخل و خرج و کاهش فاحش قدرت خرید و ارزش پول ملی بست چندان که دبیر کنونی شورای عالی امنیت ملی در فاصله دو ردصلاحیت ۱۴۰۰ و ۱۴۰۳ و در نفی خالصسازی گفته بود: «مُلک را چارهای دیگر نیاز است.»

درست دو هفته پس از برقراری آتشبس میان ایران و اسرائیل در پی جنگ 12 روزه که برای رضا پهلوی میراثدار همچنان مدعیِ حکومت پیشین ایران غافلگیرکننده و دور از انتظار بود «هممیهن» در گزارشی به این موضوع پرداخت که چرا او و جریان همراه طی آن 12 روز نهتنها حملات اسرائیل - دستکم به غیرنظامیان و شهروندان عادی- را محکوم نکردند؟
آن گزارش پاسخ این پرسش را از این منظر بررسید و تحلیل کرد که آن وضعیت را برای خود و جریان برانداز خارجنشین سلطنتطلب به مثابه یک فرصت میدیدهاند. حالا و سه ماه بعد از آن، گزارش روزنامۀ اسرائیلی «هاآرتص» بر پایۀ دادههای فنی مرکز تحقیقاتی «سیتیزن لَب» (Citizen Lab) مورد توجه محافل سیاسی قرار گرفته است. چراکه از نقش دولت اسرائیل در ایجاد شبکهای از حسابهای جعلی علیه ایران پرده برداشته و حاکی از آن است که اسرائیل با بهره از هوش مصنوعی و ایجاد شبکهای از حسابهای اینترنتی جعلی در پشتصحنه کارزارهای حمایت از رضا پهلوی قرار دارد و به تعبیر درست کارگردانی میکند و مَجاز را به جای واقعیت ارائه میدهند.
محور این فعالیت هم گیلا گاملیل وزیر اطلاعات اسرائیل است که در 28 فروردین 1402 میزبان سفر رضا پهلوی به اسرائیل بود و حتی گفته شده از جیب خود نیز برای تأمین مالی این کارزار هزینه میکند.
روایتی هم هست که از او نه با نام گیلا که با عنوان «ژیلا» یاد میکند تا احتمال تبار ایرانی او به ذهن خطور کند و بعید هم نیست چنین تباری واقعیت داشته باشد. رضا پهلوی بعد از اعتراضات 1401 بر موج اعتراضات اجتماعی سوار شد و در ائتلافی سیاسی هم شرکت کرد اما آن ائتلاف نپایید و فروپاشید و از جانب اپوزیسیون غیرسلطنتطلب و حتی سلطنتطلبانی که او را فاقد کاریزما و هوش سیاسی لازم میدانند طرد شد.
آن سفر در واقع تلاشی بود برای احیای آن موقعیت ازدسترفته و اتفاقی که 6 ماه بعد از آن رخ داد - عملیات طوفانالاقصی در هفتم اکتبر یا 15مهر 1402 و در پی آن حملات اسرائیل به غزه و جنگی که دیروز دوساله شد- به او امید و انگیزه داد تا با قوتی بیشتر و با امید منتسب کردن به ایران همکاری را ادامه دهد یا از سر گیرد و این واقعیت را نادیده انگارد که میزان نفرت از اسرائیل و شخص نتانیاهو نیز رو به تزاید است.
حالا و اندک زمانی بعد از تلاشهای تازه در فضای مجازی و ادعای کسب آرای مردم از این طریق نه رسانهای در جمهوری اسلامی یا حتی در اروپا که روزنامۀ هاآرتص فاش کرده کارزار نفوذ دیجیتالی که به زبان فارسی راه افتاده و به دنبال ترسیم تصویری مثبت از پهلویها در عرصه عمومی و درخواست برای بازگشت اوست از اسرائیل هدایت میشود و استناد اصلی آن هم به پژوهشی در کاناداست و در مؤسسهای که رابطهای با جمهوری اسلامی ندارد.
نکتۀ اصلی گزارش هر دو این است که سه تن از افراد استخدامشده در این پروژه ارتباط میان دولت اسرائیل و این کارزار را تأیید کردهاند و میگویند خود شاهد بودهاند و حاضرند شهادت بدهند حسابهای کمپین تولید محتوا در حمایت از پهلویها باحسابهای جعلی است و آنها که برای احیای سلطنت با تکیه بر رضا پهلوی فراخوان میدهند یا هشتگهایی مانند KingRezaPahlavi را همرسانی و تبلیغ میکنند هویت واقعی ندارند. جدای گزارش «هاآرتص» و موسسۀ تحقیقاتی کانادایی نوع رأیگیری در تارنمای تازه راهاندازیشدۀ «ایران را پس میگیریم» هم برای افراد دقیقتر و شکبرانگیز و ابهامخیز بود.
داستان از این قرار است که همین هفتۀ قبل - پنجشنبه 10 مهر 1404 - اعلام شد همزمان با جشن مهرگان این تارنما رونمایی و راهاندازی میشود و اندک زمانی بعد مراجعان دیدند میتوانند در گزینۀ «تیک» رأی بدهند منتها بیآنکه مشخص شود کاربر واقعیاند یا ربات و بدون نیاز به اینکه نام و هویت یا کد و شمارۀ تأییدشدهای به ثبت برسد و اساساً مشخص شود شخص رأیدهنده کودک دوساله است یا جوان 22 ساله و ایرانی است یا نه!
کار به جایی رسید که کاربری این پیام را منتشر کرد: «من از مرورگرهای مختلف تا به حال 80 بار رأی دادهام. کاری کنیم که امضاها به 90 میلیون برسد!» یکی از فعالان سیاسی خارج از کشور هم در تلویزیون فارسیزبانی پرسید: «اینها که در یک روز میتوانند 481 هزار امضای ناشناس جمعآوری کنند چرا و چگونه نمیتوانند 10 درصد از این جمعیت یعنی 4810 آدم واقعی را در یک شهر گردآورند و تظاهراتی به راه بیندازند؟!»
او آنگاه این شیوه را به طعنه به نحوه بازی «همستر» تشبیه کرد که مدتی موج آن ایران را هم فراگرفته بود و هر که در پی کلیک بر روی آن به امید کسب پول بود. در این فقره هم روی آوردن به فعالیتهای مجازی و کلیکهای غیرواقعی و غیرقابل استناد در این فعالیت تازه را برخی به قصد تهیه گزارش به همان خانم گیلا یا ژیلا میدانند که پشت پرده این فعالیت ضدایرانی قرار دارد نه این که خود ندانند چه خبر است و اساساً برای پروژه خود روی حمایت و رأی مردم چندان حساب نکردهاند.
اصل این است که اسرائیل را مجاب کنند و از طریق آن ترامپ کار را اصطلاحاً تمام کند و در اصطلاح فوتبالیها برای آنها درآورد و به این اعتبار مخاطب این پروژه نه مردم ایران که همان خانم وزیر اسرائیلی است. این امر البته مسبوق به سابقه است کما این که پیشتر نیز ادبیات مشترک و کلیدواژههای تکرارشونده در پیامهای بنیامین نتانیاهو و رضا پهلوی از اسرائیل و آمریکا گواهی میداد چندان که گاه در فاصلۀ چند ساعت و در دعوت از حضور در خیابانها منتشر میشد. به گونهای که محمد منظرپور خبرنگار پیشین بیبیسی فارسی از مهندسی فضای اپوزیسیونی به دست این جریان گفت و رامین پرهام پژوهشگر ایرانی و نویسندۀ کتاب «مشروطۀ نوین» رضا پهلوی را تنها شاهزاده در کل خاورمیانه توصیف کرد که در کنار اسرائیل قرار داشت!
به هر رو گزارش روزنامۀ قدیمی اسرائیل جای تردید باقی نگذاشت که کارزار، واقعیت بیرونی ندارد و تحتالحمایۀ دولت نتانیاهوست؛ رویکرد و واقعیتی که از دو منظر شگفتآور است:
یکی این که اپوزیسیون ایران خاصه در این وجه از آن تا این حد کودکصفت است و دست به کارهایی میزند که دور از رفتار افراد بالغ است. راز آن را شاید در لقبی بتوان دید که متفکر پرآوازۀ ایرانی- دکتر عبدالکریم سروش- در گرماگرم جنگ 12 روزه به رضا پهلوی داده بود: پیرکودک! عنوانی که به خاطر آغاز اکران فیلم «پیرپسر» اکتای براهنی غریبه نبود و به این بهانه جا دارد از پدر کارگردان هم یاد شود که مورد غضب سلطنتطلبان است. به این اتهام که در سفر به آمریکا دربارۀ نقض حقوق بشر در ایران و آنچه در زندان دیده یا شنیده بود مقالهای نوشت و جیمی کارتر در رقابتهای انتخاباتی با جرالد فورد از محتوای همان مقاله در نقد مناسبات جمهوریخواهان با حکومتهای ناقض حقوق بشر بهره برد.
اگرچه وقتی رئیسجمهور شد شب ژانویه (دی 1356) به ایران آمد تا از دل شاه به درآورد و شاه را دچار سوءتفاهم کرد و باقی قصه و بانی ماجرا را براهنی پدر میدانند و هم رادیکالهای خارجی به کارگردان (پسر) تاختند و هم سلطنتطلبان خارجی!
باری؛ پیرکودک بر سیاق پیرپسر سروصدا کرد و به قصد اهانت هم به کار نرفت چون آدمیان در علوم مختلف در دستهبندیهای متفاوت تعریف و توصیف میشوند و مطابق یک تعریف در روانشناسی میتوان افراد را فارغ از سنشان در سه گروه کلی جای داد: کودک، بالغ و والد. گروه کودک اگرچه برای کارهای هنری و نمایشی و حتی ورزشی مناسباند اما برای سیاست و قدرت و تدبیر مُلک و ملت نه. افراد والد هم به خاطر علاقه وافر به باید و نباید بیشتر مناسب تبلیغات اخلاقی و مدیریت فعالیتهای اقتصادیاند و در سیاست بیش از آن دو به نیروهای بالغ نیاز است.
راه انداختن سایتهای مجازی با لایکها یا پسندهای فیک /غیرواقعی و ساخت ویدئو با هوش مصنوعی در کنار شیر ژیان نیز کودکانه مینماید. با این حال هر قدر بتوان برخی رفتارها را به کودکصفتی سیاسی نسبت داد و چندان جدی نگرفت ولی جاهایی شاهد رفتارهایی هستیم که از کودکان ولو پیرکودک باشند هم سر نمیزند چراکه اتفاقاً بسیار احساسی و عاطفیاند و نکتۀ شگفتآور دوم همین است و جا دارد به گزارش پیشگفتۀ «هممیهن» بازگردیم؛ آنجا که به پرسش خبرنگار بیبیسی از رضا پهلوی اشاره میکند: «واقعاً دارید میگویید بمباران اسرائیل در کشور شما، کشتهشدن غیرنظامیان، اتفاق خوبی است؟»
ویدئوی این سؤال همان روزها بسیار دیده شد؛ ابتدا از حیث چهره متعجب خبرنگار و لحن او و سپس توضیح یا توجیه مصاحبهشونده که مدعی بود هدف اسرائیل آسیبزدن به مردم ایران نیست. در بخشی از همان گزارش آمد و تکرار آن همچنان میتواند قابل تأمل باشد که این مصاحبه آنقدر غیرمتعارف بود که یک مقام کشور خارجی نیز با ادبیاتی تند و کمسابقه او را نواخت.
خواجه محمدآصف، وزیر دفاع پاکستان با اشاره به ادعای پهلوی درباره حمایت مردم ایران، از او خواست اگر واقعاً چنین است، [...] نشان دهد و به ایران برود. او از رضا پهلوی با الفاظی چون «انگل» و «امپریالیست» یاد و انتقاد کرد و با این که در ابتدا از کلمه «خائن» استفاده کرده بود اما متن خود را ویراست به این صورت که کلمهای تندتر را به جای آن گذاشت!
وقتی هم از او خواستند این متن را حذف کند زیر بار نرفت و این گونه واکنش نشان داد: «تأسفآور است که بعضیها نگران تعارفات کلامی هستند، وقتی جلوی چشم «دنیای متمدن»، نسلکُشی در جریان است و هزاران کودک بدون توقف سلّاخی میشوند، این یک دورهمیِ شام نیست تا لازم باشد حواس آدم به زبان و آداب معاشرت باشد. پهلوی در کنار نتانیاهو ایستاده، یک دیوانۀ نسلکُش. پس تنها چیزی که لایق اوست نفرت است و لاغیر.»
این نکات البته کمابیش، پیش از این گفته شده بود و افشای جعلی بودن حسابها در سکوهای ایکس و اینستاگرام با کاربران غیرواقعی و تصویرنماگرها (پروفایلها)یی که با هوش مصنوعی ساخته شده نیز به همت مؤسسۀ سیتیزن لب صورت پذیرفته و کشف این نویسنده یا صداوسیمای پایداری با لعاب ملی نیست و این نوشته در پی نکات دیگری در مقام تحلیل است:
اول این که رضا پهلوی عملاً در اختیار بخش تبلیغاتی اسرائیل قرار گرفته و در آن چارچوب تعریف میشود هرچند بعید نیست ریشۀ افشاگری علیه او درون اپوزیسیون و از جانب مخالفان جمهوری اسلامی باشد که در عین حال و به لحاظ سیاسی و فکری با او هم مشکل دارند به گونهای که یا جمهوریخواه و چپ هستند و البته نیروهای مجاهدین خلق که با سوابق رهبران در مبارزه با رژیم سلطنتی پدر او کسب هویت میکنند و نمیتوانند در کنار او قرار گیرند و ترجیح میدهند اگر قرار بر ارتباط است خود میداندار باشند.
واقعیت یا همان نکته دوم که با ادعای مبارزه سازگار نیست عافیتطلبی است چرا که منتظر بود اسرائیل حمله کند، مردم به خیابان بیایند و بعد سر و کلۀ او پیدا شود و حالا که اسرائیل حمله کرده اما مردم به خیابان نیامدند و ترجیح دادند به جای امن بروند تا جنگ تمام شود به جای مردم واقعییی که به خیابان نیامدند لشکری از کاربران با کلیکهای فیک نشستهاند و مثلاً رأی دادند!
مشکل سوم این است که اساساً این جماعت تجربهای از انتخابات آزاد نداشتهاند. ایران در عصر پهلویها تنها یک بازه زمانی 12 ساله انتخابات آزاد را تجربه کرده و آن هم مربوط به دورانی است که محمدرضاشاه جوان در دوران اشغال و پسااشغال در ضعف مفرط به سر میبرده و کار به دست رجال قدیمی بوده و مشهورتر و محبوبتر از همه دکتر محمد مصدق که هم خود حاصل صندوق رأی مردم تهران در چند دوره بود و هم به انتخابات و رأی مردم بها میداد و حتی انحلال مجلس هفدهم -شکل گرفته با نفوذ خوانین و وابستگان اجنبی - را باز به رأی مردم گذاشت.
چنان دولت و رجلی را اما با کودتا کنار زدند و حالا هم بر چهرۀ مصدق خاک میپاشند و هم از آرای مردمی و برگزاری رفراندوم دَم میزنند. همانها که رفراندوم دوران مصدق را غیرقانونی میدانند و گفتند قانون اساسی مشروطه در قبال آن ساکت بوده البته خود 10 سال بعد برای انقلاب سفید رفراندوم برگزار کردند! مشکل اصلی رضا پهلوی و حامیان و همفکران او این است که تجربهای از انتخابات آزاد ندارند و از این رو هرازگاهی نمایشی از آن را در انتخابات به راه میاندازند و اگرچه میتوانند توجیه کنند مجال انتخابات واقعی برای آنها فراهم نیست اما همین مجازی را چرا به نهادی معتبر نمیسپارند یا سازوکاری برای آن نمیاندیشند که قابل راستیآزمایی باشد؟
واقعیت همان است که گفته شد. در پی جلب آرا نیستند. گزارش کاری باید تهیه شود وگرنه نسبتی با صندوق ندارند که اگر داشتند یک بار به نامۀ سرگشاده سه رهبر جبهۀ ملی ایران در خرداد 1356 اشاره میکردند که اگر به آن عمل کرده بودند حال و روزشان چنان نمیشد. آنان حتی این واقعیت را انکار میکنند که در آخرین انتخابات برگزارشده در ایران (نیمۀ تیر 1403) با همۀ کاستیها و اشکالات و انتقاداتی که به عملکرد نهاد و اعضای شورای نگهبان وارد است اما باز حدود پنجاه درصد مردم رای دادند (تو بگو بخشی از ترس سعید جلیلی) ولی باز پیام روشن آن جز این نیست که اغلب این 50 درصد تمایل و به ویژه کنشبراندازانه ندارند.
در میان آن 50 درصدی که رای ندادند هم باز بخشی به مقوله سیاست و قدرت بدبین یا از آن برکنارند و در آزادترین انتخابات هم حاضر به مشارکت نیستند و در بقیه هم یک اقلیت جمهوریخواه قابل توجه در بین آنها وجود دارد و همۀ باقیمانده را نمیتوان در سبد سلطنتطلبان قرار داد. از رفتارهای کودکانه اپوزیسیون متکی و پشتگرم به اسرائیل خاصه بعد از جنگ 12 روزه و بازگشت تحریمها نوشتیم و به جلوۀ تازۀ آن- راهاندازی کارزار مجازی با امضاهای غیرواقعی و کاربرانی با هویت جعلی - پرداختیم و حال میتوان گفت چه بسا بیش از آن که به زیان جمهوری اسلامی تمام شود به سود آن هم باشد:
نخست به این خاطر که منتقدان داخلی را در بزنگاهها به همسویی وامیدارد تا به همراهی با آنان که به هماهنگی خواسته و ناخواسته با اسرائیل قابل ترجمه است متهم نشوند.
دوم از این حیث که ایراندوستان ولو منتقد را در قبال طمع به خاک ایران بیمناک سازد.
سوم این که مقامات جمهوری اسلامی را هوشیارتر و منعطف کند تا جایی که اگر دیروز در قبال موضوعات خوراک تبلیغاتیدهندهای چون اجبار و جریمه در حجاب کوتاه آمدند و به صداهای رادیکالهای داخلی اعتنا نکردند زین پس و حتی بعد از فعالسازی مکانیسم ماشه و براساس دو قاعدۀ بقا و مصلحت با توافقات بینالمللی میدان را از دست اپوزیسیون سلطنتطلب بگیرند و حتی رئیسجمهور پزشکیان فرصتی بیابد تا به جای سرگرم بودن با انتقال پایتخت و ساخت مدرسه که در کلیت کار خوبی است ولی مشغولیت اصلی رئیسجمهور نیست و طرح چراهای بیحاصل به کلیت ساختار قدرت بقبولاند با دو محور «دموکراسی در داخل» (انتخابات آزاد و حتی برگزاری همهپرسی نه دربارۀ موجودیت نظام سیاسی که پیرامون موضوعاتی چون قیمت سوخت یا مناقشۀ هستهای یا سیاست خارجی) و «دیپلماسی در خارج» مَرکَب و رکاب و مُرکب را از اپوزیسیون وابسته خارجنشین و متکی به اسرائیل بگیرند که سودای آن دارد دُنکیشوتوار با شمشیر چوبی به جنگ آسیای بادی برود و اینجا کاربران غیرواقعی و کلیکهای دروغین همان شمشیرهای چوبیناند.
رادیکالهای ایرانی هم البته گرفتار توهماند؛ همانها که با طرح موضوعاتی چون بستن تنگه هرمز و ساخت بمب و خروج از انپیتی با پیشنهاد ایجاد بحران برای حل بحران برای مُلک و ملت هزینه میتراشند. چندان که با نظارت استصوابی و تشکیل مجلسی با نمایندگانی مستظهر به 6 تا 10 درصد آرای مردم ایران صندوق و پارلمان را از حیّز انتفاع ساقط کردهاند.
اپوزیسیون بیرونی هم به شرح مستوفایی که آمد دچار توهم است و نشان آن هم این که با کارزارهای مجازی و آرای غیرواقعی همان شمشیرهای چوبین را به دست دُنکیشوت دادهاند تا از ستایش و پشتیبانی «سانچو پانزا»ها پشتوانهای بسازد حال آن که زوج ایرانی آن در شاهکار ایرج پزشکزاد و ناصر تقوایی با دایی جان و مش قاسم در حافظۀ ما نقش بسته و ماندگار شده است. با این همه اما آسیا و چرخ زندگی مردم باید بچرخد و مهمتر از چوبین بودن شمشیرهای دُن کیشوت خود آسیاست و در لفظ عامه: آسیاب.
برای رفع هر سوءتفاهم و مرزبندی با رسانههای اقتدارگرا میسزد که تصریح شود: تنها نمیتوان به واقعی نبودن آرا و نظرات در تارنمای رضا پهلوی دل خوش داشت و گوش را به روی زمزمۀ ناخرسندی از بیتناسبی دخل و خرج و کاهش فاحش قدرت خرید و ارزش پول ملی بست چندان که دبیر کنونی شورای عالی امنیت ملی در فاصله دو ردصلاحیت 1400 و 1403 و در نفی خالصسازی گفته بود: «مُلک را چارهای دیگر نیاز است.»