زبانی دیگر برای ایران پساجنگ
در ایرانِ پساجنگ ۱۲ روزه به زبانی دیگر نیاز داریم. زبان قدرت در مواجهه خارجی در عین دیپلماسی و زبان نرم با مردم به قصد کاستن از نارضایتی اقتصادی با افزایش قدرت خرید و اجتماعی با بهرسمیت شناختن سبکهای متنوع زندگی و فرهنگی با کاهش سانسور و سیاسی با میل به انتخابات آزاد.

بامداد جمعه 23 خرداد 1404 خورشیدی و پس از اعلام شهادت فرماندهان ارشد نیروهای مسلح و مشخصاً سپاه پاسداران در حملۀ اسرائیل به مقرها و خانههای آنان، سیمای جمهوری اسلامی، حسب عادت نوار مشکی را در گوشۀ سمت چپ تصویر قرار داد. اندک زمانی بعدتر اما آن نوار را برداشتند و این به معنی آن بود که در عین و حین اندوه عمیق، قرار بر سوگواری نیست و بنا بر پاسخ است. چند روز بعد که مقام دیگر و ارشد سپاه هم قربانی عملیات تروریستی شد برادر او - وزیر آموزشوپرورش در دولت مسعود پزشکیان نیز سیاه نپوشید و این نیز به معنی زبانی دیگر بود.
در سکانسی ماندگار از فیلم «سگکُشی» ساختۀ بهرام بیضایی و در مواجهۀ گلرخ (با بازی مژده شمسایی) با سنگستانیها وقتی اعتراض میکند و فریاد برمیآورد، یکی از سنگستانیها به او میگوید: «خانمها معمولاً در اینگونه مواقع گریه میکنند. شما چرا فریاد میزنید» و گلرخ پاسخ میدهد: «گریههامان را کردهایم. حالا وقت فریاد است.»
حکایت ایران ما با دشمنان خارجی نیز چنین است. تا بوده از موضع مظلومیت و دعوت به خیرخواهی بوده، نه با زبان زور. اوایل جنگ را هم میتوانیم بهخاطر آوریم. روزی که اولین فرمانده وقت کل قوا در کارنامه روزانه رئیسجمهور نوشت وقتی مردم دزفول شعار میدادند: «موشک، جواب موشک» پاسخی نداشته و نتوانست بنویسد، موشکی نداشتیم تا بهعنوان پاسخ بفرستیم و دزفول مظلوم آماج موشکها قرار میگرفت.
نهایت این بود که بهجای مرثیهسرایی به حماسه روی آوردند کمااینکه شخص امام خمینی در اولین مواجهه با صادق آهنگران در جماران از او خواست بهجای آنکه دنبال گریاندن مردم باشد، آنان را تهییج کند.
زبان حماسه جای زبان مرثیه و سوگ را گرفت اما زبان قدرت، جنس دیگری است و در جنگ 12 روزه اگرچه باز ایران مظلوم بود، چون در میانۀ مذاکرات دولتی که عضو آژانس بینالمللی انرژی اتمی نیست و بمب اتم هم دارد به کشوری که عضو آژانس و تحت نظارت مستمر آن است و بمب اتم ندارد حمله کرد، اما اینبار با زبان موشک و پهپاد سخن گفتیم و این شاید در تاریخ دراز دامن ما سابقه نداشته است.
در جنگهای ایران و روس - که نه 12 روز که ۱۲ سال طول کشید و ۲۰۰ هزار نفر کشته برجای گذاشت - و ادوات ساده در مقابل توپخانه مدرن روسیه تاب نیاورد و ایران قافیه را مظلومانه باخت، عباس میرزا از نماینده فرانسه پرسید: «نمیدانم این قدرتی که شما را بر ما مسلط کرده، چیست؟ مگر جمعیت، حاصلخیزی و ثروت مشرق زمین از اروپا کمتر است؟ یا اثر مفید آفتاب که قبل از رسیدن به شما به ما میتابد، در سر ما کمتر از شماست؟! یا خدایی که مراحم او بر جمیع ذرات عالم یکسان است، خواست شما را بر ما برتری داده؟ گمان نمیکنم هیچکدام از اینها باشد. پس اجنبی حرف بزن! بگو من چه باید بکنم تا ایرانیان را هوشیار سازم؟»
تفاوت در فناوری بود و همین حالا هم مردم خواستار تجهیز نیروی هوایی و قدرت بیشتر پدافندند.
با این همه زبان قدرت، موشک و پهپاد جای سیاست و دیپلماسی را نمیگیرد و توقف ماشین جنگی دشمن تنها به خاطر موشکها و دفاع جانانه نبود.
عباس عراقچی، وزیر خارجه هم اگرچه به دور ششم مذاکرات عمان نرفت ولی از مذاکره با اروپاییها امتناع نورزید با اینکه حالا همه به صدق سخن رئیسجمهوری پیشین پی بردهاند که مذاکره با اروپا بهجای آمریکا، فایده ندارد.
تغییر زبان مرثیه و سوگ به حماسه، قدرت و موشک بهجای مظلومیت و بهره از زبان دیپلماسی در عین اقتدار اما بدون اتکا به مردم کافی نیست و نقش اصلی با مردم است. همان مردمی که دیدیم به تمنای ابلهانه رضا پهلوی برای قیام به قصد بازگرداندن تاج و تخت تن ندادند اگرچه روشن نکرد چگونه هم باید قیام میکردند و هم زمان شهرها را تخلیه میکردند!
در ایرانِ پساجنگ 12 روزه به زبانی دیگر نیاز داریم. زبان قدرت در مواجهه خارجی در عین دیپلماسی و زبان نرم با مردم به قصد کاستن از نارضایتی اقتصادی با افزایش قدرت خرید و اجتماعی با بهرسمیت شناختن سبکهای متنوع زندگی و فرهنگی با کاهش سانسور و سیاسی با میل به انتخابات آزاد.
برای ایرانی قدرتمند که طعمۀ طمعبراندازان نباشد، به زبانی دیگر نیاز است. درست مثل زبان تازه نیروهای مسلح در مقابل متجاوزان و این زبان تازه را هم از مجریان و کارشناسان صداوسیما باید شنید، هم از تریبونهای رسمی، هم از زبان قدرت و موشک در مقابل دشمن خارجی، هم از زبان رسمی و بدون رجز در عرصۀ دیپلماسی و مبتنی بر منافع ملی و هم از زبان نرم در مقابل مردم و این آخری پاداش بزرگمنشی آنهاست در این 12 روز توفانی.